انجمن لوتی: عکس سکسی جدید، فیلم سکسی جدید، داستان سکسی
شعر و ادبیات
  
صفحه  صفحه 319 از 464:  « پیشین  1  ...  318  319  320  ...  463  464  پسین »

Molavi | مولوی



 
~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~
« غزل شماره ی ۲۱۹۱ »



ای رونق نوبهار برگو
وی شادی لاله زار برگو

بی‌غصه می فروش می‌نوش
بی‌زحمت شاخ خار برگو

ای بلبل و ای هزاردستان
برگو صفت بهار برگو

ای حلقه به گوش و عاشق گل
گوش و پس سر مخار برگو

شرح قد سرو و چهره گل
بر عرعر و بر چنار برگو

چون رفت خزان و رو نهان کرد
بر سرو رو آشکار برگو

گر پرسندت که جان رز چیست
بر برگ نظر مدار برگو

صد شیر و هزار گونه خرگوش
خواهی که کنی شکار برگو

خواهی که شود قبول عذرت
ز اشکوفه خوش عذار برگو

خواهی که بری قرار مستان
زان نرگس پرخمار برگو

امروز سر شراب داریم
ساقی شو و بر نهار برگو

مستی آمد ملولیت رفت
صد بار و هزار بار برگو

ای جام شرابدار برگرد
وی چنگ لطیف تار برگو

از بهر ثواب و رحمت حق
ای عارف حق گزار برگو

ما منتظر توایم بشتاب
بی‌زحمت انتظار برگو

تشنیع مزن که صله‌ای نیست
نک آوردم نثار برگو


~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~
این کاربر بخاطر تخلف در قوانین انجمن برای همیشه بن شد.
(پرنسس)
     
  

 
~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~
« غزل شماره ی ۲۱۹۲ »



ای عارف خوش کلام برگو
ای فخر همه کرام برگو

هر ممتحنی ز دست رفته
بر دست گرفت جام برگو

قایم شو و مات کن خرد را
وز باده باقوام برگو

تا روح شویم جمله می ده
تا خواجه شود غلام برگو

قانع نشوم به نور روزن
بشکاف حجاب بام برگو

بپذیر مدام خوش ز ساقی
چون مست شدی مدام برگو

آن جام چو زر پخته بستان
زان سوختگان خام برگو

مبدل شد و خوش حطام دنیا
چون رستی از این حطام برگو

لب بستم ای بت شکرلب
بی‌واسطه و پیام برگو


~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~
این کاربر بخاطر تخلف در قوانین انجمن برای همیشه بن شد.
(پرنسس)
     
  

 
~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~
« غزل شماره ی ۲۱۹۳ »



ای صید رخ تو شیر و آهو
پنهان ز کجا شود چنان رو

چندانک توانیش تو می‌پوش
می‌بند نقاب توی بر تو

در روزن سینه‌ها بتابید
خورشید ز مطلع ترازو

اندر عدم و وجود افکند
صد غلغله عشق که تعالوا

ای قند دو لعل تو خردسوز
وی تیر دو چشم تو جگرجو

سی بیت دگر بخواست گفتن
مستیش کشید گوش از آن سو

سی بیت فروختم به یک بیت
بیتی که گشاده شد در آن کو


~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~
این کاربر بخاطر تخلف در قوانین انجمن برای همیشه بن شد.
(پرنسس)
     
  

 
~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~
« غزل شماره ی ۲۱۹۴»



آن وعده که کرده‌ای مرا کو
این جا منم و تو وانما کو

با جمله پلاس خوش نباشد
آن عهد پلاس را وفا کو

لب بسته چو بوبک ربابی
آن داد و گشاد و آن عطا کو

ای وعده تو چو صبح صادق
آن شمع و چراغ و آن ضیا کو

تا چند ز ناسزا و دشنام
آن دلداری و آن سزا کو

خیزید به سوی من کشیدش
ای طایفه یاری شما کو

ای سنگ دلان جواب گویید
کان کان عقیق و کیمیا کو

یا سحر نمود و چشم ما بست
آن ساحر و آن گره گشا کو

یا پر بگشاد و در هوا رفت
ای مرغ ضمیر آن هوا کو

والله که نرفت و رفتنی نیست
ماییم ز خویش رفته ما کو

ماکو به همان طرف که انداخت
ای در کف صنع ما چو ماکو

هین مشک سخن بنه به جو رو
می‌خواندت آب کان سقا کو


~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~
این کاربر بخاطر تخلف در قوانین انجمن برای همیشه بن شد.
(پرنسس)
     
