انجمن لوتی: عکس سکسی جدید، فیلم سکسی جدید، داستان سکسی
شعر و ادبیات
  
صفحه  صفحه 1 از 464:  1  2  3  4  5  ...  461  462  463  464  پسین »

Molavi | مولوی


مرد

 
« مــــولــــــوی »




وبلاگ مولوی
http://molavi-balkhi.persianblog.ir
سایت مولوی
http://www.moridemolana.com

کلمات کلیدی :
مولوی+مولانا+جلال الدین بلخی+مولوی بلخی+آثار مولوی+اشعار مولوی+دیوان مولوی+مثنوی معنوی+شمس تبریزی+دیوان شمس+غزلیات مولوی+رباعیات مولوی+فیه مافیه+زندگی نامه مولوی+بیوگرافی مولوی+همه چیز از مولوی+جمله های خواندنی از مولوی+شعر های خواندنی از مولوی+مولوی
     
  
مرد

 
مولوی



  • جلال‌الدین محمد بلخی که در ایران به مولوی نامور است وی در سال ۶۰۴ هجری قمری در بلخ زاده شد. در جهان غرب او را با نام رومی می شناسند(‎۶ ربیع‌الاول ۶۰۴، بلخ یا وخش - ۵ جمادی‌الثانی ۶۷۲ هجری قمری، قونیه) از مشهورترین شاعران ایرانی‌تبار پارسی‌گوی است . نام کامل وی «محمد ابن محمد ابن حسین حسینی خطیبی بکری بلخی» بوده و در دوران حیات به القاب «جلال‌الدین»، «خداوندگار» و «مولانا خداوندگار» نامیده می‌شده‌است. در قرن‌های بعد (ظاهراً از قرن ۹) القاب «مولوی»، «مولانا»، «مولوی رومی» و «ملای رومی» برای وی به کار رفته‌است و از برخی از اشعارش تخلص او را «خاموش» و «خَموش» و «خامُش» دانسته‌اند. زبان مادری وی پارسی بوده است .

مولوی، پیونددهندهٔ ملت‌ها
  • مولوی زادهٔ بلخ یا وخش (شهری در افغانستان امروزی)بود و در زمان تصنیف آثارش (همچون مثنوی) در قونیه در دیار روم می‌زیست. با آنکه آثار مولوی به عموم جهانیان تعلق دارد، ولی پارسی‌زبانان بهرهٔ خود را از او بیشتر می‌دانند، چرا که حدود شصت تا هفت هزار بیت او فارسی است و خطبه‌ها و نامه‌ها و تقریرات (تعالیم او به شاگردانش که آن را ثبت کردند و به فارسی غیرادبی و روزانه است) او نیز به فارسی میباشد. و تنها حدود هزار بیت عربی و کمتر از پنجاه بیت به زبانهای یونانی/ترکی(اغلب به طور ملمع در شعر فارسی) شعر دارد.

پارسی گو گرچه تازی خوشتر است
عشق را خود صد زبان دیگر است

  • و پسر مولانا نیز چندان بنا به اعتراف خودش در زبانهای ترکی/یونانی خوب روان نبوده است:

بگذر از گفت ترکی و رومی
که از این اصطلاح محرومی
گوی از پارسی و تازی
که در این دو همی خوش تازی

  • آثار مولانا به علاوه مناطق فارسی زبان, تاثیر فراوانی در هند و پاکستان و ترکیه و آسیایه میانه گذاشته است . آثار مولانا تأثیر فراوانی روی ادبیات و فرهنگ ترکی نیز داشته‌است. دلیل این امر این است که اکثر جانشینان مولوی در طریقهٔ تصوف مربوط به او از ناحیهٔ قونیه بودند و آرامگاه وی نیز در قونیه است.

ای بسا هندو و ترک همزبان
ای بسا دو ترک چون بیگانگان

  • برخی مولوی‌شناسان (ازجمله عبدالحسین زرین‌کوب) برآن‌اند که در دوران مولوی، زبان مردم کوچه و بازار قونیه، زبان فارسی بوده‌است. جلال الدین همایی در این رابطه به این بیت پسر مولانا(که پس از چند بیت عربی آن را سرود) اشاره میکند .

فارسی گو که جمله دریابند
گرچه زین غافلاند و در خوابند

آغاز زندگی
  • جلال‌الدین محمد بلخی در ۶ ربیع‌الاول (برابر با ۱۵ مهرماه) سال ۶۰۴ هجری قمری در بلخ زاده شد. پدر او مولانا محمد بن حسین خطیبی معروف به بهاءالدین ولد و سلطان‌العلما، از بزرگان صوفیه و مردی عارف بود و نسبت خرقهٔ او به احمد غزالی می‌پیوست. وی در عرفان و سلوک سابقه‌ای دیرین داشت و چون اهل بحث و جدال نبود و دانش و معرفت حقیقی را در سلوک باطنی می‌دانست نه در مباحثات و مناقشات کلامی و لفظی، پرچم‌داران کلام و جدال با او مخالفت کردند. از جمله فخرالدین رازی که استاد سلطان محمد خوارزمشاه بود و بیش از دیگران شاه را بر ضد او برانگیخت. سلطان‌العلما احتمالاً در سال ۶۱۰ هجری قمری، هم‌زمان با هجوم چنگیزخان از بلخ کوچید و سوگند یاد کرد که تا محمد خوارزمشاه بر تخت نشسته، به شهر خویش بازنگردد. روایت شده‌است که در مسیر سفر با فریدالدین عطار نیشابوری نیز ملاقات داشت و عطار، مولانا را ستود و کتاب اسرارنامه را به او هدیه داد. وی به قصد حج، به بغداد و سپس مکه و پس از انجام مناسک حج به شام رفت و تا اواخر عمر آن‌جا بود و علاءالدین کیقباد پیکی فرستاد و او را به قونیه دعوت کرد. مولانا در نوزده سالگی با گوهر خاتون ازدواج کرد. سلطان‌العلما در حدود سال ۶۲۸ هجری قمری جان سپرد و در همان قونیه به خاک سپرده شد. در آن هنگام مولانا جلال‌الدین ۲۴ سال داشت که مریدان از او خواستند که جای پدرش را پر کند.

