ارسالها: 1131
#81
Posted: 23 Jan 2015 02:14
آندره مالرو André Malraux
تولد: ۳ نوامبر ۱۹۰۱پاریس
مرگ: ۲۳ نوامبر ۱۹۷۶
ملیت: فرانسه
پیشه: سیاستمدار
تخصص: نویسندگی، نقد هنری
فعالیت ها:
تأسیس خانه فرهنگ در سراسر فرانسه
اولین وزیر فرهنگ فرانسه( مشغول به کار۳ فوریه ۱۹۵۹ – ۱۹۶۹پس از ایجاد پست)
وزیر اطلاع رسانی( مشغول به کار۱۲ ژوئن ۱۹۵۸ – ۷ ژوئیه)
زندگی
مالرو در۳ نوامبر۱۹۰۱درپاریس به دنیا آمد. پدر و مادرش وقتی او خردسال بود جدا شدند و بعد طلاق گرفتند. مالرو نزد مادرش بزرگ شد و به مدرسه السنه شرقی رفت ولی تحصیل را به پایان نرساند. در ۲۱ سالگی با همسرش به کامبوج رفت. در مدت اقامتش درهند وچین از سیاست استعماری فرانسه در آن ناحیه آزرده بود و به تأسیس روزنامه ای به نام »هندوچین در زنجیر« کمک کرد.
پس از بازگشت به فرانسه اولین رمانش را در بیست و پنج سالگی و سپس چند رمان نوشت و برای رمان وضعیت بشری که در مورد قیام کمونیستی شانگهای بود جایزه گنکور را دریافت کرد.
در ۱۹۳۰ به گروه باستان شناسانی پیوست که درایران و افغانستان کار می کردند. با شروع جنگ داخلی اسپانیا به نیروهای جمهوری خواه پیوست و خلبان شد. دوبار در نبرد برای دفاع از مادرید در برابر حمله فالانژیست ها زخمی شد.درجنگ جهانی دوم راننده تانک بود و دستگیر شد، ولی توانست فرار کند و به نیروهای مقاومت فرانسه بپیوندد. در ۱۹۴۴گشتاپو او را دستگیر کرد، ولی زنده ماند و به کمک نیروهای مقاومت آزاد شد. پس از جنگ از دولت فرانسه مدال مقاومت و صلیب جنگ و از دولت بریتانیا نشان خدمت برجسته را دریافت کرد.
شارل دوگلاو را به سمت وزیر اطلاع رسانی منصوب کرد. در این دوره آثاری در مورد هنر و فرهنگ منتشر کرد. سپس دوگل او را اولین وزیر فرهنگ فرانسه کرد. در این سمت او به تأسیس خانه فرهنگ در سراسر فرانسه پرداخت.
آندره مالرو در طول عمر ۷۵ ساله خود به کشورهای گوناگونی سفر کرد و جالب اینجاست که در این سفرها، بیش از همه شیفته تمدن کهن ایران و شهر زیبا و دیدنی اصفهان شد.
او در مورد اصفهان می گوید: "چه کسی می تواند ادعا کند زیباترین شهر دنیا را دیده وقتی هنوز اصفهان را ندیده باشد؟"
مالرو كه در نوامبر 1976 در پاريس درگذشت، در تمام طول عمرش به طور مداوم راجع به هر آنچه پيرامونش می گذشت، رمان و مقاله می نوشت. و همين امر شهرت او را بيش از هر چيز به عنوان روزنامه نگار و نويسنده ای همه كاره رقم زده است. وي درباره خودش چنين می گويد: »آنچه ما را در بیست سالگي از دوستانمان جدا می كرد، حضور تاريخ بود. برای آنها هيچ چيزی پيش نيامده بود؛ اما ما كسانی هستيم كه تاريخ همچون تانكی از روی ما می گذرد« با اين وجود می توان گفت: چيزی كه به عنوان حس ماجراجويی برای مالرو مطرح است، به خاطر ادبيات و رمان است. و همين است كه از او نويسنده ای برجسته می سازد.
آثار
هر اثر مالرو را می توان يك تراژدی دانست. او انسانی را كه در مواجهه با مرگ است، به نمايش می كشد و مرگ، نقش بسيار مهمی در آثارش ايفا می كند. كسی را كه برای انديشه و فكری، خود را به كشتن می دهد، بسيار ارج می نهد؛ منظور مالرو از همه اينها، خود انسان است و تاكيد وی بر انسان خلاق، كه توانايی تغيير بزرگ در محيط اطرافش را دارد در همه آثارش به چشم می خورد.
نخستين كتاب مالرو به نام »ماه های كاغذی« )1921 میلادی(، بيشتر از مكتب سوررئاليسم و ادبيات كوبيسم تاثير پذيرفته بود. و داستان های خيال انگيزی را شامل می شود كه جنبه تمثيلی در آنها غالب است.
مالرو در 1926 كتاب »وسوسه غرب« را منتشر كرد كه اولين ثمره آشنايی مستقيم مالرو با شرق محسوب می شود! مالرو در سفرش به چين، به انقلاب آن كشور گرايش يافت، در جنگ داخلی چين شركت كرد، به عضويت هيأت دوازده نفری برای رهبری چين برگزيده شد و به رياست تبليغات انقلاب منصوب گشت. و پس از آن كه چيانگ كاي شك، بر كمونيست ها پيروز شد، مالرو به كار باستان شناسی پرداخت و از راه افغانستان و ايران به فرانسه بازگشت. وی كتابش را با الهام از تجربيات اين سفر و حتی شايد آموزش در دانشگاه السنه شرقی كه در جوانی به آن می رفت و هيچ گاه از آن فارغ التحصيل نشد، نوشته است. مالرو در اين كتاب از بن بستی كه اروپا پس از جنگ جهاني اول با آن روبرو بود و روحيه انقلابی ای كه در شرق در حال پيدايش بود، سخن گفته و با قرار دادن انتقاد از نوگرايی در كانون كتاب، بر بحران ارزش ها در جهان تاكيد می كند. كتاب »وسوسه غرب« شامل مقاله هايی است كه به صورت نامه هايی ميان جوانی شرقی و جوانی غربی رد و بدل می شوند.
حتی اگر نباشی، می آفرینمت!
چونان که التهاب بیابان،
سراب را...
ارسالها: 1131
#82
Posted: 23 Jan 2015 02:16
مالرو بيش از همه با رمان فاتحان )1928 میلادی( بود كه به شهرت رسيد. در اين اثر مبارزه ميهن پرستان انقلابی چين را بر ضد استعمار انگلستان در هنگ كنگ پيش چشم می گذارد. »فاتحان«، اثری در ستايش از انقلاب، درباره دو گروه از انقلابی هاست كه يك گروه به دستور حزب رفتار می كنند و گروهي كه در راه كمال مطلوب معنوی شان گام برمی دارند. مالرو در فاتحان نشان می دهد كه چگونه گروه های مخالف در اين مبارزه به دنبال هدفی مشترك به يك ديگر می پيوندند.
»راه شاهی« كه در 1930 نوشته و منتشر شده، تقريبا ادامه همان مضامين كتاب های قبلی مالرو را در بر می گيرد. با گوشه چشمی به خاطرات سفرش به آسيا؛ »راه شاهی« كه حوادث آن نيز در هند و چين می گذرد از نقطه نظر اخلاقی، به كتاب »فاتحان« شباهت دارد. اما ديگر موضوع انقلاب در آن مطرح نيست، بلكه اشخاص داستان مردان عمل و اقدام اند و قهرمان ماجراجوی داستان نمونه ای از شخصيت نويسنده و نمودار گوشه هايی از زندگی آندره مالرو است.
انتشار كتاب »سرنوشت بشر« )1933 میلادی( كه مضمون عميق تر و دقيق تری از دو رمان پيشين مالرو دارد، چنان چه اشاره شد، با دريافت جايزه گونگور در مدت چند ماه بيش از سیصد هزار نسخه از آن به فروش رفت. موضوع كتاب برابری فرد و تقدير است. وضع خاص نمونه ای از آدميان را شرح می دهد كه در همه آثار مالرو يافت می شود و آن روشنفكر ماجراجوست كه به دنبال ماجرا می گردد تا خود را در آن ميان بشناسد. حوادث در شانگهای جريان می يابد و با شرح جنايتی آغاز می شود كه به وسيله جوانی تحصيل كرده و تربيت يافته برای به دست آوردن نامه ای شامل فرمانی نظامی به زيان كمونيست ها، انجام می گيرد.
پس از قدرت يافتن هيتلر، مالرو با نزديكی به كمونيست ها در نهضت های ضد فاشيست فعاليت كرد و از فرانسويان دعوت كرد كه به ارتش سرخ روی آورند و خود همراه آندره ژيد به بلغارستان رفت. در كتاب »دوران تحقير« كه به سال 1935 عرضه شد، عكس العمل و مواضع آندره مالرو نسبت به ظهور فاشيسم در اروپا را می توان يافت. »دوران تحقير«، اثری كاملا سياسی است درباره جوانی كمونيست به نام كاسل در آلمان كه به دست عمال هيتلر دستگير شده، اما به سبب آن كه وی برای حزب سودمند است، شخصی ديگر خود را به نام او معرفی می كند و با فداكاری كاسل واقعی را آزاد میكند.
پس از شركت در جنگ داخلی اسپانيا، در سال 1937 مالرو اقدام به انتشار رمان»اميد« نمود. »اميد« فارغ از دغدغه های سياسي آندره مالرو، اثری در دفاع از حقوق بشر است. مالرو در اثر خود به اين نتيجه می رسد كه آدمی در ميان كشمكش هاست كه می تواند به شايستگی خود پی ببرد و شخصيت خويش را بشناسد و كوشش هزاران جنگجو كه در اسپانيا كشته شده اند و هزاران تن كه رنج جنگ را تحمل كرده اند، به هدر نخواهد رفت. »اميد« بعدها دستمايه ساخت يك فيلم سينمايی نيز شد.
