انجمن لوتی: عکس سکسی جدید، فیلم سکسی جدید، داستان سکسی
شعر و ادبیات
  
صفحه  صفحه 78 از 270:  « پیشین  1  ...  77  78  79  ...  269  270  پسین »

Attar of Nishapur | عطار نیشابوری


زن


 
*-:¦:-**-:¦:-**-:¦:-**-:¦:-*

درج یاقوت درفشان کردی
دیو بودی و قصد جان کردی

شکری خواستم از لعل لبت
هر دو لب را شکرستان کردی

گفتم این لحظه یافتم شکری
روی از آستین نهان کردی

وا گرفتی ز بیدلی شکری
با چنین لب چرا چنان کردی

از سبک روحی تو این نسزد
گر تو بر خشم سر گران کردی

عشوه دادی مرا در اول کار
دلم از وصل شادمان کردی

آخر کار چون ز دست شدم
چشمم از هجر خون‌فشان کردی

ریختی تیر غمزه بر رویم
تا مرا پشت چون کمان کردی

چون دلم پیش خود هدف دیدی
دل من بد بتر از آن کردی

آن چه کردی ز جور با عطار
شیوهٔ دور آسمان کردی

دوستت دارم:
هدیه ایست که هرقلبی، فهم گرفتنش را ندارد،
قیمتی دارد که هرکسی، توان پرداختنش را ندارد،
جمله ی کوتاهیست که هرکسی، لیاقت شنیدنش را ندارد،
بی شک تو همیشه لایق این هدیه کوچک من هستیL♥VE YѼU aredadash
     
  
زن


 
*-:¦:-**-:¦:-**-:¦:-**-:¦:-*

تا تو ز هستی خود زیر و زبر نگردی
در نیستی مطلق مرغی بپر نگردی

زین ابر تر چو باران بیرون شو و سفر کن
زیرا که بی سفر تو هرگز گهر نگردی

این پردهٔ نهادت بر در ز هم که هرگز
در پرده ره نیابی تا پرده‌در نگردی

گر با تو خلق عالم آید برون به خصمی
گر مرد این حدیثی زنهار برنگردی

ور بر تو نیز بارد ذرات هر دو عالم
هان تا به دفع کردن گرد سپر نگردی

گرچه میان دریا جاوید غرقه گشتی
هش دار تا ز دریا یک موی تر نگردی

گر عاقل جهانی کس عاقلت نخواند
تا تو ز عشق هر دم دیوانه‌تر نگردی

گر تو کبود پوشی همچون فلک درین راه
همچون فلک چرا تو دایم به سر نگردی

عطار خاک ره شو زیرا که اندرین راه
بادت به دست ماند خاک ره ار نگردی

دوستت دارم:
هدیه ایست که هرقلبی، فهم گرفتنش را ندارد،
قیمتی دارد که هرکسی، توان پرداختنش را ندارد،
جمله ی کوتاهیست که هرکسی، لیاقت شنیدنش را ندارد،
بی شک تو همیشه لایق این هدیه کوچک من هستیL♥VE YѼU aredadash
     
  
زن


 
*-:¦:-**-:¦:-**-:¦:-**-:¦:-*

خطی از غالیه بر غالیه‌دان آوردی
دل این سوخته را کار به جان آوردی

نه که منشور نکویی تو بی طغرا بود
رفتی از غالیه طغرا و نشان آوردی

تا به ماهت نرسد چشم بد هیچ کسی
ماه را در زره مشک‌فشان آوردی

نیست از جانب من تا به تو یک موی میان
تو چرا بیهده از موی میان آوردی

هرکه او از سر کوی تو به مویی سر تافت
با سر موی خودش موی کشان آوردی

گفتم از لعل لبت یک شکر آرم بر زخم
گفت آری شدی و زخم زبان آوردی

خواست از لعل تو عطار به عمری شکری
جگرش خوردی و کارش به زیان آوردی

دوستت دارم:
هدیه ایست که هرقلبی، فهم گرفتنش را ندارد،
قیمتی دارد که هرکسی، توان پرداختنش را ندارد،
جمله ی کوتاهیست که هرکسی، لیاقت شنیدنش را ندارد،
بی شک تو همیشه لایق این هدیه کوچک من هستیL♥VE YѼU aredadash
     