همه کردند رو به فرزندش
که تویی در جمال مانندش
شاه ما زین سپس تو خواهی بود
از تو خواهیم جمله مایه و سود

  • سید برهان‌الدین محقق ترمذی، مرید پاکدل پدر مولانا بود و نخستین کسی بود که مولانا را به وادی طریقت راهنمایی کرد. وی سفر کرد تا با مرشد خود، سلطان‌العلما در قونیه دیدار کند؛ اما وقتی که به قونیه رسید، متوجه شد که او جان باخته‌است. پس نزد مولانا رفت و بدو گفت: در باطن من علومی است که از پدرت به من رسیده. این معانی را از من بیاموز تا خلف صدق پدر شوی. مولانا نیز به دستور او به ریاضت پرداخت و نه سال با او همنشین بود تا اینکه برهان‌الدین جان باخت.

بود در خدمتش به هم نه سال
تا که شد مثل او به قال و به حال

مؤمنه خاتون
  • مؤمنه خاتون همسر بهاءالدین ولد و مادر جلال الدین محمد مولاناست. گور او در قرامان / لارنده کشف شده ، بنابراین باید بین سالهای ۶۲۶-۶۱۹/۱۲۲۹-۱۲۲۲ از دنیا رفته باشد. در سالهای بعد از ۶۱۷ هجری یعنی اواسط دهه ۱۲۲۰ میلادی بهاءالدین ولد و خانواده‌اش که جلال الدین محمد بلخی ( مولوی ) نیز در آن بود به آناتولی مرکزی ، روم رسیدند. لقب رومی جلال الدین از اینجاست. آنان مدتی در لارنده / کرمن کنونی توقف کردند. مردم آن سامان هنوز هم به دیدن مسجد کوچکی که به افتخار او – مؤمنه خاتون – ساخته شده می‌روند. کرمن ، پایتخت سلجوقیان روم ، در حدود یکصد کیلومتری جنوب خاوری قونیه واقع است ، علاالدین کیقباد که عالمان و عارفان سراسر دنیا را گرد خود جمع کرده بود، بهاءالدین ولد پدر مولوی را به این شهر فرخواند. قونیه شهری بود که بهاءالدین ولد و خانواده اش پس از چهار سال اقامت در لارنده در سال ۶۲۶ یا ۶۲۷ هجری = ۱۲۲۸ میلادی در آنجا سکنی گزیدند.

  • شرع اسلام ازدواج با چهار زن را به طور همزمان مجاز می‌داند. نمی‌دانیم بهاءالدین چند زن را همزمان در عقد خود داشته‌است، اما از زن‌های متعدد نام می‌برد که والاترینشان مؤمنه خاتون، مادر مولانا جلال الدین است؛ در مسافرت به سوی غرب همراهش بوده و قبل از رسیدن به قونیه مرده‌است. معارف از زنی به نام بی بی علوی سخن می‌گوید که زرین کوب آن را نام خودمانی مؤمنه خاتون می‌داند، اما «مایر» آن را نام همسری دیگر می‌خواند. مولویه او را مادر سلطان می‌نامند. به گفتهٔ بعضی دیگر ، سلطان العلماء بهاءالدین ولد ، دستکم سه همسر اختیار کرد؛ از جمله مؤمنه خاتون . در باره فرزندانش از وجود فاطمه خاتون و علاء الدین محمد و جلال الدین محمد آگاهی داریم.( از تعلیقات رساله سپهسالار) به گفتهٔ بعضی دیگر ، بهاءالدین ولد دو همسر به طور هم زمان داشته‌است . بهاءالدین نیز در یادداشت‌های خود مانند پسرش ، به ندرت ذکری از مؤمنه خاتون می‌کند و به جایش از آن دو تای دیگر نام می‌برد. در کنار دختر قاضی شرف به خود می‌گوید که « الله » خوشی او را در راحات و عقوبات بدین وسیله بدو فرستاده است و این هرد و سری در آن سوی دارد . در کنار بی بی علوی به دل او می‌آید که انسان اینجا نیز مقهور اراده «الله » است و در برابر «الله» نباید امر صواب را از نظر دور دارد. در مورد سوم که از او هم در روابط خاص زناشویی ذکری به میان می‌آید و ترکان نام دارد که به معنای بانو است و نیز ممکن است اسم خاص برای زنان باشد چیزی روشن نیست .

  • ظاهرا مولانا و برادرش علاءالدین – که بعدها مولوی یکی از پسرانش را به نام او نامگذاری کرد – از دختر قاضی مشرف بوده‌اند و بهاءولد زن و یا زنان دیگری داشته و احتمالا از آنها نیز صاحب فرزندانی بوده‌است. بهاءولد در معارف خود از دو زن یاد کرده‌است. بهاءالدین در جایی دیگر بدون شرمساری از میل جنسی خود نسبت به دختر قاضی شرف الدین سخن می‌کند ، که تصور می‌کنیم زن دیگر او باشد. همچنین بی پرده از میل خود به جماع با ترکان نامی سخن می‌گوید که شاید نام همسر چهارمین ،یا شاید لقب و نام خودمانی یکی از همسرانی باشد که در بالا نام بردیم. نظر بهاءالدین نگرش اسلام را نسبت به مسائل جنسی نشان می‌دهد ؛ بهاءالدین حکایت می‌کند که یک روز صبح چشم به تنور خشت پزان دوخته از سر معنا در صفات آتش به تفکر می‌پرداخت؛ در این میان سگ بانگ کرد و او را مشوش ساخت. آنگاه بی بی علوی برخاست و صبحدم پیش او رفت ،و در این وقت شهوتی به قوت در او پدید آمد. کوشید تا با جنبش نفس بستیزد ، اما به دلش آمد که این میل از الهام «الله» است ؛ پس جنبانیدن او شر نباشد. بعضی مدعی شده‌اند که خانواده پدری بهاءالدین از احفاد ابوبکر، خلیفه اول اسلام هستند ، این ادعا چه حقیقت داشته باشد و چه نداشته باشد ، در باره پیشینه قومی این خانواده هیچ اطلاع مسلمی در دست نیست. نیز گفته شده که همسر بهاءالدین از خاندان خوارزمشاهیان بوده‌است که در ولایات خاوری حدود سال ۳-۴۷۲ هجری حکومت خود را پایه گذاری کردند، ولی این داستان را هم می‌توان جعلی دانست و رد کرد. خوارزمشاه در سال ۳-۶۰۲ هجری قمری بلخ موطن جلال الدین را که در تصرف غوریان بود تسخیر کرد.

  • اسلاف مولانا - چنانکه فرزند او سلطان ولد نیز بدین معنا اشارت دارد از تباری عظیم و بزرگ بودند. البته شاید روایتی که در انتساب سلطان العلما به خلیفه اول یعنی ابوبکر بن ابی قحافه به افواه افتاده و رواج یافته، از آن باشد که نام جد مادری وی« ابوبکر »بوده‌است ،و بعدها نام شمس الائمه ابوبکر محمد، با نام ابوبکر – نخستین خلیفه راشدین در آمیخته باشد. خاندان بهاءولد هم نسبت صدیقی و بوبکری داشت و هم نسبت علوی ادعا می‌کرد.

