ارسالها: 8911
#2,302
Posted: 31 Jan 2013 23:20
~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~
« غزل شماره ی ۱۳۱۵ »
روان شد اشک یاقوتی ز راه دیدگان اینک
ز عشق بینشان آمد نشان بینشان اینک
ببین در رنگ معشوقان نگر در رنگ مشتاقان
که آمد این دو رنگ خوش از آن بیرنگ جان اینک
فلک مر خاک را هر دم هزاران رنگ میبخشد
که نی رنگ زمین دارد نه رنگ آسمان اینک
چو اصل رنگ بیرنگست و اصل نقش بینقشست
چو اصل حرف بیحرفست چو اصل نقد کان اینک
تویی عاشق تویی معشوق تویی جویان این هر دو
ولی تو توی بر تویی ز رشک این و آن اینک
تو مشک آب حیوانی ولی رشکت دهان بندد
دهان خاموش و جان نالان ز عشق بیامان اینک
سحرگه ناله مرغان رسولی از خموشانست
جهان خامش نالان نشانش در دهان اینک
ز ذوقش گر ببالیدی چرا از هجر نالیدی
تو منکر میشوی لیکن هزاران ترجمان اینک
اگر نه صید یاری تو بگو چون بیقراری تو
چو دیدی آسیا گردان بدان آب روان اینک
اشارت میکند جانم که خامش که مرنجانم
خموشم بنده فرمانم رها کردم بیان اینک
~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~
این کاربر بخاطر تخلف در قوانین انجمن برای همیشه بن شد.
(پرنسس)
ارسالها: 8911
#2,303
Posted: 31 Jan 2013 23:21
~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~
« غزل شماره ی ۱۳۱۶ »
رو رو که نهای عاشق ای زلفک و ای خالک
ای نازک و ای خشمک پابسته به خلخالک
با مرگ کجا پیچد آن زلفک و آن پیچک
بر چرخ کجا پرد آن پرک و آن بالک
ای نازک نازکدل دل جو که دلت ماند
روزی که جدا مانی از زرک و از مالک
اشکسته چرا باشی دلتنگ چرا گردی
دل همچو دل میمک قد همچو قد دالک
تو رستم دستانی از زال چه میترسی
یا رب برهان او را از ننگ چنین زالک
من دوش تو را دیدم در خواب و چنان باشد
بر چرخ همیگشتی سرمستک و خوش حالک
میگشتی و میگفتی ای زهره به من بنگر
سرمستم و آزادم ز ادبارک و اقبالک
درویشی وانگه غم از مست نبیذی کم
رو خدمت آن مه کن مردانه یکی سالک
بر هفت فلک بگذر افسون زحل مشنو
بگذار منجم را در اختر و در فالک
من خرقه ز خور دارم چون لعل و گهر دارم
من خرقه کجا پوشم از صوفک و از شالک
با یار عرب گفتم در چشم ترم بنگر
میگفت به زیر لب لا تخدعنی والک
میگفتم و میپختم در سینه دو صد حیلت
میگفت مرا خندان کم تکتم احوالک
خامش کن و شه را بین چون باز سپیدی تو
نی بلبل قوالی درمانده در این قالک
~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~
این کاربر بخاطر تخلف در قوانین انجمن برای همیشه بن شد.
