انجمن لوتی: عکس سکسی جدید، فیلم سکسی جدید، داستان سکسی
شعر و ادبیات
  
صفحه  صفحه 301 از 464:  « پیشین  1  ...  300  301  302  ...  463  464  پسین »

Molavi | مولوی


مرد

 
غزل شماره ی ‏۲۰۱۱

جان جان‌هایی تو جان را برشکن
کس تویی دیگر کسان را برشکن

گوهر باقی درآ در دیده‌ها
سنگ بستان باقیان را برشکن

ز آسمان حق بتاب ای آفتاب
اختران آسمان را برشکن

غیب دان کن سینه‌های خلق را
سینه‌های عیب دان را برشکن

بانشان از بی‌نشان پرده شده
بی‌نشانی هر نشان را برشکن

روز مطلق کن شب تاریک را
بارنامه پاسبان را برشکن

شمس تبریز آفتابی آفتاب
شمع جان و شمعدان را برشکن
هله
     
  
مرد

 
غزل شماره ی ‏۲۰۱۲

ای دلارام من و ای دل شکن
وی کشیده خویش بی‌جرمی ز من

از نظر رفتی ز دل بیرون نه‌ای
ز آنک تو شمعی و جان و دل لگن

جان من جان تو جانت جان من
هیچ کس دیده‌ست یک جان در دو تن

زندگی‌ام وصل تو مرگم فراق
بی‌نظیرم کرده‌ای اندر دو فن

بس بجستم آب حیوان خضر گفت
بی‌وصالش جان نیابی جان مکن

غم نیارد گرد غمگین تو گشت
ور بگردد بایدش گردن زدن

جان‌ها زان گرد تو گرددهمی
جان ادیم و تو سهیل اندر یمن

بهر تو گفته‌ست منصور حلاج
یا صغیر السن یا رطب البدن

شیر مست شهد تو گشت و بگفت
یا قریب العهد من شرب اللبن

پیش مستان تو غم را راه نیست
فکرت و غم هست کار بوالحسن

هر کی در چاه طبیعت مانده است
چاره‌اش نبود ز فکر چون رسن

چونک برپرید کاسد گشت حبل
چون یقینی یافت کاسد گشت ظن

همزبان بی‌زبانان شو دلا
تا به گفت و گو نباشی مرتهن
هله
     
  
مرد

 
غزل شماره ی ‏۲۰۱۳

ساقیا برخیز و می در جام کن
وز شراب عشق دل را دام کن

نام رندی را بکن بر خود درست
خویشتن را لاابالی نام کن

چرخ گردنده تو را چون رام شد
مرکب بی‌مرکبی را رام کن

آتش بی‌باکی اندر چرخ زن
خاک تیره بر سر ایام کن

مذهب زناربندان پیشه گیر
خدمت کاووس و آذرنام کن
هله
     
  
مرد

 
غزل شماره ی ‏۲۰۱۴

راز چون با من نگوید یار من
بند گردد پیش او گفتار من

عذر می‌گوید که یعنی خامشم
با تو می‌گوید دل هشیار من

با کسی دیگر زبان گردد همه
سر خود می‌گوید و اسرار من

در گمان افتد دلم زین واقعه
این دل ترسان بدپندار من

گر بگوید ور نگوید راز من
دل ندارد صبر از دلدار من
هله
     
  
مرد

 
غزل شماره ی ‏۲۰۱۵

فقر را در خواب دیدم دوش من
گشتم از خوبی او بی‌هوش من

از جمال و از کمال لطف فقر
تا سحرگه بوده‌ام مدهوش من

فقر را دیدم مثال کان لعل
تا ز رنگش گشتم اطلس پوش من

بس شنیدم های و هوی عاشقان
بس شنیدم بانگ نوشانوش من

حلقه‌ای دیدم همه سرمست فقر
حلقه او دیدم اندر گوش من

بس بدیدم نقش‌ها در نور فقر
بس بدیدم نقش جان در روش من

از میان جان ما صد جوش خاست
چون بدیدم بحر را در جوش من

صد هزاران نعره می‌زد آسمان
ای غلام همچنان چاووش من
هله
     
  
مرد

 
غزل شماره ی ‏۲۰۱۶

جان من جان تو جانت جان من
هیچ دیدستی دو جان در یک بدن

ای تن ار بی‌او به صد جان زنده‌ای
جان طلب کن جان و لاف تن مزن

دل از این جان برکن و بر وی بنه