شمس تبریزی
  • مولانا در ۳۷ سالگی عارف و دانشمند دوران خود بود و مریدان و مردم از وجودش بهره‌مند بودند تا اینکه شمس‌الدین محمد بن ملک داد تبریزی روز شنبه ۲۶ جمادی‌الاخر ۶۴۲ نزد مولانا رفت و مولانا شیفته او شد. در این ملاقات کوتاه وی دوره پرشوری را آغاز کرد. در این ۳۰ سال مولانا آثاری برجای گذاشت که از عالی‌ترین نتایج اندیشه بشری است. و مولانا حال خود را چنین وصف می‌کند:

زاهد بودم ترانه گویم کردی
سر حلقهٔ بزم و باده جویم کردی
سجاده نشین با وقاری بودم
بازیچهٔ کودکان کویم کردی

پیوستن شمس تبریزی به مولانا
  • روزی مولوی از راه بازار به خانه بازمی‌گشت که عابری ناشناس گستاخانه از او پرسید: «صراف عالم معنی، محمد برتر بود یا بایزید بسطامی؟» مولانا با لحنی آکنده از خشم جواب داد: «محمد(ص) سر حلقه انبیاست، بایزید بسطام را با او چه نسبت؟» درویش تاجرنما بانگ برداشت: «پس چرا آن یک سبحانک ما عرفناک گفت و این یک سبحانی ما اعظم شأنی به زبان راند؟» پس از این گفتار، بیگانگی آنان به آشنایی تبدیل شد. نگاه شمس تبریزی به مولانا گفته بود از راه دور به جستجویت آمده‌ام اما با این بار گران علم و پندارت چگونه به ملاقات الله می‌توانی رسید؟و نگاه مولانا به او پاسخ داده بود: «مرا ترک مکن درویش و این‌بار مزاحم را از شانه‌هایم بردار.»شمس تبریزی در حدود سال ۶۴۲ هجری قمری به مولانا پیوست و چنان او را شیفته کرد، که درس و وعظ را کنار گذاشت و به شعر و ترانه و دف و سماع پرداخت و از آن زمان طبعش در شعر و شاعری شکوفا شد و به سرودن اشعار پر شور عرفانی پرداخت. کسی نمی‌داند شمس تبریزی به مولانا چه گفت و آموخت که دگرگونش کرد؛ اما واضح است که شمس تبریزی عالم و جهاندیده بود و برخی به خطا گمان کرده‌اند که او از حیث دانش و فن بی‌بهره بوده‌است که نوشته‌های او بهترین گواه بر دانش گسترده‌اش در ادبیات، لغت، تفسیر قرآن و عرفان است.

غیبت موقت شمس تبریزی
  • مریدان که می‌دیدند که مولانا مرید ژنده‌پوشی گمنام شده و توجهی به آنان نمی‌کند، به فتنه‌جویی روی آوردند و به شمس تبریزی ناسزا می‌گفتند و تحقیرش می‌کردند. شمس تبریزی از گفتار و رفتار مریدان رنجید و در روز پنجشنبه ۲۱ شوال ۶۴۳، هنگامی‌که مولانا ۳۹ سال داشت، از قونیه به دمشق کوچید. مولانا از غایب بودن شمس تبریزی ناآرام شد. مریدان که دیدند رفتن شمس تبریزی نیز مولانا را متوجه آنان نساخت با پشیمانی از مولانا پوزش‌ها خواستند.

پیش شیخ آمدند لابه‌کنان
که ببخشا مکن دگر هجران
توبهٔ ما بکن ز لطف قبول
گرچه کردیم جرم‌ها ز فضول

  • مولانا فرزند خود سلطان ولد را همراه جمعی به دمشق فرستاد تا شمس تبریزی را به قونیه باز گردانند. شمس تبریزی بازگشت و سلطان ولد به شکرانهٔ این موهبت یک ماه پیاده در رکاب شمس تبریزی راه پیمود تا آنکه به قونیه رسیدند و مولانا از گرداب غم و اندوه رها شد.

غیبت دائم شمس تبریزی
  • پس از مدتی دوباره حسادت مریدان برانگیخته شد و آزار شمس تبریزی را از سر گرفتند. شمس تبریزی از کردارهایشان رنجید تاجایی‌که که به سلطان ولد شکایت کرد:

خواهم این بار آنچنان رفتن
که نداند کسی کجایم من
همه گردند در طلب عاجز
ندهد کس نشان ز من هرگز
چون بمانم دراز، گویند این
که ورا دشمنی بکشت یقین

  • شمس تبریزی سرانجام بی‌خبر از قونیه رفت و ناپدید شد. تاریخ سفر او و چگونگی آن به درستی دانسته نیست.

شیدایی مولانا
  • مولانا در دوری شمس تبریزی ناآرام شد و روز و شب به سماع پرداخت و حال آشفته‌اش در شهر بر سر زبان‌ها افتاد.

روز و شب در سماع رقصان شد
بر زمین همچو چرخ گردان شد

  • مولانا به شام و دمشق رفت اما شمس را نیافت و به قونیه بازگشت. او هر چند شمس تبریزی را نیافت؛ ولی حقیقت شمس تبریزی را در خود یافت و دریافت که آنچه به دنبالش است در خودش حاضر و متحقق است. مولانا به قونیه بازگشت و رقص و سماع را از سر گرفت و جوان و خاص و عام مانند ذره‌ای در آفتاب پر انوار او می‌گشتند و چرخ می‌زدند. مولانا سماع را وسیله‌ای برای تمرین رهایی و گریز می‌دید. چیزی که به روح کمک می‌کرد تا دررهایی از آنچه او را مقید در عالم حس و ماده می‌دارد پله پله تا بام عالم قدس عروج نماید. چندین سال گذشت و باز حال و هوای شمس تبریزی در سرش افتاد و به دمشق رفت؛ اما باز هم شمس تبریزی را نیافت و به قونیه بازگشت.

