انجمن لوتی: عکس سکسی جدید، فیلم سکسی جدید، داستان سکسی
شعر و ادبیات
  
صفحه  صفحه 77 از 270:  « پیشین  1  ...  76  77  78  ...  269  270  پسین »

Attar of Nishapur | عطار نیشابوری


زن


 
*-:¦:-**-:¦:-**-:¦:-**-:¦:-*

درآمد از در دل چون خرابی
ز می بر آتش جانم زد آبی

شرابم داد و گفتا نوش و خاموش
کزین خوشتر نخوردستی شرابی

چو جان نوشید جام جان فزایش
میان جان برآمد آفتابی

اگرچه خامشی فرمود لیکن
دلم با خامشی ناورد تابی

فغان دربست تا آن شمع جان‌ها
برافکند از جمال خود نقابی

چو جانم روی یار خوش‌نمک دید
ز دل خوش بر نمک می‌زد کبابی

همی ناگاه در جان من افتاد
عجب شوری عجایب اضطرابی

جهان از خود همی پر دید و خود نه
من این ناخوانده‌ام در هیچ بابی

درین منزل فروماندیم جمله
که دارد مشکل ما را جوابی

برو عطار و دم درکش کزین سوز
چو آتش در دلم افتاد تابی

دوستت دارم:
هدیه ایست که هرقلبی، فهم گرفتنش را ندارد،
قیمتی دارد که هرکسی، توان پرداختنش را ندارد،
جمله ی کوتاهیست که هرکسی، لیاقت شنیدنش را ندارد،
بی شک تو همیشه لایق این هدیه کوچک من هستیL♥VE YѼU aredadash
     
  
زن


 
*-:¦:-**-:¦:-**-:¦:-**-:¦:-*

گر تو نسیمی ز زلف یار نیابی
تا به ابد رد شوی و بار نیابی

یک دم اگر بوی زلف او به تو آید
گنج حقیقت کم از هزار نیابی

لیک اگر بنگری به حلقهٔ زلفش
تا ابد آن حلقه را شمار نیابی

هر دو جهان پرده‌ای است پیش رخ تو
لیک درین پرده پود و تار نیابی

حجله سرایی است پیش روی تو پرده
پرده بدر گرچه پرده‌دار نیابی

هرچه وجودی گرفت جمله غبار است
ره به عدم بر تو تا غبار نیابی

یافتن یار چیست گم شدن تو
تا نشوی گم ز خویش یار نیابی

غار غرور است در نهاد تو پنهان
غور چنین غار آشکار نیابی

گر نشوی آشنای او تو درین غار
غرقه شوی بوی یار غار نیابی

گر شودت ملک هر دو کون میسر
بگذری از هر دو و قرار نیابی

ملک غمش بهتر است از دو جهان زانک
جز غم او ملک پایدار نیابی

گر غم او هست ذره‌ایت مخور غم
زانکه ازین به تو غمگسار نیابی

هرچه که فرمود عشق رو تو به جان کن
ورنه به جان هیچ زینهار نیابی

می فکنی کار عشق جمله به فردا
می به نترسی که روزگار نیابی

پای به ره در نه و ز کار مکش سر
زانکه چو شد عمر وقت کار نیابی

بی‌ادب آنجا مرو وگرنه کشندت
در همه عالم چو خواستگار نیابی

سر چه فرازی پیاده شو ز وجودت
زانکه درین راه یک سوار نیابی

یک قدم این جایگاه بر نتوان داشت
تا سر صد صد بزرگوار نیابی

تو نتوانی که راه عشق کنی قطع
کین ره جانسوز را کنار نیابی

چند روی ای فرید در پی آن گل
خاصه تو زان سالکی که خار نیابی

دوستت دارم:
هدیه ایست که هرقلبی، فهم گرفتنش را ندارد،
قیمتی دارد که هرکسی، توان پرداختنش را ندارد،
جمله ی کوتاهیست که هرکسی، لیاقت شنیدنش را ندارد،
بی شک تو همیشه لایق این هدیه کوچک من هستیL♥VE YѼU aredadash
     