ز آنک از این جانی نیاید جان مکن

از قل الروح امر ربی فهم شد
شرح جان ای جان نیاید در دهن
هله
     
  
مرد

 
غزل شماره ی ‏۲۰۱۷

آمد آمد در میان خوب ختن
هر دو دستت را بشو از جان و تن

داد شمشیری به دست عشق و گفت
هرچ بینی غیر من گردن بزن

اندر آب انداز الا نوح را
هر که باشد خوب و زشت و مرد و زن

هر که او اندر دل نوح است رست
هر که در پستی است در دریا فکن
هله
     
  
مرد

 
غزل شماره ی ‏۲۰۱۸

مرغ خانه با هما پر وا مکن
پر نداری نیت صحرا مکن

چون سمندر در دل آتش مرو
وز مری تو خویش را رسوا مکن

درزیا آهنگری کار تو نیست
تو ندانی فعل آتش‌ها مکن

اول از آهنگران تعلیم گیر
ور نه بی‌تعلیم تو آن را مکن

چون نه‌ای بحری تو بحر اندرمشو
قصد موج و غره دریا مکن

ور کنی پس گوشه کشتی بگیر
دست خود را تو ز کشتی وا مکن

گر بیفتی هم در آتش کشتی بیفت
تکیه تو بر پنجه و بر پا مکن

چرخ خواهی صحبت عیسی گزین
ور نه قصد گنبد خضرا مکن

میوه خامی مقیم شاخ باش
بی‌معانی ترک این اسما مکن

شمس تبریزی مقیم حضرت است
تو مقام خویش جز آن جا مکن
هله
     
  
مرد

 
غزل شماره ی ‏۲۰۱۹

ای ببرده دل تو قصد جان مکن
و آنچ من کردم تو جانا آن مکن

بنگر اندر درد من گر صاف نیست
درد خود مفرستم و درمان مکن

داد ایمان داد زلف کافرت
یک سر مویی ز کفر ایمان مکن

عادت خوبان جفا باشد جفا
هم بر آن عادت بر او احسان مکن

گر چه دل بر مرگ خود بنهاده‌ایم
در جفا آهسته‌تر چندان مکن

عیش ما را مرگ باشد پرده دار
پرده پوش و مرگ را خندان مکن

ای زلیخا فتنه عشق از تو است
یوسفی را هرزه در زندان مکن

چون سر رندان نداری وقت عیش
وعده‌ها اندر سر رندان مکن

نور چشم عاشقان آخر تویی
عیش‌ها بر کوری ایشان مکن

نقدکی را از یکی مفلس مبر
از حریصی نقد او در کان مکن

شب روان را همچو استاره مسوز
راه خود را پر ز رهبانان مکن

شمس تبریزی یکی رویی نمای
تا ابد تو روی با جانان مکن
هله
     
  
مرد

 
غزل شماره ی ‏۲۰۲۰

ای خدا این وصل را هجران مکن
سرخوشان عشق را نالان مکن

باغ جان را تازه و سرسبز دار
قصد این مستان و این بستان مکن

چون خزان بر شاخ و برگ دل مزن
خلق را مسکین و سرگردان مکن

بر درختی کشیان مرغ توست
شاخ مشکن مرغ را پران مکن

جمع و شمع خویش را برهم مزن
دشمنان را کور کن شادان مکن
هله
     
  
صفحه  صفحه 301 از 464:  « پیشین  1  ...  300  301  302  ...  463  464  پسین » 
شعر و ادبیات

Molavi | مولوی

رنگ ها List Insert YouTube video   

 ?

برای دسترسی به این قسمت میبایست عضو انجمن شوید. درصورتیکه هم اکنون عضو انجمن هستید با استفاده از نام کاربری و کلمه عبور وارد انجمن شوید. در صورتیکه عضو نیستید با استفاده از این قسمت عضو شوید.

 

 
DMCA/Report Abuse (گزارش)  |  News  |  Rules  |  How To  |  FAQ  |  Moderator List  |  Sexy Pictures Archive  |  Adult Forums  |  Advertise on Looti
↑ بالا
Copyright © 2009-2024 Looti.net. Looti Forums is not responsible for the content of external sites

RTA