رمان ناقص »كشتی با فرشته« كه بخش هايی از آن توسط گشتاپو، پليس مخفی فاشيت های حزب نازی، از بين رفته بود، در سال 1943 باعنوان »گردوبن های آلتنبورگ« منتشر شد. كتابی فلسفی كه انديشه های مالرورا درباره استعدادهای نهفته آدمی عرضه می كند و نثری شبيه به شرح حال شخصی وی دارد.
در 1967 با تنظيم يادداشت های شخصی اش، كتاب مشهور »ضد خاطرات« را نوشت. كتابی كه نفس تاريخ در آن مركزيت دارد و حامل درك و عمل خود آفريدگار است. آندره مالرو درباره اين كار می گويد: »بايد درباره تاريخ كار كرد و آن را از قوه به فعل آورد، نه آن كه نشست و تنها به سخن گفتن تاريخ گوش داد.«مالرو به جز رمان هايش آثار ديگری هم در نقد هنری دارد كه برجسته ترين آنها روان شناسی هنر است كه در سه جلد در سال های 1947 و 1950 منتشر شده است. هم چنين »موزه تخيلی«،»آفرينش هنری«، »ندای سكوت« و»مسخ خدايان« از مهم ترين رساله های مالرو به شمار می روند.
رمان:
*.وسوسه غرب)۱۹۲۶(
*.فاتحان)۱۹۲۸(
*.جاده شاهی )۱۹۳۰(
کتاب
*.چگونگی زندگی آدمی)۱۹۳۳(
*.روزهای خشم
*.امید بشر)۱۹۳۷(
تاریخ هنر
*.روانشناسی هنر)۳ جلد(
*.صداهای سکوت
سایر آثار
*.قلمرو فارفلو
*.جنگ با فرشته،گردو بن های آلتنبورگ)۱۹۴۸-۱۹۴۳(
*.ضد خاطرات)۱۹۶۷(
ضد خاطرات
خاطرات مالرو با اين عبارت آغاز می شود: »من در 1940 فرار كردم«، و بعد اين من كه البته مالرو هم نيست! در تمام اثر غايب است. مالرو از خاطرات تلخ دوران كودكی اش، خودكشی پدرش شايد يا جدايی اش از مادر و ناتوانی در اتمام درس يا آن چه هنوز نمی دانيم، از زندگی پر تلاطم می ترسد و شجاعانه به چنين ترسی اعتراف می كند و می نويسد: »فقط مرغ های دريايی اند كه از توفان نمی هراسند، حتی وقتی در ميان درياها جهت خود را گم می كنند و جايی برای نشستن پيدا نمی كنند، آن قدر بال می زنند كه توفان فرو نشيند و زمينی براي نشستن بيابند يا در همان اوج جان می دهند، آن كه در ميان امواج می افتد مرغ دريايي نيست... مرغ دريايی در اوج می ميرد... آخرين توان خود را صرف اوج گرفتن می كند تا سقوط را نبيند...« مالرو، خود را مرد بزرگی می دانست، كه به طور غريزی اعمالی درست انجام داده. اين تمايل، استثنائا در آندره مالرو كه در تمامی عمر، دستخوش افكار مرگ و مير بود و هرگز در رمان ها، نقدها و اتوبيوگرافی هايش از انديشيدن به نيستی غافل نمی شد، سخت خودنمايی می كند. می گويند: هيچ نويسنده ای چون مالرو مدام نكوشيده است تا به اندازه او به زندگی بر ضد مرگ يا مطالبی درباره كشتن و مردن انديشه كند.مالرو نويسنده اي است كه حوادث مشخصی از زندگی خود را همانند حوادث و ماجراهايش در هند و چين يا جنگ داخلی اسپانيا، در جست و جوی يافتن شهر گمشده ملكه سبا؛ تجربيات مقاومت و بازداشت او توسط گشتاپو؛ گفت و شنود او با نهرو، مائو، تروتسكی و ديگران، به رشته تحرير در می آورد.
سركشی
در واقع پس از جنگ جهانی اول، که نگرانی و اضطراب به تدريج وجود بشر را فرا گرفته بود و انسان خسته از جنگ، خود را بيگانه، تنها و بدون پشتيبان در موقعيتی غم انگيز می ديد؛ در اين قرن با فرو ريختن ارزش ها، نگرانی و سرگشتگی عظيمی انسان را فرا گرفت و ارزش های سنتی كنار گذاشته شد. گذشتن از چنين شرايطي نيازمند كوشش فكری و ذهنی خاصی است. بنابراين نويسندگان اين دوره هم چون مالرو متعهد شدند تا مفهوم جديدی از انسان، به بازماندگان خسته از جنگ ارائه دهند. از ديگر سو مالرو متعلق به سنت راديكاليسم و روشنفكری فرانسه است كه با اميل زولا آغاز می شود و با شكل گيری حزب كمونيست فرانسه ادامه پيدا می كند. مالرو قهرمان روشنفكری است كه با شكلی جديد در دوره سوم اين راديكاليسم ظهور كرده است.
روشنفكری چپ در فرانسه با شكست جمهوری خواهان در اسپانيا همراه است. بدين گونه روشنفكران چپ يا ليبرالی كه چون سارتر، ريكور و لويناس در جبهه های جنگ جهانی دوم هستند به زندان های نازی فرستاده می شوند و برخی نيز چون آندره مالرو و ريمون آرون برای همكاری با دوگل و فرانسه آزاد به لندن می روند. مالرو نويسنده انقلابی است كه اراده شناختن خود را دارد. بنابراين شايد به همين دليل باشد كه مالرو در جنگ واقعی اسپانيا در كنار جمهوری خواهان شركت می كند، زيرا برای او روشنفكر فقط انسان فرهنگی نيست، بلكه فردی است كه آگاهی و عمل را در كنار هم قرار می دهد.
روح ناآرام مالرو حاصل چنين انديشه هايی است كه دوران حياتش را نيز در بر گرفته بود. دوران ترس ها و ترديدها. و اين نويسنده نوع دوست كه خود را محدود به مرز و نژادی خاص نمی ديد و دنيا وطن او و همه انسان ها برادران و خواهران او بودند، در مقابل عواملی كه موجب سرگشتگی انسان می شد، قد علم كرده و با سلاح هنر و ادبيات به فكر جست و جوی راهی برای نجات انسان از اين وضعيت می افتد. مالرو می كوشد تا به قهرمانانش بياموزد از مرحله ياس و نوميدی بگذرند و سرنوشت خود را تغيير داده، به زندگيی و وجود خويش معنا بخشند.
حتی اگر نباشی، می آفرینمت!
چونان که التهاب بیابان،
سراب را...
ویرایش شده توسط: ellipseses
ارسالها: 1131
#83
Posted: 24 Jan 2015 23:37
Don Miguel de Cervantes Saavedra ميگوئل سروانتس ساآودِرا
نويسنده اسپانيايي ) 1547- 1616 (
زندگی نامه
پدر وی پزشک بود. در سال ۱۵۵۱ پدرش به همراه خانواده به والادولید مهاجرت کرد. اما میگل در سال ۱۵۵۶ به کوردوبا رفت. دربارهٔ تحصیلات ابتدایی میگل ابهاماتی وجود دارد و اما بدون شک تحصیلات وی در سطح دانشگاهی نبوده اند. وی در سال ۱۵۵۶ درمادرید مستقر شد. وی در سال ۱۵۶۹ به دستور فیلیپ دوم پادشاه وقت اسپانیا برای شرکت در جنگ به ایتالیا سفر کرد. وی به مطالعه برخی از آثار ادبی در آنجا پرداخت و تحت تاثیر هنر ایتالیایی قرار گرفت. سروانتس درجنگ لپانتو شرکت داشته است. دست چپ او در این جنگ به دلیل صدمه ای که به اعصاب دستش وارد شد از کار افتاد. او همیشه از شرکت در این جنگ با افتخار یاد می کرده است. او در سال ۱۵۷۲ به زندگی نظامی خود پایان داد وزندگی عادی خود را از سر گرفت.
»سروانتس« نابغه ادبيات و اسپانيايي هم عصر شكسپير با اثر فوق العاده خود، »دون كيشوت دلامانكا« در سال 1602 گشايش گر رمان مدرن بود. اين اثر به بسياري از زبان هاي دنيا ترجمه شده است. دون كيشوت پس از انجيل، پر تيراژترين كتاب در سطح جهان به شمار مي رود. هوش و نبوغ سروانتس به عنوان نگارنده ماهيت و ذات انسان نه تنها توسط بسياري از نويسندگان بزرگ از»فلوبر« گرفته تا»داستايوفسكي« به تأييد رسيده است، بلكه انديشمندان و متفكران مشهوري چون»زيگموند فرويد« با ارايه برخي از كشفيات روانشناختي خود به اثر سروانتس اعتبار بخشيده اند.
رمان نويس، نمايشنامه نويس و شاعر اسپانيايي و خالق دون كيشوت، مشهورترين چهره در ادبيات اسپانيا به شمار مي رود. اگر چه عظمت سروانتس مديون آثاري چون »شواليه دِلامانكا« يا همان دون كيشوت و»اينجنيوسو هيدالگو« است، اما ديگر آثار ادبي وي نيز در خور توجه است. ازقرار معلوم، شكسپير نويسنده بزرگ انگليسي هم عصر سروانتس،كتاب دون كيشوت را خوانده بود، ولي بعيد به نظر مي رسد كه سروانتس حتي نامي از شكسپير شنيده باشد.
