انجمن لوتی: عکس سکسی جدید، فیلم سکسی جدید، داستان سکسی
شعر و ادبیات
  
صفحه  صفحه 206 از 464:  « پیشین  1  ...  205  206  207  ...  463  464  پسین »

Molavi | مولوی


مرد

 
~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~

غزل شمارهٔ ۱۰۶۹

در سماع عاشقان زد فر و تابش بر اثیر
گر سماع منکران اندرنگیرد گو مگیر

قسمت حقست قومی در میان آفتاب
پای کوبانند و قومی در میان زمهریر

قسمت حقست قومی در میان آب شور
تلخ و غمگینند و قومی در میان شهد و شیر

نوبت الفقر فخری تا قیامت می‌زنند
تو که داری می‌خور و می‌ده شب و روز ای فقیر

فقر را در نور یزدان جو مجو اندر پلاس
هر برهنه مرد بودی مرد بودی نیز سیر

بانگ مرغان می‌رسد بر می‌فشانی پر و بال
لیک اگر خواهی بپری پای را برکش ز قیر

عقل تو دربند جان و طبع تو دربند نان
مغزها اندر خمار و دست‌ها اندر خمیر

عارفا گر کاهلی آمد قران کاهلان
جاء نصرالله آمد ابشروا جاء البشیر

گرمی خود را دگر جا خرج کردی ای جوان
هر کی آن جا گرم باشد این طرف باشد زحیر

گرمیی با سردیی و سردیی با گرمیی
چونک آن جا گرم بودی سردی این جا ناگزیر

لیک نومیدی رها کن گرمی حق بی‌حدست
پیش این خورشید گرمی ذره‌ای باشد سعیر

همچو مغناطیس می‌کش طالبان را بی‌زبان
بس بود بسیار گفتی ای نذیر بی‌نظیر


~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~
     
  
مرد

 
~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~

غزل شمارهٔ ۱۰۷۰

گر به خلوت دیدمی او را به جایی سیر سیر
بی‌رقیبش دادمی من بوسه‌هایی سیر سیر

بس خطاها کرده‌ام دزدیده لیکن آرزوست
با لب ترک خطا روزی خطایی سیر سیر

تا یکی عشرت ببیند چرخ کو هرگز ندید
عشرت کدبانوی با کدخدایی سیر سیر

یک به یک بیگانگان را از میان بیرون کنید
تا کنارم گیرد آن دم آشنایی سیر سیر

دست او گیرم به میدان اندرآیم پای کوب
می‌زنم زان دست با او دست و پایی سیر سیر

ای خوشا روزی که بگشاید قبا را بند بند
تا کشم او را برهنه بی‌قبایی سیر سیر

در فراق شمس تبریزی از آن کاهید تن
تا فزاید جان‌ها را جان فزایی سیر سیر


~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~
     
  
مرد

 
~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~

غزل شمارهٔ ۱۰۷۱

معده را پر کرده‌ای دوش از خمیر و از فطیر
خواب آمد چشم پر شد کنچ می‌جستی بگیر

بعد پرخوردن چه آید خواب غفلت یا حدث
یار بادنجان چه باشد سرکه باشد یا که سیر

سوز اگر از روح خواهی خواجه کم کن لقمه را
گوز اگر مفتوح خواهی کاسه را در پیش گیر

ای خدا جان را پذیرا کن ز رزق پاک خویش
تا نماند چون سگان مردار هر لقمه پذیر

وقت روزه از میان دل برآید ناله زار
بعد خوردن از ره زیرین گشاید پرده زیر


~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~
     
  
مرد

 
~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~

غزل شمارهٔ ۱۰۷۲

گر خورد آن شیر عشقت خون ما را خورده گیر
ور سپارم هر دمی جان دگر بسپرده گیر

سردهم این دم توی می بی‌محابا می‌خورم
گر کسی آید برد دستار و کفشم برده گیر

گر بگوید هوشیاری زرق را پرورده‌ای
با چنین برقی پیاپی زرق را پرورده گیر

جان من طغرای باقی دارد اندر دست خویش
صورتم امروز و فرداییست او را مرده گیر

از خدا دریا همی‌خواهی و مار خشکیی
چون تو ماهی نیستی دریا به دست آورده گیر

غوره افشاری و گویی من ریاضت می‌کنم
چونک میخواره نه‌ای رو شیره افشرده گیر

صوفیان صاف را گویی که دردی خورده‌اند
صوفیان را صاف می‌دارد تو بستان درده گیر

