انجمن لوتی: عکس سکسی جدید، فیلم سکسی جدید، داستان سکسی
شعر و ادبیات
  
صفحه  صفحه 290 از 464:  « پیشین  1  ...  289  290  291  ...  463  464  پسین »

Molavi | مولوی


مرد

 
غزل شماره ی ‏۱۹۰۳

شنیدی تو که خط آمد ز خاقان
که از پرده برون آیند خوبان

چنین فرموده است خاقان که امسال
شکر خواهم که باشد سخت ارزان

زهی سال و زهی روز مبارک
زهی خاقان زهی اقبال خندان

درون خانه بنشستن حرام است
که سلطان می خرامد سوی میدان

بیا با ما به میدان تا ببینی
یکی بزم خوش پیدای پنهان

نهاده خوان و نعمت‌های بسیار
ز حلواها و از مرغان بریان

غلامان چو مه در پیش ساقی
نوای مطربان خوشتر از جان

ولیک از عشق شه جان‌های مستان
فراغت دارد از ساقی و از خوان

تو گویی این کجا باشد همان جا
که اندیشه کجا گشته‌ست جویان
هله
     
  
مرد

 
غزل شماره ی ‏۱۹۰۴

کجا خواهی ز چنگ ما پریدن
کی داند دام قدرت را دریدن

چو پایت نیست تا از ما گریزی
بنه گردن رها کن سر کشیدن

دوان شو سوی شیرینی چو غوره
به باطن گر نمی‌دانی دویدن

رسن را می گزی ای صید بسته
نبرد این رسن هیچ از گزیدن

نمی‌بینی سرت اندر زه ماست
کمانی بایدت از زه خمیدن

چه جفته می زنی کز بار رستم
یکی دم هشتمت بهر چریدن
هله
     
  
مرد

 
غزل شماره ی ‏۱۹۰۵

اگر تو عاشقی غم را رها کن
عروسی بین و ماتم را رها کن

تو دریا باش و کشتی را برانداز
تو عالم باش و عالم را رها کن

چو آدم توبه کن وارو به جنت
چه و زندان آدم را رها کن

برآ بر چرخ چون عیسی مریم
خر عیسی مریم را رها کن

وگر در عشق یوسف کف بریدی
همو را گیر و مرهم را رها کن

وگر بیدار کردت زلف درهم
خیال و خواب درهم را رها کن

نفخت فیه من روحی رسیده‌ست
غم بیش و غم کم را رها کن

مسلم کن دل از هستی مسلم
امید نامسلم را رها کن

بگیر ای شیرزاده خوی شیران
سگان نامعلم را رها کن

حریصان را جگرخون بین و گرگین
گر و ناسور محکم را رها کن

بر آن آرد تو را حرص چو آزر
که ابراهیم ادهم را رها کن

خمش زان نوع کوته کن سخن را
که الله گو اعلم را رها کن

چو طالع گشت شمس الدین تبریز
جهان تنگ مظلم را رها کن
هله
     
  
مرد

 
غزل شماره ی ‏۱۹۰۶

تو نقد قلب را از زر برون کن
وگر گوید زرم زوتر برون کن

که بیگانه چو سیلاب است دشمن
ز بامش تو بران وز در برون کن

مگس‌ها را ز غیرت ای برادر
از این بزم پر از شکر برون کن

دو چشم خاین نامحرمان را
از آن زیب و جمال فر برون کن

اگر کر نشنود آواز آن چنگ
اگر تانی کری از کر برون کن

چو مستان شیشه اندر دست دارند
دلی کو هست چون مرمر برون کن

نران راه معنی عاشقانند
نر شهوت بود چون خر برون کن

بر یزید است شهوت پر و بالش
از این مرغان نیکو پر برون کن

چو بنده شمس تبریزی نباشد
تو او را آدمی مشمر برون کن
هله
     
  
مرد

 
غزل شماره ی ‏۱۹۰۷

گر این جا حاضری سر همچنین کن
چو کردی بار دیگر همچنین کن

مرا دی تنگ اندر بر کشیدی
بیا ای تنگ شکر همچنین کن

در و بام مرا دی می شکستی
درآ امروز از در همچنین کن

میان جان چاکر کار کردی
به پیش چشم چاکر همچنین کن

چه خوش کردی مها آن شیوه را دی
رها کن ناز و خوشتر همچنین کن
هله
     
  
مرد

 
غزل شماره ی ‏۱۹۰۸

نتانی آمدن این راه با من
کجا دارد هریسه پای روغن

ولی همراهی و با تو بسازم
که چشم من به روی توست روشن

چو از راهت ببردم شرط نبود
میان راه ترک دوست کردن

بغل‌هایت بگیرم همچو پیران
چو طفلانت نهم گاهی به گردن

چو آدم توبه کن از خوشه چینی