مولانا و صلاح‌الدین زرکوب
  • مولانا همچون عارفان و صوفیان بر این باور بود که جهان هرگز از مظهر حق خالی نمی‌گردد و حق در همهٔ مظاهر پیدا و ظاهر است و اینک باید دید که آن آفتاب جهان‌تاب از کدامین کرانه سر برون می‌آورد و از وجود چه کسی نمایان می‌شود. روزی مولانا از کنار زرکوبان می‌گذشت. از آواز ضرب او به چرخ در آمد و شیخ صلاح‌الدین زرکوب به الهام از دکان بیرون آمد و سر در قدم مولانا نهاد و از وقت نماز پیشین تا نماز دیگر با مولانا در سماع بود. بدین ترتیب مولانا شیفته صلاح‌الدین شد و شیخ صلاح‌الدین زرکوب جای خالی شمس تبریزی را تا حدودی پر کرد. صلاح‌الدین مردی عامی و درس‌نخوانده از مردم قونیه بود و پیشهٔ زرکوبی داشت. مولانا زرکوب را جانشین خود کرد و حتی سلطان ولد با همه دانشش از او اطاعت می‌کرد. هر چند سلطان ولد تسلیم سفارش پدرش بود ولی مقام خود را به ویژه در علوم و معارف برتر از زرکوب می‌دانست؛ اما سرانجام دریافت که دانش و معارف ظاهری چاره‌ساز مشکلات روحی و معنوی نیست. او با این باور مرید زرکوب شد. صلاح‌الدین زرکوب نیز همانند شمس مورد حسادت مریدان بود اما به هر حال مولانا تا ۱۰ سال با او انس داشت تا اینکه زرکوب بیمار شد و جان باخت و در قونیه دفن شد.

مولانا و حسام‌الدین چلبی
  • حسام‌الدین چلبی معروف به اخی ترک از عارفان بزرگ و مرید مولانا بود. مولانا با او نیز ۱۰ سال همنشین بود. مولانا به سفارش حسام الدین مثنوی معنوی را به رشته ی نگارش در آورد و گه گاه در مثنوی نام حسام الدین به چشم می خورد به همین سبب در ابتدای امر نام حسامی نامه را برای مثنوی معنوی بر می گزیند.

درگذشت مولانا
  • مولانا، پس از مدت‌ها بیماری در پی تبی سوزان در غروب یکشنبه ۵ جمادی الآخر ۶۷۲ هجری قمری درگذشت. در آن روز پرسوز، قونیه در یخ‌بندان بود. سیل پرخروش مردم، پیر و جوان، مسلمان و گبر، مسیحی و یهودی همگی در این ماتم شرکت داشتند. افلاکی می‌گوید: «بسی مستکبران و منکران که آن روز، زنّار بریدند و ایمان آوردند.» و ۴۰ شبانه روز این عزا و سوگ بر پا بود:

بعد چل روز سوی خانه شدند
همه مشغول این فسانه شدند
روز و شب بود گفتشان همه این
که شد آن گنج زیر خاک دفین



آرامگاه مولوی در قونیه ی ترکیه
     
  
مرد

 
« آثار منظوم »
مثنوی معنوی


نسخه‌ای خطی از مثنوی در قونیه
  • مولانا کتاب مثنوی معنوی را با بیت «بشنو از نی چون حکایت می‌کند /از جدایی‌ها شکایت می‌کند» آغاز می‌نماید. در مقدمهٔ عربی مثنوی معنوی نیز که نوشته خود مولانا است، این کتاب به تأکید «اصول دین» نامیده می‌شود ((به عربی: «هذا كتابً المثنوي، وهّو اصولُ اصولِ اصولِ الدين»)‏). مثنوی معنوی حاصل پربارترین دوران عمر مولاناست. چون بیش از ۵۰ سال داشت که نظم مثنوی را آغاز کرد. اهمیت مثنوی نه از آن رو که از آثار قدیم ادبیات فارسی است؛ بلکه از آن جهت است که برای بشر سرگشته امروز پیام رهایی و وارستگی دارد. مثنوی فقط عرفان نظری نیست بلکه کتابی است جامع عرفان نظری و عملی. او خود گفته‌است: «مثنوی را جهت آن نگفتم که آن را حمایل کنند، بل تا زیر پا نهند و بالای آسمان روند که مثنوی معراج حقایق است نه آنکه نردبان را بر دوش بگیرند و شهر به شهر بگردند.» بنابراین، عرفان مولانا صرفاً عرفان تفسیر نیست بلکه عرفان تغییر است. اگر بخواهیم مجموعۀ عظیم و پربار بیست و شش هزار بیتی مثنوی معنوی را کوتاه و خلاصه کنیم، به هجده بیتی می‌رسیم که سرآغاز دفتر اوّل مولاناست و به « نی نامه » شهرت یافته‌است. گرچه آغاز مثنوی مولانا ( نی نامه ) با دیگر آثار نثر و نظم فارسی تفاوت دارد امّا روح نیایش و توجّه به حق، در تار و پود آن نهفته‌است. این «نی» همان مولاناست که به عنوان نمونۀ یک انسان آگاه و آشنا با حقایق عالم معنا، خود را اسیر این جهان مادّی می‌بیند و «شکایت می‌کند» که چرا روح آزادۀ او از «نیستانِ» عالم معنا بریده‌است. او در مثنوی و دیوان شمس، بارها خود، یا انسان آگاه را به نی و چنگ تشبیه کرده‌است:

ما چو چنگیم و تو زخمه می‌زنی...
ما چو ناییم و نوا در ما زتوست...


نسخه‌ای خطی از مثنوی معنوی در شیراز
دیوان شمس تبریزی
  • غزلیات و «دیوان شمس تبریزی» (یا دیوان کبیر)، محبوبیت فراوانی کسب کرده‌اند. درصد ناچیزی از این غزلیات به زبان‌های یونانی و عربی و ترکی است و عمده غزلیات موجود در این دیوان به فارسی سروده شده‌اند. به علاوه بیش از سی و پنج هزار بیت به فارسی، او حدود هزار بیت به عربی و کمتر از دویست بیت به ترکی و یونانی ( جمعاً کمتر از یک سوم از یک درصد اشعارش) در این دیوان دارد.


نسخه‌ای خطی از کلیات شمس تبریزی در قونیه
رباعیات
  • رباعیات مولانا بخشی از دیوان اوست. این قسمت از آثار مولانا در مطبعۀ اختر (اسلامبول) به سال ۱۳۱۲ هجری قمری به طبع رسیده و متضمن ۱۶۵۹ رباعی یا ۳۳۱۸ بیت است که بعضی از آنها به شهادت قرائن از آن مولاناست و دربارۀ قسمتی هم تردید قوی حاصل است و معلوم نیست که انتساب به وی درست باشد. برای نمونه:

عشق از ازل است و تا ابد خواهد بود
جوینده عشق بی‌عدد خواهد بود
فردا که قیامت آشکارا گردد
هرکس که نه عاشق است رد خواهد بود


« آثار منثور »
فیه ما فیه
  • این کتاب مجموعۀ تقریرات مولاناست که در طول سی سال در مجالس فراهم آمده‌است. این سخنان توسط پسر او سلطان ولد یا یکی دیگر از مریدان یادداشت شده و بدینصورت درآمده‌است. نثر این کتاب ساده و روان است و درون‌مایه‌ای ازمطالب عرفانی دینی واخلاقی دارد.