  
زن


 
*-:¦:-**-:¦:-**-:¦:-**-:¦:-*

از من بی خبر چه می‌طلبی
سوختم خشک و تر چه می‌طلبی

گر چه شهباز معرفت بودم
ریختم بال و پر چه می‌طلبی

در دو عالم ز هرچه بود و نبود
بگسستم دگر چه می‌طلبی

مانده‌ام همچو گوی در ره تو
گم شده پا و سر چه می‌طلبی

من آشفته را ز عشق رخت
هر دم آشفته‌تر چه می‌طلبی

پیش طرف کلاه گوشهٔ تو
کرده‌ام جان کمر چه می‌طلبی

گفته‌ای درد تو همی طلبم
درد ازین بیشتر چه می‌طلبی

با دلی پر ز درد تو شب و روز
شده‌ام نوحه‌گر چه می‌طلبی

بی خبر مانده‌ام ز مستی عشق
هستت آخر خبر چه می‌طلبی

پرده برگیر و بیش ازین آخر
پردهٔ من مدر چه می‌طلبی

چند باشم نه دل نه جان بی تو
راندهٔ در بدر چه می‌طلبی

بی تو عطار را روا نبود
خون گرفته جگر چه می‌طلبی

دوستت دارم:
هدیه ایست که هرقلبی، فهم گرفتنش را ندارد،
قیمتی دارد که هرکسی، توان پرداختنش را ندارد،
جمله ی کوتاهیست که هرکسی، لیاقت شنیدنش را ندارد،
بی شک تو همیشه لایق این هدیه کوچک من هستیL♥VE YѼU aredadash
     
  
زن


 
*-:¦:-**-:¦:-**-:¦:-**-:¦:-*

جانا دلم ببردی و جانم بسوختی
گفتم بنالم از تو زبانم بسوختی

اول به وصل خویش بسی وعده دادیم
واخر چو شمع در غم آنم بسوختی

چون شمع نیم کشته و آورده جان به لب
در انتظار وصل چنانم بسوختی

کس نیست کز خروش منش نیست آگهی
آگاه نیستی که چه سانم بسوختی

جانم بسوخت بر من مسکین دلت نسوخت
آخر دلت نسوخت که جانم بسوختی

تا پادشا گشتی بر دیده و دلم
اینم به باد دادی و آنم بسوختی

گفتم که از غمان تو آهی برآورم
آن آه در درون دهانم بسوختی

گفتی که با تو سازم و پیدا شوم تو را
پیدا نیامدی و نهانم بسوختی

یکدم بساز با دل عطار و بیش ازین
آتش مزن که عقل و روانم بسوختی

دوستت دارم:
هدیه ایست که هرقلبی، فهم گرفتنش را ندارد،
قیمتی دارد که هرکسی، توان پرداختنش را ندارد،
جمله ی کوتاهیست که هرکسی، لیاقت شنیدنش را ندارد،
بی شک تو همیشه لایق این هدیه کوچک من هستیL♥VE YѼU aredadash
     
  
زن


 
*-:¦:-**-:¦:-**-:¦:-**-:¦:-*

عشق را گر سری پدیدستی
این در بسته را کلیدستی

نرسد هیچکس به درگه عشق
کاشکی هیچ کس رسیدستی

یا اگر کس به پیشگه نرسد
اثر آن ز دور دیدستی

لیک عالم ز عشق موج زن است
ورنه عاشق نیارمیدستی

در دل ار نیستی تسلی عشق
بارها زین قفس پریدستی

در بیابان عشق نعره‌زنان
بی سر و پای می‌دویدستی

گاه چون خاک می‌فتادستی
گاه چون باد می‌وزیدستی

به یکی آه آتشین در راه
پرده از پیش بر دریدستی

در میان شراب‌خانهٔ عشق
بی دهان قطره‌ای چشیدستی

تا صبوح ابد چو دلشدگان
نعرهٔ عشق بر کشیدستی

دل عطار را درین معنی
به سخن روح پروریدستی

دوستت دارم:
هدیه ایست که هرقلبی، فهم گرفتنش را ندارد،
قیمتی دارد که هرکسی، توان پرداختنش را ندارد،
جمله ی کوتاهیست که هرکسی، لیاقت شنیدنش را ندارد،
بی شک تو همیشه لایق این هدیه کوچک من هستیL♥VE YѼU aredadash
     
