انجمن لوتی: عکس سکسی جدید، فیلم سکسی جدید، داستان سکسی
شعر و ادبیات
  
صفحه  صفحه 227 از 464:  « پیشین  1  ...  226  227  228  ...  463  464  پسین »

Molavi | مولوی


مرد

 
غزل شمارهٔ ۱۲۷۶

باز درآمد ز راه بیخود و سرمست دوش
توبه کنان توبه را سیل ببردست دوش

گرز برآورد عشق کوفت سر عقل را
شد ز بلندی عشق چرخ فلک پست دوش

دولت نو شد پدید دام جهان را درید
مرغ ظریف از قفس شکر که وارست دوش

آنچ به هفت آسمان جست فرشته و نیافت
نک به زمین گاه خاک سهل برون جست دوش

آنک دل جبرئیل از کف او خسته بود
مرغ پراشکسته‌ای سینه او خست دوش

عقل کمالی که او گردن شیران شکست
عاشق بی‌دست و پا گردن او بست دوش

از شرر آفتاب شیشه گردون نکفت
سایه بی‌سایه‌ای دید دراشکست دوش

ماه که چون عاشقان در پی خورشید بود
بعد فراق دراز خفیه بپیوست دوش

آنک در او عقل و وهم می‌نرسد از قصور
گشت عیان تا که عشق کوفت بر او دست دوش

هر چه بود آن خیال گردد روزی وصال
چند خیال عدم آمد در هست دوش

خامش باش ای دلیل خامشیت گفتنست
شد سر و گوشت بلند از سخن پست دوش
هله
     
  
مرد

 
غزل شمارهٔ ۱۲۷۷

خواجه غلط کرده‌ای در صفت یار خویش
سست گمان بوده‌ای عاقبت کار خویش

در هوس گلرخان سست زنخ گشته‌ای
های اگر دیدیی روی چو گلنار خویش

راه زنان عشق را مرگ لقب کرده‌اند
تا تو بلنگی ز بیم از ره و رفتار خویش

گوش بنه تا که من حلقه به گوشت کنم
هستم از آن حلقه من سیر ز گفتار خویش

پیش من آ که خوشم تا به برت درکشم
چون ز توام می‌رسد تحفه دلدار خویش
هله
     
  
مرد

 
غزل شمارهٔ ۱۲۷۸

یار درآمد ز باغ بیخود و سرمست دوش
توبه کنان توبه را سیل ببردست دوش

عاشق صدساله‌ام توبه کجا من کجا
توبه صدساله را یار دراشکست دوش

باده خلوت نشین در دل خم مست شد
خلوت و توبه شکست مست برون جست دوش

ولوله در کو فتاد عقل درآمد که داد
محتسب عقل را دست فروبست دوش
هله
     
  
مرد

 
غزل شمارهٔ ۱۲۷۹

باز درآمد طبیب از در ایوب خویش
یوسف کنعان رسید جانب یعقوب خویش

بهر سفر سوی یار خانه برانداخت دل
دید که خود بود دل خانه محبوب خویش

دل چو فنا شد در او ماند وی او کشف شد
آنچ بگفت او منم طالب و مطلوب خویش

شکر که عیسی رسید عازر ما زنده شد
شکر که موسی نمود معجزه خوب خویش

شکر که موسی برست از همه فرعونیان
شکر که عاشق رسید در کنف خوب خویش

شکر که خورشید عشق از سوی مشرق بتافت
در دل و جان‌ها فکند آتش و آشوب خویش

شکر که ساقی غیب شست به می جمله عیب
شکر که طالب رهید از غم دلکوب خویش
هله
     
  
مرد

 
غزل شمارهٔ ۱۲۸۰

جان منست او هی مزنیدش
آن منست او هی مبریدش

آب منست او نان منست او
مثل ندارد باغ امیدش
باغ و جنانش آب روانش
سرخی سیبش سبزی بیدش

متصلست او معتدلست او
شمع دلست او پیش کشیدش
هر که ز غوغا وز سر سودا
سر کشد این جا سر ببریدش

هر که ز صهبا آرد صفرا
کاسه سکبا پیش نهیدش
عام بیاید خاص کنیدش
خام بیاید هم بپزیدش

نک شه هادی زان سوی وادی
جانب شادی داد نویدش

داد زکاتی آب حیاتی
شاخ نباتی تا به مزیدش
باده چو خورد او خامش کرد او
زحمت برد او تا طلبیدش
هله
     
