ارسالها: 198
#53
Posted: 29 Apr 2013 23:22
:: ادبیات آرمانشهر ، ادبیات مدینه فاضله - Utopian Literature
ادبيّات آرمانشهري، يكي از انواع فرعي ادبي- در ادبيّات جهان - است .در ادامه این مطلب قصد دارم
تاریخچه این سبک ادبی را معرفی کنم و سپس به معرفی نویسندگان و اثار نگاشته شده می پردازم.
*******************************************
آرمانشهر
ویکیپدیا، دانشنامهٔ آزاد
آرمانشهر (در زبانهای غربی utopia) برای نخستین بار توسط توماس مور در سال ۱۵۱۶ در کتابی به همان عنوان بکار گرفته شد. پیشتر مفهومهای مشابهی از این واژه در آرای فلاسفه یونان باستان (افلاطون و ارسطو) عرضه شده و در فلسفهٔ اسلامی از آن به عنوان «مدینه فاضله» یاد شده است.
آرمانشهرخواهی (به انگلیسی: utopianism) عبارت است از دلبستگی به ایجاد یا خیالپردازی دربارهٔ یک نظم
اجتماعی آرمانی.از روزگار افلاطون تاکنون بسیاری از نویسندگان طرح جامعههای آرمانی ریختهاند و همچنین بسیاری از گروههای دینی و بهبودخواهان سیاسی در اروپا کوششهایی برای برپاکردن جامعههای آرمانی کردهاند.
ریشهٔ واژه
اصل واژه utopia یونانی است و معنی آن «جایی که وجود ندارد» یا «ناکجاآباد» میباشد. اتوپیا Utopia واژهای است مرکب از OU(او) یونانی بهمعنای «نفی» و کلمهی TOPOS(توپوس) بهمعنای «مکان» میباشد؛ بنابراین از لحاظ لغوی به معنای «لامکان»میباشد
ویژگی
آرمانشهر نمادی از یک واقعیت آرمانی و بدون کاستی است. همچنین میتواند نمایانگر حقیقتی دست نیافتنی باشد. از افلاطون بهعنوان نخستین فیلسوف
آرمانگرای اندیشهً غرب نام میبرند. درواقع آرمانشهر با مفهوم ایده افلاطون هماهنگی کامل دارد. این اندیشهٔ وی را میتوان در
رساله جمهوریش یافت. در رساله جمهوری، افلاطون سیاست را به عرصههای گستردهتری همچون دولت و قانون اساسی بسط میدهد. افلاطون خطوط اصلی که برای سازماندهی یک شهر آرمانی لازم است را به تصویر میکشد. به همین سبب از وی بهعنوان بنیانگذار این اندیشه نام برده میشود.
**************************************************
ادبيات آرمانشهري
ادبيات آرمانشهري يا ادبيات اتوپيايي به هر اثر داستاني فلسفي، مذهبي و سياسي گفته مي شود که تصويري
خيالي از دنيايي به دست بدهد که در مقايسه با دنياي واقعي جنبه آرمان خواهي داشته باشد. نخستين بار
افلاطون (427-347ق.م) فيلسوف يوناني در کتاب «جمهوريت» خود از اتوپيا
(ترکيبي از دو واژه يوناني OU به معني هيچ و نيست و TOPOS به معناي موضع و مکان) يعني آرمان شهر يا
مدينه فاضله يا ناکجاآباد توصيفي ارايه داده است. سرتوماس مور (1478-1535م) انسان گراي انگليسي عهد نوزايي اين اصطلاح را از فلسفه به حيطه ادبيات کشاند و با نوشتن کتاب داستاني «اتوپيا»، ادبيات آرمان شهري را مطرح کرد.سرتامس مور در اين کتاب جزيره اي خيالي را
توصيف مي کند که همه قوانين، آداب، رسوم و سياست هاي آن براي لذت بردن از زندگي، در حد کمال مطلوب تنظيم شده است. مفهومي که تامس مور از ادبيات آرمان شهري ارايه مي دهد، دو پهلو است و به تدريج دو نوع ادبيات آرمان شهري را به وجود مي آورد. نوعي از آن، آرمان شهري را تصوير مي کند که انسان براي فرار از جهان واقع به آن پناه مي برد و در نوع دوم، آرمان شهري مطرح مي شود که نويسنده
در آن به دگرگوني و بهسازي جهان واقع دست مي زند تا دنياي آرماني و کمال مطلوب و شايسته زيستن انسان را بيافريند. البته مرز مشخصي ميان اين دو نوع ادبيات آرمان شهري وجود ندارد. پيش و بعد از تامس مور ادبيات آرمان شهري بسياري نوشته شد که «شهر خدا» اثر سنت آگوستين (354-430م) از آن جمله است.سنت آگوستين، بهشت مسيحيت را به عنوان شهر آسماني (آرماني) عنوان
مي کند: «آتلانتيس نو» نوشته فرانسيس بيکن (1561-1626م) نيز اثري آرمان شهري است.ادبيات آرمان شهري مي تواند طنزآميز باشد، مثل کتاب چهارم «سفرهاي گاليور» اثر جاناتان سويفت (1667-1745م) نويسنده انگليسي زبان ايرلندي تبار. بسياري از رمان هاي علمي از عناصر ادبيات آرمان شهري بهره گرفته است. مثل رمان «آرمان شهر
