انجمن لوتی: عکس سکسی جدید، فیلم سکسی جدید، داستان سکسی
شعر و ادبیات
  
صفحه  صفحه 4 از 10:  « پیشین  1  2  3  4  5  6  7  8  9  10  پسین »

Writers and Poets in Europe and America | بزرگترین نویسندگان و شاعران اروپا و امریکا


مرد

 




امیل زولا

زولا. امیل Zola, Emile رمان‌نویس و مقاله‌نویس فرانسوی (1840-1902) زولا از پدری ایتالیایی و مادری فرانسوی در پاریس زاده شد و کودکی را در شهر اکس Aix در جنوب فرانسه که پدر به مناسبت شغلش در آنجا اقامت داشت، گذراند. در هفت سالگی پدر را از دست داد و تا دوازده سالگی در شبانه‌روزی و سپس دبیرستان شهر اکس به تحصیل پرداخت و در آنجا با سزان Cezanne آشنا شد. خانواده زولا پس از مرگ پدر دچار تنگدستی شد و در 1858 شهر اکس را ترک کرد و در پاریس اقامت گزید. امیل پس از به پایان رساندن تحصیلات دبیرستانی در مدرسه سن‌لوئی، خود را برای امتحان در رشته علوم آماده کرد وEmile Zola امیل زولا بر اثر چندبار شکست در امتحانات، دنباله تحصیل را رها کرد. ابتدا در اداره گمرک به کار پرداخت، پس از آن در فوریه 1862 در کانون انتشارات هاشت Hachette مسئولیت توزیع را برعهده گرفت. شغل جدید، زولا را با بزرگان ادب مانند لامارتین و میشله و سنت‌بوو آشنا ساخت. زولا ابتدا طرفدار رمانتیسم بود و به آثارهوگو و موسه و لامارتین علاقه‌مند. آثار نخستین او نیز رنگ رمانتیسم داشت و از احساس شاعرانه برخوردار بود که به هیچ وجه با شیوه نگارش دوره میانسالی او مشابهت نداشت.

*****

در 1864 اولین کتاب زولا به نام قصه‌هایی برای نینون Contes a Ninon گوشه‌هایی از زندگی او را در دوره جوانی نشان می‌دهد و با عشق شدید به طبیعت همراه است. این کتاب توجه عده‌ای از منتقدان را به خود جلب کرد. سال بعد کتاب اعتراف کلود La Confession de Claude (1865) انتشار یافت. در این هنگام زولا از رمانتیسم دست برداشت و به استادان جدیدی چون بالزاک و فلوبر و استاندال روی آورد، اما نوشتن رمانهای مختلف که باهم ارتباط معنوی نداشت، زولا را قانع نمی‌کرد و انتشار کتاب «دیباچه‌ای بر مطالعه علم پزشکی تجربی» اثر کلود برنار Claude Bernard وی را به راهی کشاند که پیوسته در انتظارش بود. پس به فکر نوشتن رمان تجربی افتاد. به سبک رئالیسم عمق و شفافیت خاص بخشید و اساس مکتب ناتورالیسم Naturalism را بنا نهاد. اولین رمانش در شیوه رمانهای تجربی به نام ترز راکن Therese Raquin (1867) در تاریخ مکتب ناتورالیسم نقطه عطفی به شمار آمد.

*****

ترز دختر جوانی است که با عمه خود به پاریس می‌رود و با پسرعمه‌اش کامیل ازدواج می‌کند، اما نه از شوهر ضعیف و رنجور خود رضایتی احساس می کند و نه از محیط پاریس چیزی درک می‌کند، تا آنکه میان او و دوست شوهرش عشقی پدید می‌آید و پس از گذراندن روزهای دشوار، به یاری دلدار، شوهر را در دریا غرق می‌کند و ظاهراً مرگ را طبیعی جلوه می‌دهد و از آن پس در همان خانه و اتاق با همسر تازه به سر می‌برد، اما شبح کامیل لحظه‌ای آنان را آسوده نمی‌گذارد و ترز آنی از سنگینی بار جنایت آسوده نمی‌ماند، تا حدی که حرکات و رفتار او در نظر مادرشوهر پیر و افلیج و لالش راز جنایت را فاش می‌سازد، سرانجام نیز دو جنایتکار برای گریز از شبح هولناک در حضور پیرزن دست به خودکشی می‌زنند. زولا در 1873 خود از این رمان نمایشنامه‌ای اقتباس کرد که محبوبیت بسیار یافت.

*****

از آن پس زولا روش رمان‌نویسی را با هدفی کاملاً علمی دنبال کرد. در نظر او همچنان که جراح جسم بیمار را می‌شکافد تا بر آن تغییرات لازم را انجام دهد، رمان‌نویس نیز تغییرات عمیق جسمی قهرمانان کتاب خود را باید مورد بررسی دقیق علمی قرار دهد، پس به فکر خلق یک سلسله طولانی رمان تجربی افتاد با عنوان تاریخ طبیعی و اجتماعی خانواده‌ای در زمان امپراتوری دوم که عنوان دیگرش له روگون ماکار Les Rougon-Macquart است، شامل 20 رمان که به تدریج منتشر شد و از برجسته‌ترین آثار مکتب ناتورالیسم به شمار آمد. زولا در نسب‌نامه دو خانواده که در پلاسان Plassans، شهر کوچکی در جنوب زندگی می‌کنند و میان اعضای آنها وصلتهایی صورت می‌گیرد، بسیار تعمق می‌کند و مسأله وراثت را در میان افراد این دو خانواده مورد بررسی قرار می‌دهد و نشان می‌دهد که چگونه اعتیاد به الکل یا ابتلای به بیماری سل در میان فرزندان این دو خانواده رایج می‌شود، چنانکه در نسل سوم خانواده که دارای یازده عضو است چهار بیمار و دو رنجور به وجود می‌آید. زولا چنین نتیجه می‌گیرد که مسأله وراثت که خارج از اختیار بشر و نوعی جبر علمی است، چگونه به فعل و انفعالاتی منجر می‌شود که افراد جامعه‌ای را دچار انحرافات بیشمار روحی می‌سازد؛ رشته اصلی که قهرمانان داستان زولا را که تعدادشان به هزار و دویست می‌رسد، به یکدیگر می‌پیوندد، همین عامل وراثت است. زولا در دیباچه اولین رمان از این سلسله با عنوان ثروتمندی خاندان روگون La Fortune des Rougon، اصل ناتورالیسم را مطرح می‌کند و نشان می‌دهد که چگونه خانواده روگون در مدتی کوتاه صاحب ثروتی بی‌شمار گشته است. پس از آن تا 1876 شش جلد از این سلسله داستان را منتشر کرد.

*****

داستان غذای پس‌مانده La Curee که در 1887 به صورت نمایشنامه و باعنوان رنه Renee برصحنه آمد، با موفقیت بسیار همراه شد. در این اثر زولا غارت اموال ملت را در زمان ناپلئون سوم نشان می‌دهد و جامعه فسادیافته زمان امپراتوری دوم را با توصیفی گویا و تصویری رنگین پیش چشم می‌گذارد. داستان شکم پاریس Le Ventre de Paris (1873) زندگی فقیرانه و پر از رنج کاسبهای کم سرمایه را با واقع‌بینی شدید و صادقانه شرح می‌دهد. بخشهایی از کتاب که در آن بازار سبزی و میوه وصف می‌شود، از پرجاذبه‌ترین بخشهای کتاب به شمار می‌آید. فتح پلاسان La Conquete de Plassans در 1874 انتشار یافت و پلاسان در این اثر همان اکس، شهر کودکی زولاست که با علاقه و دلبستگی فراوان آن را وصف می‌کند. پس از آن یکی از معروفترین رمانهای این سلسله به نام گناه کشیش موره La Faute de l''abbe Mouret در 1875 منتشر شد که در آن تضاد حکومت طبیعی و حکومت مذهبی عرضه می‌شود. در این داستان زولا معایب و غرایز پست جامعه فاسد شده و سودجوییهای مفرط را بی‌پروا فاش می‌سازد. مردی که زولا در محیط سیاست خلق کرده، اگرچه تصویری است مسخره‌آمیز، نمودار واقعیت محض است. این اثر با قلم شاعرانه زولا از برگزیده‌ترین آثار او به شمار آمد. هنگامی که زولا سی و شش سال داشت، از قدرت کار عجیبی برخوردار بود و به ناشرش خبر داد که طرح رمان تازه‌ای را ریخته که هنوز نامی برایش در نظر نگرفته است، اما می‌تواند اهمیت آن را پیش‌بینی کند. در واقع نیز رمان که به نام دکه می ‌فروش L'Assommoir در 1877 منتشر شد، از چنان شهرتی برخوردار گشت که زولا را نامدارترین نویسنده عصر خود ساخت و نخستین بار پس از نیم قرن ویکتورهوگو را در درجه دوم شهرت قرار داد و بر کتاب بینوایان او تفوق یافت. در دکه می‌ فروش وصف مناظر پاریس از فراز تپه مونمارتر Montmartre، هیاهوی میخواران که گرداگرد پیشخوانهای می‌فروشی را گرفته‌اند و تصویرهای دوزخی دیگر از قدرتی استثنایی برخوردار است، چنانکه از نفرت و وحشت، زیبایی غیرقابل تصوری پدید می‌آید. زولا با این اثر بر بالزاک نیز تفوق یافت و پس از او کمتر نویسنده‌ای موفق شد که چیزی بر ضخامت ظلمتهای این کتاب بیفزاید. زولا در این دوره خانه‌ای در مدان در حومه پاریس خرید که گروهی از نویسندگان جوان در آن گرد می‌آمدند، از جمله موپاسان، هویسمان Huysmans، هانری سئار Ceard، لئون هنیک Hennique و پول آلکسی Alexis که همه خود را پیرو مکتب ناتورالیسم خواندند، همین گروه در 1880 مجموعه داستانهای شبهای مدان Les Soirees de Medan را منتشر کردند که شامل شش داستان کوتاه از این شش نویسنده بود، از آن جمله داستان گلوله پیهی Boule de suif اثر موپاسان که موجب شهرت او گردید. داستان زولا حمله آسیا L'Attaque du Moulin نام داشت که از خاطرات جنگ 1870 مایه گرفته و توصیف ساده مناظر زیبا و عاشقانه‌ای است که بر اثر جنگ دچار ویرانی و قتل و غارت شده بود. این داستان را از بهترین داستانهای زولا شناخته‌اند.

*****

زولا در 1879 نهمین داستان از سلسله رمان روگون ماکار را به نام نانا Nana انتشار داد که به محض انتشار موفقیت عظیمی به دست آورد. داستان نانا بیشتر تصویر جامعه‌ای تباه شده است تا وصف عشق و دلدادگی. زولا، به قهرمانان کتاب برجستگی و واقعیت پرجاذبه‌ای می‌بخشد، چنانکه خواننده در پشت چهره‌های داستانی، اشخاص واقعی را به خوبی می‌بیند و همین امر در توفیق کتاب مؤثر بوده است. که به رغم پیروزی جاودانی و برجستگی خاص مورد حمله سخت نیز قرار گرفت. کسانی که دکه می‌فروش را به سبب نشان دادن معایب و فساد اخلاق محیطهای کارگری ستوده بودند، نانا را که ضعف و انحطاط طبقه بالای جامعه را نشان می‌داد، مورد اعتراض قرار دادند، زولا به همه غوغاها و ایرادها پاسخ داد. در 1882 کتاب دیزی Pot-Bouille انتشار یافت. مقصود از دیزی دیگ ثروتمندان است. زولا برای هجو کردن آداب و رسوم کاسبهای پولدار، خانه‌ی ظاهراً مجللی را در یکی از کوچه‌ها برگزید و درون آن را در معرض تماشا گذارده است، دیوارها را شفاف ساخته و رازها را از پشت آن بیرون کشیده و هیاهوی خانواده‌ها و پخت و پز روزانه و آمد و رفتهای فریبکارانه را نشان داده است.