  
زن


 
*-:¦:-**-:¦:-**-:¦:-**-:¦:-*

با خط سرسبز بیرون آمدی
آفت دلهای پرخون آمدی

تا خط آوردی به خون عاشقان
چست از بهر شبیخون آمدی

در درون دل درآیی یک زمان
شبروی را چونکه بیرون آمدی

چون کمین گیرم که بر خورشید و ماه
در کمال حسن افزون آمدی

دوش در جوش آمدم در نیم شب
در برم با جام گلگون آمدی

در گرفتی شمع و در دادی شراب
راستی را چست موزون آمدی

سرو بودی کز چمن برخاستی
ماه بودی تو ز گردون آمدی

کس نداند کور بادا چشم بد
کان زمان در چشم ما چون آمدی

در میان حلقه با زنجیر زلف
در خور عطار مجنون آمدی

دوستت دارم:
هدیه ایست که هرقلبی، فهم گرفتنش را ندارد،
قیمتی دارد که هرکسی، توان پرداختنش را ندارد،
جمله ی کوتاهیست که هرکسی، لیاقت شنیدنش را ندارد،
بی شک تو همیشه لایق این هدیه کوچک من هستیL♥VE YѼU aredadash
     
  
زن


 
*-:¦:-**-:¦:-**-:¦:-**-:¦:-*

ای لبت ختم کرده دلبندی
بنده بودن تو را خداوندی

آفتاب سپهر رویت را
بر گرفته ز ره به فرزندی

دیده‌ام آب زندگانی تو
من بمیرم ز آرزومندی

در غم آب زندگانی تو
گر بمیرم به درد نپسندی

تا به زلفت دراز کردم دست
همچو زلفت به پای افکندی

چون به زلف تو دست بگشادیم
چون به موییم در فروبندی

قلعهٔ آسمان به یک سر موی
بگشایی به حکم دلبندی

عاشقان چون سپر بیفکندند
زره زلف چند پیوندی

چون کرشمه کنی به نرگس مست
گم شود عقل را خردمندی

تا به آزادی آمدی در کار
سرو را بن ز بیخ بر کندی

بوسه‌ای بی جگر بده آخر
چند عطار را جگر بندی

دوستت دارم:
هدیه ایست که هرقلبی، فهم گرفتنش را ندارد،
قیمتی دارد که هرکسی، توان پرداختنش را ندارد،
جمله ی کوتاهیست که هرکسی، لیاقت شنیدنش را ندارد،
بی شک تو همیشه لایق این هدیه کوچک من هستیL♥VE YѼU aredadash
     
  
زن


 
*-:¦:-**-:¦:-**-:¦:-**-:¦:-*

ای که با عاشقان نه پیوندی
بی تو دل را کجاست خرسندی

زهره دارد که پیش نرگس تو
دم زند جادوی دماوندی

من ز شوقت چو شمع می‌گریم
تو ز اشکم چو صبح می‌خندی

تو ز ما فارغی و ما همه روز
خویش را می‌دهیم خرسندی

چند آخر من جگر خسته
در تو پیوندم و تو نپسندی

بنده‌ای چون فرید نتوان یافت
اگرش می‌کنی خداوندی

دوستت دارم:
هدیه ایست که هرقلبی، فهم گرفتنش را ندارد،
قیمتی دارد که هرکسی، توان پرداختنش را ندارد،
جمله ی کوتاهیست که هرکسی، لیاقت شنیدنش را ندارد،
بی شک تو همیشه لایق این هدیه کوچک من هستیL♥VE YѼU aredadash
     
  
زن


 
*-:¦:-**-:¦:-**-:¦:-**-:¦:-*

گر مرد این حدیثی زنار کفر بندی
دین از تو دور دور است بر خویشتن چه خندی

از کفر ناگذشته دعوی دین مکن تو
گر محو کفر گردی بنیاد دین فکندی

اندر نهاد گبرت پنجه هزار دیوست
زنار کفر تو خود گبری اگر نبندی

هر ذره‌ای ز عالم سدی است در ره تو
از ذره ذره بگذر گر مرد هوشمندی

چون گویمت که خود را می‌سوز چون سپندی
زیرا که چشم بد را تو در پی سپندی

مردانه پای در نه گر شیر مرد راهی
ورنه به گوشه‌ای رو گر مرد مستمندی

ای پست نفس مانده تا کنی تو دعوی
کافزون ز عالم آمد جان من از بلندی

هیچ است هر دو عالم در جنب این حقیقت
آخر ز هر دو عالم خود را ببین که چندی

عطار مرد عشقی فانی شو از دو عالم
کز لنگر نهادت در بند تخته بندی

دوستت دارم:
هدیه ایست که هرقلبی، فهم گرفتنش را ندارد،
قیمتی دارد که هرکسی، توان پرداختنش را ندارد،
جمله ی کوتاهیست که هرکسی، لیاقت شنیدنش را ندارد،
بی شک تو همیشه لایق این هدیه کوچک من هستیL♥VE YѼU aredadash
     