مدرن» از اچ.جي. ولز (1866-1946) که در آن سعي شده است آينده جامعه انساني تصوير شود. از انواع ادبيات آرمان شهري در زبان فارسي، رمان «مجمع ديوانگان» نوشته عبدالحسين صنعتي زاده کرماني (1275- 1352) است.در مقابل ادبيات آرمان شهري، ادبيات پليدشهري يا ادبيات ضدآرمان شهري قرار دارد که در آن، آينده اي که براي جامعه
بشري تصوير مي شود، شوم، بيمارگونه و سرشار از پليدي است. از جمله رمان هاي ادبيات پليدشهري در «ظلمت در نيمروز» اثر آرتور کستلر (1905-1983م)، رمان نويس مجاري و رمان هاي «دنياي قشنگ نو» نوشته آلدوس هاکسلي (1894-1963م) و «1984» اثر جورج اورول (1903-1950م)
نويسندگان انگليسي است. در اين آثار خصلت هاي پاک انساني به پستي مي گرايد و جاي خود را به رذالت ها مي دهد و شر و پليدي بر جامعه حاکم مي شود، مثلا در رمان «دنياي قشنگ نو» روابط مرد و زن به نحو مبتذل و پيش پا افتاده اي تصوير شده است و در «1984» خصوصيتي بيمارگونه بر سراسر رمان حاکم است و عشق ميان زن و مرد و مادر و فرزند، جرم و گناه نابخشودني به حساب مي آيد.
برگرفته از واژه نامه هنر داستان نويسي
******************************************************
کلمات کلیدی:
آرمانشهر (مدينة فاضله، ناكجاآباد)، ادبيّات آرمانشهري،
آرمانشهر اساطيري، آرمانشهر فلسفي و
آرمانشهر ادبيutopia, utopian literature, mythical utopia,
philosophical utopia, literary utopia
ویرایش شده توسط: moosam692
ارسالها: 24568
#56
Posted: 25 Jun 2013 19:48
هرمان هسه (به آلمانی: Hermann Hesse) ادیب، نویسنده و نقاش آلمانی - سوییسی و برندهٔ جایزه نوبل سال ۱۹۴۶ در ادبیات. وی در (۲پدر هرمان هسه مدیریت مؤسسه انتشارات مبلغین پروتستان را به عهده داشت. مادرش دختر هندشناس معروف، دکتر«هرمان گوندرت» و مدیر اتحادیه ناشران کالو بود. کتابخانه بزرگ پدربزرگ و شغل پدر، اولین باب آشنایی هرمان هسه جوان با ادبیات بود. از طریق پدر و مادرش که مبلغان مذهبی در هندوستان بودند، به جهانبینی و تفکرات فلسفی هند دست یافت. او که از اوان جوانی دارای روحی حساس و ضربهپذیر بود، در مقابل نابرابریهای جامعه و تضاد درونی با پدر و مادرش، در سن پانزدهسالگی از مدرسه کلیسائی ماولبرون(جایی که صحنه و فضای قرون وسطایی داستان او نارتسیس و گولدموند را فراهم آورد) که بورس تحصیلی در رشته الهیات پروتستانتیسم را از آن داشت، فرار کرد .بعد از فرار دچار افسردگی حادی شد که والدینش او را در بادبول تحت نظر جن گیر مدرنی قرار دادند که سرانجام آن اقدام به خودکشی بود در نتیجه او را به آسایشگاه کودکان عقب افتاده ذهنی در اشتتن فرستادند سپس در کانشتات یک دورهٔ یکسالهٔ را آغاز و چندی بعد در شهر کالو به کارآموزی در یک کارگاه ساعتسازی مخصوص برجهای کلیسا، مشغول و پس از اتمام این دوره در شهر توبینگن در رشته کتابفروشی به مدت سهسال، (۱۸۹۵ - ۱۸۹۸ میلادی) به کارآموزی پرداخت. سرگرمی دلخواه هسه در اوقات فراقت نقاشی و باغبانی بود. کارهای آبرنگ او دو نوع سبک متفاوت دارند واقع گرایانه و تخیلی .پس از موفقیت رمانپتر کامنتسیند وی با ماری برنولی ، که گویی از میان یکی از اشعار نخستین هسه بیرون آمده بود ، ازدواج کرد. وی که دختر خانواده ای سرشناس از ریاضیدانان بازل و نه سال یزرگتر از هسه بود و اثار شومان وشوپن را زیبا می نواخت و تا سال (۱۹۱۲ میلادی)زندگی مشترک خود را ادامه دادند. هسه در سال (۱۹۱۲ میلادی) به سوییس مهاجرت و در سال (۱۹۲۳ میلادی) تابعیت آن کشور را پذیرفت. وی یک سال پس از انتشار نارتسیس و گولدموند برای بار سوم در سال ۱۹۳۱ با خانم نینون آوسلندر ازدواج کرد. هرمان هسه به عنوان پرخوانندهترین نویسنده اروپائی در قرن بیستم شناخته شدهاست.
