انجمن لوتی: عکس سکسی جدید، فیلم سکسی جدید، داستان سکسی
شعر و ادبیات
  
صفحه  صفحه 267 از 464:  « پیشین  1  ...  266  267  268  ...  463  464  پسین »

Molavi | مولوی



 
~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~
« غزل شماره ی ۱۶۷۳ »



امشب ای دلدار مهمان توییم
شب چه باشد روز و شب آن توییم

هر کجا باشیم و هر جا که رویم
حاضران کاسه و خوان توییم

نقش‌های صنعت دست توییم
پروریده نعمت و نان توییم

چون کبوترزاده برج توییم
در سفر طواف ایوان توییم

حیث ما کنتم فولوا شطره
با زجاجه دل پری خوان توییم

هر زمان نقشی کنی در مغز ما
ما صحیفه خط و عنوان توییم

همچو موسی کم خوریم از دایه شیر
زانک مست شیر و پستان توییم

ایمنیم از دزد و مکر راه زن
زانک چون زر در حرمدان توییم

زان چنین مست است و دلخوش جان ما
که سبکسار و گران جان توییم

گوی زرین فلک رقصان ماست
چون نباشد چون که چوگان توییم

خواه چوگان ساز ما را خواه گوی
دولت این بس که به میدان توییم

خواه ما را مار کن خواهی عصا
معجز موسی و برهان توییم

گر عصا سازیم بیفشانیم برگ
وقت خشم و جنگ ثعبان توییم

عشق ما را پشت داری می کند
زانک خندان روی بستان توییم

سایه ساز ماست نور سایه سوز
زانک همچون مه به میزان توییم

هم تو بگشا این دهان را هم تو بند
بند آن توست و انبان توییم


~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~
این کاربر بخاطر تخلف در قوانین انجمن برای همیشه بن شد.
(پرنسس)
     
  

 
~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~
« غزل شماره ی ۱۶۷۴ »



ما ز بالاییم و بالا می رویم
ما ز دریاییم و دریا می رویم

ما از آن جا و از این جا نیستیم
ما ز بی‌جاییم و بی‌جا می رویم

لااله اندر پی الالله است
همچو لا ما هم به الا می رویم

قل تعالوا آیتیست از جذب حق
ما به جذبه حق تعالی می رویم

کشتی نوحیم در طوفان روح
لاجرم بی‌دست و بی‌پا می رویم

همچو موج از خود برآوردیم سر
باز هم در خود تماشا می رویم

راه حق تنگ است چون سم الخیاط
ما مثال رشته یکتا می رویم

هین ز همراهان و منزل یاد کن
پس بدانک هر دمی ما می رویم

خوانده‌ای انا الیه راجعون
تا بدانی که کجاها می رویم

اختر ما نیست در دور قمر
لاجرم فوق ثریا می رویم

همت عالی است در سرهای ما
از علی تا رب اعلا می رویم

رو ز خرمنگاه ما ای کورموش
گر نه کوری بین که بینا می رویم

ای سخن خاموش کن با ما میا
بین که ما از رشک بی‌ما می رویم

ای که هستی ما ره را مبند
ما به کوه قاف و عنقا می رویم


~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~
این کاربر بخاطر تخلف در قوانین انجمن برای همیشه بن شد.
(پرنسس)
     
  

 
~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~
« غزل شماره ی ۱۶۷۵ »



دوش عشق شمس دین می باختیم
سوی رفعت روح می افراختیم

در فراق روی آن معشوق جان
ماحضر با عشق او می ساختیم

در نثار عشق جان افزای او
قالب از جان هر زمان پرداختیم

عشق او صد جان دیگر می بداد
ما در این داد و ستد پرداختیم

همچو چنگ از حال خود خالی شدیم
پرده عشاق را بنواختیم

اندر آن پرده بده یک پردگی
کز شعاعش پرده‌ها بشناختیم

هر زمان خود را به سوی پرده‌ای
حیله حیله پیشتر انداختیم

برج برج و پرده پرده بعد از آن
همچو ماه چارده می تاختیم

رو نمود از سوی تبریز آفتاب
تا دل از رخت طبیعت آختیم


~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~
این کاربر بخاطر تخلف در قوانین انجمن برای همیشه بن شد.
(پرنسس)
     
