انجمن لوتی: عکس سکسی جدید، فیلم سکسی جدید، داستان سکسی
شعر و ادبیات
  
صفحه  صفحه 76 از 270:  « پیشین  1  ...  75  76  77  ...  269  270  پسین »

Attar of Nishapur | عطار نیشابوری


زن


 
*-:¦:-**-:¦:-**-:¦:-**-:¦:-*

ماه را در مشک پنهان کرده‌ای
مشک را بر مه پریشان کرده‌ای

چشم عقل دوربین را روز و شب
بر جمال خویش حیران کرده‌ای

از شکنج زلف رستم افکنت
هر زمان صد گونه دستان کرده‌ای

دام مشکین است زلف عنبرینت
دام مشکین عنبر افشان کرده‌ای

من دل و جان خوانمت از جان و دل
تو چنین قصد دل و جان کرده‌ای

یوسف عهدی کزان چاه چو سیم
پوست بر من همچو زندان کرده‌ای

گفتمت بردی به بازی دل ز من
این خصومت باز بازان کرده‌ای

چشم تو می‌گوید از تو خامشی
کین چنین بازی فراوان کرده‌ای

در صفات حسن خود عطار را
تا که جان دارد ثناخوان کرده‌ای

دوستت دارم:
هدیه ایست که هرقلبی، فهم گرفتنش را ندارد،
قیمتی دارد که هرکسی، توان پرداختنش را ندارد،
جمله ی کوتاهیست که هرکسی، لیاقت شنیدنش را ندارد،
بی شک تو همیشه لایق این هدیه کوچک من هستیL♥VE YѼU aredadash
     
  
زن


 
*-:¦:-**-:¦:-**-:¦:-**-:¦:-*

مورچهٔ قیرفام بر قمر آورده‌ای
هندوی طوطی طعام بر شکر آورده‌ای

سر نبرم از غمت زانکه تو از سرکشی
با سر زلفین خویش سر به سر آورده‌ای

بی سر و پای توام گرچه به جان خواستن
ای دل و جان رهی دردسر آورده‌ای

جان و دلم سوخته است از طمع خام تو
تا تو مرا باز خود از چه برآورده‌ای

زلف چو زنجیر تو حلقه به گوشم بکرد
حلقهٔ زنجیر خود چون به درآورده‌ای

پشت کمان شدم قدم تا تو به تیر مژه
جان و دلم چون هدف در نظر آورده‌ای

خاطر عطار ریخت گوهر معنی به نطق
تا تو کنارش ز چشم پر گهر آورده‌ای

دوستت دارم:
هدیه ایست که هرقلبی، فهم گرفتنش را ندارد،
قیمتی دارد که هرکسی، توان پرداختنش را ندارد،
جمله ی کوتاهیست که هرکسی، لیاقت شنیدنش را ندارد،
بی شک تو همیشه لایق این هدیه کوچک من هستیL♥VE YѼU aredadash
     
  
زن


 
*-:¦:-**-:¦:-**-:¦:-**-:¦:-*

ای که ز سودای عشق بی سر و پا مانده‌ای
بر سر این راه دور خفته چرا مانده‌ای

ای دل غافل بدانک منتظر توست دوست
آه که آگه نه‌ای کز که جدا مانده‌ای

جملهٔ مردان راه، راه گرفتند پیش
زان همه چون کس نماند پس تو که را مانده‌ای

هیچ وفا نبودت گر بودت صبر ازو
جان و دل ایثار کن گر به وفا مانده‌ای

خفتهٔ غفلت شدی می‌نشناسی که تو
از پی هستی خویش در چه بلا مانده‌ای

هستی تو بند توس نیستیی برگزین
زانکه لقا رو نبست تا به بقا مانده‌ای

دوش درآمد به جان سلطنت عشق و گفت
درد تو خواهیم ما تا تو گدا مانده‌ای

عافیت و عشق ما نیست بهم سازگار
هیچ ممان آن خویش گر تو به ما مانده‌ای

ای دل عطار خیز نیستیی برگزین
زانکه ز هستی خویش بی سر و پا مانده‌ای

دوستت دارم:
هدیه ایست که هرقلبی، فهم گرفتنش را ندارد،
قیمتی دارد که هرکسی، توان پرداختنش را ندارد،
جمله ی کوتاهیست که هرکسی، لیاقت شنیدنش را ندارد،
بی شک تو همیشه لایق این هدیه کوچک من هستیL♥VE YѼU aredadash
     