رضا نجفی در کتاب شناختی از هرمان هسه میگوید: «هسه از هنگام تولد در کالو و نزدیک جنگل سیاه تا هنگام مرگ در مونتانیولا در کنار دریاچه لوگانو، هرگز از طبیعت جدا نبود و تاثیر طبیعت را نمیباید در آثار هسه دست کم گرفت.» به گفته این منتقد، شباهت و همانندی جغرافیایی و طبیعت سوییس با ناحیه شواب (زادگاه هسه) در آلمان او را به پدیده مرزهای سیاسی بی اعتقاد ساخت و به مخالفت با ناسیونالیسم آلمانی برانگیخت. طبیعت آشنای سوییس مهاجرت را برای او ممکن کرد و با انزوا گزیدن در طبیعت آفرینش ادبی هسه به ثمر رسید.
هرمان هسه به خاطر قدرت استعداد نویسندگی و شکوفائی اندیشه و شجاعت ژرف در بیان اندیشههای انسانمداری و سبک عالی نگارش، به دریافت جایزه نوبل نایل شد.
زبان ساده، خصوصیت هرمان هسه
هرمان هسه در آثارش مبارزه جاودانه روح و زندگی را ترسیم نموده و با نگرشی هنرمندانه به دنبال ایحاد تعادل بین این دو پدیده قلم فرسودهاست. هسه در خانوادهای اصلاحطلب در منطقه در جنوب آلمان به دنیا آمد و تحت تأثیر مادرش که مبلغ مذهبی در هندوستان بود، به فلسفه هندی روی آورد. از دهه سوم قرن بیستم، به عنوان تبعه سوئیس در منطقه «تسین» به گوشه گیری نشست. گرایش به رومانتیسم و طبیعتگرایی از نمودهای چشمگیر آثار قدیمیتر هسه است. این سبک در یکی از اولین رمانهایش به نام پیتر کامنسیند (۱۹۰۴)، که با استقبال بینظیری روبرو شد، به چشم میخورد. وی به طور جدی به مشکلات انسانها و روابط بین آنها و همچنین نقش هنرمند در جامعه، پرداخته و در رمانهای گرترود (۱۹۱۰) و رُسهالده (۱۹۱۴) این معضل را به شیوه هنرمندانهای مطرح مینماید. هسه به عنوان نماینده جریانات صلحطلب - پاسیفیسم، از طرفدارانی مانند تئودور هویس برخوردار بود و در جمع دوستانش قرار داشتند. در این ارتباط افرادی هم از آلمان حملات خصمانه خود را علیه او آغاز کردند. وی پس از آشنایی با یوزف ب.لانگ ، از شاگردان کارل گوستاو یونگ، هسه از طریق این مشاور با آثار زیگموند فروید و یونگ آشنا شد . هسه از طریق این آثار دریافت که هریک از فرار های دیوانه بار و فزایندهاش در فاصله ی سال های ۱۹۰۴ تا ۱۹۱۴ در واقع فرار از خویشتن بودهاند ، بازتاب درد ها وو رنج های درونی اش بودهاند در دنیای بیرون ، و نوشته هایش نیز قرینه سازی ای از خویشتن خودش بودهاند ، چنانچه که در ۱۹۲۱ در مقدمه یک نویسنده خاطر نشان کرد : " تمام این داستان ها مربوط به خود من بودند ، بازتابی بودند از راهی که در پیش گرفته بودم ، از رویا ها و آرزو های پنهانم و از رنج تلخم."