  
زن


 
*-:¦:-**-:¦:-**-:¦:-**-:¦:-*

اگر از نسیم زلفت اثری به جان فرستی
به امید وصل جان را، خط جاودان فرستی

ز پی تو پاک‌بازان به جهان در اوفتادند
چه اگر ز زلف بویی به همه جهان فرستی

ز تعجب و ز حیرت دل و جان به سر درآید
چو تو بوی زلف مشکین به میان جان فرستی

همه خلق تا قیامت به تحیر اندر افتد
اگر از رخت فروغی به جهانیان فرستی

عجب اینکه سر عشقت دو جهان چگونه پر شد
که تو سر عشق خود را به جهان نهان فرستی

چه عجب بود ز عطار اگر آیدش تفاخر
به جواهری که از دل به سر زبان فرستی

دوستت دارم:
هدیه ایست که هرقلبی، فهم گرفتنش را ندارد،
قیمتی دارد که هرکسی، توان پرداختنش را ندارد،
جمله ی کوتاهیست که هرکسی، لیاقت شنیدنش را ندارد،
بی شک تو همیشه لایق این هدیه کوچک من هستیL♥VE YѼU aredadash
     
  
زن


 
*-:¦:-**-:¦:-**-:¦:-**-:¦:-*

جانا دلم ببردی در قعر جان نشستی
من بر کنار رفتم تو در میان نشستی

گر جان ز من ربودی الحمدلله ای جان
چون تو بجای جانم بر جای جان نشستی

گرچه تو را نبینم بی تو جهان نبینم
یعنی تو نور چشمی در چشم از آن نشستی

چون خواستی که عاشق در خون دل بگردد
در خون دل نشاندی در لامکان نشستی

من چون به خون نگردم از شوق تو چو تنها
در زیر خدر عزت چندان نهان نشستی

گفتی مرا چو جویی در جان خویش یابی
چون جویمت که در جان بس بی نشان نشستی

برخاست ز امتحانت یکبارگی دل من
من خود کیم که با من در امتحان نشستی

تا من تو را بدیدم دیگر جهان ندیدم
گم شد جهان ز چشمم تا در جهان نشستی

عطار عاشق از تو زین بیش صبر نکند
نبود روا که چندین بی عاشقان نشستی

دوستت دارم:
هدیه ایست که هرقلبی، فهم گرفتنش را ندارد،
قیمتی دارد که هرکسی، توان پرداختنش را ندارد،
جمله ی کوتاهیست که هرکسی، لیاقت شنیدنش را ندارد،
بی شک تو همیشه لایق این هدیه کوچک من هستیL♥VE YѼU aredadash
     
  
زن


 
*-:¦:-**-:¦:-**-:¦:-**-:¦:-*

ای همه راحت روان، سرو روان کیستی
ملک تو شد جهان جان، جان و جهان کیستی

اینت جمال دلبری مثل تو کس ندیده‌ام
هیچ ندانم ای پسر تا تو از آن کیستی

از لب همچو شکرت پر گهر است عالمی
ای گهر شریف جان گوهر کان کیستی

بی تو چو جان و دل توی سیر شدم ز جان و دل
ای دل و جان من بگو تا دل وجان کیستی

ای زده راه بر دلم نرگس نیم مست تو
رهزن دل شدی مرا روح روان کیستی

عطار از هوای خود سود و زیان ز دست داد
از پی وصل و هجر خود سود و زیان کیستی

دوستت دارم:
هدیه ایست که هرقلبی، فهم گرفتنش را ندارد،
قیمتی دارد که هرکسی، توان پرداختنش را ندارد،
جمله ی کوتاهیست که هرکسی، لیاقت شنیدنش را ندارد،
بی شک تو همیشه لایق این هدیه کوچک من هستیL♥VE YѼU aredadash
     