*****

زولا به کسانی که در این کانونها ادعای نیکبختی دارند، خطاب می‌کند و می‌گوید: «شما دروغ محض هستید و در دیگ شما چیزی جز کثافت و فساد پخته نمی‌شود.» این داستان نیز اعتراض فراوان به همراه آورد. در طی دو سال پس از آن زولا دو کتاب اٍٍEmile Zola امیل زولاز سلسله رمان خود را منتشر کرد به نام کامروایی زنان Au Bonhenr des Dames (1883) و شادی زیستن La Joie de Viver (1884) که موضوع هردو به مسائل روزانه ارتباط می‌یابد. زولا با انتشار کتاب ژرمینال Germinal یکی از قویترین جنبه‌های نظریه خود را درباره سوسیالیسم عرضه می‌کند. ژرمینال سیزدهمین کتاب از سلسله رمان له روگون-ماکار و یکی از معروفترین آثار زولاست. در ژرمینال زندگی نکبت‌بار کارگران معدن پیش چشم گذارده شده است، کارگرانی که در زیر بار استخراج معدن خرد شده‌اند و با مزد ناچیز و گرسنگی، در وضع پریشانی به سر می‌برند، فساد بر سراسر زندگیشان حکمفرما می‌شود و از شدت تیره‌روزی به الکل و زن پناه میبرند و به سبب آنکه اربابها قصد دارند که از مزدشان کسر کنند، به اعتصاب روی می‌آورند، چندین ماه از کار دست می‌کشند و سرانجام بر اثر سرما و گرسنگی، اعتصابشان به شکست منتهی می‌شود، به قوای انتظامی تسلیم می‌شوند و به دوزخ معدن بازمی‌گردند. ژرمینال انعکاس عظیمی داشت و از چنان قدرتی برخوردار بود که منتقدان جز در ستایش آن لب نگشودند. ژرمینال زولا را از بزرگترین نویسندگان همه عصرها ساخت. سال بعد در 1886 اثر Oeuvre منتشر شد که موجب رنجش سزان گردید که وجود خود را در چهره قهرمان کتاب می‌دید، زولا در 1887 در زمین La Terre، از سلسله رمان خود، با لحنی خشونت‌بار از دهقانانی که برای علاقه به زمین از کشتار و خیانت روگردان نیستند، سخن گفته است. وصف صحنه‌های ننگین و قبیح، توفانی از مخالفت برپا کرد، حتی از جانب طرفداران زولا بیانیه‌ای انتشار یافت که او را از استادی و پیشوایی خود خلع کردند. زولا در همین سال به جبران خشونت گذشته، به لطف و نرمی گرایید و کتاب رؤیا Le Reve را انتشار داد. زولا کم‌کم از سلسله رمان له روگون-ماکار، احساس خستگی کرد و سه رمان دیگر در این سلسله انتشار داد و به آن پایان بخشید. هریک از رمانهای این سلسله مستند است و از ارزش مدارک کاملاً مستقلی برخوردار که در مجموع بینشی دقیق را درباره محیط اجتماعی نشان می‌دهد. زولا علاوه بر سلسله رمان له روگون-ماکار دو سلسله دیگر انتشار داد که یکی از آنها مجموعه سه شهر Les Trois Villes است درباره لندن، رم و پاریس. در پنجم اکتبر 1894 بود که آلفرد دریفوس Dreyfus، افسر فرانسوی یهودی به اتهام خیانت توقیف و تبعید شد و فرانسویان، گروهی به موافقت و دسته دیگر به مخالفت با او برخاستند. موضوع رنگ سیاسی گرفت و به اختلاف میان سلطنت‌طلبان و طرفداران کلیسا و جمهوریخواهان کشیده شد که سرانجام به جدا شدن دین و سیاست از یکدیگر در کشور فرانسه منجر گشت. زولا کار ادبی را کنار گذاشت و در قضیه دریفوس شرکت کرد. در پنجم نوامبر 1897 اولین مقاله را درباره کار دریفوس انتشارداد و به دنبال آن نامه‌ای سرگشاده به رئیس دادگاه با عنوان من متهم می‌کنم J'accuse فرستاد و توجه توده مردم را به این کار جلب کرد و با شهامت قابل تحسین و ارائه مدارک، بیگناهی دریفوس را اعلام کرد ونشان داد که دادرسی بسیار سنجیده انجام گرفته است، همین نامه موجب شد که زولا به یک سال حبس و پرداخت جریمه محکوم شود، پس به انگلستان رفت و برای اعاده دادرسی به فرانسه بازگشت، اما دریفوس از طرف دادگاه نظامی مقصر شناخته شد. زولا نفرت و تحقیر خود را در مقاله‌های گوناگون ابراز کرد، سرانجام دریفوس در 1900 تبرئه گشت و اعاده حیثیت و به دست آوردن حقوق سابق وی تا 1906 به طول انجامید. زولا قهرمان اصلی این پیروزی بود و به مردم نشان داد که شهامتش از هنرش کمتر نیست. آخرین سلسله رمان زولا اناجیل اربعه Quatre Evangiles است که آخرین داستان آن پس از مرگش در 1903 انتشار یافت. زولا در بیستم سپتامبر 1902 در پاریس مستقر گشت و در آپارتمان سردش بر اثر مسدود شدن لوله بخاری، به اختناق دچار شد که هیچگونه درمانی سودمند نیفتاد. مراسم تشییع وی در میان گروه عظیمی از مردم انجام گرفت و شش سال بعد جسدش به پانتئون Pantheon انتقال یافت.

*****

مکتب ناتورالیسم در اواخر زندگی زولا قدرت خود را از دست داد، اما سرنوشت آثار زولا به این مکتب بستگی کامل ندارد، زیرا وی در هنر رمان‌نویسی ابتکارهای جالب توجهی به کار برده و در تصویر اجتماع استعدادی بی‌نظیر و استثنایی نشان داده است. آثار زولا با آنکه بر جنبه‌های علمی زیست‌شناسی و مسأله توارث و جبر علمی متکی است، از جنبه‌های شاعرانه و تغزلی و صور ذهنی خارق‌العاده نیز سرشار است. نفوذ زولا و مکتب ناتورالیسم او در نویسندگان ملل مختلف قرن بیستم انکارناپذیر است .

*****

زولا همچون دیكنز نویسندگی را در ابتدا با روزنامه نگاری شروع كرد. او بعدها یكی از پركارترین ادیبان اروپا شد و ده ها رمان قطور نوشت . از مشهورترین رمان های او: نانا، ژرمینال ، آدم كش ، طعمه ، شكار وحشی و روگون ماكوارت هستند. زولا در رمان نانا به ابتذال اخلاق در جامعه اشرافی اشاره می كند و در رمان آدم كش ، فقر كارگران را نشان می دهد. در رمان ژرمینال ، به كشف ادبی و شرح زندگی كارگرانEmile Zola امیل زولا می پردازد، در حالی كه پیروان نظریه زیبایی شناسی و استتیك آن زمان ، پرداختن به موضوع اقشار و طبقات فقیر را ناخوشایند می دانستند. زولا یكی از مهمترین رمان های خود یعنی ژرمینال را به موضوع درد و رنج كارگران و زحمتكشان تقدیم كرد. او در این كتاب به آگاهی و سرنوشت طبقاتی رنجبران اشاره می كند. او در بیشتر كارهایش به موضوعات سیاسی مانند سال های برقراری مشروطه دوم و جمهوری سوم پرداخت . ناپلئون سوم و نخست وزیرش به علت سوءاستفاده از قدرت و افتضاح مالی مورد انتقاد ادبی زولا قرار گرفتند. زولا با كمك مجموعه آثار 20 جلدی رمان روگون ماكوارت نه تنها تاریخ اجتماعی دو خانواده اشرافی بلكه سقوط و ابتذال سیاسی و اخلاقی بورژوازی فرانسه را در زمان مشروطه دوم نشان می دهد، طبقه یی كه در مقابل انبوه كارگران صف كشیده بود. بیوگرافی نویسان مدعی هستند كه اگر بالزاك عاشق زمان خود بود، زولا از آن متنفر بود. زولا یك جمهوریخواه اصلاح طلب بود كه هیچ گاه ادعای انقلابی گری نكرد. سال ها بعد نازی ها در آلمان آثار او را زایده های بلشویكی جانبدار قوم یهود نام گذاشتند. زولا همیشه می گفت : وطن پرستی با شوینیسم فرق دارد. او می نویسد: باید جهان را بر پایه عقل و خرد و علم اصلاح كرد. زولا از ماشینی شدن صنعت و تولید، پیشرفت و آزادی انسان را انتظار داشت . او می گفت برای موفقیت نظام جمهوریخواهی باید شعار آشتی ملی را عملی كرد، مردم را باسواد و نظام آموزش و پرورش را اصلاح كرد. گرچه زولا در پایان از مكتب ناتورالیسم فاصله گرفت ولی او به سوسیالیسم تخیلی انساندوستانه فوریه پناه برد. منتقدین چپ زولا را ادامه دهنده روش واقع گرایی انتقادی می دانند. آثار او توصیف زندگی انسانهایی است كه به آینده و خوشبختی در قرن بیستم امیدوار بودند. آناتول فرانس در مراسم خاكسپاری زولا گفت : او با اعتقاد عمیق ، یك نویسنده اخلاقگرا بود و در یك لحظه تاریخی مهم و خطرناك ، تمركز وجدان انسانیت خود را، با دفاع از قربانیان بی گناه حكومتی نشان داد. نیچه در این رابطه گفته بود: با كمك مطالعه بعضی از آثار ادبی ، انسان با صداقت تر می شود. زولا در باره نظریه زیبایی شناسی معتقد بود كه : اثر هنری ، قسمتی از طبیعت در آینه شور و شوق و عشق انسانی است . از نظر جهان بینی اجتماعی ، گروهی زولا را تحت تاثیر نظریات آگوست كنت ، چارلز داروین ، و فلسفه مثبت گرای پوزیتیویسم می دانند.