فلسفه هندی
بر اساس توجه و علایق خاصی که نویسنده در باب این فلسفه به دست آورده بود، در سال ۱۹۲۲ روایتی به نام سیدارتا منتشر کرد که از جمله پرخوانندهترین آثار وی میباشد. این کتاب نگرشی بر ریشههای روانشناسی در مذاهب جهانی و مکاتب عقلی است و هسه نیز در جستجوی رسیدن به مؤلفهای است که تفاهم بین دو فرهنگ شرق و غرب را عملی سازد. شماری از صحنههای سیدارتا تابلوهای مثنوی مولوی را برای خواننده ترسیم مینماید. هنری میلر در باره این کتاب میگوید: سیدارتا داروی شفابخشی است که از انجیل عهد جدید مؤثرتر است. در پی برقراری ارتباط هرمان هسه با آلمان از طریق تفسیر و تعبیر آثارش به وسیله آمریکاییها، نظرات مذهبی و سنتگرائی مشهود در نوشتارهایش، از دید خوانندگان مخفی ماند. در همین معنی، نویسنده اتریشی پتر هانکه در سال ۱۹۷۰ با تعجب اعتراف میکند:
«من کتابهای هسه را با کنجکاوی و تحیر تمام، خواندم. این مرد نه تنها یک شخصیت برجسته رومانتیک، معرفیشدهٔ آمریکاییها است، بلکه نویسندهای عاقل و قابل اعتمادی نیز میباشد.»
هسه در سال ۱۹۲۳- ۱۹۲۴ میلادی تابعیت کشور سوییس را کسب و برای دومین بار ازدواج کرد.آثار هسه ژوئیه ۱۸۷۷ میلادی) در شهر کالو (Calw) واقع در استان بادن-وورتمبرگ زاده شد.
پیتر کامنسیند (Peter Camenzind ۱۹۰۴)
زیر چرخ (۱۹۰۶ Unterm Rad)
دمیان (۱۹۱۹ Demian)
گرترود (Gertrud ۱۹۱۰)
رُسهالده (Rosshalde ۱۹۱۴)
سیذارتا (۱۹۲۲ Siddhartha)
نارسیس و گلدموند (Narziss und Goldmund ۱۹۳۰)
سفر به شرق (Die Morgenlandfahrt ۱۹۳۲)
هسه در این داستان ادراک تازهای از زندگی به دست میدهد و از عالم انسانیت پرتویی از کمال مطلوب عرضه میکند؛ که زندگی، مداوم و تولدی از نو است. بنابر گفته خود هسه سفری روحانی است نه سفری ارضی. سفر به شرق نشانی از تحول فکری نویسنده را در خود دارد؛ تحولی از فردیتگرایی به اندیشهای تودهگرا و اجتماعی.
بازی تیلههای شیشهای (۱۹۴۳ Das Glasperlenspiel)[ویرایش]
این رمان بزرگ در دو جلد انتشار یافت. حوادث این رمان در قرن بیست و سوم میلادی میگذرد و هسه خواننده را با خود به سرزمین کمال مطلوب که به آن نام کاستالی Castalie داده، میکشاند، سرزمینی که مشتاقان عالم معنا، دور از غوغای جهان در آن سکونت دارند؛ این سرزمین نمایشی از تلفیق فلسفه غرب با عرفان شرق، زیبایی با افسون، فرمولهای دقیق علمی با ترنم موسیقی است. سرگذشت قهرمان کتاب سرگذشتی است که هسه خود آرزوی آن را در سر میپروراند. نظر هسه آن است که بشر در هیچ مرحلهای از زندگی نباید عقب بماند و پیوسته باید در دایرهای جدید نفوذ کند، همچنان که در «بازی تیلههای شیشهای» تیلهها باید پیوسته پیش بروند، زیرا سرشت توقف را نمیشناسند.
تألیفات هسه مشتمل بر دهها هزار نامه، هفتاد میلیون نسخه کتاب و نوشتههای مختلف در سرتاسر جهان است. علاوه براین، هرمان هسه با بیش از شصت نشریهٔ پیشرو همکاری میکرد. وی در سال ۱۹۴۶ میلادی به دریافت جایزه نوبل در ادبیات نایل شد. از سال ۱۹۳۲ میلادی جایزهای به نام او (Hermann-Hesse-Preis) به دیگر نویسندگان برگزیده اهدا میشود.
هرمان هسه متأثر از بیماری همسرش که مبتلا به شیزوفرنی بود، در سال ۱۹۱۶ به یک بحران عمیق روحی (افسردگی) مبتلا شد و تحت مداوا قرارگرفت. هسه در کتاب دمیان روایتی از جوانی، عناصر ساختاری - روانتحلیلی را ترسیم نمود. این کتاب به دلیل جو خصمانهای که علیه وی بر فضای سیاسی - اجتماعی آلمان مسلط بود، به نام مستعار «امیل سینکلر» منتشر شد که در چاپ شانزدهم نام حقیقی نویسنده آشکار گردید. سالهای (۱۹۱۸ - ۱۹۱۹ میلادی) سالهای جدایی از خانواده، گوشهگیری و اقامت در «تسین» بود. این حوادث در داستانهای کوتاه وی رد پای خود را به روشنی بجای گذاشتهاست، مانند:
کلاین و واگنر Klein und Wagner/۱۹۱۹
آخرین تابستان کلینگزور Klingsors letzter Sommer/۱۹۱۹
هرمان هسه در (۹ اوت ۱۹۶۲ میلادی) در تسین واقع در سوئیس درگذشت.