مجالس سبعه
  • مجموعهٔ مواعظ و مجالس مولانا یعنی سخنانی است که به وجه اندرز و به‌طریق تذکیر بر سر منبر بیان کرده‌است. نسخۀ خطی این کتاب در کتابخانۀ سلیم آقا دراسگدار محفوظ و در تاریخ کتابت آن سال ۷۸۸ می‌باشد.

مکتوبات
  • (همچنین مشهور به مکاتیب) مجموعهٔ نامه‌های صد و پنجاه‌گانۀ مولاناست به معاصرین خود و دو نسخۀ آن در کتابخانۀ دارالفنون استانبول موجود است.

مولوی و عارفان پیشین
  • بجز پدر مولانا و شمس تبریزی، مولانا به عارفان پیشین نیز اشاره می‌کند:

هفت شهر عشق را عطار گشت
ما هنوز اندر خم یک کوچه ایم
یا:
عطار روح بود و سنائی دو چشم او
ما از پی سنائی و عطار می‌رویم
نظریات معرفت شناختی مولوی
  • مولوی از منتقدین نظریه حد وسط در اخلاق است که یکی از نظریات بسیار رایج در بین دانشمندان اسلامی است. اشکالی که وی به این ایده وارد می کرد این بود که در بسیاری از موارد اول و اخر یک موضوع مشخص نیست که بتوان وسطش را معین نمود و نیز اینکه بسیاری از اصول اخلاقی نسبت به افراد متغیر است.

اول و آخـر بـبـاید تا در آن
در تـصور گنـجــد اوسـط یا مـیان
بی‌نهایت، چـون ندارد دو طرف
کـی بُوَد او را مــیـانه منصرَف؟!
گفت راه اوسط ار چه حکمت است
لیک اوسط نیز هم با نسبت است

  • مولوی قایل به مراتب در معرفت و شناخت است و شناخت شهودی را معتبر ترین شناخت می داند. وی شناخت عقلی و سپس حسی را در مراتب بعدی می داند و آنها را برای کسانی که دسترسی به شناخت مراتب بالاتر را ندارند معتبر و مجاز می داند.از دید وی شناخت استدلالی مانند عصایی است در دست کور که نا مطمین است ولی شخصی که چاره ای جز آن ندارد باید از همان استفاده کند.اما توصیه وی به اهل استدلال این است که اگر استدلال انها با شهود اهل دل مخالف بود باید شناخت شهودی را بپذیرند.

چشم اگر داری تو کورانه میا
ورنداری چشم، دست آور عصا
آن عصای حَزم و استدلال را
چون نداری دید، میکن پیشوا
ور عصای حزم و استدلال نیست
بی عصاکش بر سر هر ره مایست
گام از آن سان نه، که نابینا نهد
تا که پا از چاه و از سگ، وارهد
لرز لرزان و به ترس و احتیاط
می نهد پا تا نیفتد در خُباط

  • مولوی نزاع بین معتقدین به جبر و معتقدین به اختیار را ناشی از حکم الهی می داند و خود را متعلق به هیچکدام از دو گروه نمی داند. از دید مولوی نزاع بین جبریون و اختیاریون تنها وسیله ای است که هر دو طرف نیکی ها و بدی هایشان ظاهر شود.

هست سنی را یکی تسبیح خاص
هست جبری را ضد آن در مناص
سنی از تسبیح جبری بی‌خبر
جبری از تسبیح سنی بی اثر
این همی‌گوید که آن ضالست و گم
بی‌خبر از حال او وز امر قم
و آن همی گوید که این را چه خبر
جنگشان افکند یزدان از قدر
گوهر هر یک هویدا می‌کند
جنس از ناجنس پیدا می‌کند
قهر را از لطف داند هر کسی
خواه دانا خواه نادان یا خسی
لیک لطفی قهر در پنهان شده
یا که قهری در دل لطف آمده
کم کسی داند مگر ربانیی
کش بود در دل محک جانیی

سال جهانی مولانا
  • یونسکو با پیشنهاد ترکیه، سال ۲۰۰۷ را سال جهانی مولانا نامیده‌است.یونسکو با پیشنهاد ترکیه، سال ۲۰۰۷ را سال جهانی مولانا نامیده‌است.

روی‌دادهای سال مولانا
  • در این سال تمبر مولانا با نمایی از استاد بهزاد در آمریکا منتشر شد.
  • در روزهای ۶ تا ۱۰ آبان ۱۳۸۶، کنگره بزرگداشت هشتصدمین سال تولد مولانا با شرکت اندیشمندانی از ۳۰ کشور جهان در سه شهر تهران، تبریز و خوی برگزار شد. ریاست آن را غلامعلی حداد عادل بر عهده داشت. حدود ۴۵۰ مقاله به این کنگره ارسال شده بود و ۲۸۰ استاد و پژوهشگر در آن به ارائهٔ مقاله پرداختند. در حاشیهٔ این کنگره محمود فرشچیان از تابلوی مینیاتور شمس تبریزی و مولوی پرده‌برداری کرد.
  • برگزاری همایش بین‌المللی داستان‌پردازی مولوی در روزهای ۶ و ۷ آبان ۱۳۸۶، در مرکز همایش‌های بین‌المللی صداوسیما.
  • برگزاری مراسم هشتصدمین سالروز تولد مولانا در سازمان ملل.
  • ترکیه در برنامه‌هایی که به مناسبت سال جهانی مولانا برگزار کرده‌است، تلاش کرده‌است که مولانا را به عنوان یک چهره فرهنگی کشور خود به دنیا معرفی کند. در این میان کم‌توجهی مقامات ایران در کنار تشدید انزوای ایران در سال‌های اخیر، در موفقیت دولت ترکیه نقش فراوانی داشته‌است و این در صورتی است که به قول دکتر میرجلال‌الدین کزازی: بزرگداشت مولانا را توسط دوستانمان در ترکیه به فال نیک می‌گیریم، اما نباید فراموش کنیم که این بزرگ مرد ادبیات جهان، نخست به ما (ایرانیان) تعلق دارد و سپس به دیگران. نباید کوتاهی کنیم.

