انجمن لوتی: عکس سکسی جدید، فیلم سکسی جدید، داستان سکسی
شعر و ادبیات
  
صفحه  صفحه 264 از 464:  « پیشین  1  ...  263  264  265  ...  463  464  پسین »

Molavi | مولوی


مرد

 

~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~
« غزل شماره ی ۱۶۴۳ »



چند خسپیم صبوح است صلا برخیزیم
آب رحمت بستانیم و بر آتش ریزیم

آن کمیت عربی را که فلک پیمای است
وقت زین است و لگام است چرا ننگیزیم

خوش برانیم سوی بیشه شیران سیاه
شیرگیرانه ز شیران سیه نگریزیم

در زندان جهان را به شجاعت بکنیم
شحنه عشق چو با ماست ز کی پرهیزیم

زنگیان شب غم را همه سر برداریم
زنگ و رومی چه بود چون به وغا یستیزیم

قدح باده نسازیم جز از کاسه سر
گرد هر دیگ نگردیم نه ما کفلیزیم

ز آخور ثور برانیم سوی برج اسد
چو اسد هست چه با گله گاو آمیزیم

اندر این منزل هر دم حشری گاو آرد
چاره نبود ز سر خر چو در این پالیزیم

موج دریای حقایق که زند بر که قاف
زان ز ما جوش برآورد که ما کاریزیم

بدر ما راست اگر چه چو هلالیم نزار
صدر ما راست اگر چه که در این دهلیزیم

گلرخان روی نمایند چو رو بنماییم
که بهاریم در آن باغ نه ما پاییزیم

وز سر ناز بگوییم چه چیزید شما
سجده آرند که ما پیش شما ناچیزیم

گلعذاریم ولی پیش رخ خوب شما
روی ناشسته و آلوده و بی‌تمییزیم

آهوان تبتی بهر چرا آمده‌اند
زانک امروز همه مشک و عبر می بیزیم

چون دهد جام صفا بر همه ایثار کنیم
ور زند سیخ بلا همچو خران نسکیزیم

تاب خورشید ازل بر سر ما می تابد
می زند بر سر ما تیز از آن سرتیزیم

طالع شمس چو ما راست چه باشد اختر
روز و شب در نظر شمس حق تبریزیم


~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~
     
  

 
~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~
« غزل شماره ی ۱۶۴۴ »



جز ز فتان دو چشمت ز کی مفتون باشیم
جز ز زنجیر دو زلفت ز کی مجنون باشیم

جز از آن روی چو ماهت که مهش جویان است
دگر از بهر که سرگشته چو گردون باشیم

نار خندان تو ما را صنما گریان کرد
تا چو نار از غم تو با دل پرخون باشیم

چشم مست تو قدح بر سر ما می ریزد
ما چه موقوف شراب و می و افیون باشیم

گلفشان رخ تو خرمن گل می بخشد
ما چه موقوف بهار و گل گلگون باشیم

همچو موسی ز درخت تو حریف نوریم
ما چرا عاشق برگ و زر قارون باشیم

هر زمان عشق درآید که حریفان چونید
ما ز چون گفتن او واله و بی‌چون باشیم

ما چو زاییده و پرورده آن دریاییم
صاف و تابنده و خوش چون در مکنون باشیم

ما ز نور رخ خورشید چو اجرا داریم
همچو مه تیزرو و چابک و موزون باشیم

به دعا نوح خیالت یم و جیحون خواهد
بهر این سابح و با چشم چو جیحون باشیم

همچو عشقیم درون دل هر سودایی
لیک چون عشق ز وهم همه بیرون باشیم

چونک در مطبخ دل لوت طبق بر طبق است
ما چرا کاسه کش مطبخ هر دون باشیم

وقف کردیم بر این باده جان کاسه سر
تا حریف سری و شبلی و ذاالنون باشیم

شمس تبریز پی نور تو زان ذره شدیم
تا ز ذرات جهان در عدد افزون باشیم


~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~
این کاربر بخاطر تخلف در قوانین انجمن برای همیشه بن شد.
(پرنسس)
     
  

 
~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~
« غزل شماره ی ۱۶۴۵ »