بی تو
اینجا همه در حبس ابد تبعیدند
سالها، هجری و شمسی، همه بی خورشیدند
ویرایش شده توسط: andishmand
ارسالها: 24568
#57
Posted: 25 Jun 2013 19:54
شعری از هرمان هسه....
در زمستان
به سرزمینی می نگری
که از آن تو نیست
جادویی از تو می تراود
که از آن تو نیست
برف پیرامون را می نگری
از پشت بسیار شیشه ها .
در شکوه عاریتی ات
به دخترکی فقیر می مانی
رها ، کنار خیابان شهری بزرگ درندشت
که لبخندی برلبانش نقش نمی بندد ،
نه آنقدرها که آرزو دارد ، زیباست
نه با زیورهای بدلی اش ، چندان دارا
ونه بانقاب رنگین اش ، چندان شاد.
تو ، به او شباهت می بری :
اندکی تمسخر وهم دردی
این است پاسخ همگان به تو !
غریبانه ، به برف می نگری
از پشت سیار شیشه ها !
برادرم مرگ
روزی پیش من هم می آیی
فراموشم نکرده ای ، می دانم .
رنج پایان می گیرد
وزنجیرها ازهم می گسلد .
هنوز اما بیگانه ودور می نمایی
برادر عزیزم مرگ !
وبر فراز درماندگی ام
چون ستاره ای سرد برجایی .
روزی اما نزدیک خواهی شد و
پراز شعله های آتش خواهی بود
بیا ، محبوبم ، این جایم
مرا ببر ، از آن توام من !
راه درون
یافته راه درون
فرو شده درگداز خویش
دل فرزانگی را هرچه پیش تر دانست
خداوجهان در خاطرش
تمثیلی بود فقط ، همین ودیگر هیچ !
هر که داری وپنداری
او را گفتی ست وشنودی با روانش
روانی توأمان دنیا وخدا .
سال چهارم جنگ
وقتی شب ، سردو غم انگیز است و
صدای باران نمی آید
ترانه ام را می خوانم
چه کسی به آن گوش می سپارد ؟ نمی دانم !
وقتی دنیا پراز جنگ وهراس است
عشق از کف رفته
درجایی پنهانی می سوزد
حتی اگر کسی نبیندش .
بختیاری
تا وقتی در پی بخت و اقبالی
اما خود مهیای خوشبختی نشده ای
آن چه می خواهی از آن تو نخواهد شد.
تا وقتی بر آن چه از کف داده ای ، می مویی
مقصدی برای خود داری و خستگی ناپذیز می پویی
نخواهی دانست ، آرامش چیست .
تنها آن زمان که از آرزو چشم برمی بندی
دیگر تو را نه هدفی است و نه خواهشی
ودیگر بخت را به نام نمی خوانی
نه دلت
که جانت نیز می آرامد .
بی تو
اینجا همه در حبس ابد تبعیدند
سالها، هجری و شمسی، همه بی خورشیدند
ارسالها: 24568
#58
Posted: 23 Aug 2013 22:09
ویلیام شکسپیر
ویلیام شکسپیر (به انگلیسی: William Shakespeare) (۱۵۶۴-۱۶۱۶) شاعر و نمایشنامهنویس انگلیسی که وی را بزرگترین نویسنده در زبان انگلیسی دانستهاند. «سخن سرای آون» (Bard of Avon) لقبی است که به خاطر محل تولدش در آون واقع در استراتفورد انگلیس به وی دادهاند.