آثار ترجمه‌شده به زبان فارسی

(۱۸۶۷) ترز راکن، محسن هنریار، کتابهای جیبی، ۱۳۴۶
(۱۸۷۱) دارایی خانوادهٔ روگن، محمدتقی غیاثی
(۱۸۷۱–۷۲) سهم سگان شکاری (با عنوان اصلی «ذبح»)، محمدتقی غیاثی، نیلوفر، چاپ نخست، تهران، پاییز ۱۳۶۲
(۱۸۷۴) فتح پلاسان، هوشنگ امیرمکری، انتشارات نیلوفر
(۱۸۷۷) آسوموار، فرهاد غبرایی
(۱۸۸۰) نانا، محمد علی شیرازی
(۱۸۸۴) چه شیرین است زندگی(شور زندگی)، محمدعلی خندان، اکباتان تحت عنوان پولین ترجمه شده‌است
(۱۸۸۵) ژرمینال، سروش حبیبی، نیلوفر (یا: ژرمینال، نونا هجری، فرزان، چاپ نخست، تهران، پاییز ۱۳۶۳
(۱۸۸۶) شاهکار، علی‌اکبر معصوم‌بیگی، نگاه، چاپ دوم، تهران، ۱۳۷۶
(۱۸۸۷) زمین، محمدتقی غیاثی، نیلوفر، چاپ نخست، تهران، بهار ۱۳۶۱
(۱۸۸۸) رؤیا، مهران محبوبی، مرکز نشر ارغنون، چاپ نخست، ۱۳۷۱
(۱۸۸۹) وحش انسانی
(۱۸۹۱) پول و زندگی، علی‌اکبر معصوم‌بیگی، نگاه، چاپ نخست، تهران، ۱۳۷۶
(۱۸۹۲) شکست، فرهاد غبرایی، انتشارات نیلوفر
(۱۸۹۳) دکتر پاسکال، محمدعلی خندان، اکباتان، چاپ نخست، آبان ۱۳۶۲
(....) {مرگ الیویر بکی} نام اصلی Dolivier becaille la mort ---- مترجم:معصومه احمدی
     
  
مرد

 





لئو نیکلایویچ تولستوی

لئو نیکلایویچ تولستوی (به روسی: Лев Никола́евич Толсто́й) (به انگلیسی: Leo Tolstoy)، نویسنده و فعال سیاسی و اجتماعی روس است. زادروز وی ۹ سپتامبر ۱۸۲۸ در یاسنایا پالیانا از توابع تولا، از توابع استان تولا است. تولستوی در روز ۲۰ نوامبر ۱۹۱۰ درگذشت و در زادگاه خویش به خاک سپرده شد.

تولستوی یکی از مشهورترین نویسندگان و بزرگ ترین شخصیت‌های تاریخ روسیه است. رمان‌های جنگ و صلح و آنا کارنینا جایگاه او را در بالاترین رده‌ی ادبیات داستانی جهان تثبیت کرده‌اند. تولستوی به‌حدی در کشورش مشهور و محبوب است که اخیراً سکه طلای یادبودی به‌احترام وی ضرب شده است. تولستوی به رغم شهرت و محبوبیتی که با انتشار آثارش کسب کرد، زندگی خود را به‌شدت تغییر داد و به ساده زیستن روی آورد.


زندگی‌نامه

لئو در خانواده‌ای اشرافی و با پیشینه‌ی بسیار قدیمی در یاسنایا پالیانا در ۱۶۰کیلومتری جنوب مسکو زاده شد. مادرش را در دوسالگی و پدرش را در نه‌سالگی از دست داد و پس از آن تحت سرپرستی عمه‌اش تاتیانا قرار گرفت. او در سال ۱۸۴۴ در رشته‌ی زبان‌های شرقی در دانشگاه قازان نام‌نویسی کرد، ولی پس از سه سال، در تاریخ ۱۸۴۶، تغییر رشته داد و خود را به دانشکدۀ حقوق منتقل کرد تا با کسب دانش وکالت به وضعیت نابسامان ۳۵۰ نفر کشاورز روزمزد، که پس از مرگ پدر و مادرش به او انتقال یافته‌بودند، رسیدگی کند و با اصلاحات اراضی خود به شرایط رنج‌آور اجتماعی آنان خاتمه دهد

دوران خدمت در ارتش

تولستوی در سال ۱۸۵۱ پس از گذراندان دوران مقدماتی نظام، در جنگ‌های قفقاز شرکت کرد. تجاربی که از زندگی سربازان کسب کرده بود، مبنای داستان‌های قفقازی او شد و با نوشتن داستان کودکی در ۱۸۵۲ سه‌گانه‌ای را آغاز کرد که با نوجوانی (۱۸۵۴) و جوانی (۱۸۵۷) آن را ادامه داد. با شروع جنگ‌های کریمه در سال ۱۸۵۴ به جبهه‌ی سواستوپل منتقل و به‌خاطر ارسال گزارش های واقعی از صحنه‌های نبرد در کتاب خود به نام قصه‌های سواستوپل، نامش به‌عنوان نویسنده‌ای چیره‌دست در ادبیات روسیه به‌ثبت رسید. او پس از سقوط سواستوپل به سن پترزبورگ رفت. در آنجا از ارتش کناره‌گیری کرد و پس از آن به شهر خود بازگشت.

اصلاحات اجتماعی و تعلیم و تربیت کودکان

لئو به لحاظ توجه احترام‌آمیزی که به‌آموزش و پرورش کودکان و نوجوانان داشت، در سال ۱۸۵۷ به مدت پنج سال از کشورهای اروپای غربی و با مشاهیر اروپا مانند: چارلز دیکنز، ایوان تورگنیف، فریدریش فروبل و آدلف دیستروِگ، دیدار کرد. پس از بازگشت به‌کشورش، براساس تجارب نوآموخته، دست به یک رشته اصلاحات آموزشی زد و در همین راستا به پیروی از ژان ژاک روسو، به تأسیس مدارس ابتدایی در روستاها پرداخت. تولستوی از سال ۱۸۵۵ به‌تناوب در زادگاه خود ژاسناژا پولژانا، مسکو و سن پترزبورگ اقامت گزید. لئو در نامه‌ای به یکی از خویشاوندانش که اداره امور دربار و مباشرت املاک تزار روسیه را بر عهده داشت، چنین نوشته است:

«هرگاه به‌مدرسه قدم می‌گذارم، با مشاهده چهره‌های کثیف و تکیده، موهای ژولیده و برق چشمانِ این کودکان فقیر، دستخوش ناآرامی و انزجار می‌شوم و همان حالتی به‌من دست می‌دهد که بارها از دیدن شرابخواران مست، بر من مستولی شده‌است. ای خدای بزرگ! چگونه می‌توانم آنها را نجات دهم؟ نمی‌دانم به کدام یک کمک کنم. من آموزش و پرورش را تنها برای توده‌ها می‌خواهم و نه کسی دیگر، مگر بتوانم پوشکین‌ها و لومونوسف‌های آینده را از غرق شدن رهایی بخشم.»
تولستوی هیچ‌گاه تفاوتی بین کودکان قائل نشد و دانش‌آموزان نخبه را از دیگران متمایز نکرد تا درخورِ توان و استعداد هر کودک، آموزش مناسب را به آنها ارزانی دارد. پس از این‌که مدارس از سوی اداره سلطنتی تزار تعطیل شد، تولستوی به فعالیت‌های فرهنگی و اهداف تربیتیِ مورد علاقه‌اش ادامه داد. او با انتشار کتاب‌های سرگرم‌کننده با ترکیبی از علوم طبیعی و انسانی، همچنین داستان‌های آموزشی به‌ویژه داستان‌های ازوپ، کودکان را با ارزش‌های اخلاقی، اجتماعی و معنوی آشنا نمود. میلیون‌ها کودک روسی تا دهه دوم قرن بیستم با آموزش الفبای تولستوی، سال اول دبستان را آغاز نمودند. با اتخاذ این روش، تولستوی توانست در جنبش اصلاحات آموزشی وایجاد مدارس آزاد به گونه سامرهیل، مؤثر واقع شود.


زناشویی با سوفیا

تولستوی در سال ۱۸۶۲ با دختر هجده‌ساله‌ای با سَلَفِ آلمانی، به نام سوفیا آندر ژونا برس (۱۸۴۴ - ۱۹۱۹)، ازدواج کرد و رمان‌های جاودانه‌ای به نام جنگ و صلح و آنا کارنینا را تألیف و منتشر ساخت. پشتیبانی همسر جوانش از فعالیت‌های ادبی تولستوی که به روایتی ۱۴۰۰ صفحه از پیش نویس جنگ و صلح را بیش از هفت بار پاکنویس کرده‌است، شایسته احترام است. رابطه این دو عاشقانه، ولی پرتنش بود. دفترچه یادداشتی که تولستوی در دوران پیش از ازدواج شرح زندگی خود را در آن می‌نوشت به دست سوفیا افتاد. در این دفترچه یادداشت شرح خوشگذارنی‌ها و عیاشی‌های تولستوی نوشته شده بود. تاثیر این مطالب بر سوفیا سنگین بود به طوری که می‌نویسد این دوران زننده و ناخوشایند و زندگی او در آن موقع غیرقابل پذیرش است. غرق شدن تولستوی در مسایل فلسفی در سال‌های بعد نیز مشکلات زیادی برای این دو به همراه داشت. آنها با همدیگر ۱۳ فرزند مشترک داشتند که ۴ تا از آنها در کودکی مردند.
     
  
مرد

 


جنگ و صلح، آناکارنینا

جنگ و صلح رمانی طولانی است که در آن بیش از ۵۸۰ شخصیت با دقت توصیف شده‌اند. سه سال پیش نسخه‌ی کوتاه شده‌ای از این رمان به زبان انگلیسی منتشر شد. در این نسخه ۶۰۰ صفحه از نسخه‌ی اصلی که ۱۵۰۰ صفحه داشت، حذف شده است. این حذف شامل بحث‌های فلسفی کتاب است که به یکدستی ماجرا لطمه نمی‌زند. دلیل این کارها ارائه یک نسخه جذاب و پرماجرا از کتاب است که مناسب جوانان امروزی نیز باشد. شاهکار تولستوی، جنگ و صلح، یکی از معتبرترین منابع تحقیق و بررسی در تاریخ سیاسی و اجتماعی قرن نوزدهم روسیه است. همچنین حماسه‌ی مقاومت روس‌ها را در برابر حمله‌ی ناپلئون بازگو می‌کند. منتقدان آن را یکی از بزرگ‌ترین رمان‌های جهان و فراتر از آن یک رمان در بردارنده‌ی دیدگاه‌های فلسفی نویسنده درباره‌ی زندگی و تاریخ می‌دانند.

به گفته تولستوی آناکارنینا اولین رمان واقعی او و یک داستان حماسی منثور است. این رمان ماجرایی دراماتیک از عشق و سرخوردگی و شکست دارد. نسخه‌ی بازنویسی شده‌ای از آنا کارنینا از اچ وینترز، نویسنده‌ی جوان آمریکایی اقتباسی امروزی از این کتاب است. در این روایت، در کنار حوادث و شخصیت‌های رمان اصلی شخصیت‌های تخیلی امروزی نیز حضور دارند.
وی در دفتر خاطراتش در اواسط سال ۱۸۵۰ چنین می‌نویسد:

«چیزی در درونم شعله‌ور است که بیش از نیکی دلبستۀ آنم: شکوه و جلال.»


انقلاب درونی

تولستوی، در اوج اشتهار، مبتلا به‌سرگشتگی و ناامید از بهبود وضعیت جامعه شد و در مرز انحطاط فکری و شکست روحی قرار گرفت. او به‌عنوان عضوی از اداره کل آمار و سرشماری در مسکو در سال ۱۸۸۲ میلادی با فقر روزافزون کارگران که در مقام مقایسه با محرومیت دهقانان از ابعاد وسیع‌تری برخوردار بود، آشنا شد. با تأثیرپذیری از این واقعیت تلخ، به منظور کمک‌رسانی به کشاورزان و جلوگیری از مهاجرت دسته جمعی آنان به شهرها، اقدام به‌ایجاد تشکیلاتی نمود که پشتیبانی از روستاییانی که محصولاتشان در اثر حوادث و آفات طبیعی آسیب دیده بود، در دستور کار خود قرار داد. او خود نیز با ترک سیگار و الکل و کناره‌گیری از تفریحات مخصوص مانند شکار حیوانات، اعلام همدردی نمود و اعتراف کرد: «چه لذایذ ظالمانه‌ای!»

