انجمن لوتی: عکس سکسی جدید، فیلم سکسی جدید، داستان سکسی
شعر و ادبیات
  
صفحه  صفحه 75 از 270:  « پیشین  1  ...  74  75  76  ...  269  270  پسین »

Attar of Nishapur | عطار نیشابوری


زن


 
☜☆☞☜☆☞☜☆☞☜☆☞☜☆☞


ای زلف تو دام ماه افکنده
ره بینان را ز راه افکنده

زهاد زمانه را سر زلفت
در معرض صد گناه افکنده

دل پیش رخت به جان کمر بسته
جان پیش لبت کلاه افکنده

عشق لب لعل تو هزار آتش
در جان گدا و شاه افکنده

خط تو کزوست خون جان من
در دیدهٔ عقل کاه افکنده

در یک ساعت هزار آتش را
رویت به خط سیاه افکنده

تو یوسف عالم و زنخدانت
دل برده و جان به چاه افکنده

تو خسرو دلبران و روی تو
صد مشعله در سپاه افکنده

دل در سر زلف دلربای تو
باری است به جایگاه افکنده

عطار چو شاهی رخت دیده
رخ طرح نهاده شاه افکنده

دوستت دارم:
هدیه ایست که هرقلبی، فهم گرفتنش را ندارد،
قیمتی دارد که هرکسی، توان پرداختنش را ندارد،
جمله ی کوتاهیست که هرکسی، لیاقت شنیدنش را ندارد،
بی شک تو همیشه لایق این هدیه کوچک من هستیL♥VE YѼU aredadash
     
  
زن


 
*-:¦:-**-:¦:-**-:¦:-**-:¦:-*

ای روی تو زهر سو رویی دگر نموده
لطف تو از کفی گل گنجی گهر نموده

دریای در عشقت در اصل لطف پاک است
اما نخست هیبت چندین خطر نموده

در قرن‌ها فلک‌ها در راه تو شب و روز
از سر به پای رفته وز پای سر نموده

طاوس چرخ پیشت پروانه‌وار رفته
وز نور شمع رویت بی بال و پر نموده

از درگه تو نوری بر جان و دل فتاده
وز دل به چشم رفته نور بصر نموده

تو آمده به قدرت و قدرت به فعل پیدا
فعلت به گشت گشته چندین صور نموده

ناگه به دست قدرت بنموده یک اشارت
این یک اشارت تو چندین اثر نموده

چون در دو کون کس را چشم یگانگی نیست
زان صد هزار حیرت اندر نظر نموده

عطار کز جهانش جانی است عاشق تو
از بحر سینه هر دم دری دگر نموده

دوستت دارم:
هدیه ایست که هرقلبی، فهم گرفتنش را ندارد،
قیمتی دارد که هرکسی، توان پرداختنش را ندارد،
جمله ی کوتاهیست که هرکسی، لیاقت شنیدنش را ندارد،
بی شک تو همیشه لایق این هدیه کوچک من هستیL♥VE YѼU aredadash
     