هر شکوفه کز می ما نیست خندان بر درخت
گر چه او تازه‌ست و خندان هم کنون پژمرده گیر

شمس تبریزی تو خورشیدی و از تو چاره نیست
چونک بی‌تو شب بود استاره‌ها بشمرده گیر


~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~
     
  
مرد

 
~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~

غزل شمارهٔ ۱۰۷۳

خوی بد دارم ملولم تو مرا معذور دار
خوی من کی خوش شود بی‌روی خوبت ای نگار

بی‌تو هستم چون زمستان خلق از من در عذاب
با تو هستم چون گلستان خوی من خوی بهار

بی‌تو بی‌عقلم ملولم هر چه گویم کژ بود
من خجل از عقل و عقل از نور رویت شرمسار

آب بد را چیست درمان باز در جیحون شدن
خوی بد را چیست درمان بازدیدن روی یار

آب جان محبوس می‌بینم در این گرداب تن
خاک را بر می‌کنم تا ره کنم سوی بحار

شربتی داری که پنهانی به نومیدان دهی
تا فغان در ناورد از حسرتش اومیدوار

چشم خود ای دل ز دلبر تا توانی برمگیر
گر ز تو گیرد کناره ور تو را گیرد کنار


~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~
     
  
مرد

 
~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~

غزل شمارهٔ ۱۰۷۴

گرم در گفتار آمد آن صنم این الفرار
بانگ خیزاخیز آمد در عدم این الفرار

صد هزاران شعله بر در صد هزاران مشعله
کیست بر در کیست بر در هم منم این الفرار

از درون نی آن منم گویان که بر در کیست آن
هم منم بر در که حلقه می‌زنم این الفرار

هر که پندارد دو نیمم پس دو نیمش کرد قهر
ور یکی ام پس هم آب و روغنم این الفرار

چون یکی باشم که زلفم صد هزاران ظلمتست
چون دو باشم چونک ماه روشنم این الفرار

گرد خانه چند جویی تو مرا چون کاله دزد
بنگر این دزدی که شد بر روزنم این الفرار

زین قفس سر را ز هر سوراخ بیرون می‌کنم
سوی وصلت پر خود را می‌کنم این الفرار

در درون این قفس تن در سر سودا گداخت
وز قفس بیرون به هر دم گردنم این الفرار

بی‌می از شمس الحق تبریز مست گفتنم
طوطیم یا بلبلم یا سوسنم این الفرار


~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~
     
  
مرد

 
~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~

غزل شمارهٔ ۱۰۷۵

آینه چینی تو را با زنگی اعشی چه کار
کر مادرزاد را با ناله سرنا چه کار

هر مخنث از کجا و ناز معشوق از کجا
طفلک نوزاد را با باده حمرا چه کار

دست زهره در حنی او کی سلحشوری کند
مرغ خاکی را به موج و غره دریا چه کار

بر سر چرخی که عیسی از بلندی بو نبرد
مر خرش را ای مسلمانان بر آن بالا چه کار

قوم رندانیم در کنج خرابات فنا
خواجه ما را با جهاز و مخزن و کالا چه کار

صد هزاران ساله از دیوانگی بگذشته‌ایم
چون تو افلاطون عقلی رو تو را با ما چه کار

با چنین عقل و دل آیی سوی قطاعان راه
تاجر ترسنده را اندر چنین غوغا چه کار

زخم شمشیرست این جا زخم زوبین هر طرف
جمع خاتونان نازک ساق رعنا را چه کار

رستمان امروز اندر خون خود غلطان شدند
زالکان پیر را با قامت دوتا چه کار

عاشقان را منبلان دان زخم خوار و زخم دوست
عاشقان عافیت را با چنین سودا چه کار

عاشقان بوالعجب تا کشته‌تر خود زنده تر
در جهان عشق باقی مرگ را حاشا چه کار

وانگهی این مست عشق اندر هوای شمس دین
رفته تبریز و شنیده رو تو را آن جا چه کار

از ورای هر دو عالم بانگ آید روح را
پس تو را با شمس دین باقی اعلا چه کار


~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~
     
  
مرد

 
~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~

غزل شمارهٔ ۱۰۷۶