سروانتس بر خلاف شهرتش، فقير زيست و بسان فرزانه ای مرد. ميگوئل سروانتس زندگي سخت و پر ماجرايي داشت. او دردهكده كوچكي در نزديكی مادريد بنام »آلالادي هنارس« و در خانواده اي نه چندان ثروتمند بدنيا آمد. مادر وي»لئونوردي كورتيناس« هفت بچه به دنيا آورد كه سروانتس فرزند چهارم وي بود. پدرش»رودريگودي سروانتس« يك جراح و داروساز بود. بيشتر كودكي سروانتس در سفر از شهري به شهر ديگر گذشت، زيرا پدرش در جستجوي كار بود. پس از تحصيل در مادريد بين سالهاي 69-1568 تحت تعليم »خوان لوپز دي هويوس« در خدمت فردي به نام »خوليو آكواوتيا« - كه بعداً در سال 1570 به سمت كاردينالي برگزيده شد- به روم نقل مكان كرد. در همان سال در ناپل به نظام پيوست. او به عنوان يك نظامي اسپانيايي در جنگ دريايي»لپانتو« )1571( شركت كرد. وی در اين جنگ، جراحتي برداشت و تا آخر عمر از ناحيه دست چپ ناتوان گشت. سروانتس به شدت به نقشی كه در اين پيروزی مشهور داشت، افتخار می كرد و نام »جانباز لپانتو« بر وی نهاده شد. پس از آنكه در شهر مسنيا در سيسيل سلامت خود را بدست آورد و پيشه نظامي خود را ادامه داد، در سال 1575 به همراه برادر خود »رودريگو« در كشتي»ال سول« اسپانيا مشغول كار شد. اين كشتي توسط دزدان دريايي كه تحت فرمان»آرنوت مامي« بودند، تسخير شد و اين دو برادر به عنوان برده به الجزاير برده شدند. برادرش در سال1577 با پرداخت فديه آزاد شد. دزدان دريايي فكر مي كردند كه سروانتس اسير با ارزشي است، زيرا او نامه هايي به همراه داشت كه توسط اشخاص مهم نوشته شده بود. سروانتس مدت5 سال را به عنوان برده سپري كرد، تا اينكه خانواده او توانستند پول كافي براي پرداخت وجه آزادي او فراهم كنند. درطول اين مدت، او چندين بار اقدام به فرار كرد، اما هيچگاه موفق نشد. سروانتس در سال 1580 در برابر پرداخت 500 اسكود از سوي خانواده اش آزاد شد. او به مادريد بازگشت و به چندين كار موقت و كم درآمد دولتي مشغول گرديد. اولين نمايشنامه وي»لوس تراتوس دي آرگل« نام دارد كه در سال 1580 به رشته تحرير درآمد. اين نمايشنامه براساس تجربيات او به عنوان يك اسير نوشته شد. در سال 1584 با دختري بنام »كاتالينا دي سالازري پالاسويس« كه 18 سال از او جوانتر بود، ازدواج كرد.
كاتالينا دختر يك رعيت و روستايي متمكن بود. سروانتس به خاطر رابطه اي كه با يك بازيگر زن داشت، صاحب دختري بنام»ايزابل« بود. اين هنرمند »آنا فرانكا دي روخاس« نام داشت. دختر او، ايزابل به عنوان خدمتكار خانوادگي مشغول به كار بود، اما روش زندگي دخترش نگراني شديدي براي سروانتس به همراه داشت. مادر و دو خواهر مجردش از ديگر اعضاي خانواده اش به شمار مي رفتند. در دهه 1580 همسر خود را ترك كرد. در طي20 سال پس از آن، زندگي بي سروساماني داشت و در اين مدت به عنوان عامل خريد ناوگان جنگي اسپانيا و مأمور جمع آوري ماليات مشغول به كار بود.سروانتس حداقل 2 بار در سالهاي 1579 و 1602 به خاطر عدم همخواني حسابهاي مالي و كسري موجودي به زندان افتاد. عموماً سروانتس را فرد صادقي مي دانستند، اما وي قرباني شغل نامناسب خود شد. بين سالهاي 1596 تا 1600 در شهر»سويل« اسپانيا زندگي كرد و از سال 1604 به شهر»وايادوليد« - كه »فيليپ سوم« دادگاه خود را در آن تشكيل داد - عزيمت كرد.
حتی اگر نباشی، می آفرینمت!
چونان که التهاب بیابان،
سراب را...
ویرایش شده توسط: ellipseses
ارسالها: 1131
#84
Posted: 24 Jan 2015 23:47
سروانتس از سال 1606 بطور دايم در مادريد اقامت گزيد و بقيه زندگي اش را در آنجا سپري كرد، اما وضعيت اقتصادي او همچنان اسف بار ماند. پس از آنكه »گاسپاردي ازپلتا« كه يك اشراف زاده بود، بطور مرگباري در خيابان مقابل منزل سروانتس زخمي شد،سروانتس و زناني كه در خانه اش بودند، به اتهام دخالت در مرگ آن اشراف زاده زنداني شدند. پس از آنكه »آلنسو فرناندز دي آولاندا« داستان ضعيفي در مورد دون كيشوت نوشت، سروانتس درپاسخ به اين داستان، بخش دوم آن را نوشت كه در سال1615منتشر شد. وي در 23 آوريل سال 1616 يعني 3 روز پس از آنكه توانست رمان دوم خود بنام »ماجراهاي پرسيل و سگسيموندا« را تكميل كند، درگذشت. سروانتس يادداشت هاي ادبي خود را در»آندالوسيا« و در سال 1580 آغاز كرد و حدود20 تا30 نمايشنامه نوشت كه تنها 2 نمونه از آن باقي مانده است. اولين اثر وي »گالاتي« نام داشت كه در سال 1585 عرضه شد.
اين اثر كه داستاني منظوم از كشيشان قرون وسطي است، مورد توجه چنداني قرار نگرفت و سروانتس هرگز آن را ادامه نداد. سروانتس در نمايشنامه خود بنام »ال تراتودي آرگل« كه در سال 1784 به چاپ رسيد، به زندگي بردگان مسيحي در الجزاير پرداخت. بلند پروازانه ترين اثر منظوم او»وياژدل پارناسو« )1614( نام دارد كه اثري تمثيلي است. اين اثر گرچه مروري بر شاعران هم عصر سروانتس مي باشد، ولي تا حدود زيادي كسالت آور است. سروانتس خود نيز به اين تشخيص رسيده بود كه بهره اي از هنر شعر نبرده است. نسل هاي بعدي از وي به عنوان يكي از بدترين شاعران دنيا ياد كرده اند.
»داستان هاي اسطوره اي« )1613( مجموعه اي از داستانهاي كوتاه است و شامل بهترين آثار نثر وي در مورد عشق، آرمانگرايي، زندگي آزاد)كولي وار(، ديوانگان و سگهاي سخن گو است. او كتاب دون كيشوت را در زندان آرگانسيل در ايالت لامانكا نوشت. هدف سروانتس در اين كتاب، ارايه تصويري از زندگي واقعي و ارايه سبك و روشي است كه از طريق آن بتواند- همان گونه كه در بخش اول دون كيشوت نوشته است- با بياني ساده، صادقانه و دقيق منظور خود را بيان كند. ارايه گفتگوها و محاوره هاي روزمره در متن ادبي با تحسين مخاطبان عمومي مواجه شد، اما خالق آن تا سال 1605 فقير ماند؛ يعني زماني كه اولين بخش از دون كيشوت عرضه شد. هر چند اين كتاب او را ثروتمند نكرد، ولي تقدير و تحسين بسياري برايش به همراه داشت. بنابر روايات، روزي فيليپ سوم پادشاه اسپانيا مردي را در كنار جاده ديد كه هنگام خواندن كتابي چنان مي خنديد كه اشك از چشمان وي سرازير بود. پادشاه با ديدن اين منظره گفت: آن مرد يا ديوانه است يا مشغول خواندن دون كيشوت.
بخش دوم دون كيشوت در سال 1615 منتشر گرديد.از اين كتاب اغلب به عنوان نخستين داستان مدرن ياد مي شود كه در اصل طنزي با مضمون شواليه گري قرون وسطي است. اين اثر از زمان خلق آن تاكنون به صورت هاي مختلف تفسير شده است. برخي اوقات، از آن به عنوان حمله به كليساي كاتوليك و يا سياستمداران آن دوران اسپانيا و گاهي به عنوان نمونه اي از دوگانگي شخصيت اسپانيايي ياد شده است. سروانتس، خود به تعالي معاني اعتقاد داشت و به مفهوم واقعي براي اسپانيا جنگيد، اما پس از تحمل اسارت و بازگشت به اسپانيا متوجه شد كه دولت خدمات وي را ناديده گرفته است. تراژدي دون كيشوت، تصويري تمام نما از جامعه قرن هفدهم اسپانيا ارايه مي دهد. شخصيت اصلي داستان، شواليه مسن اسطوره گرايي است كه سوار بر اسب پير خود »روزي نانت« بدنبال ماجراجويي است. »سانچو پانزا« ملازم مال پرست او كسي است كه ارباب خود را در همه مراحل شكست و ناكامي همراهي مي كند. در نهايت، مشخص مي شود كه روابط اين دو شخصيت كه البته مباحث تند و آتشيني با يكديگر انجام مي دهند، بر اساس احترام متقابل بنا نهاده شده است. در چانه زني هايي كه اين دو شخصيت انجام مي دهند، به تدريج با برخي از تمايلات يكديگر همگام مي شوند. سانچو گفت : به نظرم، شواليه ها همه اين كارها را كرده اند... اما... چرا بايد به سرت بزنه؟! آيا بانويي تو را از خود رانده ... ؟ دون كيشوت پاسخ داد : دقيقاً همينطور است. ببين كه چگونه همه وظايف را به خوبي انجام دادم. اما اين امر براي يك شواليه سرگردان دليل خوبي براي ديوانه شدن است. ارزش آن چقدر است؟ ايده من بي هيچ دليلي به ديوانگي مي گرايد.