گر تو مستی بر ما آی که ما مستانیم
ور نه ما عشوه و ناموس کسی نستانیم

یوسفانند که درمان دل پردردند
که ز مستی بندانند که ما درمانیم

ور بدانند حق و قیمت خود درشکنند
چونک درمان سر خود گیرد ما درمانیم

ما خرابیم و خرابات ز ما شوریده‌ست
گنج عیشیم اگر چند در این ویرانیم

کدخدامان به خرابات همان ساقی و بس
کدخدا اوست و خدا اوست همو را دانیم

مست را با غم و اندیشه و تدبیر چه کار
که سزای سر صدریم و یا دربانیم

هر کی از صدر خبر دارد او دربان است
ما ز جان بی‌خبریم و بر آن جانانیم

من نخواهم که سخن گویم الا ساقی
می دمد در دل ما زانک چو نای انبانیم

خوش بود سیمتنی کو بنداند که کییم
بار ما می کشد و ماش همی‌رنجانیم

یار ما داند کو کیست ولی برشکند
خویش کاسد کند و گوید ما ارزانیم

سر فرود آرد چون شاخ تر از لطف و کرم
ما چو برگ از حذر فرقت او لرزانیم

یک زمانم بهل ای جان که خموشانه خوش است
ما سخن گوی خموشیم که چون میزانیم

بس کن ار چند بیان طرق از ارکان است
ما به ارکان به چه مشغول شویم ار کانیم


~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~
این کاربر بخاطر تخلف در قوانین انجمن برای همیشه بن شد.
(پرنسس)
     
  

 
~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~
« غزل شماره ی ۱۶۴۶ »



روز آن است که ما خویش بر آن یار زنیم
نظری سیر بر آن روی چو گلنار زنیم

مشتری وار سر زلف مه خود گیریم
فتنه و غلغله اندر همه بازار زنیم

اندرافتیم در آن گلشن چون باد صبا
همه بر جیب گل و جعد سمن زار زنیم

نفسی کوزه زنیم و نفسی کاسه خوریم
تا سبووار همه بر خم خمار زنیم

تا به کی نامه بخوانیم گه جام رسید
نامه را یک نفسی در سر دستار زنیم

چنگ اقبال ز فر رخ تو ساخته شد
واجب آید که دو سه زخمه بر آن تار زنیم

وقت شور آمد و هنگام نگه داشت نماند
ما که مستیم چه دانیم چه مقدار زنیم

خاک زر می شود اندر کف اخوان صفا
خاک در دیده این عالم غدار زنیم

می کشانند سوی میمنه ما را به طناب
خیمه عشرت از این بار در اسرار زنیم

شد جهان روشن و خوش از رخ آتشرویی
خیز تا آتش در مکسبه و کار زنیم

پاره پاره شود و زنده شود چون که طور
گر ز برق دل خود بر که و کهسار زنیم

هله باقیش تو گو که به وجود چو توی
سرد و حیف است که ما حلقه گفتار زنیم


~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~
این کاربر بخاطر تخلف در قوانین انجمن برای همیشه بن شد.
(پرنسس)
     
  

 
~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~
« غزل شماره ی ۱۶۴۷ »



روز شادی است بیا تا همگان یار شویم
دست با هم بدهیم و بر دلدار شویم

چون در او دنگ شویم و همه یک رنگ شویم
همچنین رقص کنان جانب بازار شویم

روز آن است که خوبان همه در رقص آیند
ما ببندیم دکان‌ها همه بی‌کار شویم

روز آن است که تشریف بپوشد جان‌ها
ما به مهمان خدا بر سر اسرار شویم

روز آن است که در باغ بتان خیمه زنند
ما به نظاره ایشان سوی گلزار شویم


~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~
این کاربر بخاطر تخلف در قوانین انجمن برای همیشه بن شد.
(پرنسس)
     
  

 
~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~
« غزل شماره ی ۱۶۴۸ »