  
زن


 
*-:¦:-**-:¦:-**-:¦:-**-:¦:-*

ای جان ما شرابی از جام تو کشیده
سرمست اوفتاده دل از جهان بریده

وی جان ما به یک دم صد زندگی گرفته
تا از رخت نسیمی بر جان ما وزیده

ای جان پاکبازان در قعر هر دو عالم
مثل تو هیچ گوهر نه دیده نه شنیده

جان‌های عاشقانت چون مرغ بال بسته
در زیر دام دنیا بر بویت آرمیده

آنجا که آتش تو بالا گرفته در دل
هم شمع جان نهاده هم صبح دل دمیده

وآنجا که عرضه داده عشقت امانت خود
هم کوه پست گشته هم چرخ در رمیده

گردون سالخورده بویی شنیده از تو
در جست و جویت از جان چندان به سر دویده

عشقت به لاابالی بر چار سوی عالم
پیران راه‌بین را بر دارها کشیده

در راه انتظارت جان‌ها ز اشتیاقت
چون مرغ نیم بسمل در خاک و خون تپیده

تو فارغ از دو عالم مشغول خویش دایم
وز سختی ره تو کس در تو نارسیده

الحق شگرف مرغی کز تو دو کون پر شد
نه بال باز کرده نه ز آشیان پریده

ای در حجاب عزت پنهان شده ز غیرت
نادیده گرد کویت مردان کار دیده

تو همچو آفتابی در پرده‌ها نشسته
یک آه عاشقانت صد پرده بر دریده

ای جان ما چو آدم شادی هشت جنت
داده به یک دو گندم واندوه تو خریده

در چشم ما نیایی گویی که نور چشمی
یا نور چشم جانی هم جای خود گزیده

بر جان فتاده نورت وز جان فتاده بر دل
وز دل رسیده بویی زان نور سوی دیده

چون صنع توست جمله فارغ ز صنع خویشی
زان دوستی نداری با هیچ آفریده

جمله تویی ولیکن کس دیده‌ای ندارد
زیرا که پرده بینم بر دیده‌ها کشیده

کو دیده‌ای که او را توحید کرده سرمه
تا فرش راز بیند بر کون گستریده

هر بی خبر نشاید این راز را که این را
جانی شگرف باید ذوق لقا چشیده

بحری است حضرت تو جان‌ها جواهر آن
وان بحر سر جان را موجی برآوریده

ای صد هزار کامل در وصف قدرت تو
جان‌های دور فکرت در عجز پروریده

در کشف سر عشقت گردن کشان دین را
سلطان غیرت تو بر خاک خوابنیده

عطار دوربین را اندر مقام وحدت
پروانه‌وار جانش در شمع تو پریده

دوستت دارم:
هدیه ایست که هرقلبی، فهم گرفتنش را ندارد،
قیمتی دارد که هرکسی، توان پرداختنش را ندارد،
جمله ی کوتاهیست که هرکسی، لیاقت شنیدنش را ندارد،
بی شک تو همیشه لایق این هدیه کوچک من هستیL♥VE YѼU aredadash
     
  
زن


 
*-:¦:-**-:¦:-**-:¦:-**-:¦:-*

ای گرد قمر خطی کشیده
دل در خط تو ز جان بریده

هم زلف تو توبه‌ها شکسته
هم خط تو پرده‌ها دریده

مشکی که بر خط تو گردی است
در گرد خط تو نارسیده

خط تو هزار بیش دارد
چون مشک خطا درم خریده

بر هیچ ورق ندیده خطی
خوشتر ز خط تو هیچ دیده

سر بر خط تو نهاده طوطی
سر سبزی خط تو گزیده

کس گرد قمر نشان نداده است
از قیر چنین خطی دمیده

تا دید دلم خط خوش تو
یک لحظه نماند آرمیده

چون خواست کشید پای از خط
وز خط تو خواست شد رمیده

در قیر خطت گرفت پایش
زان می‌آید به سر دویده

سر به سر خط تو نهاده عطار
وز خط دو کون سر کشیده

دوستت دارم:
هدیه ایست که هرقلبی، فهم گرفتنش را ندارد،
قیمتی دارد که هرکسی، توان پرداختنش را ندارد،
جمله ی کوتاهیست که هرکسی، لیاقت شنیدنش را ندارد،
بی شک تو همیشه لایق این هدیه کوچک من هستیL♥VE YѼU aredadash
     