زندگی شخصی
ویلیام شکسپیر در ۲۶ آوریل سال ۱۵۶۴ در انگلستان در شهر استراتفورد متولد شد. شهرت شکسپیر به عنوان شاعر، نویسنده، بازیگر و نمایشنامه نویس منحصربهفرد است و برخی او را بزرگ ترین نمایشنامه نویس تاریخ میدانند، اما بسیاری از حقایق زندگی او مبهم است. پدرش شهردار و مادرش فرزند زمین داری محلی بود. شکسپیر احتمالاً در مدرسهٔ گرامر استراتفورد تحصیل کرده و در آنجا اطلاعات ارزشمندی دربارهٔ لاتین به دست آورده؛ اما ویلیام رهسپار آکسفورد یا کمبریج نشد. دربارهٔ جوانی ویلیام فقط افسانههایی برسر زبان هاست و هیچ سندی وجود ندارد. اولین مدرکی که ما دربارهٔ او پس از مراسم تعمید و نامگذاری داریم از ازدواج او با آن هثوی Anne Hathaway در سال ۱۵۸۲ است، که ثمرهٔ آن دختری متولد ۱۵۸۳ و یک دختر و پسر دوقلو در سال ۱۵۸۳ بود. شکسپیر پس از ازدواج به لندن رفت و در تماشاخانه مشغول بازی شد. در آنجا وظیفه ویرایش نمایش نامهها را به او سپردند. شکسپیر از این موقعیت استفاده کرد و خود چند نمایشنامه نوشت که با استقبال روبه رو شد. پس از آن تا هفت سال هیج اطلاعی از فعالیتهایش نداریم؛ اما وی احتمالاً پیش از سال ۱۵۹۲ در لندن به عنوان بازیگر کار میکرده است. در این موقع چندین گروه بازیگری در لندن و دیگر مناطق وجود داشت که ارتباط شکسپیر با یکی یا بیشتر از آنها همگی حدسیات است. اما ما از ارتباط مفید و طولانی او با موفقترین دسته بازیگران با نام مردان لرد چامبرلین The Lord Chambelain's Men اطلاع داریم که پس از به تخت نشستن جیمز اول، مردان شاه the King's Men نام گرفتند. شکسپیر نه تنها با این گروه بازی کرد بلکه سرانجام سالار صاحب سهم و مدیر نمایشنامه شد. دسته شامل کسانی که در آن روزگار مشهورترین بازیگران بودند میشد، مانند Richard Burbage (که بی شک خالق نقشهای هملت، شاه لیر و اتلو بود) همین طور Robert Armin و Will Kempe (بازیگران نمایشنامهٔ دلقک و احمق شکسپیر). همچنین ایشان شناخته شدهترین تئاتر الیزابتی در سال ۱۵۹۹ بودند. شکسپیر در دوران نخستین خود را محدود تئاتر نکرد و در سال ۱۵۹۳ شعر عشقی اساطیری ونوس و آدونیس و در سال پس از آن نیز ربودن لاکریس را منتشر ساخت. و تا ۱۵۹۷ وی کامکار شد خانهای نو در استراتفورد خریداری کند و اینک او میتوانست خود را جنتلمن بنامد.
فرانسیس میرس Francis Meres در پالادیس تامیا: خزانه هوش (۱۵۹۸) در رابطه با شکسپیر میگوید: همانطور که پلاتوس و سنکا Plautus and Seneca بهترین برای کمدی و تراژدی در میان لاتین هستند شکسپیر فاخرترین آنها از هر دو گونه در روی صحنه است.
با دو چکامهای که شکسپیر در سالهای ۱۵۹۳ و ۱۵۹۴ به چاپ رساند اشعار او زودتر از نمایشهایش چاپ شدند. همینطور باید گفت که بیشتر غزلهای وی باید در این سالها نوشته شده باشند و نمایشهای او پس از سال ۱۵۹۴ نمایان شدهاند و او به طور کلی هر دو سال یکی را ارئه نمود که هریک شامل سرود و آهنگهایی بسیار زیبایی میشدند.
نمایشهای ابتدایی شکسپیر شامل: هنری چهارم، تیتوس آندرونیکس، رویای شب نیمهٔ تابستان، بازرگان ونیزی و ریچار دوم میشود که همگی در میانه و اواخر دهه ۱۵۹۰ تاریخ گذاری شدهاند.
همینطور بعضی از تراژدیهای مشهور او که در اوایل دهه ۱۶۰۰ نگاشته شدهاند شامل: اتلو، شاه لیر و مکبث میشود. در حدود سال ۱۶۱۰ شکسپیر به استراتفورد برای استراحت برمیگردد و با وجود آن به نوشتن ادامه میدهد که دورهٔ رمان و کمدی-تراتژدی او به حساب میآید مانند: طوفان، هنری هشتم، سیمبلاین و داستان زمستان. درمورد غزلیات او میتوان گفت که نخستین بار در سال ۱۶۰۹ به چاپ رسیدند.
مرگ
ویلیام شکسپیر در روز ۲۳ آوریل ۱۶۱۶ میلادی در پنجاه و دوسالگی درگذشت. جسدش را دو روز بعد در کلیسای مقدس ترینیتی به خاک سپردند. او حتی قطعهای ادبی نیز برای روی سنگ قبر خود گفته که بر آن حک شدهاست:
تو را به مسیح از کندن خاکی که اینجا را دربرگرفته دست بدار!
خجسته باد آنکه این خاک را فروگذارد، و نفرین بر آنکه استخوانهایم بردارد!