  
زن


 
*-:¦:-**-:¦:-**-:¦:-**-:¦:-*

بوی زلفت در جهان افکنده‌ای
خویشتن را بر کران افکنده‌ای

از نسیم زلف مشک‌افشان خویش
غلغلی اندر جهان افکنده‌ای

وز کمال نور روی خویشتن
آتشی در عقل و جان افکنده‌ای

وز فروغ لعل روح‌افزای خویش
شورشی در بحر و کان افکنده‌ای

روز و شب از بهر عاشق خواندنت
نعره در کون و مکان افکنده‌ای

می نیایی در میان عاشقان
عاشقان را در گمان افکنده‌ای

بر امید وصل در صحرای دل
بیدلان را در فغان افکنده‌ای

مرغ دل را بر امید گنج وصل
اندرین رنج آشیان افکنده‌ای

روی چون مه زآستین گنج وصل
خون ما بر آستان افکنده‌ای

هر که را دردی است اندر عشق تو
خویشتن در پیش آن افکنده‌ای

دام سودای خود اندر حلق دل
کس چه داند کز چه سان افکنده‌ای

در بلای نیک و بد عطار را
روز و شب در امتحان افکنده‌ای

دوستت دارم:
هدیه ایست که هرقلبی، فهم گرفتنش را ندارد،
قیمتی دارد که هرکسی، توان پرداختنش را ندارد،
جمله ی کوتاهیست که هرکسی، لیاقت شنیدنش را ندارد،
بی شک تو همیشه لایق این هدیه کوچک من هستیL♥VE YѼU aredadash
     
  
زن


 
*-:¦:-**-:¦:-**-:¦:-**-:¦:-*

بحری است عشق و عقل ازو برکناره‌ای
کار کنارگی نبود جز نظاره‌ای

در بحر عشق عقل اگر راهبر بدی
هرگز کجا فتادی ازو برکناره‌ای

وانجا که بحر عشق درآید به جان و دل
عقل است اعجمی و خرد شیرخواره‌ای

در پردهٔ وجود ز هستی عدم شوند
آنها که ره برند درین پرده پاره‌ای

بسیار چاره می‌طلبی تا که سر عشق
یک دم شود به پیش تو چون آشکاره‌ای

گر صد هزار سال درین ره قدم زنی
تا تو تویی تو را نتوان کرد چاره‌ای

تو درد عشق خود چه شناسی که چون بود
تا بر دلت ز عشق نیاید کتاره‌ای

در هر هزار سال به برج دلی رسد
از آسمان عشق بدین سان ستاره‌ای

عطار اگر پیاده شوی از دو کون تو
در هر دو کون چون تو نباشد سواره‌ای

دوستت دارم:
هدیه ایست که هرقلبی، فهم گرفتنش را ندارد،
قیمتی دارد که هرکسی، توان پرداختنش را ندارد،
جمله ی کوتاهیست که هرکسی، لیاقت شنیدنش را ندارد،
بی شک تو همیشه لایق این هدیه کوچک من هستیL♥VE YѼU aredadash
     
  
زن


 
*-:¦:-**-:¦:-**-:¦:-**-:¦:-*

گر کسی یابد درین کو خانه‌ای
هر دمش واجب بود شکرانه‌ای

هر که او بویی ندارد زین حدیث
هر بن مویش بود بتخانه‌ای

هر که در عقل لجوج خویش ماند
زین سخن خواند مرا دیوانه‌ای

هر که اینجا آشنای او نشد
باز ماند تا ابد بیگانه‌ای

گر چنین خوابت نبردی از غرور
این سخن نشنودیی افسانه‌ای

زن‌صفت را نیست با این راز کار
پر دلی می‌باید و مردانه‌ای

مرغ این اسرار را در حوصله
از دو عالم می‌بباید دانه‌ای

گر ازین مویی چو شانه ره بری
شاخ شاخ آید دلت چون شانه‌ای

گر برانند از دو عالم باک نیست
هست زین هر دو برون ویرانه‌ای

زان شرابی کان شراب عاشقانست
نیست در هر دو جهان پیمانه‌ای

گر جهان آتش بگیرد پیش و پس
نیستم آخر کم از پروانه‌ای

خویش بر آتش زنم پروانه‌وار
یا بسوزم یا شوم فرزانه‌ای

شمع جمعم من که هر دم غیب پاک
می‌دهد عطار را پروانه‌ای

دوستت دارم:
هدیه ایست که هرقلبی، فهم گرفتنش را ندارد،
قیمتی دارد که هرکسی، توان پرداختنش را ندارد،
جمله ی کوتاهیست که هرکسی، لیاقت شنیدنش را ندارد،
بی شک تو همیشه لایق این هدیه کوچک من هستیL♥VE YѼU aredadash
     