  
مرد

 
غزل شمارهٔ ۱۲۸۱

ز هدهدان تفکر چو دررسید نشانش
مراست ملک سلیمان چو نقد گشت عیانش

پری و دیو نداند ز تختگاه بلندش
که تخت او نظرست و بصیرتست جهانش

زبان جمله مرغان بداند او به بصیرت
که هیچ مرغ نداند به وهم خویش زبانش

نشان سکه او بین به هر درست که نقدست
ولیک نقد نیابی که بو بری سوی کانش

مگر که حلقه رندان بی‌نشان تو ببینی
که عشق پیش درآید درآورد به میانش

ز تیر او بود آن دل که برپرید از آنسو
وگر نه کیست ز مردان که او کشید کمانش

کسی که خورد شرابش ز دست ساقی عشقش
همان شراب مقدم تو پر کن و برسانش

از آنک هیچ شرابی خمار او ننشاند
دغل میار تو ساقی مده از این و از آنش

ز شمس مفخر تبریز باده گشت وظیفه
چگونه بنده نباشد به هر دمی دل و جانش
هله
     
  
مرد

 
غزل شمارهٔ ۱۲۸۲

تمام اوست که فانی شدست آثارش
به دوستگانی اول تمام شد کارش

مرا دلیست خراب خراب در ره عشق
خراب کرده خراباتیی به یک بارش

بگو به عشق بیا گر فتاده می‌خواهی
چنان فتاد که خواهی بیا و بردارش

میا به پیش ز درش ببین که می‌ترسم
ز شعله‌ها که بسوزی ز سوز اسرارش

وگر بگیردت آتش به سوی چشم من آ
که سیل سیل روانست اشک دربارش

حدیث موسی و سنگ و عصا و چشمه آب
ز اشک بنده ببینی به وقت رفتارش

برآر بانگ و بگو هر کجا که بیماریست
صلای صحت و دولت ز چشم بیمارش

برآ به کوه و بگو هر کجا که خفته دلیست
صلای بینش و دانش ز بخت بیدارش

که نور من شرح الله صدره شمعیست
که در دو کون نگنجد فروغ انوارش
هله
     
  
مرد

 
غزل شمارهٔ ۱۲۸۳

ندا رسید به عاشق ز عالم رازش
که عشق هست براق خدای می‌تازش

تبارک الله در خاکیان چه باد افتاد
چو آب لطف بجوشید ز آتش نازش

گرفت شکل کبوتر ز ماه تا ماهی
ز عشق آنک درآید به چنگل بازش

گرفت چهره عشاق رنگ و سکه زر
ز عشق زرگر ما و ز لذت گازش

در آن هوا که هوا و هوس از او خیزد
چه دید مرغ دل از ما ز چیست پروازش

گهی که مرغ دل ما بماند از پرواز
که بست شهپر او را کی برد انگازش

مگو که غیرت هر لحظه دست می‌خاید
که شرم دار ز یار و ز عشق طنازش

ز غیرتش گله کردم به خنده گفت مرا
که هر چه بند کند او تو را براندازش
هله
     
  
مرد

 
غزل شمارهٔ ۱۲۸۵

سری برآر که تا ما رویم بر سر عیش
دمی چو جان مجرد رویم در بر عیش

ز مرگ خویش شنیدم پیام عیش ابد
زهی خدا که کند مرگ را پیمبر عیش

به نام عیش بریدند ناف هستی ما
به روز عید بزادیم ما ز مادر عیش

بپرس عیش چه باشد برون شدن زین عیش
که عیش صورت چون حلقه ایست بر در عیش

درون پرده ز ارواح عیش صورت‌هاست
ز عکس ایشان این پرده شد مصور عیش

وجود چون زر خود را به عیش ده نه به غم
که خاک بر سر آن زر که نیست درخور عیش

بگویمت که چرا چرخ می‌زند گردون
کیش به چرخ درآورد تاب اختر عیش

بگویمت که چرا بحر موج در موجست
کیش به رقص درآورد نور گوهر عیش

بگویمت که چرا خاک حور و ولدان زاد
که داد بوی بهشتش نسیم عنبر عیش

بگویمت که چرا باد حرف حرف شدست
که تا ورق ورق آیی سبک ز دفتر عیش

بگویمت که چرا شب تتق فروآویخت
که گرد کست و عروسی بگیرد جا در عیش

بگفتمی سر پنج و چهار و هفت ولیک
به یک دو لعب فرومانده‌ام به شش در عیش
هله
     
  
مرد

 
غزل شمارهٔ ۱۲۸۴

سری برآر که تا ما رویم بر سر عیش
دمی چو جان مجرد رویم در بر عیش

ز مرگ خویش شنیدم پیام عیش ابد
زهی خدا که کند مرگ را پیمبر عیش

به نام عیش بریدند ناف هستی ما
به روز عید بزادیم ما ز مادر عیش

بپرس عیش چه باشد برون شدن زین عیش
که عیش صورت چون حلقه ایست بر در عیش

درون پرده ز ارواح عیش صورت‌هاست
ز عکس ایشان این پرده شد مصور عیش

وجود چون زر خود را به عیش ده نه به غم
که خاک بر سر آن زر که نیست درخور عیش

بگویمت که چرا چرخ می‌زند گردون
کیش به چرخ درآورد تاب اختر عیش

بگویمت که چرا بحر موج در موجست
کیش به رقص درآورد نور گوهر عیش

بگویمت که چرا خاک حور و ولدان زاد
که داد بوی بهشتش نسیم عنبر عیش

بگویمت که چرا باد حرف حرف شدست
که تا ورق ورق آیی سبک ز دفتر عیش

بگویمت که چرا شب تتق فروآویخت
که گرد کست و عروسی بگیرد جا در عیش

بگفتمی سر پنج و چهار و هفت ولیک
به یک دو لعب فرومانده‌ام به شش در عیش
هله
     
  ویرایش شده توسط: mereng   
صفحه  صفحه 227 از 464:  « پیشین  1  ...  226  227  228  ...  463  464  پسین » 
شعر و ادبیات

Molavi | مولوی

رنگ ها List Insert YouTube video   

 ?

برای دسترسی به این قسمت میبایست عضو انجمن شوید. درصورتیکه هم اکنون عضو انجمن هستید با استفاده از نام کاربری و کلمه عبور وارد انجمن شوید. در صورتیکه عضو نیستید با استفاده از این قسمت عضو شوید.

 

 
DMCA/Report Abuse (گزارش)  |  News  |  Rules  |  How To  |  FAQ  |  Moderator List  |  Sexy Pictures Archive  |  Adult Forums  |  Advertise on Looti
↑ بالا
Copyright © 2009-2024 Looti.net. Looti Forums is not responsible for the content of external sites

RTA