(پرنسس)
ارسالها: 8911
#2,304
Posted: 31 Jan 2013 23:22
~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~
« غزل شماره ی ۱۳۱۷»
آن میر دروغین بین با اسپک و با زینک
شنگینک و منگینک سربسته به زرینک
چون منکر مرگست او گوید که اجل کو کو
مرگ آیدش از شش سو گوید که منم اینک
گوید اجلش کای خر کو آن همه کر و فر
وان سبلت و آن بینی وان کبرک و آن کینک
کو شاهد و کو شادی مفرش به کیان دادی
خشتست تو را بالین خاکست نهالینک
ترک خور و خفتن گو رو دین حقیقی جو
تا میر ابد باشی بیرسمک و آیینک
بیجان مکن این جان را سرگین مکن این نان را
ای آنک فکندی تو در در تک سرگینک
ما بسته سرگین دان از بهر دریم ای جان
بشکسته شو و در جو ای سرکش خودبینک
چون مرد خدابینی مردی کن و خدمت کن
چون رنج و بلا بینی در رخ مفکن چینک
این هجو منست ای تن وان میر منم هم من
تا چند سخن گفتن از سینک و از شینک
شمس الحق تبریزی خود آب حیاتی تو
وان آب کجا یابد جز دیده نمگینک
~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~
این کاربر بخاطر تخلف در قوانین انجمن برای همیشه بن شد.
(پرنسس)
ارسالها: 8911
#2,305
Posted: 31 Jan 2013 23:23
~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~
« غزل شماره ی ۱۳۱۸ »
هر اول روز ای جان صد بار سلام علیک
در گفتن و خاموشی ای یار سلام علیک
از جان همه قدوسی وز تن همه سالوسی
وز گل همه جباری وز خار سلام علیک
من ترکم و سرمستم ترکانه سلح بستم
در ده شدم و گفتم سالار سلام علیک
بنهاد یکی صهبا بر کف من و گفتا
این شهره امانت را هشدار سلام علیک
گفتم من دیوانه پیوسته خلیلانه
بر مالک خود گویم در نار سلام علیک
آن لحظه که بیرونم عالم ز سلامم پر
وان لحظه که در غارم با یار سلام علیک
چون صنع و نشان او دارد همه صورتها
ای مور شبت خوش باد ای مار سلام علیک
داوود تو را گوید بر تخت فدیناکم
منصور تو را گوید بر دار سلام علیک
مشتاق تو را گوید بیطمع سلام از جان
محتاج همت گوید ناچار سلام علیک
شاهان چو سلام تو با طبل و علم گویند
در زیر زبان گوید بیمار سلام علیک
چون باده جان خوردم ایزار گرو کردم
تا مست مرا گوید ای زار سلام علیک
امسال ز ماه تو چندان خوش و خرم شد
کز کبر نمیگوید بر پار سلام علیک
از لذت زخمه تو این چنگ فلک بیخود
سر زیر کند هر دم کای تار سلام علیک
مرغان خلیلی هم سررفته و پرکنده
آورده از آن عالم هر چار سلام علیک
بس سیل سخن راندم بس قارعه برخواندم
از کار فروماندم ای کار سلام علیک
~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~
این کاربر بخاطر تخلف در قوانین انجمن برای همیشه بن شد.
(پرنسس)
ارسالها: 8911
#2,306
Posted: 31 Jan 2013 23:24
~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~
« غزل شماره ی ۱۳۱۹ »
بباید عشق را ای دوست دردک
دل پردرد و رخساران زردک
ای بیدرد دل و بیسوز سینه
بود دعوی مشتاقیت سردک
جهان عشق بس بیحد جهانست
تو داری دیدگان نیک خردک
چه داند روستایی مخزن شاه
کماج و دوغ داند جان کردک
بجز بانگ دفت نبود نصیبی
چو هستی چون خصی در روز گردک
اگر خواهی که مرد کار گردی
ز کار و بار خود شو زود فردک
چو چیزی یافتی خود را تو مفروش
به پیش هر دکان مانند قردک
که دعوی مردیت بیجان مردان
بدان آرد که گویندت که مردک
اگر ناگاه مردی پیش افتد
به خون خود دری کاری نبردک
تو دیده بستهای در زهد میباش
به تسبیح و به ذکر چند وردک
مکن شیخی دروغی بر مریدان
ار آن ناز و کرشمه ای فسردک
شه شطرنجی ار تو کژ ببازی
به شمس الدین تبریزی تو نردک
~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~
این کاربر بخاطر تخلف در قوانین انجمن برای همیشه بن شد.