  
زن


 
*-:¦:-**-:¦:-**-:¦:-**-:¦:-*

چون کشته شدم هزار باره
بر من به چه می‌کشی کناره

از کشتن کشته‌ای چه خیزد
کشته که کشد هزار باره

حاجت نبود به تیغ کشتن
در پیش رخ تو ماه‌پاره

خود خلق دو کون کشته گردند
هر گه که شوی تو آشکاره

زیرا که ز تیغ غمزهٔ تو
خونی گردد چو لعل خاره

گر بر گیری نقاب از روی
مه شق شود آفتاب پاره

ذرات دو کون دیده گردند
وایند چو ذره در نظاره

از پرتو رویت آخرالامر
هر ذره شود چو صد ستاره

از پرده چو آفتاب رویت
بر مرکب حسن شد سواره

خورشید که شاه پیشگاه است
شد پیش رخ تو پیشکاره

چون شیر عنایتت درآید
هر ذره شوند شیرخواره

طفلان زمانهٔ خرف را
لطف تو بس است گاهواره

کاجزای دو کون را تمام است
لطف تو چو بحر بی کناره

بیچارهٔ خود فرید را خوان
زیرا که ندارد از تو چاره

دوستت دارم:
هدیه ایست که هرقلبی، فهم گرفتنش را ندارد،
قیمتی دارد که هرکسی، توان پرداختنش را ندارد،
جمله ی کوتاهیست که هرکسی، لیاقت شنیدنش را ندارد،
بی شک تو همیشه لایق این هدیه کوچک من هستیL♥VE YѼU aredadash
     
  
زن


 
*-:¦:-**-:¦:-**-:¦:-**-:¦:-*

جهان جمله تویی تو در جهان نه
همه عالم تویی تو در میان نه

چه دریایی است این دریای پر موج
همه در وی گم و از وی نشان نه

چه راه است این نه سر پیدا و نه پای
ولیکن راه محو و کاروان نه

خیالی و سرابی می‌نماید
چو بوقلمون هویدا و نهان نه

همه تا بنگری ناچیز گردد
همه چیزی چنین و آن چنان نه

عجب کاری است کار سر معشوق
جهان از وی پر و او در جهان نه

همه دل پر ازو و دل درو محو
نشسته در میان جان و جان نه

اگر ظاهر شود مویی جز او نی
وگر باطن بود مویی عیان نه

عجب سری که یک یک ذره آن است
چه می‌گویم همین است و همان نه

دلی دارم درو صد عالم اسرار
ولیکن شرح یک سر را زبان نه

چنین جایی فرید آخر چه گوید
زبان گنگ و سخن قطع و بیان نه

دوستت دارم:
هدیه ایست که هرقلبی، فهم گرفتنش را ندارد،
قیمتی دارد که هرکسی، توان پرداختنش را ندارد،
جمله ی کوتاهیست که هرکسی، لیاقت شنیدنش را ندارد،
بی شک تو همیشه لایق این هدیه کوچک من هستیL♥VE YѼU aredadash
     
  
زن


 
*-:¦:-**-:¦:-**-:¦:-**-:¦:-*

ای شکر با لب تو شیرین نه
پیش زلف تو مشک مشکین نه

ماهرویان ره جفا سپرند
با همه کس ولیک چندین نه

گفته‌ای ترک تو بخواهم کرد
هرچه خواهی بکن ولی این نه

چون ز عطار بگذری کس را
در صفاتت زبان شیرین نه

دوستت دارم:
هدیه ایست که هرقلبی، فهم گرفتنش را ندارد،
قیمتی دارد که هرکسی، توان پرداختنش را ندارد،
جمله ی کوتاهیست که هرکسی، لیاقت شنیدنش را ندارد،
بی شک تو همیشه لایق این هدیه کوچک من هستیL♥VE YѼU aredadash
     