ساقیا عربده کردیم که در جنگ شویم
می گلرنگ بده تا همه یک رنگ شویم

صورت لطف سقی الله تویی در دو جهان
رخ می رنگ نما تا همگان دنگ شویم

باده منسوخ شود چون به صفت باده شویم
بنگ منسوخ شود چون همگی بنگ شویم

هین که اندیشه و غم پهلوی ما خانه گرفت
باده ده تا که از او ما به دو فرسنگ شویم

مطربا بهر خدا زخمه مستانه بزن
تا ز زخمه خوش تو ساخته چون چنگ شویم

مجلس قیصر روم است بده صیقل دل
تا که چون آینه جان همه بی‌رنگ شویم

یک جهان تنگ دل و ما ز فراخی نشاط
یک نفس عاشق آنیم که دلتنگ شویم

دشمن عقل کی دیده‌ست کز آمیزش او
همه عقل و همه علم و همه فرهنگ شویم

شمس تبریز چو در باغ صفا رو بنمود
زود در گردن عشقش همه آونگ شویم


~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~
این کاربر بخاطر تخلف در قوانین انجمن برای همیشه بن شد.
(پرنسس)
     
  

 
~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~
« غزل شماره ی ۱۶۴۹ »



وقت آن شد که به زنجیر تو دیوانه شویم
بند را برگسلیم از همه بیگانه شویم

جان سپاریم دگر ننگ چنین جان نکشیم
خانه سوزیم و چو آتش سوی میخانه شویم

تا نجوشیم از این خنب جهان برناییم
کی حریف لب آن ساغر و پیمانه شویم

سخن راست تو از مردم دیوانه شنو
تا نمیریم مپندار که مردانه شویم

در سر زلف سعادت که شکن در شکن است
واجب آید که نگونتر ز سر شانه شویم

بال و پر باز گشاییم به بستان چو درخت
گر در این راه فنا ریخته چون دانه شویم

گر چه سنگیم پی مهر تو چون موم شویم
گر چه شمعیم پی نور تو پروانه شویم

گر چه شاهیم برای تو چو رخ راست رویم
تا بر این نطع ز فرزین تو فرزانه شویم

در رخ آینه عشق ز خود دم نزنیم
محرم گنج تو گردیم چو پروانه شویم

ما چو افسانه دل بی‌سر و بی‌پایانیم
تا مقیم دل عشاق چو افسانه شویم

گر مریدی کند او ما به مرادی برسیم
ور کلیدی کند او ما همه دندانه شویم

مصطفی در دل ما گر ره و مسند نکند
شاید ار ناله کنیم استن حنانه شویم

نی خمش کن که خموشانه بباید دادن
پاسبان را چو به شب ما سوی کاشانه شویم


~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~
این کاربر بخاطر تخلف در قوانین انجمن برای همیشه بن شد.
(پرنسس)
     
  

 
~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~
« غزل شماره ی ۱۶۵۰ »



خوش بنوشم تو اگر زهر نهی در جامم
پخته و خام تو را گر نپذیرم خامم

عاشق هدیه نیم عاشق آن دست توام
سنقر دانه نیم ایبک بند دامم

از تغار تو اگر خون رسدم همچو سگان
گر من آن را قدح خاص ندانم عامم

غنچه و خار تو را دایه شوم همچو زمین
تا سمعنا و اطعنا کنی ای جان نامم

ملخ حکم تو تا مزرعه‌ام را بچرید
گر نگردم تلف تو علف ایامم

ساقی صبر بیا رطل گرانم درده
تا چو ریگش به یکی بار فروآشامم

گوییم شپشپی و چون پشه بی‌آرامی
چون دلارام نیابم به چه چیز آرامم

همچو دزدان ز عسس من همه شب در بیمم
همچو خورشیدپرستان به سحر بر بامم

مهر غیر تو بود در دل من مهر ضلال
شکر غیر تو بود در سر من سرسامم

به زبان گر نکنم یاد شکرخانه تو
کام و ناکام بود لذت آن در کامم

خبر رشک تو می آرد اشک تر من
نه به تقلید بل از دیده دهد پیغامم


~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~
این کاربر بخاطر تخلف در قوانین انجمن برای همیشه بن شد.
(پرنسس)
     
  

 
~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~
« غزل شماره ی ۱۶۵۱ »