تأثيرات سروانتس در داستان ها و آثار نويسندگاني چون والتر اسكات، چارلز ديكنز، گوستاو فلوبر، هرمان ملويل، فيودور داستايوفسكي و همچنين آثار نويسندگاني چون جيمزجويس، جورج لوييزبورخس به خوبي قابل مشاهده است.
آثار
نومانسیا 1583
گالاته 1585
دون کیشوت 1604-1615
داستان های کوتاه پند آموز 1613
هشت کمدی و هشت میان پرده 1615
رنج های پرسلیس سیگیسموندا 1616
دو پر حرف
زندان سویلیا
بیمارستان فاسدان
میان پرده ی رمانس ها
حتی اگر نباشی، می آفرینمت!
چونان که التهاب بیابان،
سراب را...
ارسالها: 14491
#85
Posted: 8 Feb 2015 16:09
ژول ورن
ژول گابریل ورن (به فرانسوی: Jules Gabriel Verne) (۱۹۰۵-۱۸۲۸) نویسنده، شاعر و نمایشنامهنویس فرانسوی بود که بیشتر شهرتاش را مدیون نگارش کتابهای ماجراییاش است که دنیای داستانهای علمی–تخیلی را دگرگون کرد.
ژول ورن در هشتم فوریه (۱۸۲) در یک خانواده مرفه در منطقهٔ بندری شهر نانت فرانسه به دنیا آمد. به خواست پدرش تحصیلاتاش را در رشته حقوق به پایان برد، اما ذوق نمایشنامهنویسی و رماننویسی او را بر آن داشت که کمکم به سوی ادبیات کشیده شود. در ابتدا هرچند موفق نبود و از دیدگاه مالی هم در مضیقه افتاد، اما سپس پیشرفت سریعی کرد.
پنجگانهٔ مشهور او که دربرگیرندهٔ کتابهای سفر به مرکز زمین، بیست هزار فرسنگ زیر دریا و دور دنیا در هشتاد روز است، شهرتی جهانگیر به وی داد. از سال (۱۹۷۹)، او دومین نویسندهای است که کتابهایش بیشترین بازگردانی را به زبانهای گوناگون جهان داشته است. پیش و پس از او بهترتیب آگاتا کریستی و شکسپیر، نویسندههای انگلیسی جا دارند.
در آغاز آثار ژول ورن تنها در میان کودکان طرفداران و علاقهمندانی داشت تا آن که منتقد و نویسندهای به نام مارسل موره (۱۹۶۹-۱۸۸۷) چندین کتاب و رساله درباره ژول ورن نوشت و او را چنان که بود به دنیا معرفی کرد. مارسل موره در دو کتاب: «ژول ورن بسیار شگفت انگیز» (۱۹۶۰) و «اکتشافات ژول ورن» ((۱۹۶۳) ژول ورن را به دنیا شناساند و از آن به بعد دوستداران ادب با نظر جدی تری به ژول ورن مینگرند.
ژول ورن که هفتاد و هفت سال (۱۹۰۵- ۱۸۲۹) درین کره خاکی زیست، نزدیک به هشتاد داستان دراز و کوتاه و رساله نوشتهٔ پژوهشی و نوشتار نوشتهاست. مانند تاریخ مصر و فرانسه و مستعمرههایش ((۱۸۶۸) تاریخ رهنوردیهای بزرگ و رهنوردیهای بزرگ (۱۸۷۸) کریستف کلمب ((۱۸۸۳) و افزون بر آن پانزده نمایشنامه نوشته که در آن دوره بروی صحنه رفتهاست. با این باز یاد این نکته بایستهاست که نام اوری او با سه درازداستان نام آورش پنج هفته در بالن و رهنوردی به میان زمین و از ماه به زمین آغاز شد. با این باز دلکش اینکه در دورانی که نویسندگان خوش قریحه وچیره دستی چون بالزاک، دیکنز، الکساندر دوما و تولستوی و داستایوفسکی، تورگنیف، فلوبر، استاندال و جورج الیوت و امیل زولا و دهها نویسنده نامدار دیگر بودند، ژول ورن نه تنها نویسنده و گردآور ورزیده جای خود را باز کرد، بلکه با پیش بینیهای ارزنده و روشن بینانهٔ خود، چراغ راهنمای نوآوران و دانشمندان در نیم و حتی یک سده پس از آن گردید که شایع است کشتی هستهای ناتیلوس از روی نوشتهٔ نامدار او هشتاد فرسنگ زیر دریا ساخته شد و به همین روی نام آن کشتی افسانهای بر این کشتی راستین نهاده شد.
زندگی
ژول ورن در ۸ فوریه ۱۸۲۸ در شهر نانت به گیتی آمد. پدرش پیر ورن در سال ۱۸۲۷ با دختری از نانت عروسی کرده بود و هر چند که خانواده دختر از توانگری سرشاری برخوردار بود، پیر ورن که دلبستگی به آموختن و خواندن داشت به کار وکالت پرداخت. ژول ورن برادری به نام پل ((۱۸۹۷ - ۱۸۲۹) و سه خواهر به نامهای آنا، ماتیلد و ماری داشت.
در سال (۱۸۳۹) سوار بر کشتی خویش به نخستین دریانوردی دور و درازش پرداخت و به هند رفت. در سال (۱۸۴۴) در دبیرستان نانت نام مینویسد و به آموختن سخنوری و فلسفه میپردازد. پس از گرفتن گواهینامه به پیشنهاد پدر به کارهای حقوقی راه مییابد. همزمان به نوشتن نمایشنامه و اندوه نمایش (تراژدی) میپردازد با این حال از سوی خانواده برای نوشتن داستانهای اندوه انگیز به او حمله میشود و کما بیش از آن دست میکشد.
در سال (۱۸۴۸) با گرفتن اجازه از پدر برای دنبالهٔ آموختن در رشته حقوق به پاریس میرود با بهرهوری از فرصت میکوشد تا نمایشنامههای خود را به روی صحنه ببرد. با این حال کارها آن جور که جوان ساده دل شهرستانی میاندیشید برابر کام پیش نمیرود، پدر ماهانهٔ اندکی برای او میفرستد و او ناچار برای گذارن زیست هزینهٔ آموختن باید با دشواری بکوشد و صرفه جویی کند. جوری که برای خریدن بلیت نمایش شکسپیر ناچار میشود سه روز از خوردن خوراک رو برگرداند. با این حال در همهٔ این چندگاه دمی از کار نوشتن باز نمیماند و همچنان به آفریدن نوشتههای گرانمایهٔ خود دنباله میدهد و درین چند گاه که الکساندر دوما روی آور ذوق و قریحهٔ وی شدهاست نویسندهٔ جوان را به زیر و بال و پر خود میگیرد و حتی برای دیدن نمایشنامهها او را به لژ ویژهٔ خود میفرستد (نمایشنامهٔ جوانان تفنگدار) در سال (۱۸۴۹) با الهام از دوما سه نمایشنامه مینویسد که یکی را دومای پدر میپسندد و در سال ۱۸۵۰ نمایشنامه ی یاد شده به نام «پوشالهای برباد رفته» بر نمایشخانه (تئاتر) تاریخ ی برروی صحنه میرود و با کامیابی نسبی روبرو میشود. ژول ورن دنبالهٔ آموختن در رشتهٔ حقوق را فراموش نمیکند و به درخواست پدر قرار است پس از فراغت از آموختن در شهر نانت به کار دادگویی بپردازد. با این حال مهر نویسندگی او را بخود نمیگذارد و روانه پاریس میشود. برای روزگذراندن ناچار به تدریس میشود و در آن حال به نوشتن میپردازد و دستاورد آن روزگار چند نسک است که در سالیان پس از آن زیر نام شگفتین فضانوردیها پخش میشود. در سال (۱۸۵۲) ژول ورن نخستین بزرگ نوشتهٔ خود را به نام «مارتین پاز» را که داستانی تاریخی درباره جنگها و برخوردهای هندوها ودورگههای پرونی و اسپانیولی ]ست در رشته پخشگریهای دیرینکدهٔ خانوادهها چاپ کرد.
نویسنده ۲۴ ساله فرانسوی اینک به چنان نامآوری رسیده که در همهٔ محفلهای ادبی از ذوق و قریحه و پهناوری دانستههای او بویژه در رشته میژوی گیتی شناسی گفتگو میشود. در سال (۱۸۵۳) نمایشنامه دیگر ژول ورن در نمایشخانه لیریک با کامیابی فراوانی روبرو میشود. سپسین سال نخستین دراز داستان خود به نام ارباب زاخاری و زمستانی در قطب جنوب پخش میکند و با این حال از نوشتن نمایشنامه دست برنمی دارد. در سال (۱۸۵۷) با انباز زیستش که بیوهای ست بیست و شش ساله آشنا میشود کار به عروسی میکشد. در سالهای ۱۸۵۹ تا ۱۸۶۱ به رهنوردیهای پژوهی خود میپردازد و به اسکاتلند و نروژ اسکاندیناوی میرود. پس از بازگشت اپرتی را بر روی صحنه میبرد. در ۳ اوت ۱۸۶۱ میشل ورن تنها کودک وی به گیتی میآید. در سال ۱۸۶۲ با پخشگری به نام هتزل قرارداد فروش کتاب نامدار خود پنج هفته در بالن را امضا میکند و همکاری این دو بیست سال دنباله مییابد. دلکش اینکه تازه ژول ورن درمی یابد که قریحه او در داستاننویسی است و نخست فرانسه و در زمانی کوتاه پس از آن گیتی از هستی این نویسنده آفریننده آگاه میشود. هتزل که اینک ستارهای را یافته به ژول ورن پیشنهاد همکاری با ماهنامهای به نام آموزش و سرگرمیها را میدهد او میپذیرد و در ۲۰ مارس ۱۶۶۴ سرگذشتهای ناخدا هاتراس را در آن به گونه پانویس پخش میکند و سپس آنرا به صورت کتابی درمیآورد و در سال (۱۸۶۵) رهنوردی به میان زمین و سپس از زمین به ماه را به نام خط سیر یکراست در ۹۷ ساعت و۲۰ دقیقه چاپ میکند. با این حال نباید فراموش کرد که روزنامه جدی و پر خوانندهٔ دبا گفتمانهای پاورقی از زمین به کره ماه و رهنوردی به دور ماه را چاپ کردهاست.