  
زن


 
*-:¦:-**-:¦:-**-:¦:-**-:¦:-*

ای کاش درد عشقت درمان‌پذیر بودی
یا از تو جان و دل را یک‌دم گزیر بودی

در آرزوی رویت چندین غمم نبودی
گر در همه جهانت مثل و نظیر بودی

می‌خواستم که جان را بر روی تو فشانم
ور بر فشاندمی جان چیزی حقیر بودی

عشقت مرا نکشتی گر یک‌دمی وصالت
یا پایمرد گشتی یا دستگیر بودی

کی پای دل به سختی در قیر باز ماندی
گر نی به گرد ماهت زلف چو قیر بودی

زان می که خورد حلاج گر هر کسی بخوردی
بر دار صد هزاران برنا و پیر بودی

گفتی که با تو روزی وصلی به هم برآرم
این وعده بس خوشستی گر دلپذیر بودی

گر شاد کردیی تو عطار را به وصلت
نه جان نژند گشتی نه دل اسیر بودی

دوستت دارم:
هدیه ایست که هرقلبی، فهم گرفتنش را ندارد،
قیمتی دارد که هرکسی، توان پرداختنش را ندارد،
جمله ی کوتاهیست که هرکسی، لیاقت شنیدنش را ندارد،
بی شک تو همیشه لایق این هدیه کوچک من هستیL♥VE YѼU aredadash
     
  
زن


 
*-:¦:-**-:¦:-**-:¦:-**-:¦:-*

گر یار چنین سرکش و عیار نبودی
حال من بیچاره چنین زار نبودی

گر عشق بتان خنجر هجران نکشیدی
در روی زمین خوشتر ازین کار نبودی

از شادی من خلق جهان شاد شدندی
گر بر دل من بار غم یار نبودی

از بادهٔ من خلق جهان مست بدندی
در روی زمین یک تن هشیار نبودی

گر یار گذر بر سر بازار نکردی
هنگامهٔ ما بر سر بازار نبودی

هر زاهد خشکی نفس از عشق زدندی
گر یار چنین سرکش و خونخوار نبودی

زلف تو اگر دعوت کفار نکردی
امروز کس لایق زنار نبودی

گر یار نمودی رخ خود را به همه خلق
اندر دو جهان همدم عطار نبودی

دوستت دارم:
هدیه ایست که هرقلبی، فهم گرفتنش را ندارد،
قیمتی دارد که هرکسی، توان پرداختنش را ندارد،
جمله ی کوتاهیست که هرکسی، لیاقت شنیدنش را ندارد،
بی شک تو همیشه لایق این هدیه کوچک من هستیL♥VE YѼU aredadash
     
  
زن


 
*-:¦:-**-:¦:-**-:¦:-**-:¦:-*

گر از همه عاشقان وفا دیدی
چون من به وفای خود که را دیدی

دانی تو که جز وفا ندیدی خود
در جملهٔ عمر تا مرا دیدی

من از تو به جان خود جفا دیدم
تو از من خسته دل وفا دیدی

این است جفا که زود بگذشتی
از بی رویی چو روی ما دیدی

برگشتی تو ز بی دلی هر دم
این مصلحت آخر از کجا دیدی

می‌بگذری و روی تو از پیشم
ما را تو به راه آسیا دیدی

بیگانه مباش چون دو چشمم را
از خون جگر در آشنا دیدی

تا روی چو آفتاب بنمودی
بس دل که چو ذره در هوا دیدی

عطار ز دست رفت و تو با او
دیدی که چه کردی و چها دیدی

دوستت دارم:
هدیه ایست که هرقلبی، فهم گرفتنش را ندارد،
قیمتی دارد که هرکسی، توان پرداختنش را ندارد،
جمله ی کوتاهیست که هرکسی، لیاقت شنیدنش را ندارد،
بی شک تو همیشه لایق این هدیه کوچک من هستیL♥VE YѼU aredadash
     
  
صفحه  صفحه 78 از 270:  « پیشین  1  ...  77  78  79  ...  269  270  پسین » 
شعر و ادبیات

Attar of Nishapur | عطار نیشابوری


این تاپیک بسته شده. شما نمیتوانید چیزی در اینجا ارسال نمائید.

 

 
DMCA/Report Abuse (گزارش)  |  News  |  Rules  |  How To  |  FAQ  |  Moderator List  |  Sexy Pictures Archive  |  Adult Forums  |  Advertise on Looti
↑ بالا
Copyright © 2009-2024 Looti.net. Looti Forums is not responsible for the content of external sites

RTA