  
زن


 
*-:¦:-**-:¦:-**-:¦:-**-:¦:-*

ای راه تو بحر بی کرانه
عشق تو ندیم جاودانه

از عشق تو صد هزار آتش
در سینه همی زند زبانه

گر بنماید زبانه‌ای روی
برهم سوزد همه زمانه

دو کون به هیچ باز آمد
زین گونه که عشق کرد خانه

مرغ دل ما ز عشق تو ساخت
بیرون دو کون آشیانه

مرغی که چنین شگرف افتاد
خون می‌گرید ز شوق دانه

گفتم دل پر غم من آخر
گردد به وصال شادمانه

در عشق تو چون قدم توان زد
پیش قدمی صد آستانه

فی‌الجمله چه گویم و چه جویم
جمله تویی و دگر بهانه

مقصود تویی و جز تو هیچ است
این است سخن دگر فسانه

عطار چو بی نشان شد از تو
او را بنشان ازین نشانه

دوستت دارم:
هدیه ایست که هرقلبی، فهم گرفتنش را ندارد،
قیمتی دارد که هرکسی، توان پرداختنش را ندارد،
جمله ی کوتاهیست که هرکسی، لیاقت شنیدنش را ندارد،
بی شک تو همیشه لایق این هدیه کوچک من هستیL♥VE YѼU aredadash
     
  
زن


 
*-:¦:-**-:¦:-**-:¦:-**-:¦:-*

من کیم اندر جهان سرگشته‌ای
در میان خاک و خون آغشته‌ای

در ریای خود منافق پیشه‌ای
در نفاق خود ز حد بگذشته‌ای

شهرگردی خودنمایی رهزنی
مفلسی بی پا و سر سرگشته‌ای

در ازل گویی قلم رندم نبشت
کاشکی هرگز قلم ننبشته‌ای

یک سر سوزن ندیدم روی دوست
پس چرا گم کرده‌ام سر رشته‌ای

برهمی جوید دلم ناکشته تخم
کاشکی یک تخم هرگز کشته‌ای

کیست عطار این سخن را هیچکس
با دلی خاکی به خون بسرشته‌ای

دوستت دارم:
هدیه ایست که هرقلبی، فهم گرفتنش را ندارد،
قیمتی دارد که هرکسی، توان پرداختنش را ندارد،
جمله ی کوتاهیست که هرکسی، لیاقت شنیدنش را ندارد،
بی شک تو همیشه لایق این هدیه کوچک من هستیL♥VE YѼU aredadash
     
  
زن


 
*-:¦:-**-:¦:-**-:¦:-**-:¦:-*

دوش وقت صبح چون دل داده‌ای
پیشم آمد مست ترسازاده‌ای

بی دل و دینی سر از خط برده‌ای
بی سر و پایی ز دست افتاده‌ای

چون مرا از خواب خوش بیدار کرد
گفت هین برخیز و بستان باده‌ای

من ز ترسازاده چون می بستدم
گشتم از می بستدن دل داده‌ای

چون شراب عشق در دل کار کرد
دل شد از کار جهان چون ساده‌ای

در زمان زنار بستم بر میان
در صف مردان شدم آزاده‌ای

نیست اکنون در خرابات مغان
پیش او چون من به سر استاده‌ای

نیست چون عطار در دریای عشق
در ز چشم درفشان بگشاده‌ای

دوستت دارم:
هدیه ایست که هرقلبی، فهم گرفتنش را ندارد،
قیمتی دارد که هرکسی، توان پرداختنش را ندارد،
جمله ی کوتاهیست که هرکسی، لیاقت شنیدنش را ندارد،
بی شک تو همیشه لایق این هدیه کوچک من هستیL♥VE YѼU aredadash
     
  
صفحه  صفحه 75 از 270:  « پیشین  1  ...  74  75  76  ...  269  270  پسین » 
شعر و ادبیات

Attar of Nishapur | عطار نیشابوری


این تاپیک بسته شده. شما نمیتوانید چیزی در اینجا ارسال نمائید.

 

 
DMCA/Report Abuse (گزارش)  |  News  |  Rules  |  How To  |  FAQ  |  Moderator List  |  Sexy Pictures Archive  |  Adult Forums  |  Advertise on Looti
↑ بالا
Copyright © 2009-2024 Looti.net. Looti Forums is not responsible for the content of external sites

RTA