(پرنسس)
ارسالها: 8911
#2,307
Posted: 31 Jan 2013 23:25
~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~
« غزل شماره ی ۱۳۲۰ »
اندرآ با ما نشان ده راستک
ماجرا را در میان نه راستک
چون کمانی با من آخر پیش آ
همچو تیری کید از زه راستک
ای فضولی سو به سو چندین مجه
ور جهی باری برون جه راستک
ده خدایی نیست جز تو هیچ کس
کو بگوید حال این ده راستک
چون تو آدینه نخواهی آمدن
وعده مان ده روز شنبه راستک
در دروغ و مکر ذوقی هست لیک
آن نمیارزد همان به راستک
گر بدیدی شمس تبریزی بگو
یک نشان با کهترین که راستک
~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~
این کاربر بخاطر تخلف در قوانین انجمن برای همیشه بن شد.
(پرنسس)
ارسالها: 8911
#2,308
Posted: 31 Jan 2013 23:25
~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~
« غزل شماره ی ۱۳۲۱ »
ایا هوای تو در جانها سلام علیک
غلام میخری ارزان بها سلام علیک
ایا کسی که هزاران هزار جان و روان
همیکشند ز هر سو تو را سلام علیک
به وقت خواندن آن نامههای خون آلود
بخوان ز جانب این آشنا سلام علیک
تو میخرامی و خورشید و ماه در پی تو
همیدوند کهای خوش لقا سلام علیک
به خاک پای تو هر دم همیکنند پیغام
هزار چشم که ای توتیا سلام علیک
تو تیزگوش تری از همه که هر نفست
ز غیب میرسد از انبیا سلام علیک
سلام خشک نباشد خصوص از شاهان
هزار خلعت و هدیهست با سلام علیک
چنانک کرد خداوند در شب معراج
به نور مطلق بر مصطفی سلام علیک
زهی سلام که دارد ز نور دنب دراز
چنین بود چو کند کبریا سلام علیک
گذشت این همه ای دوست ماجرا بشنو
ولیک پیشتر از ماجرا سلام علیک
~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~
این کاربر بخاطر تخلف در قوانین انجمن برای همیشه بن شد.
(پرنسس)
ارسالها: 8911
#2,309
Posted: 31 Jan 2013 23:26
~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~
« غزل شماره ی ۱۳۲۲ »
ای ظریف جهان سلام علیک
ای غریب زمان سلام علیک
ای سلام تو درنگنجیده
در خم آسمان سلام علیک
دی که بگذشت روی واپس کرد
کای ز هجرت فغان سلام علیک
روز فردا ز عشق تو گوید
زوترم دررسان سلام علیک
گوش پنهان کجاست تا شنود
از جهان نهان سلام علیک
هر سلامی که در جهان شنوی
چون صداییست زان سلام علیک
زین صدا درگذر برابر کوه
تا ببینی عیان سلام علیک
من ز غیرت سلام تو پوشم
تا نداند دهان سلام علیک
چون ببستم دهان سلامت شد
جانب گلستان سلام علیک
ای صلاح جهان صلاح الدین
بر تو تا جاودان سلام علیک
~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~
این کاربر بخاطر تخلف در قوانین انجمن برای همیشه بن شد.
(پرنسس)
ارسالها: 8911
#2,310
Posted: 31 Jan 2013 23:27
~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~
« غزل شماره ی ۱۳۲۳ »
ای ظریف جهان سلام علیک
ان دائی و صحتی بیدیک
داروی درد بنده چیست بگو
قبله لو رزقت من شفتیک
از تو آیم بر تو هم به نفیر
آه المستغاث منک الیک
گر به خدمت نمیرسم به بدن
انما الروح و الفؤاد لدیک
گر خطابی نمیرسد بیحرف
پس جهان پر چرا شد از لبیک
نحس گوید تو را که بدلنی
سعد گوید تو را که یا سعدیک
~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~
این کاربر بخاطر تخلف در قوانین انجمن برای همیشه بن شد.
(پرنسس)