آثار درباره مولانا و اشعار او
  • «چکیده و تحلیل مثنوی»، علی محمدی، تهران: انتشارات علم، ۱۳۸۷.
  • «تفسیر مثنوی با مثنوی (گزینش و تحلیل و تفسیر ۹۸ موضوع برجسته در مثنوی مبنی بر اندیشه‌های مولانا)»، علی محمدی، همدان: انتشارات دانشگاه بوعلی‌سینا، ۱۳۸۸.

مولانا و جهان غرب
  • مولانا در یک دهه گذشته بسرعت مشهور شد بطوریکه ترجمه کتاب او در آمریکا به بزرگترین و پر فروش ترین کتاب سال تبدیل شد. ترجمه کولمن بارکس Colman Barks’ 2001 سال ۲۰۰۱ بیش از ۵۰۰ هزار در آمریکا فروش داشت.

     
  
مرد

 
بنیاد بین‌المللی مولانا
International Mevlana Foundation




نماد بنیاد بین‌المللی مولانا

محدوده فعالیت: اشاعه فرهنگ مولانا
بنیانگذاری: ۱۴ مارس ۱۹۹۶
بنیانگذار(ها): محمد باقر چلبی
شعبه مرکزی: ترکیه استانبول
مدیر عامل: فاروغ همدم چلبی
قائم مقام: اسین چلبی
دارنده(ها): خاندان چلبی
وب‌گاه: http://www.mevlanafoundation.com


  • با بنیاد فرهنگی مولانا که توسط سیدحمید مولانا تاسیس شده‌است، اشتباه گرفته نشود.
  • بنیاد بین‌المللی مولانا، در سال ۱۴ مارس ۱۹۹۶ در کشور ترکیه توسط محمد باقر چلبی بیست و دومین نواده پسری مولانا طبق شجرنامه‌ای که فروزانفر و گورپینالی منتشر کرده‌اند، راه اندازی شد و در۲۲ کشور جهان شعبه دارد و هریک از این شعبه‌ها در راستای اهداف بنیاد برنامه‌های مولانا پژوهی را پی می‌گیرند.
  • بیشتر اعضای این بنیاد تحصیلات آکادمیک مرتبط با مولانا پژوهی دارند وتعدادی ازاعضای هیات دولت ترکیه نیز در بنیاد عضویت دارند تا برنامه‌های بنیاد را به اطلاع دولت ترکیه برساند و در صورت لزوم برای پیگیری برنامه‌های بنیاد حمایت خود را معطوف به بنیاد کنند.
  • فاروغ همدم چلبی هم اکنون ریاست فرقه مولویه و مدیر بنیاد بین‌الملی مولانا و سئولیت حفظ و نشر سنت خاندان سنتی و تاریخی چلبی را برعهده دارد و اسین چلبی هم اکنون قائم مقام بنیاد بین‌الملی مولانا است.


اهداف و برنامه‌ها
  • برنامه‌های این بنیاد اشاعه فرهنگ مولانایی در سراسر جهان است.
  • به کوشش این بنیاد نامگذاری سال ۲۰۰۷ به نام مولانا از سوی یونسکو
  • همکاری با میراث فرهنگی ترکیه و اتحادیه اروپا برای تعیین استانبول به عنوان پایتخت فرهنگی اروپا در سال ۲۰۱۰

مولوی‌شناسی در ایران
  • براساس اسناد موجود در سال ۱۳۳۸ بنیادی به نام مولانا درایران به ثبت رسیده‌است که استاد فروزانفر و پرفسور محمود حسابی نیز از اعضای آن بوده‌اند ولی این بنیاد به فعالیت خود ادامه نداده‌است. بنیاد بین‌الملی مولانا در ایران شعبه ندارد و قرار به تاسیس یک بنیاد مولوی پژوهی مستقل در ایران هست. در حال حاضر فروزنده اربابی تنها نماینده بنیاد بین المللی مولانا در ایران است.

     
  
مرد

 
زمان نگار زندگی مولوی

تولد:
  • تاریخ: ۲۹ سپتامبر ۱۲۰۷ م.، ۶ ربیع الاول ۶۰۴ هجری قمری.
  • محل: بلخ، شمار شرقی ایران (افغانستان امروز)

خانواده:
  • پدر: بهاءالدین ولد سلطان العلما
  • مادر: نامعلوم
  • پدربزرگ: جلال الدین حسین الخطیبی
  • مادربزرگ: ملک جهان - دختر خرمشاه، حاکم خراسان.
  • برادر: علاءالدین (۲ سال بزرگ تر از مولوی)
  • خواهر: نامعلوم. در بلخ ازدواج کرد و همانجا ماند.
  • همسر: گوهر خاتون - دختر لالا شرف الدین سمرقندی.
  • همسر دوم: نامعلوم.

فرزندان:
  • پسر اول - همراه با شمس تبریزی کشته (مفقود) شد.
  • دختر - با یک امیر محلی ازدواج کرد و قونیه را ترک کرد.
  • پسر دوم - محمد بهاءالدین سلطان ولد.
  • پسر سوم - نامعلوم.

آموزگاران:
  • کودکی: برهان الدین سردان المحقق الحسینی بلخی
  • بزرگسالی: شمس الدین محمد بن ملک داد تبریزی

رخدادهای مهم زندگی:
  • ۵ سالگی: خانواده اش زادگاهشان بلخ را به مقصد بغداد ترک کردند.
  • ۸ سالگی: مهاجرت از بغداد به مکه و دمشق و سرانجام به غرب فرات در ترکیه.
  • ۱۹ سالگی: ازدواج با گوهر خاتون (۱۲۲۶ م.) و سرانجام مهاجرت به قونیه در استان های شمال غربی ایران (امروزه در ترکیه)
  • ۳۷ سالگی: ملاقات با شمس تبریزی در روز شنبه ۲۸ نوامبر ۱۲۴۴ م. (۲۶ جمادی الاخر سال ۶۴۲ هجری قمری).
  • ۳۹ سالگی: در تاریخ ۱۴ مارس ۱۲۴۶ م. (۲۱ شوال ۶۴۳ ه. ق) شمس قونیه و مولانا را ترک می کند.

شعر
  • دیوان شمس تبریزی (غزلیات)، بیش از ۴۵۰۰۰ بیت در فارسی.
  • مثنوی معنوی در هفت دفر و ۲۴۰۰۰ بیت.
  • فیه مافیه، مباحثاتی بر ماوراءالطبیعه.
  • مجالس سبعه
  • مکاتب

مرگ
  • هنگام غروب آفتاب روز ۱۶ دسامبر ۱۲۷۳ (۵ جمادی الاخر ۶۷۲ ه. ق) در سن ۶۶ سالگی (سال خورشیدی) و ۶۸ سالگی (سال قمری).