در سال (۱۸۶۶) که ژول ورن به اوج نامآوری و کامیابی خود رسیده بود برای خود یک کشتی گردشی خرید و آن را به نام پسرش سن میشل گذاشت کام ناکام این کشتی گویا برای رهنوردی او ویژگی داشت با این حال در بن ابن قایق ماهیگیری دفتر کار و مرکز مطالعهٔ او شمرده میشد و هنگامی که در دریا ی مانش دریانوردی یا در روی رودخانه سن کشتی میراند، درهمان هنگام به اندیشیدن میپراخت و دستاورد اندیشههای خود را به گونهٔ اثرهای جاودانی به روی کاغذ میآورد. در سال (۱۸۶۷) به همراه برادرش پل با کشتی مجهزی به گریت ایسترن رهسپار آمریکا شد و در بازگشت شاهکار ارزندهٔ خود به نام بیست هزار فرسنگ زیر دریاها را نوشت. در سال (۱۸۷۲) به شهر آمین زادبوم همسرش رفت و در آنجا جای گرفت. دو سال پس از آن یک مهمانخانه خودمانی و این بار یک کشتی گردشی راستین را خرید و نام آنرا سن میشل دوم گذاشت دور گیتی در هشتاد روز را به روی صحنه برد که دو سال با کامیابی بسیار اجرای آن دنباله مییافت. (۱۸۷۴) ژول ورن در سال (۱۸۷۱۱۸۷۱]] پدر و در سال (۱۸۸۷) مادر خود را از دست داد. در سال (۱۸۹۷) برادرش پل رخت به سرزمین دیگر کشید و خود وی در سال (۱۹۰۲) دچار آب مروارید گردید اگر چه که در سالهای نامآوری و سرافرازی چنین یاد کردهاست: «من هیچ گلایهای از زیستن ندارم کم و بیش هر آنچه را میخواستهام، بدست آوردهام.» در سال ۱۸۸۷ - ۱۸۸۶ پس از یک درام خانوادگی که به تیراندازی برادزادهاش به سوی او انجامید و با دو گلوله زخمیاش ساخت و هیچکس هم دلیلش را ندانست، ژول ورن به دنباله کار خود در شورای شهر آمین که از چندی پیش به آن سرگرم بود، پرداخت این جور به نگر میرسد که شخصیت اداری و نویسندگی وی ناهمسازی ندارند و بخوبی یکدیگر را میپذیرند. در یال (۱۸۹۲) به خواهرانش مینویسد: پاریس دیگر مرا نخواهد دید. زندگی نامه نویسان ژول ورن او را در سالهای ۱۹۰۵ - ۱۸۸۴ خاموش افسرده و سرخورده توصیف کرده و این برداشت را از یکی از نامههایی که برای خواهرش فرستاده بدست آوردهاند: «هر جور خوشی و شادی برایم برنتافتنی شده و شخصیت و منش من به کل تغییر کرده و کوفتهایی بر من راه یافته که هرگز از آن رهایی نخواهم یافت.» هرچند که با پشتیبان جویی به نوشتههای دیگر وارونهٔ این دیدمان رفتاری نیز اورده شدهاست. زیرا او تا واپسین دمی که توانا به گرفتن قلم بود از تکاپو دست بر نداشت. حتی یک بار در نزد نویسنده ایتالیایی دوآمی چیس گفته بود: زمانی که من کاری ندارم، احساس میکنم که زندگی از هستیام رخت بر بستهاست. او همچنان به خواندن نوشتههای ادگار آلن پو که بسیار به آن دلبسته بود نوشتن دراز داستان نامدارش ابوالهول یخها دنباله میداد و تا ۲۴ مارس ۱۹۰۵ که به ابدیت میپیوندد ده کتاب دیگر مینویسد. ژول ورن در ۲۴ مارس ۱۹۰۵ بر اثر بیماری دیابت، در شهر آمیین درگذشت.
آشفته سریم !
شانهی دوست کجاست ؟
ارسالها: 1131
#86
Posted: 20 Feb 2015 14:52
Jorge Luis Borges خورخه لوییس بورخس
خورخه فرانسیسکو اییسادورو لوئیس بورخس آسودو
زادروز: ۲۴ اوت ۱۸۹۹ میلادی
زادگاه: بوئنوس آیرس- آرژانتین
مرگ: ۱۴ ژوئن 1986 میلادی
همسر)ها(:
السا هلنا آستته میان
ماریا کوداما
نویسنده، شاعر و ادیب معاصر آرژانتینی. وی از برجسته ترین نویسندگان آمریکای لاتین است. شهرت او بیشتر به خاطر نوشتن داستان کوتاه است. یکی از مشهورترین کتاب های او، داستان)۱۹۴۴(، گلچینی از داستان های کوتاه بورخس به انتخاب خودش است که مضامینی همچون رویاها، کتابخانه ها، آیینه ها، حیوان ها، فلسفه، دین و خدا را می توان حلقه اتصال این داستان ها دانست.
تحصیل
تحصیلات بورخس تا سن ۱۱ سالگی در داخل خانه انجام می شد و او به فراگیری دو زبان اسپانیایی و انگلیسی مشغول بود.کل افراد خانواده در سال ۱۹۱۴ به خاطر کاهش بینایی پدر و برای درمان این مشکل به شهر ژنو در سوییس رفتند و تا پایان این دهه در اروپا ماندند. در آنجا بورخس به مدرسه رفت و زبان های فرانسوی و آلمانی را آموخت. در سال ۱۹۲۱ آنها به بوئنوس آیرس بازگشتند. بورخس نخستین دفتر شعر خود با عنوان شور بوئنس آیرس، در بیست و چهار سالگی منتشر کرد. سال ها بعد به عنوان استاد ادبیات انگلیسی دانشگاه بوئنوس آیرس منصوب شد. قبل از آن رئیس کتابخانه ملی آرژانتین هم بود.
او سال های نوجوانی خود را در ژنو و بعد در اسپانیا سپری کرد. در دوران جوانی به عنوان کارمند کتابخانه کار می کرد و سپس مدیر کتابخانه ملی آرژانتین شد. تا سال ۱۹۳۰ او شش کتاب چاپ کرده بود، سه مجموعه شعر و سه مجموعه مقاله. بین سالهای ۱۹۳۹ تا ۱۹۴۹ او تمام آثار داستانی خود را نوشت و چاپ کرد که بعدها به خاطر همین آثار به شهرت رسید.
وی هیچ گاه به گونه ادبی رمان علاقه ای نداشت. داستان کوتاه های وی انقلابی در فرم داستان کوتاه کلاسیک ایجاد کرد. بعدها منتقدین از وی به عنوان نویسنده پست مدرن نام بردند. با اینکه بارها نامزد دریافت جایزه نوبل ادبیات شد هیچگاه برنده آن نشد. با این وجود جایزهٔ ملی ادبیات آرژانتین را از آن خود کرد.
برخی از آثار او به فارسی نیز ترجمه شده است.بورخس به مرور زمان بینایی خود را از دست می داد و قبل از مرگ کاملاً نابینا شد. وی در زمان تصدی پست ریاست کتابخانهٔ ملی آرژانتین، تقریباً نابینا بود.
آثار
*.الف- م. طاهرنوکنده-انتشارات نیلوفر
*.ویرانه های مدور-احمد میرعلائی
*.الف و چند داستان دیگر- احمد میر علایی
*.کتابخانه بابل-کاوه سید حسینی
*.اطلس-احمد اخوت
*.هزارتوهای بورخس- احمد میرعلائی
*.کتاب موجودات خیالی- احمد اخوت
*.اولریکا وهشت داستان دیگر- کاوه میرعباسی
*." نامه هاي پرتب و تاب " - نجمه شبيري
حتی اگر نباشی، می آفرینمت!
چونان که التهاب بیابان،
سراب را...
ارسالها: 1131
#87
Posted: 20 Feb 2015 14:53
خورخه لوئیس بورخس ,اسطوره ی بی مرزی ادبیات
در واپسین سال قرن نوزدهم میلادی، در روز ۲۴ اوت ۱۸۹۹، کودکی در بوئنس آیرس به دنیا آمد که چند دهه بعد یکی از تاثیرگذارترین داستان نویسان قرن بیستم شد؛ خورخه لوئیس بورخس، را همچنین از پیشگامان داستان پست مدرن می دانند.
ادبیات معاصر آمریکای لاتین شکوفایی خود در نیمه دوم قرن بیستم را از جمله مدیون بورخس می داند. او با تسلطی که بر ادبیات جهان داشت، چشم اندازهای تازه ای برای نویسندگان اسپانیایی زبان ترسیم کرد و زمینه ساز یافتن راه های جدیدی در داستان نویسی شد.
اساطیر، افسانه ها و شخصیت های تاریخی اقوام مختلف جهان در آثار بورخس در هم تنیده می شوند تا جهانی سرشار از تخیل ناب پدید آورند و نویسنده رابه یکی از اسطوره های ادبیات تبدیل کنند. اسطوره ای که تمام مرزهای جغرافیایی و تاریخی را در هم می آمیزد تا بر بی مرزی جهان ادبیات شهادت دهد.