ما سر و پنجه و قوت نه از این جان داریم
ما کر و فر سعادت نه ز کیوان داریم

آتش دولت ما نیست ز خورشید و اثیر
سبحات رخ تابنده ز سبحان داریم

رگ و پی نی و در آن دجله خون می جوشیم
دست و پا نی و در آن معرکه جولان داریم

هفت دریا بر ما غرقه یک قطره بود
که به کف شعشعه جوهر انسان داریم

چه کم ار سر نبود چونک سراسر جانیم
چه غم ار زر نبود چون مدد از کان داریم

بوهریره صفتیم و به گه داد و ستد
دل بدان سابقه و دست در انبان داریم

اهرمن دیو و پری جمله به جان عاشق ماست
چونک در عشق خدا ملک سلیمان داریم

در چه و حبس جهان گر چه رهین دلویم
چند یعقوب دل آشفته به کنعان داریم

شمس تبریز شهنشاه همه مردان است
ما از آن قطب جهان حجت و برهان داریم


~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~
این کاربر بخاطر تخلف در قوانین انجمن برای همیشه بن شد.
(پرنسس)
     
  

 
~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~
« غزل شماره ی ۱۶۵۲ »



ای دریغا که شب آمد همه از هم ببریم
مجلس آخر شد و ما تشنه و مخمورسریم

رفت این روز دراز و در حس گشت فراز
ز اول روز خماریم به شب زان بتریم

باطن ما چو فلک تا به ابد مستسقی است
گر چه روزی دو سه در نقش و نگار بشریم

معده گاو گرفته‌ست ره معده دل
ور نه در مرج بقا صاحب جوع بقریم

نزد یزدان نه صباح است برادر نه مسا
چیز دیگر بود و ما تبع آن دگریم

همه زندان جهان پر ز نگارست و نقوش
همه محبوس نقوش و وثنات صوریم

کوزه‌ها دان تو صور را و ز هر شربت فکر
همچو کوزه همه هر لحظه تهی ایم و پریم

نفسی پر ز سماع و نفسی پر ز نزاع
نفسی لست ابالی نفسی نفع و ضریم

شربت از کوزه نروید بود از جای دگر
همچو کوزه ز اصول مددش بی‌خبریم

از دهنده نظر ار چه که نظر محجوب است
زان است محجوب که ما غرق دهنده نظریم

آن چنانک نتوان دید ز بعد مفرط
سبب قربت مفرط معزول از بصریم

گه ز تمزیج جمادات چو یخ منجمدیم
گه در آن شیر گدازنده مثال شکریم

اگر این یخ نرود زان است که خورشید رمید
وگر آن مه نرسد زان است که بند اگریم

گر چه دل را ز لقا بر جگرش آبی نیست
متصل با کرم دوست چو آب و جگریم

چو مهندس جهت جان وطن غیبی ساخت
با مهندس ز درون هندسه‌ای برشمریم

چو سلیمان اگر او تاج نهد بر سر ما
همچو مور از پی شکرش همه بسته کمریم

از زکاتی که فرستد بر ما آن خورشید
قمر اندر قمر اندر قمر اندر قمریم

وز سحابی که فرستد بر ما آن دریا
گهر اندر گهر اندر گهر اندر گهریم

زان بهاری که خزانی نبود در پی او
همه سرسبز و فزاینده چو سرو و شجریم

جان چو روز است و تن ما چو شب و ما به میان
واسطه روز و شب خویش مثال سحریم

من خمش کردم ای خواجه ولیکن زنهار
هله منگر سوی ما سست که احدی الکبریم


~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~
این کاربر بخاطر تخلف در قوانین انجمن برای همیشه بن شد.
(پرنسس)
     
  
صفحه  صفحه 264 از 464:  « پیشین  1  ...  263  264  265  ...  463  464  پسین » 
شعر و ادبیات

Molavi | مولوی

رنگ ها List Insert YouTube video   

 ?

برای دسترسی به این قسمت میبایست عضو انجمن شوید. درصورتیکه هم اکنون عضو انجمن هستید با استفاده از نام کاربری و کلمه عبور وارد انجمن شوید. در صورتیکه عضو نیستید با استفاده از این قسمت عضو شوید.

 

 
DMCA/Report Abuse (گزارش)  |  News  |  Rules  |  How To  |  FAQ  |  Moderator List  |  Sexy Pictures Archive  |  Adult Forums  |  Advertise on Looti
↑ بالا
Copyright © 2009-2024 Looti.net. Looti Forums is not responsible for the content of external sites

RTA