انجمن لوتی: عکس سکسی جدید، فیلم سکسی جدید، داستان سکسی
شعر و ادبیات
  
صفحه  صفحه 246 از 464:  « پیشین  1  ...  245  246  247  ...  463  464  پسین »

Molavi | مولوی


مرد

 
غزل شماره ی ‏۱۴۶۱

پایی به میان درنه تا عیش ز سر گیرم
تو تلخ مشو با من تا تنگ شکر گیرم

بی‌رنگ فرورفتم در عشق تو ای دلبر
برکش تو از این خنبم تا رنگ دگر گیرم

دلتنگتر از میمم چون در طمع و بیمم
من قرص به دو نیمم چون شکل قمر گیرم

ای از رخ شاه جان صد بیذق را سلطان
بر اسب نشین ای جان تا غاشیه برگیرم

وز باد لجاج خود وز غصه نیک و بد
هر چند بدم در خود والله که بتر گیرم

امنی است مرا از تو امنم تویی ای مه رو
یا امن دهم زین سو یا راه خطر گیرم

چون سرو خمید از من گلزار چرید از من
ایمان چو رمید از من ترسم که کفر گیرم

تو غمزه غمازی از تیر سپر سازی
چون تیر تو اندازی پس من چه سپر گیرم

زیر و زبر عشقم شمس الحق تبریز است
جان را ز پی عشقش من زیر و زبر گیرم
هله
     
  
مرد

 
غزل شماره ی ‏۱۴۶۲

صورتگر نقاشم هر لحظه بتی سازم
وانگه همه بت‌ها را در پیش تو بگدازم

صد نقش برانگیزم با روح درآمیزم
چون نقش تو را بینم در آتشش اندازم

تو ساقی خماری یا دشمن هشیاری
یا آنک کنی ویران هر خانه که می سازم

جان ریخته شد بر تو آمیخته شد با تو
چون بوی تو دارد جان جان را هله بنوازم

هر خون که ز من روید با خاک تو می گوید
با مهر تو همرنگم با عشق تو هنبازم

در خانه آب و گل بی‌توست خراب این دل
یا خانه درآ جانا یا خانه بپردازم
هله
     
  
مرد

 
غزل شماره ی ‏۱۴۶۳

شاگرد تو می باشم گر کودن و کژپوزم
تا زان لب خندانت یک خنده بیاموزم

ای چشمه آگاهی شاگرد نمی‌خواهی
چه حیله کنم تا من خود را به تو دردوزم

باری ز شکاف در برق رخ تو بینم
زان آتش دهلیزی صد شمع برافروزم

یک لحظه بری رختم در راه که عشارم
یک لحظه روی پیشم یعنی که قلاوزم

گه در گنهم رانی گه سوی پشیمانی
کژ کن سر و دنبم را من همزه مهموزم

در حوبه و در توبه چون ماهی بر تابه
این پهلو و آن پهلو بر تابه همی‌سوزم

بر تابه توام گردان این پهلو و آن پهلو
در ظلمت شب با تو براقتر از روزم

بس کن همه تلوینم در پیشه و اندیشه
یک لحظه چو پیروزه یک لحظه چو پیروزم
هله
     
  
مرد

 
غزل شماره ی ‏۱۴۶۴

سر برمزن از هستی تا راه نگردد گم
در بادیه مردان محوست تو را جم جم

در عالم پرآتش در محو سر اندرکش
در عالم هستی بین نیلین سر چون قاقم

زیر فلک ناری در حلقه بیداری
هر چند که سر داری نه سر هلدت نی دم

هر رنج که دیده‌ست او در رنج شدیدست او
محو است که عید است او باقی دهل و لم لم

سرگشتگی حالم تو فهم کن از قالم
کای هیزم از آن آتش برخوان که و انمنکم

کی روید از این صحرا جز لقمه پرصفرا
کی تازد بر بالا این مرکب پشمین سم

ور پرد چون کرکس خاکش بکشد واپس
هر چیز به اصل خود بازآید می دانم

رو آر گر انسانی در جوهر پنهانی
کو آب حیات آمد در قالب همچون خم

شمس الحق تبریزی ما بیضه مرغ تو
در زیر پرت جوشان تا آید وقت قم
هله
     
  
مرد

 
غزل شماره ی ‏۱۴۶۵

ای کرده تو مهمانم در پیش درآ جانم
زان روی که حیرانم من خانه نمی‌دانم

ای گشته ز تو واله هم شهر و هم اهل ده
کو خانه نشانم ده من خانه نمی‌دانم

زان کس که شدی جانش زان کس مطلب دانش
پیش آ و مرنجانش من خانه نمی‌دانم

وان کز تو بود شورش می دار تو معذورش
وز خانه مکن دورش من خانه نمی‌دانم

من عاشق و مشتاقم من شهره آفاقم
رحم آر و مکن طاقم من خانه نمی‌دانم

ای مطرب صاحب صف می زن تو به زخم کف
بر راه دلم این دف من خانه نمی‌دانم

شمس الحق تبریزم جز با تو نیامیزم
می افتم و می خیزم من خانه نمی‌دانم
هله
     
  
مرد

 
غزل شماره ی ‏۱۴۶۷

در عشق سلیمانی من همدم مرغانم
هم عشق پری دارم هم مرد پری خوانم

هر کس که پری خوتر در شیشه کنم زودتر
برخوانم افسونش حراقه بجنبانم

زین واقعه مدهوشم باهوشم و بی‌هوشم
هم ناطق و خاموشم هم لوح خموشانم

فریاد که آن مریم رنگی دگر است این دم
فریاد کز این حالت فریاد نمی‌دانم