از جمله فعالیت‌های اجتماعی تولستوی، حمایت از زندانیان سیاسی، مذهبی و سربازان فراری بود. از سال ۱۸۸۱ میلادی به بعد، در نتیجه مطالعات و تحقیقات بیش‌تر در حیطه ادیان، گرایش و تعلقات مذهبی وی نیز شدت یافت و در همین رابطه نسبت به ترجمه دوباره‌ی انجیل به زبان روسی اقدام کرد.


تضادهای بیرونی

اشتهار تولستوی هرچه بیش تر در خارج از روسیه وسعت می‌یافت، به‌همان نسبت نیز در داخل روسیه مورد طعن و لعن و انزجار دستگاه‌های دولتی و مراجع ارتودوکس قرار می‌گرفت. نوشته‌هایش پیش از انتشار توقیف و شایعه روانی بودن او به سرعت پراکنده می‌شد. پلیس تزاری کوچک‌ترین حرکت وی را زیر نظر گرفته بود. هنگامی که به پشتیبانی از مریدانش برخاست و برای آزادی آنها از بازداشت، تمام مسئولیت‌ها را که به عنوان مدرک جرم مطرح بودند به عهده گرفت، به او گفتند:

«جناب کنت، جاه و جلال شما به قدری بزرگ است که زندان‌های ما گنجایش آن را ندارد!»


کلیسای ارتدکس و اتهام ارتداد

انتشار رمان رستاخیز بهانه‌ای بود در دست مرجع عالی کلیسای ارتدکس، تا در تاریخ ۱۹۰۱ میلادی به‌دلایل زیر، تولستوی را به‌عنوان مرتد معرفی نماید:

تکذیب وحدت تثلیث مقدس در وجود خدای واحد.
تکذیب بکارت مریم مقدس، قبل و بعد از تولد مسیح.
تکذیب رستاخیز مسیح، و ضدیت با مظهر لاهوتی ـ ناسوتیِ مسیح پسر خدا.
تکذیب وقوع معجزه در مراسم عشای ربانی. (تولستوی، معجزه را به‌طور عام و اعجازِ تبدیل نان به تنِ مسیح را به‌طور خاص نفی کرده‌است.)
تولستوی، مبارزات سوسیالیست‌ها را نیز در جهت برقراری دیکتاتوری پرولتاریا، مردود دانسته و به عنوان پرچمدار انسان‌دوستی و مخالف با جنگ و خونریزی شناخته شده‌است. آثار او نیز، جاده‌صاف‌کن انقلاب ۱۹۰۵ روسیه نام گرفته‌است.


سال‌های پایانی

علاوه بر تضییقات حکومت، سخت گیری‌های پلیس تزاری و ضبط پیش‌نویس رمان‌هایش در سال ۱۹۰۸، مشکلات خانوادگی هم مزید بر آن شد. تولستوی، در آخرین روزهای حیات خود، به‌اتفاق پزشکِ خانوادگی و دختر کوچکش، همسر خود را ترک و به‌سوی جنوب روسیه سفر کرد. این آخرین سفر تولستوی در تاریخ هفتم نوامبر ۱۹۱۰ در ایستگاه راه‌آهن آستاپوفو به‌پایان رسید. دو روز بعد، در زادگاهش به‌خاک سپرده شد.

آثار تولستوی

رمان

جنگ و صلح، ترجمۀ کاظم انصاری، تجدید چاب با ترجمۀ سروش حبیبی
رستاخیز، ترجمۀ محمدعلی شیرازی
تریلوژی کودکی، نوجوانی، جوانی، ترجمۀ غلامحسین اعرابی، انتشارات سمیر
آناکارِنینا، ترجمۀ محمدعلی شیرازی، تجدید چاپ با ترجمۀ جواد امیرانی، منوچهر بیگدلی خمسه، سروش حبیبی و فازار سیمونیان
قزاقان، ترجمۀ مهدی مجاب


رمانچه

حاجی‌مراد، ترجمۀ رشید ریاحی (چاپ قبلی با ترجمۀ حسین صادق‌اوغلی)
مرگ ایوان ایلیچ، ترحمۀ لاله بهنام و کاظم انصاری (طبق شرح فوق)
سونات کرویتزر (موسیقی مرگ)، ترجمۀ عبدالله شاه‌سیاه، با نام «سونات کرویتْسِر»، در کتاب مرگ ایوان ایلیچ و داستان‌های دیگر (شامل سه داستانِ بابا سرگئی (پدر سرگی)، مرگ ایوان ایلیچ و سونات کرویتْسِر) ترجمۀ کاظم انصاری، انتشارات جامی
کوپن تقلبی، ترجمۀ رضا علیزاده
سعادت خانوادگی و داستان‌های دیگر (شامل دو سوار و زمین‌نورد)، ترجمۀ حسین تفرشیان و گامایون، انتشارات جامی


داستان کوتاه

سرگیوس پیر (پدر سرژیو/ بابا سرگئی/ پدر سرگی)، ترجمۀ امیرهوشنگ آذر و کاظم انصاری (طبق شرح فوق)٬ همچنین سروش حبیبی و مهناز صدری
ارباب و نوکر، ترجمۀ مهران محبوبی (ارباب و بنده، ترجمۀ سروش حبیبی، نشر چشمه)
طبل میان‌تهی و هفت داستان دیگر، ترجمۀ منوچهر ضرّابی
سه پرسش، ترجمۀ پریسا خسروی سامانی، تجدید چاپ با ترجمۀ جمال میرخلف
داستان‌های سواستوپول، ترجمۀ پرویز نظامی
پولیکوشکا، ترجمۀ سیداحمد عقیلی، انتشارات امیرکبیر
دو سوار
شیطان، ترجمۀ پرویز نظامی و ترجمۀ سعید نفیسی و جعفر شریف در کتاب داستان‌های برگزیده یا شاهکارهای کوتاه، انتشارات جامی
تمشک، ترجمۀ علیرضا جباری، نشر افکار


نمایشنامه

بار دانش، ترجمۀ عباس‌علی عزتی، نشر چشمه، 1391.
نوری در تاریکی می‌درخشد و پتر خباز (دو نمایشنامه)، ترجمۀ عباس‌علی عزتی، انتشارات افراز، 1392.


هنر و ادبیات

هنر چیست؟، ترجمۀ کاوه دهگان

سایر آثار

داستان‌هایی برای بچه‌ها، ترجمۀ آرش محرمی
اعتراف و سرشماری در مسکو، ترجمۀ اسکندر ذبیحیان، اعترافات، ترجمۀ هوشنگ فتح‌اعظم و ترجمۀ سعید فیروزآبادی با عنوان اعتراف من، انتشارات جامی
تمشک (مجموعه داستان)، ترجمۀ علی آذرنگ
پول و شیطان، ترجمۀ رضا علیزاده
عید پاک، ترجمۀ محسن سلیمانی
مورچه و کبوتر، ترجمۀ باقر محمودی
بهترین داستان‌های کودکان و نوجوانان، ترجمۀ مریم خالقی، تجدید چاپ با ترجمۀ مجید رزاقی، نسرین مهاجرانی، س. صارمی
خداوند حقیقت را می‌بیند اما صبر می‌کند، ترجمۀ پریسا خسروی سامانی، تجدید چاپ با نام جدید: سرانجام حقیقت آشکار خواهد شد، ترجمۀ صادق سرابی
جوانی بربادرفته، ترجمۀ کامران ایراندوست
بیست‌وسه قصه، ترجمۀ همایون صنعتی‌زاده، انتشارات قطره
محکوم بی‌گناه، ترجمۀ احمد نیک‌آذر
عشق بی‌پایان، ترجمۀ حسین نوشین و گامایون
نامه‌های تولستوی، ترجمۀ مشفق همدانی
زمین‌نورد، ترجمۀ ابراهیم یونسی، با عنوان داستان یک اسب، انتشارات فردا
     
  
مرد

 






ریموند کِلِوی کاروِر جونیور

ریموند کِلِوی کاروِر جونیور (به انگلیسی: Raymond Clevie Carver, Jr.) (زاده ۲۵ مه، ۱۹۳۸ - درگذشته ۲ اوت، ۱۹۸۸) نویسندهٔ داستان‌های کوتاه و شاعر آمریکایی بود. او یکی از نویسندگان مطرح قرن بیستم و هم‌چنین یکی از کسانی شمرده می‌شود که موجب تجدید حیات داستان کوتاه در دههٔ ۱۹۸۰ شده‌اند.

زندگی

کارور در ۲۵ مه، ۱۹۳۸ در شهر کلاتْسْکانی در ایالت اورگن که شهری صنعتی در کنارهٔ رودخانه کلمبیا است به دنیا آمد. او در شهر یاکیما در ایالت واشنیگتن بزرگ شد. پدرش، کِلِوی ریموند کارور، کارگر کارخانهٔ چوب‌بری و الکلی بود. مادر او، اِلا کیسی کارور، گاهی به عنوان پیشخدمت و فروشنده کار می‌کرد. در خانه او را جونیور، قورباغه و دکتر صدا می‌کردند.

ریموند در مدرسه‌ای محلی در یاکیما آغاز به تحصیل کرد. او در فراغت خود رمان‌هایی از میکی اسپیلانی یا مجلاتی چون Sports Afield و Outdoor Life را مطالعه می‌کرد.

در سال ۱۹۵۶ وقتی که هجده سال داشت، با دوست دختر دوران مدرسه‌اش، «ماریان بورک»، که شانزده ساله بود، ازدواج کرد. ماریان تازه از یک مدرسهٔ اُسقفی خصوصی فارغ‌التحصیل شده و باردار نیز بود. زمانی که فرزند دوم آنها بدنیا آمد، کارور بیست ساله بود. پس از فارغ‌التحصیلی از دبیرستان دیویس، برای تامین هزینهٔ گذران زندگی به مشاغل متفاوتی چون سرایداری، چوب‌بُری و فروشندگی روی آورد. در طی سال‌های زندگی مشترکشان، ماریان نیز شغل‌هایی چون پیشخدمتی، فروشندگی، مُنشی‌گری و معلمی داشت.

کارور به همراه خانواده‌اش به کالیفورنیا رفت چرا که والدین همسرش در شهر پارادایز در آن ایالت، خانه‌ای داشتند. در آنجا بود که وی به نوشتن علاقه‌مند گردید و در دوره‌های آموزشی نوشتن خلاقانه که توسط رمان‌نویسی به نام جان گاردنر تدریس می‌شد، شرکت کرد. گاردنر بر زندگی و پیشهٔ کارور به عنوان یک نویسنده تأثیر عمده‌ای برجای گذاشت. کارور در ابتدا تحصیلاتش را در دانشگاه ایالتی چیکو و سپس در کالج ایالتی هامبولت در کالیفورنیا ادامه داد و در سال ۱۹۶۳ مدرک کارشناسی خود را دریافت نمود.