او در حالی مُرد که به سال ۱۶۱۶ هیچ نسخهٔ جمع آوری شدهای از آثارش وجود نداشت، و بعضی از آنها در نسخههایی مستقل چاپ شده بودند که همانها هم بدون نظارت و ویرایش او بود. در سال ۱۶۲۳ دو تن از اعضای هیئت شکسپیر، جان همینگز و هنری کاندل، نسخه جامع و ویراستهای از نمایش نامههایش را به چاپ رساندند که فِرست فولیو (First Folio) نام گرفت.
مهمترین آثار
اُتللو ترجمه ای برای اجرا رضا دادویی نشر آدورا
مکبث ترجمه ای برای اجرا رضا دادویی نشر آدورا
هملت ترجمه ای برای اجرا رضا دادویی نشر آدورا
ژولیوس سزار ترجمه ای برای اجرا رضا دادویی نشر آدورا
رومئو و ژولیت ترجمه ای برای اجرا رضا دادویی نشر آدورا
شاه لیر ترجمه ای برای اجرا رضا دادویی نشر آدورا
تاجر ونیزی
رویای شب نیمه تابستان
هنری ششم
دو نجیبزاده ورونایی
تیتوس آندرونیکوس
کینگ جان
هنری چهارم
کمدی اشتباهات
هیاهوی بسیار برای هیچ
هنری پنجم
تروئیلوس و کریسدا
آنتونیوس و کلئوپاترا
تیمون آتنی
پریکلس
کوریولانوس
حکایت زمستان
هنری هشتم
رام کردن زن سرکش
اشعار غنایی شکسپیر نیز از شاهکارهای شعر و ادبیات انگلیسی است. از آن جمله میتوان به منظومههای زیر اشاره کرد:
مجموعه غزلیات شکسپیر
ونوس و آدونیس
زائر پرشور
بی تو
اینجا همه در حبس ابد تبعیدند
سالها، هجری و شمسی، همه بی خورشیدند
ویرایش شده توسط: andishmand
ارسالها: 24568
#59
Posted: 23 Aug 2013 22:15
ویلیام سامرست موآم
ویلیام سامرست موآم (به انگلیسی: William Somerset Maugham) (۲۵ ژانویه ۱۸۷۴ - ۱۶ دسامبر ۱۹۶۵)، داستاننویس و نمایشنامهنویس انگلیسی بود.
او در سال ۱۸۷۴، هنگامی که پدرش در در سفارت انگلستان در پاریس مشغول به کار بود، زاده شد. سال ۱۹۲۷ سامرست موام در جنوب فرانسه رحل اقامت افکند و تا ۱۹۶۵ سال مرگش همانجا زندگی کرد.
وی تا ۱۰ سالگی در پاریس زندگی کرد. در مدرسههای کینگز و کنتربری درس خواند و دانشگاه هایدلبرگ را به پایان رسانید. مدتی را نیز به عنوان دانشجوی رشتهٔ طب در بیمارستان سنت تامس گذراند اما موفقیت اولین کتابش به نام لیزالمبتی که در ۱۸۹۷ منتشر شد او را به سوی ادبیات کشانید.
جملات قصار
سامرست موآم رابیشتر به خاطر جملات قصارش میشناسندکه نمونهاش درزیر آمده است:
ما می نویسیم چون مجبوریم که بنویسیم.
عشق واقعی عشق یک طرفه است بدون هیچ چشم داشت و پاداشی.
فاجعه بزرگ انسان ها در هلاك نوع بشر نيست، در دست شستن از عشق ورزيدن است.
آثار
لیزای لمبث (۱۸۹۷) (به انگلیسی: Liza of Lambeth)
بانو کراداک (۱۹۰۲) (به انگلیسی: Mrs Craddock)
پیرامون اسارت بشری یا پایبندیهای انسانی (۱۹۱۵) (به انگلیسی: Of Human Bondage)
ماه و شش پشیز
مرد با عزت (نمایشنامه)
شپی (نمایشنامه) (۱۹۳۳)
لرزش برگ (داستان کوتاه) (۱۹۲۱)
بر پرده ای چینی (سفر نامه)
دن فرناندو (سفرنامه)
حاصل عمر
یادداشتهای نویسنده
شادیهای زندگی
بادبادک
لبه تیغ
گنج
هفتمین گناه
کاتالینا
پرواز در تنهایی (مترجم: سوسن افشار) (۱۹۳۰) (به انگلیسی: Cakes and Ale)
بی تو
اینجا همه در حبس ابد تبعیدند
سالها، هجری و شمسی، همه بی خورشیدند
ارسالها: 24568
#60
Posted: 23 Aug 2013 22:38
رومن رولان
رومن رولان (به فرانسوی: Romain Rolland) (۲۶ ژانویه ۱۸۶۶ - ۳۰ دسامبر ۱۹۴۴) نویسنده فرانسوی بود.
زندگینامه
او درسال ۱۸۶۶ در شهر کلامسی، در ایالت بورگونی، در خانواده بورژوآی مرفهی به دنیا آمد.