     
  
مرد

 
« جالبناک از مولوی »
شيخ عبدالرّحمن جامي ، در كتاب ارزشمند خود « نفحات الانس من حضرات القدس» دربارة مولانا مي‌نويسد:

« به خط مولانا بهاءالدين ولد(پدر مولانا جلال‌الدّين) نوشته يافته‌اند که جلال‌الدّين محمّد در شهر بلخ شش ساله بوده که روز آدينه با چند کودک ديگر بر بامهاي خانه‌هاي ما سير مي‌کردند. يکي از آن کودکان با ديگري گفته باشد که: بيا تا از اين بام بر آن بام بجهيم. جلال‌الدين محمّد گفته است: اين نوع حرکت از سگ و گربه و جانوارن ديگر مي آيد، حيف باشد که آدمي به اينها مشغول شود، اگر در جان شما قوتي هست،بيائيد تا سوي آسمان بپريم. و در آن حال ساعتي از نظر کودکان غايب شد، فرياد برآوردند، بعد از لحظه‌اي ، رنگ وي ديگرگون شده و چشمش متغير گشته، باز آمد. گفت: آن ساعت که با شما سخن مي‌گفتم ديدم که جماعتي سبز قبايان مرا از ميان شما برگرفتند و به گرد آسمان ها گردانيدند و عجايب ملکوت را به من نمودند؛ و چون آواز فرياد و فغان شما برآمد بازم به اين جايگاه فرود آوردند».
و گويند که در آن سن در هر سه چهار روز يکبار افطار مي کرد. و گويند که در آن وقت که (همراه پدر خود بهاءالدين ولد) به مکه رفته‌اند در نيشابور به صحبت « شيخ فريدالدين عطار» رسيده بود و شيخ کتاب اسرارنامه به وي داده بود و آن پيوسته با خود مي‌داشته.
آنگاه شيخ جامي به نقل سخناني از مولانا مي‌پردازد:
خدمت (= جناب،حضرت) مولوي مي‌فرموده است كه « من، اين جسم نيستم كه در نظر عاشقان منظورم، بلكه من آن ذوقم و آن خوشي‌ام كه در باطن مريدان از كلام من سر مي‌زند. الله الله! چون آن دم را يابي و آن ذوق را بچشي، غنيمت مي‌دار و شكرها مي‌گزار كه من آنم».



فرموده است که: « مرغي از زمين بالا پرد اگر چه به آسمان نرسد اما اينقدر باشد که از دام دورتر باشد و برهد، و همچنين اگر کسي درويش شود و به کمال درويشي نرسد، اما اينقدر باشد که از زمرة خلق و اهل بازار ممتاز باشد و از زحمتهاي دنيا برهد و سبکبار گردد كه: نجا المخففون و هلك المثقلون (سبكباران، رهايي يافتند و گرانباران، هلاك گشتند) ».
و فرموده است كه:« كسي به خدمت درويشي درآمد. گفت: چرا تنها نشسته‌اي؟ گفت: اين دم تنها شدم كه تو آمدي، مرا از حقّ مانع آمدي».
يکي از اصحاب را غمناک ديد، فرمود:« همه دل تنگي از دل نهادگي بر اين عالم است. هردمي که آزاد باشي از اين جهان و خود را غريب داني و در هر رنگي که بنگري و هر مزه‌يي که بچشي داني که به آن نماني و جاي ديگر روي، هيچ دلتنگ نباشي».
و فرموده است که « آزاد مرد آن است که از رنجانيدن کس نرنجد، و جوانمرد آن باشد که مستحق رنجانيدن را نرنجاند». ...
از وي پرسيدند که درويش گناه کند؟ گفت:« مگر طعام بي اشتها خورد که طعام بي اشتها خوردن، درويش را گناهي عظيم است.
و گفته که ...حضرت خداوندم (=سرورم ،مولايم )شمس‌الدين تبريزي (قدّس سرّه) فرمود که: « علامت مريد قبول يافته آن است که اصلا با مردم بيگانه صحبت نتواند داشتن و اگر ناگاه در صحبت بيگانه افتد چنان نشيند که منافق در مسجد و کودک در مکتب و اسير در زندان».
و در مرض اخير با اصحاب گفته است که: « از رفتن من غمناک مشويد که نور منصور ـ رحمه الله تعالی ـ بعد از صد و پنجاه سال بر روح شيخ فريدالدين عطار (رحمه الله) تجلي کرد و مرشد او شد، و گفت در هر حالتي که باشيد با من باشيد و مرا ياد کنيد تا من شما را ممدّ (و معاون) باشم در هر لباسي که باشم».
     
  
مرد

 
« جالبناک از مولوی »
مسجد مولانا؛ جذابترین ساختمان شهر روتردام



مسجد مولانا در جنوب هلند و شمال غربی شهر روتردام واقع شده که در ششم اکتبر سال 2001 فعالیت آن آغاز و مردم هلند در نظرسنجی‌های انجام شده این مسجد را جذابترین ساختمان هلند معرفی کردند.مسجد مولانا در روتردام هلند به احترام مولانا شاعر و عارف قرن سیزدهم نامگذاری شده است.این مسجد یکی از بزرگترین مساجد هلند است که فعالیت آن از سال 2001 تا کنون ادامه دارد.



ارتفاع مناره‌های مسجد مولانا به 41 متر می‌رسد. این ساختمان دارای سه طبقه است و ظرفیت 1500 نمازگزار را دارد. معماری این ساختمان براساس معماری دوره عثمانی است. طراحی این مسجد برعهده بریت تورمان معمار هلندی بوده است.



گنبد و مناره‌های این مسجد از فاصله بسیار دور نیز نمایان است و مشخصه‌های بارز این مسجد محسوب می‌شوند. اقلیت ترک تبار هلند بیشترین نمازگزاران مسجد مولانای روتردام را تشکیل داده اند که برای اقامه نمازهای یومیه و همچنین انجام مراسم مختلف دینی در این مسجد اجتماع می‌کنند.در کشور هلند یک میلیون مسلمان زندگی می‌کنند. 300 مسجد، 1000 مرکز فرهنگی اسلامی‌و 42 مدرسه ابتدایی اسلامی‌در هلند وجود دارد.گنبد و مناره‌های این مسجد از فاصله بسیار دور نیز نمایان است و مشخصه‌های بارز این مسجد محسوب می‌شوند.اقلیت ترک تبار هلند بیشترین نمازگزاران مسجد مولانای روتردام را تشکیل داده اند که برای اقامه نمازهای یومیه و همچنین انجام مراسم مختلف دینی در این مسجد اجتماع می‌کنند.در کشور هلند یک میلیون مسلمان زندگی می‌کنند. 300 مسجد، 1000 مرکز فرهنگی اسلامی‌و 42 مدرسه ابتدایی اسلامی‌در هلند وجود دارد.
     