در میانهٔ دههٔ ۱۹۶۰ کارور و خانواده‌اش در شهر ساکرامنتوی کالیفورنیا زندگی می‌کردند. وی در یکی از بیمارستان‌های این شهر («بیمارستان مرسی») به‌عنوان نگهبان شب شغلی داشت. او در کلاس‌های کالج ایالتی ساکرامنتو – که امروزه دانشگاه ایالتی است – در زمینهٔ شعر که توسط دنیس اشمیتز تدریس می‌شد، شرکت می‌کرد. اولین کتاب شعر کارور با عنوان «نزدیک کلامَث» در سال ۱۹۶۸ توسط کلوب ادبیات انگلیسی کالج ایالتی ساکرامنتو منتشر شد.

سال ۱۹۶۷ برای وی نقطهٔ تحولی محسوب می‌شود؛ در این سال اثری از او در مجموعهٔ مشهور «فولی» چاپ شد، پدرش درگذشت و مقدمات چاپ اولین اثر او، «نزدیک کلامَث»، در حال فراهم شدن بود. هم‌چنین در این سال بود که وی به همراه خانواده‌اش به پالوآلتو انتقال یافتند تا وی بتواند به عنوان ویراستار کتاب‌های درسی در «Science Research Associates» استخدام شود. فعالیت وی در این شغل تا سال ۱۹۷۰ ادامه داشت وی در این سال از آن سازمان اخراج شد. در سال‌های دههٔ ۱۹۷۰ و ۱۹۸۰ در حالی که پیشه‌اش به عنوان نویسنده در حال اوج‌گیری بود، چند سالی در دانشگاه‌های آمریکا تدریس کرد. به‌عنوان مثال، وی از ۱۹۸۰ تا ۱۹۸۳ استاد ادبیات انگلیسی در دانشگاه سراکیوز بود.

طی سال‌هایی که شغل‌های متفاوتی داشت، به تربیت فرزندان مشغول بود و هم‌زمان سعی می‌کرد که بنویسد، افراط وی در نوشیدن الکل آغاز گردید و این مساله تا حدی پیش رفت که تقریباً تسلیم شد و بطور دائمی به نوشیدن پرداخت. در نیم‌ترم پاییز سال ۱۹۷۳، او به همراه جان چیور در «کارگاه نویسندگان آیووا» تدریس داشت، اما بعده‌ها گفت که به هم‌راه چیور تنها اندکی نوشته و تدریس کرده بودند و بیشتر مواقع می‌نوشیده‌اند. سال بعد، پس از ترک شهر آیووا، چیور برای درمان اعتیادش به الکل به مرکزی درمانی رفت، اما کارور تا چند سال بعد به نوشیدن ادامه داد. در تاریخ ۲ ژوئن ۱۹۷۷ او با یاری «گروه الکلی‌های ناشناس» اعتیادش به الکل را ترک کرد.

او از ۱۹۷۹ با زن شاعری به نام تس گالاگر که وی را در همایش نویسندگان در دالاس، تکزاس ملاقات کرده بود، زندگی می‌کرد. در نهایت او در سال ۱۹۸۲ از همسر اولش، ماریان، طلاق گرفت و در سال ۱۹۸۸ در شهر رنو در ایالت نوادا با گالاگر ازدواج کرد. دو ماه بعد، در تاریخ دوم اوت ۱۹۸۸ وی در سن پنجاه سالگی و بدلیل سرطان ریه در شهر پورت‌آنجلس در ایالت واشنگتن درگذشت. در همان سال، عضویت او در آکادمی آمریکایی هنر و ادبیات اعلام گردید.


سبک

پیشهٔ کارور به عنوان نویسنده به داستان‌های کوتاه و شعر اختصاص یافته بود. او خود را به‌عنوان کسی که «تمایل به ایجاز و قوّت دارد» و «به نوشتن داستان‌های کوتاه معتاد است»، معرفی کرده است.(در دیباچهٔ «از کجا تلفن می‌کنم» مجموعه‌ای که در سال ۱۹۸۸ منتشر شد). دلیل دیگری که برای ایجاز آثار او مطرح می‌شود این است که «داستان کوتاه و شعر را می‌توان در یک نشست نوشت و خواند». این مسئله برای وی یک انتخاب ساده نبود، بلکه ملاحظاتی عملی بود تا او با در نظر داشتن آنها بتواند در کنار شغل‌های متفاوت و ناهمگون‌اش، به نوشتن نیز برسد. موضوعات و ایده‌های آثار او که عموماً بر تجربه‌های کارگری تمرکز دارند به وضوح انعکاسی از زندگی خودش هستند. همین مساله را می‌توان در مورد بُن‌مایه‌های مکرر اعتیاد به الکل و بازپروری از آن که در آثار وی موجود است، مطرح کرد.

سبک نوشتار کارور و بُن‌مایه‌های آثار او معمولاً مانند عناصر سازندهٔ آثار ارنست همینگوی، آنتوان چخوف و فرانتس کافکا است. هم‌چنین او را تأثیرپذیرفته از آثار ایساک بابل، فرانک اوکانر و و. اس. پریچت برَشمُرده‌اند. با وجود این، به‌نظر می‌رسد بیشترین تأثیرپذیری او از جانب چخوف باشد که انگیزهٔ او برای نوشتن داستان کوتاه «پیغام» (به انگلیسی: Errand) باشد. این داستان که یکی از آثار مربوط به اواخر عمر کارور است، آخرین ساعات زندگی چخوف را به تصویر می‌کشد.

عمدتاً، کمینه‌گرایی (مینی مالیسم) به عنوان یکی از ویژگی‌های بارز آثار کارور شمرده می‌شود. ویراستار وی در مجله اسکوآیر، گوردون لیش، نثر کارور را به این سمت هدایت می‌کرد. پیش‌تر جان گاردنر به کارور توصیه کرده بود که به جای به کار بردن بیست و پنج کلمه در یک جمله، پانزده کلمه به کار بَرَد و بعده‌ها لیش به وی توصیه کرد که در یک جمله تنها از پنج کلمه استفاده کند. در این دوران بود که کارور اشعاری را برای جیمز دیکی، ویراستار شعر اسکوآیر در آن دوران، فرستاد.

سبک وی را با عنوان «واقع‌گرایی کثیف» (به انگلیسی: dirty realism) نیز خوانده‌اند. این عبارت به گروهی از نویسندگان در سال‌های ۱۹۷۰ و ۱۹۸۰ چون ریچارد فورد، توبیاس ولف، آن بیتی، جین آن فیلیپس اشاره دارد. کارور با فورد و ولف از نزدیک آشنا بود. این نویسندگان در آثارشان بیشتر بر اندوه و حس فقدان زندگی روزمرهٔ مردم عادی تاکید داشتند؛ زندگی روزمرهٔ طبقات متوسط و پایین جامعه یا افراد تک‌افتاده و به حاشیه‌رانده شده‌ای که طبق ایدهٔ هنری تِرو «نومیدی خاموش» (به انگلیسی: quiet desperation) را می‌زیند.


نوشته‌ها

اولین داستان منتشرشدهٔ وی مربوط به سال ۱۹۶۰ و با عنوان «فصل‌های سخت» (به انگلیسی: Furious Seasons) است. این اثر که به نسبت آثار بعدی او، نثری سلیس‌تر و شیواتر دارد، به وضوح از ویلیام فاکنرر تأثیر پذیرفته است.استول درباره آن می‌نویسد:«فصل‌های سخت، تقلیدی بود تصنعی و کسالت‌بار از شیوه فاکنر» عبارت «فصل‌های سخت» بعده‌ها به عنوان نام مجموعه‌ای از داستان‌ها استفاده شد که البته خود آن داستان را شامل نمی‌شد. داستان «فصل‌های سخت» را تنها می‌توان در مجموعه‌های چاپ‌شدهٔ اخیر چون «قهرمانی بس است، لطفاً» الگو:انگلیسیNo Heroics, Please و «اگر کارم داشتی تلفن کُن»(به انگلیسی: Call if You Need Me) یافت.

اولین مجموعه از آثار وی در سال ۱۹۷۶ و با عنوان «می‌شود لطفاً ساکت باشید، لطفاً؟» (به انگلیسی: Will You Please Be Quiet, Please) منتشر گردید و داستانی از این مجموعه که دارای همین نام بود برای چاپ در مجموعهٔ «بهترین داستان‌های کوتاه آمریکا» انتخاب شد. سپس برای داستان «یک چیز کوچک و خوب» (به انگلیسی: A Small, Good Thing) که داستانی است دربارهٔ والدین یک پسر جوان که دچار تصادف رانندگی شده، موفق به دریافت جایزه او. هنری گردید. در سال ۱۹۸۳، بازنوشتی از این داستان با نام «حمام» و با پایانی متفاوت در مجموعه‌ای به نام «کلیسای جامع» منتشر گردید. با وجود این خود داستان «کلیسای جامع» بود که کارور آن را در مقایسه با آثار پیشین‌اش به‌عنوان «نوع دیگری» از داستان مطرح می‌کند و نقطه عطفی در دورهٔ کاری‌اش برمی‌شمارد. این داستان که دربارهٔ ملاقات مردی با پیرمردی کور از آشنایان همسرش است، بدلیل کم‌گویی آن دربارهٔ موضوعی اصلی و به احتمال بخاطر دیدِ خوش‌بینانه‌اش که در کنار لحنی تلخ‌شیرین قرار گرفته است، با آثار پیشین نویسنده متفاوت است.

آخرین مجموعه داستانی که دقیقاً پیش از مرگ وی چاپ شد، «فیل» نام داشت و شامل هفت داستان بود. ماهیت داستان‌های این مجموعه، بخصوص «پیغام»، این طور می‌نماید که او در حال تفکر و تعمق برای نوشتن اولین رمان‌اش بود البته این مساله به تایید دیگر منتقدین نرسیده است.


آثار

داستانی

۱۹۷۴ می‌شود لطفاً ساکت باشید، لطفاً؟
۱۹۷۷ فصل‌های سخت
۱۹۸۱ وقتی از عشق حرف می‌زنیم از چه حرف می‌زنیم. (به انگلیسی: What We Talk About When We Talk About Love)
۱۹۸۳ کلیسای جامع
۱۹۸۸ فیل





شعر

۱۹۶۸ نزدیک کلامَث
۱۹۷۰ بی‌خوابی زمستانی. (به انگلیسی: Winter Insomania)
۱۹۷۴ ماهی آزاد در شب سفر می‌کند. (به انگلیسی: At Night The Salmon Move)
۱۹۸۵ جایی که آبها به هم می‌رسند. (به انگلیسی: When Water Comes Together With Other Water)
۱۹۸۴ آبی آسمانی. (به انگلیسی: 'Ultramarine)
راهی نو به آبشار. (به انگلیسی: A New Path to The Waterfall)
     
  
مرد

 





پل الوار

پل الوار (به فرانسوی: Paul Éluard) با نام اصلی اوژن-امیل-پل گرندل (به فرانسوی: Eugène-Émile-Paul Grindel) (۱۴ دسامبر ۱۸۹۵ - ۱۸ نوامبر ۱۹۵۲) نویسنده فرانسوی بود.

وی یکی از رهبران جنبش سوررئالیسم بین سال‌های ۱۹۱۹ تا ۱۹۳۸ بود. همچنین یکی از موسسان مجله انقلاب سوررئالیستدر سال ۱۹۲۴ بود. وی از سال ۱۹۲۷ تا ۱۹۳۳ و همچنین پس از ۱۹۳۸ عضو حزب کمونیست بود.