بورخس و رئالیسم جادویی به اعتقاد بسیاری از منتقدان سرچشمه ی آنچه »رئالیسم جادویی« خوانده میشود و به یکی از ویژگی های نویسندگان مهمی چون گابریل گارسیا مارکز تبدیل شده، را باید داستان های کوتاه بورخس قلمداد کرد. در آثار بورخس دور از ذهن ترین ارتباط ها، اتفاق ها و شخصیت های تخیلی و واقعی چنان کنار هم قرار می گیرند که به عنوان واقعیتی »داستانی« همان قدر خیالی به نظر می رسند که باورپذیرند.
در داستان های کوتاه او کوچه های اصفهان به همان اندازه »واقعی« جلوه می کنند که چاقوکش های بوئنس آیرس و خلفای بغداد. برخی از صاحب نظران نقش بورخس را در رهایی تخیل نویسندگان معاصر آمریکای لاتین کم نظیر می دانند. عده ای نیز اعتقاد دارند او به نویسندگان اسپانیایی زبان آموخت، که می توانند از مصالح بومی خود ادبیاتی برای مخاطبان جهانی خلق کنند.
کتابخانه ی متحرک
دامنه ی مطالعات و دانش بورخس بسیار وسیع و متنوع بود. فلسفه ی کهن یونان، اساطیر و افسانه های اسکاندیناوی، ادبیات و فلسفه ی قرون وسطای اروپا و ادبیات کهن شرق از جمله مسائل مورد علاقه ی او بودند. شعر اروپا، به ویژه انگلیسی، که سالها موضوع درس های او در دانشگاه بود و افسانه های که آسیا، به ویژه ایران که رد آنها را در داستان هایش می توان یافت، از حوزه هایی بودند که بورخس بارها در مقاله ها و سخنرانی هایش به آنها پرداخته است.
بورخس از طریق مادربزرگ انگلیسی تبارش از کودکی با زبان و فرهنگ این کشور آشنا شد و از ۱۹۱۴ هفت سال را در سوئیس گذراند و زبان های لاتین، آلمانی و فرانسوی را فراگرفت. ظاهرا" از داستان نویسان اروپایی فرانتس کافکا بیشترین تاثیر را بر شاعر آرژانتینی داشته است. بورخس حافظه ای خارق العاده داشت و عده ای او را کتابخانه ی متحرک خوانده اند.
آشنایی با ادبیات کهن ایران
آشنایی بورخس با ادبیات کهن ایران به دوران نوجوانی او بازمی گردد. پدر بورخس وکیل و استاد دانشگاه بود و دستی نیز در نوشتن و ترجمه داشت. او روایت انگلیسی شعرهای خیام اثر ادوارد فیتزجرالد را به اسپانیایی ترجمه و منتشر کرده است. بورخس می گوید، بعید نیست روح خیام در جسم این شاعر انگلیسی حلول کرده باشد. شاعر آرژانتینی به ادبیات عرفانی ایران، از جمله آثار عطار نیشابوری، توجه و علاقه ی فراوانی داشت.
در میان آثار ادبی مشرق زمین، »هزار و یکشب« در نظر بورخس جایگاهی یگانه دارد. او بارها در مورد این مجموعه سخنرانی کرده و مقاله نوشته است. بورخس هزار و یک شب را یکی از گنجینه های ادبیات جهان می داند و رد پای این اثر را در بسیاری از داستان های کوتاه و شعرهایش می توان دید. او با بهره گیری از ساختار این کتاب شیوه های تازه ای در نوشتن داستان کوتاه باب کرد که گسست از شیوه ی روایت داستان مدرن و ورود به عصر پسامدرن تلقی می شود. برخی حضور بورخس در متن هایش یا ارجاع های بینامتنی در آثارش را از ویژگی های پست مدرنیستی آثار او می دانند. این نظر مورد قبول همه ی منتقدان نیست.
احمد میرعلایی، مترجمی تاثیرگذار
توجه فارسی زبانان به بورخس را احمد میرعلایی جلب کرد. جامعه ی ادبی ایران میرعلایی را به عنوان مترجمی نوجو و خوش سلیقه می شناسد. او، به ویژه در دهه ی پنجاه خورشیدی آثاری را به ایرانیان معرفی کرد که سهم به سزایی در تحول رویکردهای ادبی نویسندگان معاصر داشته اند. این فهرست طولانی با بورخس آغاز می شود و با نام هایی چون اکتاویو پاز و میلان کوندرا ادامه می یابد.
میرعلایی در سال هایی که ادبیات معاصر ایران پوست می انداخت، دست به ترجمه ی کتاب ها و نوشته هایی زد که اغلب پاسخی به نیازهای روز و دریچه ای به سوی مناظر تازه بودند. او سال ها در دانشگاه های اصفهان و تهران زبان و ادبیات انگلیسی تدریس می کرد و چند سال آخر عمر بیشتر وقت خود را در کتابفروشی اش در اصفهان می گذراند که مرکز دیدار و گفت وگوی دوستداران ادبیات نیز بود. احمد میرعلایی از نویسندگان و روشنفکرانی بود که در جریان موسوم به »قتل های زنجیره ای« آبان ماه ۱۳۷۴ در اصفهان کشته شد.
آشنایی فارسی زبانان با بورخس
میرعلایی در حدود ربع قرنی که به ترجمه مشغول بود با مهم ترین نشریه های ایران نیز همکاری می کرد. مطرح شدن نویسندگان مهم و مباحث روز ادبیات جهان در این نشریه ها از جمله حاصل تلاش های اوست.
در میان ۲۲ کتابی که در زمان حیات میرعلایی، با ترجمه ی او منتشر شد بورخس با پنج کتاب سهم و جایگاهی ویژه دارد. نخستین کتاب از این مجموعه »ویرانه های مدور« بود که در سال ۱۳۴۹ انتشار یافت. دو سال بعد »الف و داستان های دیگر« و در سال ۱۳۵۵ »هزارتوها«ی بورخس با ترجمه ی میرعلایی به خوانندگان عرضه شد. پس از انقلاب مترجمان دیگری نیز به ترجمه ی آثار بورخس پرداختند. سهم میرعلایی دو کتاب دیگر است که ۱۳۶۴ و ۱۳۶۸ منتشر شدند. در میان آثاری که در سال های گذشته از بورخس منتشر شده، می توان به چند مجموعه از شعرها، گفت وگوها، نامه ها و سخنرانی های او اشاره کرد.
علاقه و اصرار به کوتاه نویسی
بیشتر آثار بورخس از طریق زبان انگلیسی و فرانسه به فارسی برگردانده شده اند. کاوه میرعباسی که چند اثر بورخس را از زبان اصلی ترجمه کرده، معتقد است، ایجازی که در نثر بورخس وجود دارد در بسیاری از این ترجمه ها از دست رفته است.
ایجاز را می توان از ویژگی های بارز تمام نوشته های بورخس دانست. شاید همین علاقه و اصرار به فشرده گویی و کوتاه نویسی از دلایلی باشد که باعث شد بورخس برای رمان، به عنوان یک نوع ادبی، اعتبار زیادی قائل نباشد. بورخس گذشته از ترجمه های ادبی اش در سه زمینه ی شعر، داستان کوتاه و مقاله نویسی آثار فراوانی از خود به جا گذاشت. در بسیاری از این آثار جدا کردن مرز این سه نوع ادبی از هم کار ساده ای نیست.
خورخه لوئیس بورخس ۱۴ ژوئن ۱۹۸۶ در ژنو از دنیا رفت. او در دوران جنگ دوم جهانی مقاله های فراوانی در مخالفت با آزار و کشتار یهودیان منتشر کرد. به رغم ستایشی که از بورخس به دلیل نوشتن مقاله هایی در تقبیح جنگ و مخالفت با فاشیسم و نازیسم می شود، او به خاطر حمایت از برخی دیکتاتورهای آمریکای لاتین بارها به شدت سرزنش شده است.
بسیاری معتقدند جایزه ی ادبی نوبل باید سال ها پیش از مرگ بورخس به او تعلق می گرفت. گفته می شود این جایزه به دلیل گرایش های سیاسی محافظه کارانه ی این شاعر و نویسنده به او اهدا نشد. بورخس از ۱۹۵۵ مدیریت کتابخانه ملی بوئنس آیرس را در حالی به دست گرفت که شش سال پیش از آن بینایی خود را از دست داده بود.
حتی اگر نباشی، می آفرینمت!
چونان که التهاب بیابان،
سراب را...
ویرایش شده توسط: ellipseses
ارسالها: 1131
#88
Posted: 20 Feb 2015 15:27
Herman Melville هرمان ملویل
هرمان ملویل
زادروز: ۱ اوت ۱۸۱۹
زادگاه: نیویورک سیتی
مرگ: ۲۸ سپتامبر ۱۸۹۱ میلادی )۷۲ سال( نیویورک سیتی
ملیت: آمریکایی
پیشه: رمان نویس، شاعر و نویسنده داستان های کوتاه
همسر:
الیزابت شاو)۱۸۹۱-۱۸۴۷(
کودکی
هرمان ده سال اول زندگی را تقریباً در رفاه و نیکبختی به سر برد و زندگی آرام و خوشی را با هفت خواهر و برادر دیگر خود گذراند و متوجه گذشت زمان نبود تا اینکه ناگهان تغییر بزرگی در زندگی آرام و آسوده آنها رخ داد. پدر هرمان، »آلان ملویل Allan« به سوی ورشکستگی رفت و دیگر نتوانست در مقابل این ورشکستگی که کلیه زندگیش را به باد داد قد راست نماید و از ناراحتی و ناکامی فراوان دو سال بعد از این شکست، زمانی که هرمان دوازده سال داشت، از فرط فرسودگی و ناراحتی رخت از جهان بربست و خانواده اش را در تنهایی و تنگدستی گذاشت.