  

 
~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~
« غزل شماره ی ۲۱۹۵ »



خوش خرامان می‌روی ای جان جان بی‌من مرو
ای حیات دوستان در بوستان بی‌من مرو

ای فلک بی‌من مگرد و ای قمر بی‌من متاب
ای زمین بی‌من مروی و ای زمان بی‌من مرو

این جهان با تو خوش است و آن جهان با تو خوش است
این جهان بی‌من مباش و آن جهان بی‌من مرو

ای عیان بی‌من مدان و ای زبان بی‌من مخوان
ای نظر بی‌من مبین و ای روان بی‌من مرو

شب ز نور ماه روی خویش را بیند سپید
من شبم تو ماه من بر آسمان بی‌من مرو

خار ایمن گشت ز آتش در پناه لطف گل
تو گلی من خار تو در گلستان بی‌من مرو

در خم چوگانت می‌تازم چو چشمت با من است
همچنین در من نگر بی‌من مران بی‌من مرو

چون حریف شاه باشی ای طرب بی‌من منوش
چون به بام شه روی ای پاسبان بی‌من مرو

وای آن کس کو در این ره بی‌نشان تو رود
چو نشان من تویی ای بی‌نشان بی‌من مرو

وای آن کو اندر این ره می‌رود بی‌دانشی
دانش راهم تویی ای راه دان بی‌من مرو

دیگرانت عشق می‌خوانند و من سلطان عشق
ای تو بالاتر ز وهم این و آن بی‌من مرو


~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~
این کاربر بخاطر تخلف در قوانین انجمن برای همیشه بن شد.
(پرنسس)
     
  

 
~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~
« غزل شماره ی ۲۱۹۶ »



از حلاوت‌ها که هست از خشم و از دشنام او
می‌ستیزم هر شبی با چشم خون آشام او

دام‌های عشق او گر پر و بالم بسکلد
طوطی جان نسکلد از شکر و بادام او

چند پرسی مر مرا از وحشت و شب‌های هجر
شب کجا ماند بگو در دولت ایام او

خون ما را رنگ خون و فعل می‌آمد از آنک
خون‌ها می می‌شود چون می‌رود در جام او

وعده‌های خام او در مغز جان جوشان شده
عاشقان پخته بین از وعده‌های خام او

خسروان بر تخت دولت بین که حسرت می‌خورند
در لقای عاشقان کشته بدنام او

آن سگان کوی او شاهان شیران گشته‌اند
کان چنان آهوی فتنه دیده شد بر بام او

الله الله تو مپرس از باخودان اوصاف می
تو ببین در چشم مستان لطف‌های عام او

دست بر رگ‌های مستان نه دلا تا پی بری
از دهان آلودگان زان باده خودکام او

شمس تبریزی که گامش بر سر ارواح بود
پا منه تو سر بنه بر جایگاه گام او


~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~
این کاربر بخاطر تخلف در قوانین انجمن برای همیشه بن شد.
(پرنسس)
     
  

 
~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~
« غزل شماره ی ۲۱۹۷ »



ای خراب اسرارم از اسرار تو اسرار تو
نقش‌هایی دیدم از گلزار تو گلزار تو

کشته عشق توام ور ز آنک تو منکر شوی
خط‌هایی دارم از اقرار تو اقرار تو

می‌گدازم می‌گدازم هر زمان همچون شکر
از شکرها رسته از گفتار تو گفتار تو

شب همه خلقان بخفته چشم من بیدار و باز
همچو بخت و طالع بیدار تو بیدار تو

چند گویی مر مرا کز کار چون کاهل شدی
راست گویی ای صنم از کار تو از کار تو

ای طبیب عاشقان این جمله بیماریم
هست زان دو نرگس بیمار تو بیمار تو

ای دم هشیاریم بی‌هوش هشیاری تو
ای دم بی‌هوشیم هشیار تو هشیار تو

چشمه‌ها بر دل بجوشد هر دم از دریای تو
چشم دل پرک زن انوار تو انوار تو

شمس تبریزی که عالم اندک اندک بود
از عطا و بخشش بسیار تو بسیار تو


~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~
این کاربر بخاطر تخلف در قوانین انجمن برای همیشه بن شد.
(پرنسس)
     