شاعر آوانگارد و دوست کوبیست ها، دادائیست ها و سوررئالیستها، ١٤ دسامبر ١٨٩٥در سن- دنی حومه ی پاریس دیده به جهان گشود. در ١٩١٣نخستین زن خویش را ملاقات کرد؛ یک زن جوان روسی به نام هلنا دیاکونووا که الوار او را با نام گالا صدا می زد. الوار همان سال اولین مجموعه ی اشعار خویش را منتشر ساخت. جنگ بزرگ، شدیدا ًً شاعر را متأثر ساخت. در سال ١٩١٧با خط مقدم آشنا شد و جنگ را با ایده های نوین صلح طلبی اش به پایان رسانید. در سال ١٩١٩با آندره بروتن و لویی آراگون آشنا شد و آنها با هم در جنبش دادا شرکت کردند.
در سال ١٩٢١ الوار، آراگون و بروتن از دادائیست ها جدا شدند. الوار عضو فعال سوررئالیست شد که بروتن آن را در ١٩٢٤با نخستین" بیانیه ی سوررئالیست" بنیان نهاد. در همین سال «مرگ از نمردن» را منتشر ساخت. در سال ١٩٢۶ او همچون دیگر سوررئالیست ها عضویت در کمونیست را پذیرا شد و هم در این سال بود که «پایتخت اندوه» را منتشر ساخت. الوار با سایر سوررئالیست ها در برابر خطرات فاشیسم موضع گرفت."دوست نقاشان"، الوار با پابلو پیکاسو، ماکس ارنست، سالوادور دالی و مان ری برای مصور ساختن مجموعه هایش با نقاشی های آنها دست دوستی داد. در همین اوان او از نقاشی های شان الهام می گرفت. الوار هم نوشتن دیباچه برای نمایشگاههای هانری پل کلی، مان ری، ماکس ارنست، و دیگران را برعهده گرفته بود.
در سال ١٩٢٩مجموعه "عشق شعر" را منتشر و آن را به همسرش گالا تقدیم نمود. در همین سال با نوش (ماریا بنز) آشنا شد که در سال ١٩٣٤ او را به عنوان دومین زن خویش به همسری گرفت. و دو سال بعد یعنی ١٩٣۶«چشمان پرثمر» را به چاپ رسانید.
الوار طی سالهای ٣٧-١٩٣۶از سوررئالیست ها دوری گزید ودر سال ١٩٣٨از گروه جدا شد. هنگام اشغال فرانسه توسط آلمانها در جنگ جهانی دوم او عضو مقاومت و ادبیات زیرزمینی، در رأس کمیته ملی نویسندگان ناحیه ی شمال بود. ١٩٤٢ «شعر و حقیقت»، را با شعر معروف "آزادی" ٭ انتشار داد. الوار در حالی که در بیمارستانی در مخفی شده بود، کار نشر را تا "آزاد سازی" خاک فرانسه (از نیروهای آلمانی) در ١٩٤٢ادامه داد. رنج و اندوه مرگ نوش در سال ١٩٤۶الهام بخش« زمان طغیانگر» شد. ایده های صلح، استقلال مردم و آزادی به هیجان ها و علایق جدید شاعر تبدیل شدند. در سال ١٩٤٨همراه پیکاسو در گردهمایی روشنفکران برای صلح در «وروکلاو» شرکت کرد.
الوار در گردهمایی صلح مکزیکو (١٩٥١) آخرین زن زندگی اش دومینیک را ملاقات کرد و درهمان سال با او ازدواج کرد، سالی که الوار «عنقا»، را منتشر و به دومینیک تقدیمش کرد. الوار سفرهای سیاسی خود را تا پایان حیاتش ادامه داد.
پل الوار در ١٨ نوامبر ١٩٥٢، در حالی که یکی از پویا ترین دوره های هنری و ادبی پس از رنسانس را سپری کرد، چشم از جهان فرو بست.
از میان دیگر اثار وی می توان به آثاری چون: «وظیفه و نگرانی» ١٩١٧«زندگی بی درنگ» ١٩٣٢، «گل برای همه» ١٩٣٤ ،«کتاب گشوده» ١٩٤٠، «در میعادگاه آلمانی»١٩٤٤ ، «برگزیده اشعار»،١٩٤۶«اشعار سیاسی »١٩٤٨، «چشمان بارور» ١٩۶٣، «واپسین اشعار عاشقانه» ١٩۶٣، اشاره کرد.
الوار در روز سه شنبه ۱۸ نوامبر ۱۹۵۲، در آپارتمان خود در اثر سکته قلبی چشم از جهان فرو بست و در گورستان پرلاشز به خاک سپرده شد.


ماهی

ماهیان، شناگران، کشتی ها
آب را دیگرگون می سازند
آب آرام است و جنبشی با وی نیست
مگر به خاطر آنچه که لمس اش کند.

ماهی پیش می رود
به سان انگشتی در یکی دستکش
شناگر به آرامی می رقصد
و بادبان نفس می کشد.

آب آرام اما، می جنبد از جای
به خاطر آن چه که لمسش می کند،
به خاطر ماهی، شناگر و کشتی
که آن را بر تن می کند و
می برد با خویشش.
     
  
مرد

 





میلان کوندرا

میلان کوندرا (به چکی: Milan Kundera) (زاده ۱ آوریل، ۱۹۲۹ در برنو، چکسلواکی) نویسنده اهل چک است که از سال ۱۹۷۵ در فرانسه زندگی می‌کند و از سال ۱۹۸۱ یک شهروند فرانسوی شده‌است.

ميلان كوندرا در اول ماه آوريل 1929 در شهر "برنو" مركز ايالت "مراوي" ديده به جهان گشود. تا زماني كه در چكسلواكي زندگي مي‌كرد و حتي در نخستين سال‌هاي ورودش به فرانسه، اطلاعاتي درباره زندگي او منتشر مي‌شد اما اكنون كه آثار گرانبهايش شهرتي بين‌المللي برايش به ارمغان آورده‌اند، هنوز آن‌گونه كه بايسته است به شرح زندگي شخصي او نپرداخته‌اند. كوندرا ترجيح مي‌دهد زندگي‌نامه‌اي نداشته باشد و بر اين باور است كه رمان‌نويس بايد از گفته "گوستاو فلوبر" پيروي كند يعني پشت اثر خود پنهان شود. او مي‌گويد: "رمان‌نويس خانه زندگاني‌اش را ويران مي‌كند تا با سنگ‌هاي آن، خانه رمان خود را بسازد". كوندرا با تدوين زندگي‌نامه نويسندگان موافق نيست و اعتقاد دارد: "زندگي شخصي نويسنده فقط مربوط به خود اوست زيرا زندگي‌نامه نويسنده به شكل و ماهيت اثر آسيب مي‌رساند".
ميلان كوندرا زندگي‌نامه شخصيت‌هاي ذهني‌اش را به اختصار بيان مي‌كند. به عقيده او مضمون‌هاي وجودي اين شخصيت‌ها اهميت دارند. اين‌كه در رمان "بار هستي"، "توما" گندمگون يا بور است، پدرش فقير است يا ثروتمند و... هيچ اهميتي ندارد؛ بايد انديشه و احساسات شخصيت را فهميد؛ بايد به هستي او راه پيدا كرد.
كوندرا علاوه بر اين‌كه به شرح حال اعتقادي ندارد، از سوء‌تفاهم‌ها و برداشت‌هاي غلط مي‌ترسد. او به دليل مخالفت با نظام سياسي حاكم بر كشورش، مجبور به مهاجرت شده و بيم آن دارد كه از او نه سيماي يك "كاوشگر هستي" كه چهره يك ناراضي و مخالف سياسي ترسيم شود.
كوندرا حدود 14سال داشت كه سرودن شعر را آغاز كرد. اشعار او در مطبوعات انتشار يافت. خود او مي‌گويد تا 25سالگي به موسيقي، بيشتر از ادبيات علاقه داشته است و اين شيفتگي تا هميشه در فكر و احساسش باقي مي‌ماند.
ميلان كوندرا سرانجام شعر را كنار مي‌گذارد و از سال1958 نوشتن داستان كوتاه را آغاز مي‌كند و تا سال1968 ده داستان كوتاه با عنوان كلي "عشق‌هاي مضحك" مي‌نويسد.
نخستين رمان كوندرا به نام "شوخي" در سال1967 در فرانسه انتشار يافت؛ رماني كه باعث شهرت جهاني او شد. لويي آراگون اين رمان را اثري بزرگ دانسته است.
در سال1973 رمان "زندگي جاي ديگر است" به زبان فرانسه انتشار يافت و جايزه "مديسي" براي بهترين رمان خارجي را به دست آورد.
رمان "والس خداحافظي" در سال1978 جايزه "موندلو" را در ايتاليا نصيب كوندرا كرد. در سال1981 جايزه "كامنولث اوارد" در آمريكا به رمان "كتاب خنده و فراموشي" تعلق گرفت. در سال1982 مجموعه‌آثارش جايزه "اروپا ليتراتور" را مي‌گيرد.
در سال‌1984 رمان "بار هستي" شهرت او را به عنوان يكي از رمان‌نويسان بزرگ معاصر تثبيت مي‌كند.
"هنر رمان" در سال‌1986 انتشار يافت. "هنر رمان" نخستين رماني است كه او به زبان فرانسه نوشته است. اين كتاب، مجموعه كاملي است از تفكرات كوندرا درباره تاريخ تحول هنر رمان در اروپا و نيز بررسي و تحليل خود او درباره رمان‌هايش. "جهالت"، "خستگي"، "هويت" و... از آثار ديگر او به شمار مي‌آيد.
ميلان كوندرا هم‌اكنون در فرانسه روزگار مي‌گذراند.


مجموعه داستان

عشق‌های خنده‌دار (۱۹۶۹) - ترجمهٔ فروغ پوریاوری - انتشارات روشنگران و مطالعات زنان

رمان

شوخی (۱۹۶۷) - ترجمهٔ فروغ پوریاوری - انتشارات روشنگران و مطالعات زنان
مهمانی خداحافظی (۱۹۷۲) - ترجمهٔ فروغ پوریاوری - انتشارات روشنگران و مطالعات زنان
والس خداحافظی (۱۹۷۲) ـ ترجمه دیگری از مهمانی خداحافظی است.
زندگی جای دیگریست (۱۹۷۳) - ترجمهٔ پانته آ مهاجر کنگرلو - نشر تنویر
کتاب خنده و فراموشی (۱۹۷۸) - ترجمهٔ فروغ پوریاوری - انتشارات روشنگران و مطالعات زنان
بار هستی (۱۹۸۴) - ترجمهٔ پرویز همایون‌پور - نشر گفتار
جاودانگی (۱۹۹۰) - ترجمهٔ حشمت‌الله کامرانی - نشر تنویر
آهستگی (۱۹۹۵) - ترجمه دریا نیامی
هویت (۱۹۹۸) - ترجمهٔ پرویز همایون‌پور - نشر قطره
جهالت (۲۰۰۰) - ترجمهٔ آرش حجازی - انتشارات کاروان (ترجمه‌ای با عنوان بی خبری نیز انجام شده‌است)
جشن بی معنایی (۲۰۱۳) - ترجمهٔ قاسم صنعوی - نشر بوتیمار (باهمکاری نشر نگاه)


درام

ژاک و اربابش (۱۹۷۱) - ترجمهٔ فروغ پوریاوری - انتشارات روشنگران و مطالعات زنان

سایر آثار

دون ژوان - ترجمهٔ آیسل برزگر - نشر سروینه
کلاه کلمنتیس - ترجمهٔ احمد میرعلائی - انتشارات دماوند
هنر رمان ترجمهٔ پرویز همایون‌پور - نشر گفتار
وصایای تحریف‌شده (ترجمه‌ای با عنوان وصیت خیانت‌شده نیز انجام شده‌است)
     
  
مرد

 


هیچ وقت از جوهره رمان دور نشده ام
نگاهی به ادبیات اروپا در گفت وگو با
میلان کوندرا
ترجمه راحله فاضلی


برخلاف عقیده بسیاری از منتقدان، میلان کوندرا را می توان یکی از برجسته ترین نویسنده های معاصر دانست. هرچند او این اواخر کمتر تن به گفت وگوهای مطبوعاتی می دهد، اما حضور او در پایان نامه های متعدد دانشجویی و بحث درباره آثارش در محافل ادبی اروپا و امریکا نشان می دهد که ترجمه تقریباً همه آثار این نویسنده و استقبال از آنها در ایران، چندان نیز اتفاقی نبوده است. کوندرا در این گفت وگو به نویسندگان موفق اروپای مرکزی اشاره می کند و معتقد است آنها تاثیر چندانی بر او نداشته اند در حالی که شاید حرفش درست نباشد. او به جای آنکه فلسفه را وارد رمان هایش کند، به جایی می رود که قبلاً جولانگاه فلسفه بوده است و این کاری است که نویسندگان مهم اروپای مرکزی مثل کافکا پیش گرفته اند. مثال این نکته را می توان در رمان سبکی تحمل ناپذیر هستی جست وجو کرد، همان رمانی که "نیویورکر" بخش های فلسفی آن را هنگام چاپ در نشریه حذف کرد و صدای کوندرا را درآورد.