جوانی
پس از درگذشت آلام ملویل، همسر و هشت فرزند او مدت مدیدی در تنگدستی و بینوایی مفرط به سر بردند. پس از چند سال هرمان جوان که هجده ساله شده بود به دلیل فقر و مسکنت خانواده اش و ضرورت تامین زندگی دست از تحصیل برداشت و در منطقه ی روستایی دوردستی به آموزش فرزندان روستائیان پرداخت، اما این شغل دیری نپایید. زمستان سال بعد وی به امید اینکه در سازمان حفر کانال های دولتی مشغول به کار شود،به مطالعه و تحصیل در رشته مهندسی و نظارت ساختمان پرداخت. اما چون این آرزوهم مبدل به یأس گردید، تصمیم گرفت شغل ملوانی پیش گیرد. در سال ۱۸۳۹ به عنوان کارگردر کشتی بزرگ »سنت لاورنس St. Lawrence« که یک کشتی بازرگانی بود و بین آمریکا و لیورپول رفت و آمد می کرد استخدام شد. این تصمیم و کار از چند لحاظ به نفع او تمام شد.
استخدام وی در این کشتی نخستین مرحله خدمت وی در دریا بود؛ زیرا پس از پایان مدت قرارداد خدمتش در آن کشتی، مدت پنج سال دیگر نیز در کشتی های مختلف به ملوانی پرداخت و در دورانی از زندگی که ذهنش بیش از هر دوران دیگری کنجکاو و آماده آموزش بود خدمت در دریا و سیر و سیاحت نیز برای وی سودمند بود.
هرمان با تجربه
هرمان هنگام ترک خدمت دریا بیش از ۲۵ سال نداشت اما عوامل و حوادث گوناگون و تلخ و شیرین روزگار، رشد فکری و تجربه های زیادی برای وی به بار آورد که به زودی در آثارش منعکس گردید. به طور کلی می توان گفت موضوع کلیه ی آثار ملویل حوادث و مشاهدات و تجربیات دوران اولیه زندگی اوست. آثار ملویل مانند زندگیش در یک لفافه ی اسرار و ابهام پیچیده شده است و این حقیقت در اولین کتاب او به نام »تایپی Typee« یا »نظری به زندگی پُلـِنزی«کاملا هویداست. ملویل توانسته است در این کتاب قدرت داستان سرایی خود را با ذوقی سرشار و روحی ظریف و بحث فلسفی درباره ی مسخرگی های زندگی و جنبه های زشت مدنیّت معاصر به ثبوت رساند. سخنان تهور آمیزی که به صورت داستان در کتاب »تایپی« به چاپ رسید، موج مخالفت اهل مذهب را علیه ملویل به حرکت درآورد و موجب آن شد که متهم به خیانت به مذهب گردد. در چاپ دوم کتاب قسمت هایی که موجب آزردگی اهل دین شده بود حذف گردید و ملویل ناگزیر شد برای آثار خود ناشر دیگری پیدا نماید. ناشر انگلیسی که کتاب های او را منتشر کرده بود بیم آن داشت که سخنان ملویل حقیقت نداشته و از راه تخیل بر روی کاغذ آمده باشد.
با وجود انتقادها و تردیدهایی که نسبت به داستان »تایپی « به عمل آمد، این اثر با موفقیت مواجه گردید و ملویل را در سلک نویسندگان مشهور درآورد. کتاب بعدی او » اموOmoo« که به رشته ی تحریر در آمد تجربیاتی بود که وی در جزیره » تاهیتی Tahiti« به دست آورده بود. این کتاب نیز به همان سبک داستان اول به رشته ی تحریر درآمد. وی نه تنها آثار نویسندگان عصر الیزابت اول، و سایر نویسندگان انگلیسی و شاهکارهای رمانتیک اروپا را مطالعه کرده بود، بلکه به بررسی آثار فلاسفه بی شماری هم پرداخته بود و دیگر به شرح حال آدمخواران و سرگرمی های آنان قانع نبود بلکه بیش از پیش به مسائل عقلانی و کشمکش های اجتماعی عصر خود توجه داشت. در کتاب »ماردی Mardi« قدرت قصه پردازی خود را به افکار فلسفی و اطلاعات نوین خود پیوست و می کوشید به پرسش جاودانی بشر در خصوص چگونگی نیل به سعادت پاسخ دهد. این کتاب به محض انتشار در آمریکا و انگلستان مورد انتقاد شدید قرار گرفت و از این رو با شکست مالی مواجه گردید. اما ملویل چندان دلسرد نشد زیرااو می گفت: »حاصل برخی از کِشتها خیلی دیر به دست می آید.به خصوص هنگامی که دانه عالی و نیرومند باشد.«
هرمان، برای جبران زیان مالی خود بار دیگر به سبک شرح احوال و داستان پردازی که قبلاً از آن بهره برداری کرده بود بازگشت و دو کتاب به نام » ردبرن Redburn« و » وایت جَکت White Jacket« را به رشته تحریر کشید. در این دو اثر نیز با اتکاء به تجربیات شخصی از نیروی تخیل شگرف خود استفاده نمود و به داستان های جالبی پرداخته است.
تحول هرمان ملویل از یک قصه پرداز و ناقل حوادث به یک نویسنده مو شکاف و متفکر در اثر بعدی به نام»موبی دیک Moby Dick« یا »نهنگ سفید« که عموماً آن را به منزله شاهکار او تلقی می کنند، کاملاً هویداست. وی تجربیات گرانبهای خود را در صید نهنگ در صندوقچه ذهن ذخیره کرده بود تا داستان جداگانه ای درباره این شغل خطرناک و پر حادثه بپردازد، لکن هنگامی که کتاب »موبی دیک« یا»نهنگ سفید« انتشار یافت اهل ذوق و خوانندگان کتاب هایش بی درنگ دریافتند که با یک کتاب عادی درباره شغل خطرناک شکار نهنگ در وسط دریا تفاوت فراوان دارد.
ملویل با انتشار این اثر، در سن سی و یک سالگی یعنی در حدود چهل سال قبل از مرگش به مقام نویسنده ای ارجمند و زبر دست ارتقاء یافت. در سال ۱۸۴۷ با »الیزابت شاو Elizabeth Shaw« دختر رئیس دادگستری ایالت »ماساچوست Massachusetts« آمریکا که از دوستان صمیمی و نزدیک پدرش بود و نسبت به ملویل مهر و محبت پدری داشت، ازدواج کرد. »الیزابت« نسبت به این شوهر اسرارآمیز و عجیب و غریب لطف و وفاداری خاصی نشان داد و برای وی دلسوزی فراوانی کرد. اما مشکلات مالی همچنان ملویل را رنج می داد. کلمه »مرموز« لغتی است که از هرحیث مناسب حال ملویل است. در کتاب »بیلی باد Billy- Budd« و یا »دکل بان« که در حدود یک ربع قرن بعد به رشته تحریر کشیده شد و در سال ۱۹۲۴ یعنی چندین سال پس از درگذشت هرمان ملویل به چاپ رسید، نویسنده بار دیگر می کوشد جنبه های متناقض و پیچیده ی خوی و طبع بشری و روابط او را با اجتماع شرح دهد.
وی از سال ۱۸۶۶ یعنی از سن چهل و هفت سالگی تا مدت بیست سال تمام به شغل ساده و کم درآمد بازرسی گمرک یک ناحیه کوچک اشتغال داشت و در هفتاد و دو سالگی یعنی در سال ۱۸۹۱ هنگامی که دیده از جهان فرو بست همه او را به نام یک نویسنده بزرگ و مرموز می شناختند.
هرمان ملویل بیشتر از لحاظ قدرت نویسندگی و نیروی تخیل و صراحت فکر و به خصوص از حیث داستان سرایی و تفحص دنیای ذهن و وجدان و نقل کشمکش ها و اصطکاک های عصر خود است که مقام بزرگی در میان نویسندگان بزرگ آمریکا احراز کرده است.
حتی اگر نباشی، می آفرینمت!
چونان که التهاب بیابان،
سراب را...
ارسالها: 1131
#89
Posted: 20 Feb 2015 16:09
Eric Arthur Blair اریک آرتور بلر
نام مستعار:
George Orwell جورج اورول
جرج اورول در ۱۹۳۳
زادروز: ۲۵ ژوئن۱۹۰۳ موتیهاری، هند
مرگ: ۲۱ ژانویه ۱۹۵۰ میلادی )۴۶ سال(
ملیت: انگلیسی-هندی
پیشه: نویسنده،رمان نویس
سبک نوشتاری: پادآرمان شهری
کتاب ها: هوای تازه، قلعه حیوانات، ۱۹۸۴
همسر)ها(:
Eileen O'Shaughnessy)۱۹۳۵-۱۹۴۵(
سونیا برانل)۱۹۴۹-۱۹۵۰(
فرزندان: ریچارد بلیر )زادهٔ۱۹۰۳- درگذشتهٔ۱۹۵۰(
داستان نویس، روزنامه نگار، منتقد ادبی و شاعرانگلیسی بود. او را بیشتر برای دو رمان سرشناش و پرفروشش مزرعه حیوانات و هزار و نهصد و هشتاد و چهار می شناسند. این دو کتاب بر روی هم بیشتر ازهر دو کتاب دیگری از یک نویسنده قرن بیستمی، فروش داشته اند. او همچنین با نقدهای پرشماری که بر کتابها می نوشت، بهترین وقایع نگار فرهنگ و ادب انگلیسی قرن شناخته می شود.