  

 
~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~
« غزل شماره ی ۲۱۹۸ »



جمله خشم از کبر خیزد از تکبر پاک شو
گر نخواهی کبر را رو بی‌تکبر خاک شو

خشم هرگز برنخیزد جز ز کبر و ما و من
هر دو را چون نردبان زیر آر و بر افلاک شو

هر کجا تو خشم دیدی کبر را در خشم جو
گر خوشی با این دو مارت خود برو ضحاک شو

گر ز کبر و خشم بیزاری برو کنجی بخست
ور ز کبر و خشم دلشادی برو غمناک شو

خشم سگساران رها کن خشم از شیران ببین
خشم از شیران چو دیدی سر بنه شیشاک شو

لقمه شیرین که از وی خشم انگیزان مخور
لقمه از لولاک گیر و بنده لولاک شو

رو تو قصاب هوا شو کبر و کین را خون بریز
چند باشی خفته زیر این دو سگ چالاک شو


~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~
این کاربر بخاطر تخلف در قوانین انجمن برای همیشه بن شد.
(پرنسس)
     
  

 
~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~
« غزل شماره ی ۲۱۹۹ »



ای سنایی عاشقان را درد باید درد کو
بار جور نیکوان را مرد باید مرد کو

بار جور نیکوان از دی و فردا برتر است
وانما جان کسی از دی و فردا فرد کو

ور خیال آید تو را کز دی و فردا برتری
برتری را کار و بار و ملک و بردابرد کو

در میان هفت دریا دامن تو خشک کو
در میان هفت دوزخ عنصر تو سرد کو

این نداری خود ولیکن گر تو این را طالبی
آه سرد و اشک گرم و چهره‌های زرد کو

هر نفس بوی دل آید از صراط المستقیم
تا نگویی عشق ره رو را که راه آورد کو

گرد از آن دریا برآمد گرد جسم اولیاست
تا نگویی قوم موسی را در این یم گرد کو


~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~
این کاربر بخاطر تخلف در قوانین انجمن برای همیشه بن شد.
(پرنسس)
     
  

 
~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~
« غزل شماره ی ۲۲۰۰ »



ای صبا بادی که داری در سر از یاری بگو
گر نگویی با کسی با عاشقان باری بگو

قصه کن در گوش ما گر دیگران محرم نیند
با دل پرخون ما پیغام دلداری بگو

آن مسیح حسن را دانم که می‌دانی کجاست
با کسی کز عشق دارد بسته زناری بگو

بانگ برزن عاشقی را کو به گل مشغول شد
گو که شرمت باد از آن رخ ترک گلزاری بگو

ای صبا خوش آمدی چون بازگردی سوی دوست
حال من دزدیده اندر گوش عیاری بگو

سوسنی با صد زبان گر حال من با او بگفت
تو چو نرگس بی‌زبان از چشم اسراری بگو

با چنان غیرت که جان دارد بگفتم پیش خلق
شمس تبریزی بگویم گفت جان آری بگو


~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~
این کاربر بخاطر تخلف در قوانین انجمن برای همیشه بن شد.
(پرنسس)
     
  
صفحه  صفحه 319 از 464:  « پیشین  1  ...  318  319  320  ...  463  464  پسین » 
شعر و ادبیات

Molavi | مولوی

رنگ ها List Insert YouTube video   

 ?

برای دسترسی به این قسمت میبایست عضو انجمن شوید. درصورتیکه هم اکنون عضو انجمن هستید با استفاده از نام کاربری و کلمه عبور وارد انجمن شوید. در صورتیکه عضو نیستید با استفاده از این قسمت عضو شوید.

 

 
DMCA/Report Abuse (گزارش)  |  News  |  Rules  |  How To  |  FAQ  |  Moderator List  |  Sexy Pictures Archive  |  Adult Forums  |  Advertise on Looti
↑ بالا
Copyright © 2009-2024 Looti.net. Looti Forums is not responsible for the content of external sites

RTA