  
زن


 
*-:¦:-**-:¦:-**-:¦:-**-:¦:-*

شعله زد شمع جمال او ز دولتخانه‌ای
گشت در هر دو جهان هر ذره‌ای پروانه‌ای

ای عجب هر شعله‌ای از آفتاب روی او
گشتت زنجیری و در هر حلقه‌ای دیوانه‌ای

هر که با هر حلقه در دنیا نیفتاد آشنا
همچو حلقه تا ابد بر در بود بیگانه‌ای

نیک در هر حلقه او را باز می‌باید شناخت
ورنه گردد بر تو آن هر حلقه‌ای بتخانه‌ای

در درون چاه و زندانش بدان و انس گیر
زانکه نه گلشن بود پیوسته نه کاشانه‌ای

یا اگر هر دم به نوعی نیز بینی آن جمال
تو یقین می‌دان که آن گنجی است در ویرانه‌ای

ور به یک صورت فرو ریزی چو گلبرگی ز بار
کی رسد دریا به تو، تو مست از پیمانه‌ای

قفل عشقش کی گشایی گر کلیدی نبودت
هر دم از انسی نو و دردی نوش دندانه‌ای

من چه‌گویم چون درین دریا دو عالم محو شد
شبنمی را کی رسد از پیشگه پروانه‌ای

هر که خواهد داد از وصلش سر مویی خبر
در حقیقت آن سخن دانی که چیست افسانه‌ای

از مسما کس نخواهد یافت هرگز شمه‌ای
گر به تو اسمی رسد واجب بود شکرانه‌ای

گر جزین چیزی که می‌گویم طلب داری دمی
تا ابد در دام مانی از برای دانه‌ای

شبنمی را فهم کی در بحر بی پایان رسد
گر نمی‌فهمش بود باشد قوی مردانه‌ای

چون رسد آن نم بدو جاوید در پی باشدش
تا کند هم چون خودش از فر خود فرزانه‌ای

یک سر سوزن ندیدی روی دولت ای فرید
ده زبان تا چند خواهی بود همچون شانه‌ای

دوستت دارم:
هدیه ایست که هرقلبی، فهم گرفتنش را ندارد،
قیمتی دارد که هرکسی، توان پرداختنش را ندارد،
جمله ی کوتاهیست که هرکسی، لیاقت شنیدنش را ندارد،
بی شک تو همیشه لایق این هدیه کوچک من هستیL♥VE YѼU aredadash
     
  
زن


 
*-:¦:-**-:¦:-**-:¦:-**-:¦:-*

آن را که نیست در دل ازین سر سکینه‌ای
نبود کم از کم و بود از کم کمینه‌ای

خواهی که از قرینه بدانی که عشق چیست
ناخورده می ز عشق ندانی قرینه‌ای

در دار ملک عشق خلیفه کسی بود
کو را بود ز در حقیقت خزینه‌ای

مرغی است جان عاشق و چندانش حوصله
کز هر دو کون لایق او نیست چینه‌ای

شه‌بیت سر عشق که مطلوب جمله اوست
بیتی است بس عجب مطلب از سفینه‌ای

عمری ز عرش و فرش طلب کردی این حدیث
چل روز نیز واطلب از قعر سینه‌ای

در عشق اگر سکینه پدید آیدت نکوست
لیکن به زهد هیچ نیرزد سکینه‌ای

طوفان عشق چون ز پس و پیش در رسد
جز در درون سینه نیابی سفینه‌ای

ای ساقی امشب از سر این جمع برمخیز
هر لحظه پر کن از می دوشین قنینه‌ای

چندان شراب ده تو که با منکر و مقر
در سینه‌ای نه مهر بماند نه کینه‌ای

بشکن پیاله بر در زهاد تا مگر
در پای زاهدی شکند آبگینه‌ای

عطار در بقای حق و در فنای خود
چون بوسعیدمهنه نیابی مهینه‌ای

دوستت دارم:
هدیه ایست که هرقلبی، فهم گرفتنش را ندارد،
قیمتی دارد که هرکسی، توان پرداختنش را ندارد،
جمله ی کوتاهیست که هرکسی، لیاقت شنیدنش را ندارد،
بی شک تو همیشه لایق این هدیه کوچک من هستیL♥VE YѼU aredadash
     