زندگی نامه
اریک بلر در ۱۹۰۳ در شهر موتیهاری در ایالت بهار درهندوستان زاده شد. در همان دوران کودکی به همراه خانواده انگلیسی اش به انگلستان رفت. از سال ۱۹۲۲ تا ۱۹۲۷ در کشور برمه در نیروهای پلیس مشغول شد. زندگی در محیطی طبقاتی در هند و انگلیس باعث نگاه ویژه او به پدیده فقر شد. موضوعی که مهمترین عنصر رمان ها و نوشتارهای او را تشکیل می دهد.
در جوانی برای کسب تجربه مدتی را در بین فقرا، بی خانمانان و کارگران فصلی لندن وپاریس گذراند و بعضی مواقع در ظرفشویی یک هتل کار می کرد. در این زمان شروع به نوشتن تجربیات خود کرد که به نخستین کتابش "آس و پاس ها در پاریس و لندن")ترجمه درست تر: فقرو دربدری در پاریس و لندن( انجامید. بی درنگ پس از این کتاب، به رمان نویسی پرداخت و دو رمان نخستش نیز بر اساس همین تجربیاتش در برمه )روزهای برمه( و انگلیس )دختر کشیش( شکل گرفت. اورول نیز مانند بسیاری از نویسندگان و روشنفکران اروپایی هم عصر خود، در دهه ۱۹۳۰ به اسپانیا رفت تا علیه ارتش فاشیست ژنرال فرانکو بجنگد. او در این جنگ مجروح شد و هرگز کاملاً بهبود نیافت و همین جراحت در نهایت به مرگ او انجامید.
اورول کتاب درود بر کاتالونیا را بر اساس دیده های خود در اسپانیا نوشت. هوای تازه واپسین رمان او پیش از آغاز جنگ جهانی دوم است. در سالهای نخستین جنگ به روزنامه نگاری و نقد کتاب پرداخت ولی در سال ۱۹۴۳ پس از مرگ مادرش کار بر روی رمانی که تا امروز به آن مشهور است یعنی مزرعه حیوانات)در ایران قلعه حیوانات( را آغاز کرد.
رمان او به دلیل اشاره غیرمستقیمش به شوروی که آن زمان متحد انگلیس بود، تا یک سال چاپ نشد. با انتشار کتاب در ۱۹۴۵ در انگلیس و ۱۹۴۶ در آمریکا اورول به شهرت رسید. در چهار سال بعدی اورول به جزیره جورا در شمال اسکاتلند رفت و افزون بر ادامه کار ستون نویسی برای روزنامه ها، کار بر روی مهم ترین و واپسین اثر خود هزار و نهصد و هشتاد و چهار آغاز کرد. مدت کوتاهی بعد اورول به دلیل بیماری مزمن ریوی اش در بیمارستان بستری شد. او در همان بیمارستان با سونیا برونل ازدواج کرد. هفت ماه پس از چاپ این کتاب، اورول در بیستم ژانویه ۱۹۵۰ درگذشت. به درخواست خودش، پیکرش را سوزانده و خاکسترش را در گورستانی گمنام و پرت در دهکده ای به نام ساتن کورتینی در نزدیکی آکسفورد به خاک سپردند. بر روی سنگ قبرش نیز هیچ اشاره ای به شهرت و نامی که بدان آوازه جهانی داشت )جورج اورول( نشد.
سبک زندگی
اورول یک سیگاری قهار بود. به شکلی که با وجود وضعیت وخیم ریه هایش همیشه در حال سیگار کشیدن بود. او همچنین علاقه شدیدی به نوشیدن چای داشت و حتی مقاله ای به نام "چگونه یک چای عالی درست کنیم" نوشته بود. او آبجوی انگلیسی را ستایش می کرد و در سال ۱۹۴۶ مقاله ای درباره یک میکده رویایی ایدئال نوشت که نام"ماه زیر آب" گرفت.
خانه محل تولد
در یکم ژوئیه ۲۰۱۴ خانه محل تولد وی در شهر موتیهاری در ایالت بهار هندوستان،توسط دولت محلی به موزه تبدیل شد.
کتابشناسی
بیشتر شهرت او وابسته به دو رمان پادآرمانشهری اش مزرعه حیوانات)به انگلیسی:Animal Farm( وهزار و نهصد و هشتاد و چهار است که تحت کنترل در آمدن زندگی و حتی افکار مردم را در جهان آینده توصیف می کند. او در این کتاب مدل حکومتی اتوپیامحورانه )آرمانشهری( که در نیمه نخست سده بیستم بسیار محبوب بود را به چالش کشیده و نشان می دهد که چگونه بهشت ادعایی انقلاب های مردمی نهایتاً به دوزخی ابدی و غیرقابل تحمل تبدیل می شود. در واقع هر دو کتاب مزرعه حیوانات و هزار و نهصد و هشتاد چهار دارای یک محتوا و به ویژه در نقد مدل حکومت کمونیستی است و تنها فرم دو کتاب متفاوت است. کتاب نخست غیرمستقیم تر و کتاب دوم که چهار سال پس از آغاز جنگ سرد چاپ شد، صریح تر سیستم های توتالیتر )تمامیت خواه( را به نقد می کشد.
فهرست آثار
رمان ها:
*.روزهای برمه)۱۹۳۴(
*.دختر کشیش)۱۹۳۵(
*.به آسپیدیستراها رسیدگی کن)۱۹۳۶(
*.هوای تازه)۱۹۳۹(
*.قلعه حیوانات)۱۹۴۵(
*.۱۹۸۴ )هزار و نهصد و هشتاد و چهار()۱۹۴۹(
کتابها بر اساس تجربیات شخصی:
*.آس و پاس ها در پاریس و لندن)۱۹۳۳(
*.جاده به سوی اسکله ویگان)۱۹۳۷(
*.درود بر کاتالونیا)۱۹۳۸(
اقتباس از کتاب ۱۹۸۴دو کتاب قلعه حیوانات و ۱۹۸۴ بارها مورد انواع اقتباس های هنری در تئاتر، تلویزیون و سینما قرار گرفته اند که شاید معروف ترین آنها، فیلم »۱۹۸۴« به کارگردانی مایکل رادفرورد باشد.
این فیلم که با وفاداری کامل به اصل اثر ساخته شده است در ۱۴ دسامبر ۱۹۸۴ در سینماهای جهان به نمایش در آمد و توانست ۶ جایزه را در فستیوال های جهانی سینما ازآن خود کند.
حتی اگر نباشی، می آفرینمت!
چونان که التهاب بیابان،
سراب را...
ویرایش شده توسط: ellipseses
ارسالها: 12930
#90
Posted: 13 Apr 2015 18:44
گونتر گراس، نویسنده نامی آلمان در گذشت
گونتر گراس، نویسنده نامی آلمان در سن ۸۷ سالگی در گذشت.
سخنگوی انتشارات اشتایدل گفته است که این نویسنده در بیمارستانی در لوبک، در شمال آلمان در گذشت.
طبل حلبی، موش و گربه و سالهای سگی از مشهور ترین آثار او بود.
گراس در سال ۱۹۹۹ برنده جایزه نوبل شد.
گونتر گراس در سال ۱۹۲۷ در گدانسک (در لهستان امروزی) که در آن زمان حکومتی خودمختار بود، به دنیا آمد.
در سال ۱۹۷۹ فولکر شلوندورف، کارگردان آلمانی از روی طبل حلبی فیلمی با همین نام ساخت که برنده نخل طلای جشنواره فیلم کن شد.
گونتر گراس از نظر سیاسی نیز بحث برانگیز بود. در سال ۱۹۹۰ با اتحاد آلمان غربی و آلمان شرقی بشدت مخالفت کرد.
در سال ۲۰۰۶ تائید کرد که در آخرین ماه های جنگ جهانی دوم در یکی از واحدهای نیروی اس-اس خدمت کرده است. هر چند پس از جنگ از منتقدان اصلی حکومت نازیها بود و طبل حلبی را با همین مضمون در سال ۱۹۵۹ منتشر کرد.
در سال ۲۰۱۲ گونتر گراس در شعری که منتشر شد، از اسرائیل به خاطر اتخاذ "سیاستی جنگافروزانه" علیه ایران انتقاد کرد و در عین حال خود را به دفاع از دولت اسرائیل ملزم دانست.
گراس در این شعر نوشت "اسرائیل اتمی برای صلح جهانی، که خود صلحی است شکننده، خطرناک است" و از دولتهای اسرائیل و ایران خواست که اجازه دهند تاسیسات اتمی هر دو کشور تحت مراقبت کامل مراجع بینالمللی قرار گیرد.
مقامات ایرانی از این شعر استقبال کردند و در مقابل اسرائیل این نویسنده آلمانی را "عنصر نامطلوب" نامید.
بنیامین نتانیاهو از اینکه که گراس در شعر خود، ایران را با اسرائیل مقایسه کرده به شدت انتقاد کرد.
دفتر نخست وزیر اسرائیل، در اطلاعیهای خشمآلود نوشت: "این ایران است که برای ثبات و امنیت جهانی خطرناک است نه اسرائیل."
گراس در رمان اتوبیوگرافیک "پوست کندن پیاز" که در سال ۲۰۰۶ منتشر شد، از تجربهای تاریک در گذشته خود پرده برداشته است.
او در کتاب یادشده فاش میکند که در آخرین ماههای جنگ جهانی دوم عضو "یگان ویژه جوانان هیتلری" در نیروی "اس اس" بوده است.
اما نوشت که در آن زمان تنها ۱۷ سال داشته و حتی یک گلوله شلیک نکرده است. منتقدان گراس از او خرده گرفتند که سالهای طولانی درباره گذشته تاریک خود سکوت کرده است.
بیشتر آثار گونتر گراس به فارسی ترجمه شده و در ایران با استقبال خوبی رو به رو بوده است.
سروش حبیبی، کامران فانی و جاهد جهانشاهی از جمله مترجمان ایرانی هستند که آثار او را ترجمه کردند.
به راستی آیا این خداوند است که انسان را آفریده است یا عکس آن؟؟