لحظه لحظه می برون آمد ز پرده شهریار
باز اندر پرده می‌شد همچنین تا هشت بار

ساعتی بیرونیان را می‌ربود از عقل و دل
ساعتی اهل حرم را می‌ببرد از هوش و کار

دفتری از سحر مطلق پیش چشمش باز بود
گردشی از گردش او در دل هر بی‌قرار

گاه از نوک قلم سوداش نقشی می‌کشید
گاه از سرنای عشقش عقل مسکین سنگسار

چونک شب شد ز آتش رخسار شمعی برفروخت
تا دو صد پروانه جان را پدید آمد مدار

چون ز شب نیمی بشد مستان همه بیخود شدند
ما بماندیم و شب و شمع و شراب و آن نگار

مای ما هم خفته بود و برده زحمت از میان
مای ما با مای او گشته کنار اندر کنار

چون سحر این مای ما مشتاق آن ما گشته بود
ما درآمد سایه وار و شد برون آن مای یار

شمس تبریزی برفت اما شعاع روی او
هر طرف نوری دهد آن را که هستش اختیار


~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~
     
  
مرد

 
~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~

غزل شمارهٔ ۱۰۷۷

از کنار خویش یابم هر دمی من بوی یار
چون نگیرم خویش را من هر شبی اندر کنار

دوش باغ عشق بودم آن هوس بر سر دوید
مهر او از دیده برزد تا روان شد جویبار

هر گل خندان که رویید از لب آن جوی مهر
رسته بود از خار هستی جسته بود از ذوالفقار

هر درخت و هر گیاهی در چمن رقصان شده
لیک اندر چشم عامه بسته بود و برقرار

ناگهان اندررسید از یک طرف آن سرو ما
تا که بیخود گشت باغ و دست بر هم زد چنار

رو چو آتش می‌چو آتش عشق آتش هر سه خوش
جان ز آتش‌های درهم پرفغان این الفرار

در جهان وحدت حق این عدد را گنج نیست
وین عدد هست از ضرورت در جهان پنج و چار

صد هزاران سیب شیرین بشمری در دست خویش
گر یکی خواهی که گردد جمله را در هم فشار

صد هزاران دانه انگور از حجاب پوست شد
چون نماند پوست ماند باده‌های شهریار

بی‌شمار حرف‌ها این نطق در دل بین که چیست
ساده رنگی نیست شکلی آمده از اصل کار

شمس تبریزی نشسته شاهوار و پیش او
شعر من صف‌ها زده چون بندگان اختیار


~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~
     
  
مرد

 
~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~

غزل شمارهٔ ۱۰۷۸

شادیی کان از جهان اندر دلت آید مخر
شادیی کان از دلت آید زهی کان شکر

بازخر جان مرا زین هر دو فراش ای خدا
پهلوی اصحاب کهفم خوش بخسبان بی‌خبر

سایه شادیست غم غم در پی شادی دود
ترک شادی کن که این دو نسکلد از همدگر

در پی روزست شب و اندر پی شادیست غم
چون بدیدی روز دان کز شب نتان کردن حذر

تا پی غم می‌دوی شادی پی تو می‌دود
چون پی شادی روی تو غم بود بر ره گذر

یاد می‌کن آن نهنگی را که ما را درکشد
تا نماند فهم و وهم و خوب و زشت و خشک و تر

همچو شمع نخل بندان کآتشش در خود کشد
کاغذ پرنقش و صورت درفتد در آب در


~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~
     
  
صفحه  صفحه 206 از 464:  « پیشین  1  ...  205  206  207  ...  463  464  پسین » 
شعر و ادبیات

Molavi | مولوی

رنگ ها List Insert YouTube video   

 ?

برای دسترسی به این قسمت میبایست عضو انجمن شوید. درصورتیکه هم اکنون عضو انجمن هستید با استفاده از نام کاربری و کلمه عبور وارد انجمن شوید. در صورتیکه عضو نیستید با استفاده از این قسمت عضو شوید.

 

 
DMCA/Report Abuse (گزارش)  |  News  |  Rules  |  How To  |  FAQ  |  Moderator List  |  Sexy Pictures Archive  |  Adult Forums  |  Advertise on Looti
↑ بالا
Copyright © 2009-2024 Looti.net. Looti Forums is not responsible for the content of external sites

RTA