---

به نظر می رسد با محدود کردن مصاحبه هایی که می تواند توسط شما دوباره ویرایش شود تا حدی دیگران را نیز محروم می کنید.

در مصاحبه های مطبوعاتی تقریباً همان چیزی که مصاحبه شونده گفته است نسخه برداری می شود. اگر صحبت های شما توسط منتقدان، دانشگاهیان و هرکس دیگری بازگو شود چندان مهم نیست اما درستی و دقت صحبت ها در شباهت زیاد گم می شود. من یک بار ناچار شدم نادرستی گفته هایم را در یک مصاحبه اصلاح کنم و علاوه بر آن عقایدی را اصلاح کنم که به هیچ وجه به من تعلق نداشت. من اعتراض کردم اما جواب این بود که خبرنگار جان کلام من را حفظ کرده است و من به یک حقیقت ساده رسیدم.

وقتی یک نویسنده با یک خبرنگار گفت وگو می کند دیگر مالک حرف هایش نیست و این قابل قبول نیست. راه حل بسیار ساده است، ما با هم ملاقات می کنیم. در مورد موضوعات موردنظر شما بحث می کنیم. بعد شما سوال ها را می نویسید و من جواب ها را و در نهایت برای آن کپی رایت تعیین می کنیم. این یک راه خوب و منصفانه است.

این به نظر من هم منطقی است. هیچ چیز بیشتر از کپی رایت نمی تواند اعتبار آن را تضمین کند. شما در بحث های تان بارها به اروپای مرکزی اشاره کرده اید. همه آثار داستانی شما در جمهوری چک رخ می دهد و حتی در اثر تئوریک شما، یعنی "هنر رمان" اروپای مرکزی اهمیت بسیاری دارد. ممکن است تصورتان را از اروپای مرکزی بیشتر توضیح دهید و بگویید نمود واقعی آن کجاست؟

بهتر است برای حل کردن این مشکل موضوع بحث را به رمان محدود کنیم. چهار رمان نویس بزرگ وجود دارد. کافکا، بروخ، موزیل و گومبروویچ. من آنها را قله های اروپای مرکزی می دانم.

از رمان پروست به بعد، در تاریخ رمان کسی را مهمتر از آنها ندیده ام و بدون شناخت آنها، نمی توان چیز زیادی از رمان مدرن فهمید. این نویسندگان مدرنیست هایی هستند که اشتیاق زیادی برای جست وجوی فرم های جدید دارند، اما در آن واحد آنها کاملاً از هرگونه ایدئولوژی آوانگارد عاری هستند. هرگز از ضرورت شکست های بنیادین حرف نمی زنند. احتمالات رسمی و صوری رمان را تمام شده نمی دانند، بلکه تنها می خواهند به صورت بنیادین آنها را گسترش دهند. از چنین موضوعی رابطه یی دیگر با گذشته رمان شکل می گیرد. این نویسندگان به هیچ وجه به سنت توهین نمی کنند بلکه از آن انتخاب دیگری دارند. آنها همه مجذوب رمانی شده اند که از قرن 19 پیشی می گیرد. من این برهه از زمان را نیمه اول تاریخ رمان می دانم. در طول قرن نوزده، این برهه از زمان به دست فراموشی سپرده شده است. این اتفاق موجب شده است رمان نیمه اول از جوهره نمایش خود محروم شود و آنچه من از آن به عنوان تفکر نویسندگی نام می برم، نقش کم رنگ تری ایفا کند. برای اجتناب از هرگونه سوءتفاهم، اجازه بدهید تفکر نویسندگی را توضیح دهم. منظور من رمان فلسفی نیست که رمان را تابع فلسفه می کند و افکار و عقاید نویسنده را به تصویر می کشد. این کار سارتر است یا حتی کامو. اینگونه اخلاقی کردن رمان از آن مدل هایی است که من آن را دوست ندارم. محتوای آثار موزیل و بروخ کاملاً متفاوت است. یعنی به جای آنکه در خدمت فلسفه باشد، عرصه یی را از آن خود می کند که تا پیش از آن در اختیار فلسفه بوده است. مشکلات متافیزیک و مشکلات وجود بشر، مسائلی است که فلسفه با تمام واقعی بودنش از درک آن عاجز بوده است و تنها رمان است که می تواند به این مهم دست یابد. از این رو این رمان نویسان از رمان یک ترکیب شاعرانه و روشنفکرانه عالی ساخته اند و در فرهنگ جایگاهی رفیع و برجسته به آن بخشیده اند. در امریکا که من همیشه آن را یک رسوایی روشنفکرانه تصور می کنم، این نویسندگان کمتر شناخته شده اند. اما حقیقت این است که این یک سوءتفاهم زیبایی شناسانه است که وقتی سنت ویژه رمان امریکایی را در نظر بگیرید، کاملاً قابل درک است. زمانی که نویسندگان بزرگ اروپای مرکزی شاهکارهای شان را خلق می کردند، امریکا نویسنده های خودش را داشت که دنیا را تحت تاثیر قرار داده بودند. نویسندگانی نظیر همینگوی، فاکنر و دوس پاسوس. اما مباحث زیباشناختی آنها کاملاً در نقطه مقابل موزیل قرار داشت. به عنوان مثال مداخله تفکرآمیز نویسنده در روایت رمان در این نوع زیبایی شناسی، مانند خردگرایی که از موقعیت خود خارج شده است، ظاهر می شود؛ مانند یک جسم خارجی نسبت به جوهره رمان.

بد نیست در اینجا به یک خاطره شخصی اشاره کنم. زمانی که نیویورکر سه بخش اول "سبکی تحمل ناپذیر هستی" را منتشر کرد، عبارت های مربوط به بازگشت درونی نیچه را حذف کرد. هنوز هم به نظر خودم آنچه من در مورد بازگشت درونی نیچه گفتم یک سخنرانی فلسفی نبود بلکه تداوم پارادوکس هایی بود که نمی توان گفت کمتر از توصیف یک عمل یا یک دیالوگ دارای ابعاد داستانی بود. اما برخلاف دیدگاه آنها از جوهره رمان دور نشده بود.

آیا این نویسندگان شما را تحت تاثیر قرار داده اند؟

نه. رابطه ما شکل دیگری دارد. نه من از لحاظ زیباشناختی با آنها زیر یک سقف هستم و نه با پروست یا جویس یا حتی همینگوی (با وجود اینکه او را بسیار می ستایم). نویسندگانی که من درباره آنها صحبت می کنم یکدیگر را تحت تاثیر قرار نمی دهند. آنها حتی یکدیگر را دوست ندارند. بروخ خیلی از موزیل انتقاد می کرد. موزیل از بروخ متنفر بود. گومبروویچ کافکا را دوست نداشت و هرگز در مورد بروخ و موزیل حرفی نمی زد و شاید هیچ کدام از آن سه نویسنده دیگر، او را نمی شناختند. شاید اگر می فهمیدند من آنها را در یک گروه قرار داده ام از دست من خشمگین می شدند و شاید هم حق با آنها باشد. شاید من این اتحاد را ساخته ام که خودم سقفی بالای سرم داشته باشم.

مفهوم اروپای مرکزی چطور با مفاهیم دنیای اسلاو و فرهنگ اسلاو ارتباط پیدا می کند؟

بدون شک وحدت زبان شناسی میان زبان های اسلاو وجود دارد اما چیزی با عنوان یکپارچگی فرهنگی اسلاو وجود ندارد. ادبیات اسلاو هم وجود ندارد. هر چند کتاب های من در یک فضا و مکان اسلاو واقع شده است، خودم آنها را نمی شناسم زیرا یک فضا و مکان ساختگی و دروغین است. اروپای مرکزی مدنظر من که در کتاب هایم به آن اشاره شده است، بخشی است که به لحاظ زبان شناسی آن را ژرمن - اسلاو - مجار تقسیم بندی می کنند. با این حال اگر بخواهید معنا و ارزش رمان را درک کنید دانستن این زمینه، کمک چندانی نمی کند زیرا من همیشه گفته ام که تنها با دانستن زمینه و فضای تاریخ رمان اروپا می توان معنا و ارزش یک رمان را فهمید.

شما دائماً به رمان اروپا اشاره می کنید. آیا این بدان معناست که به طور کلی رمان امریکایی برای تان کم اهمیت تر است؟

شما درست اشاره کردید. ناتوانی من در پیدا کردن یک اصطلاح مناسب آزاردهنده است. اگر بگویم رمان غربی آن وقت رمان روسیه از قلم می افتد. اگر بگویم رمان جهان این مساله مورد غفلت قرار گرفته است که من در مورد آثاری که به اروپا مربوط می شود صحبت می کنم. به همین دلیل رمان اروپایی را به کار می برم. البته این یک اصطلاح جغرافیایی نیست، بلکه باید آن را معنوی به حساب آورد. این جغرافیای معنوی می تواند امریکا را نیز شامل شود. آنچه من به عنوان رمان اروپایی از آن نام می برم تاریخی است که از سروانتس به فاکنر می رسد.

این طور که به نظر می رسد نه در میان نویسندگان بزرگی که شما به عنوان مشاهیر تاریخ رمان از آنها نام بردید و نه کسانی که قبلاً از آنها به عنوان تاثیرگذاران پیشرفت رمان و ارتباط آن با فرهنگ نام برده اید، نشانی از زن ها نیست. در مصاحبه ها و مقاله های شما هرگز از زنان نویسنده یاد نشده است. می توانید این موضوع را توضیح دهید؟

جنسیت رمان ها باید برای ما جالب باشد و نه نویسندگان آن. همه رمان های خوب آنهایی هستند که از هر دو جنس برخوردارند. یعنی رمان هایی که هر دو دیدگاه زنانه و مردانه جهان را اظهار کرده اند. جنسیت نویسنده مانند شرایط جسمانی از مسائل خصوصی افراد است.