  
زن


 
*-:¦:-**-:¦:-**-:¦:-**-:¦:-*

ای آفتاب از ورق رویت آیتی
در جنب جام لعل تو کوثر حکایتی

هرگز ندید هیچ کس از مصحف جمال
سرسبزتر ز خط سیاه تو آیتی

بر نیت خطت که دلم جای وقف دید
کرد از حروف زلف تو عالی روایتی

از مشک خط خود جگرم سوختی ولیک
دل ندهدم که در قلم آرم شکایتی

آب حیات در ظلمات ظلالت است
تا کی ز عکس لعل تو یابد هدایتی

خورشید را که سلطنت سخت روشن است
بنگر گرفت سایهٔ زلفت حمایتی

هر دم ز زلف تو شکنی دیگرم رسد
زان پی نمی‌برم شکنش را نهایتی

چون زلف تو به تاب درم تا کیم رسد
از زلف عنبر تو نسیم عنایتی

زلف توراست از در دربند تا ختن
زان دل فرو گرفت زهی خوش ولایتی

عطار تا که بود، نبودش به هیچ روی
جز دوستی روی تو هرگز جنایتی

دوستت دارم:
هدیه ایست که هرقلبی، فهم گرفتنش را ندارد،
قیمتی دارد که هرکسی، توان پرداختنش را ندارد،
جمله ی کوتاهیست که هرکسی، لیاقت شنیدنش را ندارد،
بی شک تو همیشه لایق این هدیه کوچک من هستیL♥VE YѼU aredadash
     
  
زن


 
*-:¦:-**-:¦:-**-:¦:-**-:¦:-*

گر مرد راه عشقی ره پیش بر به مردی
ورنه به خانه بنشین چه مرد این نبردی

درمان عشق جانان هم درد اوست دایم
درمان مجوی دل را گر زنده دل به دردی

گفتی به ره سپردن گردی برآرم از ره
نه هیچ ره سپردی نه هیچ گرد کردی

گرچه ز قوت دل چون کوه پایداری
در پیش عشق سرکش چون پیش باد گردی

مردان مرد اینجا در پرده چون زنانند
تو پیش صف چه آیی چون نه زنی نه مردی

مردان هزار دریا خوردند و تشنه مردند
تو مست از چه گشتی چون جرعه‌ای نخوردی

گر سالها به پهلو می‌گردی اندرین ره
مرتد شوی اگر تو یک دم ملول گردی

باید که هر دو عالم یک جزء جانت آید
گر تو به جان کلی در راه عشق فردی

بگذر ز راه دعوی در جمع اهل معنی
مرهم طلب ازیشان گر یار سوز و دردی

عطار اگر به‌کلی از خود خلاص یابد
یک جزو جانش آید نه چرخ لاجوردی

دوستت دارم:
هدیه ایست که هرقلبی، فهم گرفتنش را ندارد،
قیمتی دارد که هرکسی، توان پرداختنش را ندارد،
جمله ی کوتاهیست که هرکسی، لیاقت شنیدنش را ندارد،
بی شک تو همیشه لایق این هدیه کوچک من هستیL♥VE YѼU aredadash
     
  
صفحه  صفحه 77 از 270:  « پیشین  1  ...  76  77  78  ...  269  270  پسین » 
شعر و ادبیات

Attar of Nishapur | عطار نیشابوری


این تاپیک بسته شده. شما نمیتوانید چیزی در اینجا ارسال نمائید.

 

 
DMCA/Report Abuse (گزارش)  |  News  |  Rules  |  How To  |  FAQ  |  Moderator List  |  Sexy Pictures Archive  |  Adult Forums  |  Advertise on Looti
↑ بالا
Copyright © 2009-2024 Looti.net. Looti Forums is not responsible for the content of external sites

RTA