  
مرد

 
مجموعه ی آثاری که از مولانا در این مجموعه میبینید به این قرار است

· مثنوی معنوی
دیــــــــوان شمـــس




«شما میتوانید با کلیک کردن روی هر کدام از عنوانین به قسمت مربوطه ارجاع یابید.»
     
  
مرد

 
« مثنـــــوی معنــــــوی »



كتاب مثنوي معنوي شامل بيست و شش هزار بيت است و از ۶ دفتر تشکیل شده و یکی از برترین کتاب‌های ادبیات عرفانی کهن فارسی و حکمت فارسی پس از اسلام است. این کتاب در قالب شعری مثنوی سروده شده‌است؛ که در واقع عنوان کتاب نیز می‌باشد. اگر چه قبل از مولوی ، شاعران دیگری مانند سنائی و عطار هم از قالب شعری مثنوی استفاده کرده بودند ولی مثنوی مولوی از سطح ادبی بالاتر برخوردار است در این کتاب ۴۲۴ داستان پی‌ در پی به شیوهٔ تمثیل داستان , سختی ‌های انسان در راه رسیدن به خدا را بیان می‌کند . هجده بیت نخست دفتر اول مثنوی معنوی به نی‌نامه شهرت دارد و چکیده‌ ایاز مفهوم ۶ دفتر است . این کتاب به درخواست شاگرد مولوی، حسام‌الدین حسن چلبی ، در سالهای ۶۶۲ تا ۶۷۲ هجری / ۱۲۶۰ میلادی تالیف شد. عنوان کتاب، مثنوی، در واقع نوعی از ساختار شعری است که در این کتاب استفاده می‌شود . مولوی در این کتاب مجموعه‌ ای ازاندیشه ‌های فرهنگ اسلامی را گرد آورده‌است. همان طور که گفته شد این کتاب شامل شش دفتر می باشد که شما با کلیک بر روی هر کدام از آن ها میتوانید به قست مربطه ارجاع یابید .

دفتر اول
دفتر دوم
دفتر سوم
دفتر چهارم
دفتر پنجم
دفتر ششم
     
  
مرد

 
دفتر اول

~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~
« بخش ۱ »



بشنو از نی چون حکایت میکند
از جدایی ها شکایت میکند

کز نیستان تا مرا ببریده‌اند
در نفیرم مرد و زن نالیده‌اند

سینه خواهم شرحه شرحه از فراق
تا بگویم شرح درد اشتیاق

هر کسی کو دور ماند از اصل خویش
باز جوید روزگار وصل خویش

من به هر جمعیتی نالان شدم
جفت بدحالان و خوش‌حالان شدم

هرکسی از ظن خود شد یار من
از درون من نجست اسرار من

سر من از نالهٔ من دور نیست
لیک چشم و گوش را آن نور نیست

تن ز جان و جان ز تن مستور نیست
لیک کس را دید جان دستور نیست

آتشست این بانگ نای و نیست باد
هر که این آتش ندارد نیست باد

آتش عشقست کاندر نی فتاد
جوشش عشقست کاندر می فتاد

نی حریف هرکه از یاری برید
پرده‌هااش پرده‌های ما درید

همچو نی زهری و تریاقی کی دید
همچو نی دمساز و مشتاقی کی دید

نی حدیث راه پر خون می‌کند
قصه‌های عشق مجنون می‌کند

محرم این هوش جز بیهوش نیست
مر زبان را مشتری جز گوش نیست

در غم ما روزها بیگاه شد
روزها با سوزها همراه شد

روزها گر رفت گو رو باک نیست
تو بمان ای آنک چون تو پاک نیست

هر که جز ماهی ز آبش سیر شد
هرکه بی روزیست روزش دیر شد

در نیابد حال پخته هیچ خام
پس سخن کوتاه باید والسلام

بند بگسل باش آزاد ای پسر
چند باشی بند سیم و بند زر

گر بریزی بحر را در کوزه‌ای
چند گنجد قسمت یک روزه‌ای

کوزهٔ چشم حریصان پر نشد
تا صدف قانع نشد پر در نشد

هر که را جامه ز عشقی چاک شد
او ز حرص و عیب کلی پاک شد

شاد باش ای عشق خوش سودای ما
ای طبیب جمله علتهای ما

ای دوای نخوت و ناموس ما
ای تو افلاطون و جالینوس ما

جسم خاک از عشق بر افلاک شد
کوه در رقص آمد و چالاک شد

عشق جان طور آمد عاشقا
طور مست و خر موسی صاعقا

با لب دمساز خود گر جفتمی
همچو نی من گفتنیها گفتمی

هر که او از هم‌زبانی شد جدا
بی زبان شد گرچه دارد صد نوا

چونک گل رفت و گلستان درگذشت
نشنوی زان پس ز بلبل سر گذشت

جمله معشوقست و عاشق پرده‌ای
زنده معشوقست و عاشق مرده‌ای

چون نباشد عشق را پروای او
او چو مرغی ماند بی‌پر وای او

من چگونه هوش دارم پیش و پس
چون نباشد نور یارم پیش و پس

عشق خواهد کین سخن بیرون بود
آینه غماز نبود چون بود

آینت دانی چرا غماز نیست
زانک زنگار از رخش ممتاز نیست
~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~

     
  
صفحه  صفحه 1 از 464:  1  2  3  4  5  ...  461  462  463  464  پسین » 
شعر و ادبیات

Molavi | مولوی

رنگ ها List Insert YouTube video   

 ?

برای دسترسی به این قسمت میبایست عضو انجمن شوید. درصورتیکه هم اکنون عضو انجمن هستید با استفاده از نام کاربری و کلمه عبور وارد انجمن شوید. در صورتیکه عضو نیستید با استفاده از این قسمت عضو شوید.

 

 
DMCA/Report Abuse (گزارش)  |  News  |  Rules  |  How To  |  FAQ  |  Moderator List  |  Sexy Pictures Archive  |  Adult Forums  |  Advertise on Looti
↑ بالا
Copyright © 2009-2024 Looti.net. Looti Forums is not responsible for the content of external sites

RTA