زان رنگ چه بی‌رنگم زان طره چو آونگم
زان شمع چو پروانه یا رب چه پریشانم

گفتم که مها جانی امروز دگر سانی
گفتا که بر او منگر از دیده انسانم

ای خواجه اگر مردی تشویش چه آوردی
کز آتش حرص تو پردود شود جانم

یا عاشق شیدا شو یا از بر ما واشو
در پرده میا با خود تا پرده نگردانم

هم خونم و هم شیرم هم طفلم و هم پیرم
هم چاکر و هم میرم هم اینم و هم آنم

هم شمس شکرریزم هم خطه تبریزم
هم ساقی و هم مستم هم شهره و پنهانم
هله
     
  
مرد

 
غزل شماره ی ‏۱۴۶۸

این شکل که من دارم ای خواجه که را مانم
یک لحظه پری شکلم یک لحظه پری خوانم

در آتش مشتاقی هم جمعم و هم شمعم
هم دودم و هم نورم هم جمع و پریشانم

جز گوش رباب دل از خشم نمالم من
جز چنگ سعادت را از زخمه نرنجانم

چون شکر و چون شیرم با خود زنم و گیرم
طبعم چو جنون آرد زنجیر بجنبانم

ای خواجه چه مرغم من نی کبکم و نیبازم
نی خوبم و نی زشتم نی اینم و نی آنم

نی خواجه بازارم نی بلبل گلزارم
ای خواجه تو نامم نه تا خویش بدان خوانم

نی بنده نی آزادم نی موم نه پولادم
نی دل به کسی دادم نی دلبر ایشانم

گر در شرم و خیرم از خود نه‌ام ازغیرم
آن سو که کشد آن کس ناچار چنان رانم
هله
     
  
مرد

 
غزل شماره ی ‏۱۴۶۹

امروز خوشم با تو جان تو و فردا هم
از تو شکرافشانم این جا هم و آن جا هم

دل باده تو خورده وز خانه سفر کرده
ما بی‌دل و دل با تو با ما هم و بی‌ما هم

ای دل که روانی تو آن سوی که دانی تو
خدمت برسان از ما آن جا و موصی هم

ما منتظر وقت و دل ناظر تو دایم
در حالت آرامش در شورش و غوغا هم

از باده و باد تو چون موج شده ایندل
در مستی و پستی خوش در رفعت و بالا هم

ابر خوش لطف تو با جان و روان ما
در خاک اثر کرده در صخره و خارا هم

با تو پس از این عالم بی‌نقش بنی آدم
خوش خلوت جان باشد آمیزش جان‌ها هم

زان غمزه مست تو زان جادو و جادوخو
خیره شده هر دیده نادان هم و دانا هم

من ننگ نمی‌دارم مجنونم و می دانی
هم عرق جنون دارم از مایه و سوداهم

از آتش و آب او ای جسته نشان بنگر
در آب دو چشم ما در زردی سیما هم

در عالم آب و گل در پرده جان و دل
هم ایمنی از عشقت وین فتنه و غوغا هم

زان طره روحانی زان سلسله جانی
زنار تو بربسته هم مؤمن و ترسا هم
هله
     
  
مرد

 
غزل شماره ی ‏۱۴۷۰

بیخود شده‌ام لیکن بیخودتر از این خواهم
با چشم تو می گویم من مست چنین خواهم

من تاج نمی‌خواهم من تخت نمی‌خواهم
در خدمتت افتاده بر روی زمین خواهم

آن یار نکوی من بگرفت گلوی من
گفتا که چه می خواهی گفتم که همین خواهم

با باد صبا خواهم تا دم بزنم لیکن
چون من دم خود دارم همراز مهین خواهم

در حلقه میقاتم ایمن شده ز آفاتم
مومم ز پی ختمت زان نقش نگین خواهم

ماهی دگر است ای جان اندر دل مه پنهان
زین علم یقینستم آن عین یقین خواهم
هله
     
  
مرد

 
غزل شماره ی ‏۱۴۷۱

جانم به فدا بادا آن را که نمی‌گویم
آن روز سیه بادا کو را بنمی جویم

یک باره شوم رسوا در شهر اگر فردا
من بر در دل باشم او آید در کویم

گفتم صنم مه رو گه گاه مرا می جو
کز درد به خون دل رخساره همی‌شویم

گفتا که تو را جستم در خانه نبودی تو
یا رب که چنین بهتان می گوید در رویم

یک روز غزل گویان والله سپارم جان
زیرا که چو مو شد جان از بس که همی‌مویم
هله
     
  
صفحه  صفحه 246 از 464:  « پیشین  1  ...  245  246  247  ...  463  464  پسین » 
شعر و ادبیات

Molavi | مولوی

رنگ ها List Insert YouTube video   

 ?

برای دسترسی به این قسمت میبایست عضو انجمن شوید. درصورتیکه هم اکنون عضو انجمن هستید با استفاده از نام کاربری و کلمه عبور وارد انجمن شوید. در صورتیکه عضو نیستید با استفاده از این قسمت عضو شوید.

 

 
DMCA/Report Abuse (گزارش)  |  News  |  Rules  |  How To  |  FAQ  |  Moderator List  |  Sexy Pictures Archive  |  Adult Forums  |  Advertise on Looti
↑ بالا
Copyright © 2009-2024 Looti.net. Looti Forums is not responsible for the content of external sites

RTA