  
زن


 
*-:¦:-**-:¦:-**-:¦:-**-:¦:-*

ای صد هزار عاشقت از فرق تا به پای
پنهان ز عاشقانت رویی به من نمای

آب رخم مبر ز دو جادوی پر فریب
قوت دلم بده ز دو یاقوت جانفزای

اندر هوای روی تو ای آفتاب حسن
تا کی زنم چو ذرهٔ سرگشته دست و پای

چون سایه‌ای فرو شدم از عشق تو به خاک
ای آفتاب جان من از قعر جان برآی

بر کارم اوفتاد ز زلف تو صد گره
بگشای کارم از سر زلف گره‌گشای

بردی دلم به زلف و دلم بوی می‌برد
از حلقه‌های آن شکن زلف دلربای

دور از رخ تو زلف تو در غارت دلم
بر روی اوفتاد و شکن یافت چند جای

عطار رفت و دل به تو بگذاشت و خاک شد
تا روز حشر باز ستاند ز تو جزای

دوستت دارم:
هدیه ایست که هرقلبی، فهم گرفتنش را ندارد،
قیمتی دارد که هرکسی، توان پرداختنش را ندارد،
جمله ی کوتاهیست که هرکسی، لیاقت شنیدنش را ندارد،
بی شک تو همیشه لایق این هدیه کوچک من هستیL♥VE YѼU aredadash
     
  
زن


 
*-:¦:-**-:¦:-**-:¦:-**-:¦:-*

ای از شکنج زلفت هرجا که انقلابی
هرگز نتافت بر کس چون رویت آفتابی

در پیش عکس رویت شمس و قمر خیالی
در جنب طاق چشمت نیل فلک سرابی

بی تنگی دهانت جان مانده در مضیقی
بی آتش رخ تو دل گشته چون کبابی

چون چشم نیم خوابت بیدار کرد فتنه
ناموس شوخ چشمان آنجا نمود خوابی

آن چشمه‌ای که لعلت سیراب شد از آنجا
در خلد هیچ حوری آنجا نیافت آبی

من تاب می نیارم تابی ز زلف کم کن
تا کی بود ز زلفت در دل فتاده تابی

ای گنج آفرینش دلها خراب از تو
آرام گیر با من چون گنج در خرابی

در شش جهات عالم از هشت خلد خوشتر
در تو نگاه کردن در نور ماهتابی

خواهم که مست باشی در ماهتاب خفته
من بر رخت فشانده از چشم تر گلابی

گه کرده بر رخ تو از برگ گل نثاری
گه خورده با لب تو از جام جم شرابی

این آرزوست اکنون عطار را ز عالم
این آرزوی او را هین باز ده جوابی

دوستت دارم:
هدیه ایست که هرقلبی، فهم گرفتنش را ندارد،
قیمتی دارد که هرکسی، توان پرداختنش را ندارد،
جمله ی کوتاهیست که هرکسی، لیاقت شنیدنش را ندارد،
بی شک تو همیشه لایق این هدیه کوچک من هستیL♥VE YѼU aredadash
     
  
صفحه  صفحه 76 از 270:  « پیشین  1  ...  75  76  77  ...  269  270  پسین » 
شعر و ادبیات

Attar of Nishapur | عطار نیشابوری


این تاپیک بسته شده. شما نمیتوانید چیزی در اینجا ارسال نمائید.

 

 
DMCA/Report Abuse (گزارش)  |  News  |  Rules  |  How To  |  FAQ  |  Moderator List  |  Sexy Pictures Archive  |  Adult Forums  |  Advertise on Looti
↑ بالا
Copyright © 2009-2024 Looti.net. Looti Forums is not responsible for the content of external sites

RTA