  

 
~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~
« غزل شماره ی ۱۶۷۶»



عاقبت ای جان فزا نشکیفتم
خشم رفتم بی‌شما نشکیفتم

در جدایی خواستم تا خو کنم
راستی گویم جدا نشکیفتم

کی شکیبد خود کهی از کهربا
کاهم و از کهربا نشکیفتم

هر جفاکش طالب روز وفاست
من جفاکش از وفا نشکیفتم

نرم نرمک گویدم بازآمدی
گویمش ای جان ما نشکیفتم

ای دل و ای جان و چشم روشنم
بی‌پناه توتیا نشکیفتم

بر سرم می زد که دیدی تو سزا
ناسزایم ناسزا نشکیفتم

آزمودم مردگی و زندگی
در فنا و در بقا نشکیفتم

مطربا این پرده گو بهر خدا
ای خدا و ای خدا نشکیفتم


~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~
این کاربر بخاطر تخلف در قوانین انجمن برای همیشه بن شد.
(پرنسس)
     
  

 
~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~
« غزل شماره ی ۱۶۷۷ »



یک دمی خوش چو گلستان کندم
یک دمی همچو زمستان کندم

یک دمم فاضل و استاد کند
یک دمی طفل دبستان کندم

یک دمی سنگ زند بشکندم
یک دمی شاه درستان کندم

یک دمم چشمه خورشید کند
یک دمی جمله شبستان کندم

دامنش را بگرفتم به دو دست
تا ببینم که چه دستان کندم

دردی درد خوشش را قدحم
گر چه او ساقی مستان کندم

زان ستانم شکر او شب و روز
تا لقب هم شکرستان کندم


~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~
این کاربر بخاطر تخلف در قوانین انجمن برای همیشه بن شد.
(پرنسس)
     
  

 
~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~
« غزل شماره ی ۱۶۷۸ »



من اگر نالم اگر عذر آرم
پنبه در گوش کند دلدارم

هر جفایی که کند می رسدش
هر جفایی که کند بردارم

گر مرا او به عدم انگارد
ستمش را به کرم انگارم

داروی درد دلم درد وی است
دل به دردش ز چه رو نسپارم

عزت و حرمتم آنگه باشد
که کند عشق عزیزش خوارم

باده آنگه شود انگور تنم
که بکوبد به لگد عصارم

جان دهم زیر لگد چون انگور
تا طرب ساز شود اسرارم

گر چه انگور همه خون گرید
که از این جور و جفا بیزارم

پنبه در گوش کند کوبنده
که من از جهل نمی‌افشارم

تو گر انکار کنی معذوری
لیک من بوالحکم این کارم

چون ز سعی و قدمم سر کردی
آنگهی شکر کنی بسیارم


~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~
این کاربر بخاطر تخلف در قوانین انجمن برای همیشه بن شد.
(پرنسس)
     
  

 
~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~
« غزل شماره ی ۱۶۷۹ »



من اگر مستم اگر هشیارم
بنده چشم خوش آن یارم

بی‌خیال رخ آن جان و جهان
از خود و جان و جهان بیزارم

بنده صورت آنم که از او
روز و شب در گل و در گلزارم

این چنین آینه‌ای می بینم
چشم از این آینه چون بردارم

دم فروبسته‌ام و تن زده‌ام
دم مده تا علالا برنارم

بت من گفت منم جان بتان
گفتم این است بتا اقرارم

گفت اگر در سر تو شور من است
از تو من یک سر مو نگذارم

منم آن شمع که در آتش خود
هر چه پروانه بود بسپارم

گفتمش هر چه بسوزی تو ز من
دود عشق تو بود آثارم

راست کن لاف مرا با دیده
جز چنان راست نیاید کارم

من ز پرگار شدم وین عجب است
کاندر این دایره چون پرگارم

ساقی آمد که حریفانه بده
گفتم اینک به گرو دستارم

غلطم سر بستان لیک دمی
مددم ده قدری هشیارم

آن جهان پنهان را بنما
کاین جهان را به عدم انگارم


~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~
این کاربر بخاطر تخلف در قوانین انجمن برای همیشه بن شد.
(پرنسس)
     