چو کشتی بذر آن توست خرمن

دهان بربند گوش فهم بسته‌ست
مگو چیزی که می ناید به گفتن
هله
     
  
مرد

 
غزل شماره ی ‏۱۹۰۹

دل معشوق سوزیده است بر من
وزان سوزش جهان را سوخت خرمن

بزد آتش به جان بنده شمعی
کز او شد موم جان سنگ و آهن

بدید آمد از آن آتش به ناگه
میان شب هزاران صبح روشن

به کوی عشق آوازه درافتاد
که شد در خانه دل شکل روزن

چه روزن کآفتاب نو برآمد
که سایه نیست آن جا قدر سوزن

از آن نوری که از لطفش برسته‌ست
ز آتش گلبن و نسرین و سوسن

از آن سو بازگرد ای یار بدخو
بدین سو آ که این سوی است مؤمن

به سوی بی‌سوی جمله بهار است
به هر سو غیر این سرمای بهمن

چو شمس الدین جان آمد ز تبریز
تو جان کندن همی‌خواهی همی‌کن
هله
     
  
مرد

 
غزل شماره ی ‏۱۹۱۰

تو هر جزو جهان را بر گذر بین
تو هر یک را رسیده از سفر بین

تو هر یک را به طمع روزی خود
به پیش شاه خود بنهاده سر بین

مثال اختران از بهر تابش
فتاده عاجز اندر پای خور بین

مثال سیل‌ها در جستن آب
به سوی بحرشان زیر و زبر بین

برای هر یکی از مطبخ شاه
به قدر او تو خوان معتبر بین

به پیش جام بحرآشام ایشان
تو دریای جهان را مختصر بین

وان‌ها را که روزی روی شاه است
ز حسن شه دهانش پرشکر بین

به چشم شمس تبریزی تو بنگر
یکی دریای دیگر پرگهر بین
هله
     
  
مرد

 
غزل شماره ی ‏۱۹۱۱

تو را پندی دهم ای طالب دین
یکی پندی دلاویزی خوش آیین

مشین غافل به پهلوی حریصان
که جان گرگین شود از جان گرگین

ز خارش‌های دل ار پاک گردی
ز دل یابی حلاوت‌های والتین

بجوشند از درون دل عروسان
چو مرد حق شوی ای مرد عنین

ز چشمه چشم پریان سر برآرند
چو ماه و زهره و خورشید و پروین

بنوش این را که تلقین‌های عشق است
که سودت کم کند در گور تلقین

به احسان زر به خوبان آن چنان ده
که نفریبند زشتانت به تحسین

نمی‌خواهند خوبان جز ممیز
بمفریبان تو ایشان را به کابین

ز تو آن گلرخان را ننگ آید
چو بفروشی تو سرگی را به سرگین

ز سنگ آسیا زیرین حمول است
نه قیمت بیش دارد سنگ زیرین

میان سنگ‌ها آن بیش ارزد
که افزون خورده باشد زخم میتین

ز اشکست تجلی فضل دارد
میان کوه‌ها آن طور سینین

خمش کن صبر کن تمکین تو کو
که را ماند ز دست عشق تمکین
هله
     
  
مرد

 
غزل شماره ی ‏۱۹۱۲

بیا ساقی می ما را بگردان
بدان می این قضاها را بگردان

قضا خواهی که از بالا بگردد
شراب پاک بالا را بگردان

زمینی خود که باشد با غبارش
زمین و چرخ و دریا را بگردان

نیندیشم دگر زین خورده سودا
بیا دریای سودا را بگردان

اگر من محرم ساغر نباشم
مرا لا گیر و الا را بگردان

اگر کژ رفت این دل‌ها ز مستی
دل بی‌دست و بی‌پا را بگردان

شرابی ده که اندر جا نگنجم
چو فرمودی مرا جا را بگردان
هله
     
  
صفحه  صفحه 290 از 464:  « پیشین  1  ...  289  290  291  ...  463  464  پسین » 
شعر و ادبیات

Molavi | مولوی

رنگ ها List Insert YouTube video   

 ?

برای دسترسی به این قسمت میبایست عضو انجمن شوید. درصورتیکه هم اکنون عضو انجمن هستید با استفاده از نام کاربری و کلمه عبور وارد انجمن شوید. در صورتیکه عضو نیستید با استفاده از این قسمت عضو شوید.

 

 
DMCA/Report Abuse (گزارش)  |  News  |  Rules  |  How To  |  FAQ  |  Moderator List  |  Sexy Pictures Archive  |  Adult Forums  |  Advertise on Looti
↑ بالا
Copyright © 2009-2024 Looti.net. Looti Forums is not responsible for the content of external sites

RTA