در چهارده سالگی به همراه خانوادهاش برای تحصیل راهی پاریس شد، در نوجوانی با افکار باروخ اسپینوزا آشنا شد و لئو تولستوی را کشف کرد. در ۱۸۸۹ م. در رشته تاریخ ادامه تحصیل داد و در ۱۸۹۵ م. به رم رفت در رشته هنر مدرک دکترا گرفت. رسالهٔ دکترای او در مورد تاریخ اپرای اروپا پیش از ژان باتیست لولی و آلساندرو اسکارلتی است.
پس از اخذ دکترا، سه سال در مدرسه عالی به تدریس تاریخ هنر اشتغال داشت و از آن پس دورهای کوتاه در دانشگاه سوربن تاریخ موسیقی تدریس کرد و سپس در ۱۹۱۲ به نوشتن روی آورد و طی هشت سال تا ۱۹۰۴ م. رمان ۱۰ جلدی ژان کریستف را به رشتهٔ تحریر درآورد.
رومن رولان انسان صلح دوستی بود. او به دعوت ماکسیم گورکی در سال به شوروی رفت و با استالین ملاقات داشت. علیرغم تمایل به اندیشههای مارکس، علیه استالین و حکومت شوروی مقالات متعددی انتشار داد. در ۱۹۱۴ م. به سویس رفت و ۲۳ سال از عمر خود را در آنجا گذراند. در همان جا با مهاتما گاندی آشنا شد.
زندگی خصوصی
او دوبار ازدواج کرد. بار اول در ۱۸۹۲ با کلوتیلد برئال که نه سال بیشتر دوام نیاورد و بار دیگر پس از سی و سه سال تنهایی در ۱۹۳۴ با ماری کوادچف ازدواج کرد که این ازدواج تا پایان عمر رومن ادامه یافت.
رومن رولان و گاندی در سوئیس، ۱۹۳۱. این دو دوستی نزدیکی با یکدیگر داشتند
رومن رولان در سال ۱۹۱۰ مفتخر به دریافت نشان لژیون دونور (بالاترین مدال افتخار فرانسه) شد و در سال ۱۹۱۳ جایزه بزرگ آکادمی فرانسه را به دست آورد. در سال ۱۹۱۶ نیز جایزه ادبی نوبل را به دست آورد.
نشان لژیون دونور (بالاترین مدال افتخار فرانسه) ۱۹۱۰م.
جایزه بزرگ آکادمی فرانسه. ۱۹۱۳ م.
جایزه نوبل ادبیات به رمان جان شیفته. ۱۹۱۵ م.
مدال گوته. ۱۹۳۳م. این جایزه را از دولت نازی نپذیرفت.
نظر دیگران دربارهٔ رومن رولان
پیش از دیدارتان، سالیان متمادی به شما به عنوان هنرمند و پیامآور عشق به انسانها ارج مینهادهام. خود نیز همیشه جانبدار عشق به همنوع بودهام. البته نه به دلایل احساسی یا آرمانگرایانه، بلکه به دلایل معقولانه و اقتصادی: در مواجهه با سائقهای غریزی و جهان، به گونهای که اکنون هست، ناگزیر عشق را به عنوان حافظ نوع بشر در مقابل تکنولوژی اجتنابناپذیر میدانم. زیگموند فروید، نامه به رومن رولان، ۲۹ ژانویه ۱۹۲۶ (منبع ۶)
آثار
نمایشنامه
تراژدی ایمان (۱۹۰۹): شامل سن لوئی (۱۸۹۷)- آئرت (۱۸۹۸) - پیروزی خرد (۱۸۹۹)
تئاتر انقلاب (۱۹۰۹): شامل ۱۴ ژوئیه (۱۹۰۲) - دانتون (۱۹۰۰) - گرگها (۱۸۹۸) - زمان آن خواهد رسید(۱۹۰۳)
لیلولی (۱۹۱۹م.)
دیکه دوندن
زندگینامه های نوشته شده توسط رومن رولان
بتهوون (۱۹۰۳م.)
هندل (۱۹۱۰م.)
زندگی میکل آنژ (۱۹۰۶م.)
زندگانی تولستوی (۱۹۱۱م.)
گاندی (۱۹۲۴م.)
میّه
تاریخ موسیقی
تاریخ اپرای اروپا پیش از ژان باتیست لولی و آلساندرو اسکارلتی
موسیقیدانان دیروز و موسیقیدانان امروز
رمان
ژان کریستف (۱۹۰۴م.)
جان شیفته (۱۹۲۳م.)
کولا برونیون
سفر درونی
بی تو
اینجا همه در حبس ابد تبعیدند
سالها، هجری و شمسی، همه بی خورشیدند