  

 
~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~
« غزل شماره ی ۱۶۸۰ »



من اگر پرغم اگر شادانم
عاشق دولت آن سلطانم

تا که خاک قدمش تاج من است
اگرم تاج دهی نستانم

تا لب قند خوشش پندم داد
قند روید بن هر دندانم

گلم ار چند که خارم در پاست
یوسفم گر چه در این زندانم

هر کی یعقوب من است او را من
مونس زاویه احزانم

در وصال شب او همچو نیم
قند می نوشم و در افغانم

پای من گر چه در این گل مانده‌ست
نه که من سرو چنین بستانم

ز جهان گر پنهانم چه عجب
که نهان باشد جان من جانم

گر چه پرخارم سر تا به قدم
کوری خار چو گل خندانم

بوده‌ام مؤمن توحید کنون
مؤمنان را پس از این ایمانم

سایه شخصم و اندازه او
قامتش چند بود چندانم

هر کی او سایه ندارد چو فلک
او بداند که ز خورشیدانم

قیمتم نبود هر چند زرم
که به بازار نیم در کانم

من درون دل این سنگ دلان
چون زر و خاک به کان یک سانم

چونک از کان جهان بازرهم
زان سوی کون و مکان من دانم


~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~
این کاربر بخاطر تخلف در قوانین انجمن برای همیشه بن شد.
(پرنسس)
     
  ویرایش شده توسط: paaaaaarmida   

 
~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~
« غزل شماره ی ۱۶۸۱ »



من از این خانه به در می نروم
من از این شهر سفر می نروم

منم و این صنم و باقی عمر
من از او جای دگر می نروم

به خدا طوطی و طوطی بچه‌ام
جز سوی تنگ شکر می نروم

یک زمانی که ز من دور شود
جز که در خون جگر می نروم

گر جهان بحر شود موج زند
من بجز سوی گهر می نروم

بلبل مستم و در باغ طرب
جز به سوی گل تر می نروم

در سرم بوی میی افتاده‌ست
تا چو می جز که به سر می نروم

این چنین باغ و چنین سرو و چمن
جای آن هست اگر می نروم


~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~
این کاربر بخاطر تخلف در قوانین انجمن برای همیشه بن شد.
(پرنسس)
     
  

 
~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~
« غزل شماره ی ۱۶۸۲ »



من اگر پرغم اگر خندانم
عاشق دولت آن سلطانم

هوس عشق ملک تاج من است
اگرم تاج دهی نستانم

رنگ شاخ گل او برگ من است
زانک من بلبل آن بستانم

جز که بر خاک درش ننشینم
جز که در جان و دلش ننشانم

روز و شب غرقه شیر و شکرم
در گل و یاسمن و ریحانم

گر خراب است جهان گر معمور
من خراب ویم این می دانم

نظری هست ملک را بر من
گر چه با خاک زمین یک سانم

زر با خاک درآمیخته‌ام
باش در کوره روم در کانم


~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~
این کاربر بخاطر تخلف در قوانین انجمن برای همیشه بن شد.
(پرنسس)
     
  
صفحه  صفحه 267 از 464:  « پیشین  1  ...  266  267  268  ...  463  464  پسین » 
شعر و ادبیات

Molavi | مولوی

رنگ ها List Insert YouTube video   

 ?

برای دسترسی به این قسمت میبایست عضو انجمن شوید. درصورتیکه هم اکنون عضو انجمن هستید با استفاده از نام کاربری و کلمه عبور وارد انجمن شوید. در صورتیکه عضو نیستید با استفاده از این قسمت عضو شوید.

 

 
DMCA/Report Abuse (گزارش)  |  News  |  Rules  |  How To  |  FAQ  |  Moderator List  |  Sexy Pictures Archive  |  Adult Forums  |  Advertise on Looti
↑ بالا
Copyright © 2009-2024 Looti.net. Looti Forums is not responsible for the content of external sites

RTA