بدون شک کتاب هنر رمان شما یک گواهی شخصی جذاب است. به نظرم با وجود اینکه این اثر به شکل قابل توجهی داشتن دیدگاه زیباشناختی با ابعاد جهانی را به خواننده توصیه می کند اما ورای این، یک تئوری بسیار شخصی در مورد رمان ارائه می دهد.

این حتی یک تئوری هم نیست. شاید من در مورد انتخاب نام این کتاب اشتباه کردم زیرا به نظر می رسد عمومیت آن می تواند نشانگر رساله یی در مورد جاه طلبی های تئوریک باشد. من عنوان "هنر رمان" را به دلیلی شخصی و احساسی نگه داشتم. زمانی که 27 یا 28 ساله بودم کتابی نوشتم در مورد یکی از نویسندگان چک با نام ولادیسلاو وانکورا، که اهمیت زیادی برایش قائل بودم. عنوان این کتاب "هنر رمان" بود اما به دلیل اینکه مورد توجه قرار گرفت خیلی زود نایاب شد و تجدید چاپ هم نشد. خواستم با انتخاب این عنوان خاطره گذشته را زنده کرده باشم.

آیا هیچ نقطه تغییر مهم و قابل توجهی در عقایدتان در مورد ادبیات، رابطه آن با جهان، فرهنگ و افراد پیش بینی می کنید؟ ممکن است تفکرات خطی شما یا دیدگاه زیباشناختی تان دستخوش تغییر و تحولات مهم شود؟

تا 30 سالگی چیز های زیادی نوشتم. بیش از همه در مورد موسیقی نوشتم. شعر گفتم و حتی یک نمایشنامه هم نوشتم. در مسیرهای مختلفی حرکت می کردم زیرا به دنبال سبک و صدای خودم بودم و می خواستم خودم را پیدا کنم. با نوشتن اولین داستان مجموعه "عشق های خنده دار" در سال 1959 مطمئن شدم که خودم را پیدا کرده ام. من نویسنده و رمان نویس شدم و جز این هیچ نیستم. از آن زمان به بعد دیدگاه زیباشناختی ام نیز تغییری نکرده است. این دیدگاه ظاهر می شود تا شما از واژه های تان به صورت خطی استفاده کنید.

و چرا آخرین رمان تان را در نخستین بار به زبان اسپانیایی منتشر کردید؟

می خواستم خودم را محک بزنم. می خواستم بدانم که اگر از دنیای زبان اسپانیایی وارد ادبیات شوم، به چه چشمی به من نگاه می شود. از طرفی، اسپانیایی زبان ادبی نویسندگانی همچون مارکز، فوئنتس و کورناسارا است. چه کسی بدش می آید رمانش به زبان این نویسندگان منتشر شود.
     
  
مرد

 




ویسواوا شیمبورسکا

ویسواوا شیمبورسکا، (زادهٔ ۱۹۲۳ - درگذشته ۲۰۱۲)دوم ژوئیه‌ سال ۱۹۲۳ به دنیا آمد. وی در سال ۱۹۳۱ به همراه خانواده به «کراکو» مهاجرت کرد و تحصیل را از همان وقت شروع کرد. با شروع جنگ جهانی دوم در سال ۱۹۳۹ تحصیلاتش را در مدارس به‌اصطلاح «زیرزمینی» لهستان پی گرفت و از سال ۱۹۴۳ همزمان به کار کردن در شرکت راه‌آهن مشغول شد. در همین ایام بود که شعر را جدی پی گرفت، هر چند که به گفته‌ خودش از همان کودکی هم شعر می‌گفته است. از سال ۱۹۴۵ شروع به خواندن زبان و ادبیات لهستانی کرد و سپس در دانشگاه کراکو جامعه‌شناسی خواند و در همان ایام شروع به انتشار اشعارش در روزنامه‌ها و مجلات محلی کرد و به ترجمه‌ی اشعار فرانسه به لهستانی اقدام کرد.

«شیمبورسکا» اولین مجموعه شعرش را به نام «به این دلیل زندگی می‌کنیم» در سال ۱۹۵۲ و در زمانی منتشر کرد که رژیم کمونیسم لهستان را در برگرفته بود. وی نیز درابتدا به حمایت از استانیلیسم اقدام کرد، اما با این وجود کم کم از ایدئولوژی حزب فاصله گرفت و به نقد آرای قبلی خود پرداخت. شیمبورسکا به موازات این فعالیت‌ها، زندگی ادبی خود را نیز پی‌گرفت و در سال ۱۹۵۳ عضو مجله‌ی ادبی «زندگی ادبی» شد و تا سال ۱۹۸۱ نیز در آنجا مطلب نوشت.

«ویسواوا شیمبورسکا» شانزده سال پیش در حالی جایزه‌ی نوبل ادبیات را از آن خود کرد که تنها نزدیک به دویست قطعه شعر سروده بود. کل شعرهای او بیش از ۴۰۰ عدد نیستند، شیمبورسکا اصرار داشت که اشعار او بیشتر در مورد زندگی‌اند تا سیاست.


آثار

برای این است که زنده‌ایم ۱۹۵۲
پرسشگری از خود ۱۹۵۴
فراخواندن یتی ۱۹۵۷
نمک ۱۹۶۲
یکصد و یک شعر ۱۹۶۶
کُلی حال ۱۹۶۷
اشعار منتخب ۱۹۶۷
می شُد ۱۹۷۲
به هر حال ۱۹۷۲
یک عدد بزرگ ۱۹۷۶
مردمِ روی پل (آدم‌های روی پل) ۱۹۸۶(کتاب آدم‌ها روی پل به ترجمه مارک اسموژنسکی و شهرام شیدایی و چوکا چکاد چاپ و منتشر شده است: ۱۳۷۶، تهران، نشر مرکز. چاپ سوم ۱۳۸۲)
خواندنِ بیخودی ۱۹۹۲
پایان و آغاز ۱۹۹۳
از نگاه یک‌دانه شن ۱۹۹۶
صد شعر، صد شادی ۱۹۹۷
لحظه ۲۰۰۲
نغمه‌هایی برای بچه‌های گنده ۲۰۰۳
دونقطه ۲۰۰۵
اینجا ۲۰۰۹
     
  
مرد

 
تر جمه چند شعر از شیمبورسكا

کجا می‌رود آهویِ نوشته، در جنگلِ نوشته؟
می‌خواهد بنوشد از چشمه‌ای که
پوزه‌اش را منعکس می‌کند به شکلِ یک کُپی؟
چرا سرش را بلند می‌کند، صدائی شنیده است؟
رویِ چهار پا ایستاده، حقیقت را وام می‌گیرد وُ
گوش تیز می‌کند زیرِ انگشت‌هایم.
سکوت- واژه‌‌ای که خش خش می‌کند رویِ کاغذ و
می‌برد سمتِ واژه‌یِ " جنگل " شاخه‌هایِ آویزان.


*****

به جَست وُ خیز می‌فریبند بر صفحه‌یِ سفید
حروفِ الفبایِ به خطا رسیده
از این‌جا که نجاتی در کار نیست
جمله‌ها را به ستوه اورده‌اند.


*****

در قطره‌یِ جوهر، اما چکه‌‌یِ بامعنائی هست،
از شکارچی و نگاهش در کمین
آماده‌یِ جهیدن از سراشیبِ پیشانی،
گِردِ آهو و تیر،
آماده‌یِ پرتاب


*****

فراموش می‌کنند که این زندگی نیست.
قانون‌هایِ دیگری حکم می‌کند این‌جا، سیاه برسفید.
من رقم می‌زنم عمر یک لحظه را
در ابدیت‌هایِ کوچک‌تری تقسیم می‌شود،
لب‌ریز از گلوله‌هایِ بازِ ایستاده در پرواز.
تا ابد دست‌ها، اگر من بگویم، هیچ.
بی میلِ من برگی نمی‌افتد از درخت،
یا علفی خم نمی‌شود زیرِ نقطه‌یِ سُم.


****

پس، آیا جهانی هست
که سرنوشتِ خودمختارش در اختیارِ من باشد؟
که من اسیر کنم یک لحظه را با غل و زنجیرِ علامت‌های نوشتاری؟
حضوری به فرمان من به کمال؟


*****

شادیِ نوشتن
فرصتِ جاودانه شدن
انتقام از یک دستِ مرگبار.
     
  
مرد

 


«عشق در نگاه اول»

هردو بر این باورند
که حسی ناگهانی آنها را به هم پیوند داده.

چنین اطمینانی زیباست،
اما تردید زیباتر است.

چون قبلا همدیگر را نمی‌شناختند،
گمان می‌بردند هرگز چیزی میان آنها نبوده.

اما نظر خیابان‌ها، پله‌ها و راهروهایی
که آن دو می‌توانسته اند از سال‌ها پیش
از کنار هم گذشته باشند، در این باره چیست؟

دوست داشتم از آنها بپرسم
آیا به یاد نمی آورند
شاید درون دری چرخان
زمانی روبروی هم؟
یک ببخشید در ازدحام مردم؟
یک صدای اشتباه گرفته اید در گوشی تلفن؟

– ولی پاسخشان را می‌دانم.
– نه، چیزی به یاد نمی‌آورند.

بسیار شگفت‌زده می‌شدند
اگر می دانستند، که دیگر مدت‌هاست
بازیچه‌ای در دست اتفاق بوده‌اند.

هنوز کاملا آماده نشده
که برای آنها تبدیل به سرنوشتی شود،
آنها را به هم نزدیک می‌کرد دور می‌کرد،
جلو راهشان را می‌گرفت
و خنده شیطانی‌اش را فرو می‌خورد و
کنار می‌جهید.

علائم و نشانه‌هایی بوده
هر چند ناخوانا.
شاید سه سال پیش
یا سه شنبه گذشته
برگ درختی از شانه ی یکی‌شان
به شانه ی دیگری پرواز کرده؟
چیزی بوده که یکی آن را گم کرده
دیگری آن را یافته و برداشته.
از کجا معلوم توپی در بوته های کودکی نبوده باشد؟
دستگیره‌ها و زنگ درهایی بوده
که یکی‌شان لمس کرده و در فاصله‌ای کوتاه آن دیگری.
چمدان‌هایی کنار هم در انبار.
شاید یک شب هر دو یک خواب را دیده باشند،
که بلافاصله بعد از بیدار شدن محو شده.

بالاخره هر آغازی
فقط ادامه‌ایست
و کتاب حوادث
همیشه از نیمه آن باز می شود.
     
  
صفحه  صفحه 4 از 10:  « پیشین  1  2  3  4  5  6  7  8  9  10  پسین » 
شعر و ادبیات

Writers and Poets in Europe and America | بزرگترین نویسندگان و شاعران اروپا و امریکا

رنگ ها List Insert YouTube video   

 ?

برای دسترسی به این قسمت میبایست عضو انجمن شوید. درصورتیکه هم اکنون عضو انجمن هستید با استفاده از نام کاربری و کلمه عبور وارد انجمن شوید. در صورتیکه عضو نیستید با استفاده از این قسمت عضو شوید.

 

 
DMCA/Report Abuse (گزارش)  |  News  |  Rules  |  How To  |  FAQ  |  Moderator List  |  Sexy Pictures Archive  |  Adult Forums  |  Advertise on Looti
↑ بالا
Copyright © 2009-2024 Looti.net. Looti Forums is not responsible for the content of external sites

RTA