انجمن لوتی: عکس سکسی جدید، فیلم سکسی جدید، داستان سکسی
شعر و ادبیات
  
صفحه  صفحه 330 از 464:  « پیشین  1  ...  329  330  331  ...  463  464  پسین »

Molavi | مولوی



 
~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~
« غزل شماره ی ۲۳۰۱ »



من سرخوش و تو دلخوش غم بی‌دل و بی‌سر به
دل می‌ده و بر می‌خور از دلبر و دل بر به

عالم همه چون دریا تن چون صدف جویا
جان وصف گهر گویا زین‌ها همه گوهر به

صورت مثل چادر جان رفته به چادر در
بی‌صورت و بی‌پیکر وز هر چه مصور به

تو پرده تن دیدی از سینه بنشنیدی
آن زخمه که دل می‌زد کان پرده دیگر به

از چهره تو زر می‌زن با چهره زر می‌گو
با زر غم و بی‌زر غم آخر غم با زر به


~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~
این کاربر بخاطر تخلف در قوانین انجمن برای همیشه بن شد.
(پرنسس)
     
  

 
~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~
« غزل شماره ی ۲۳۰۲ »



هشیار شدم ساقی دستار به من واده
یا مشک سقا پر کن یا مشک به سقا ده

نیمی بخور ای ساقی ما را بده آن باقی
والله که غلط گفتم نی نی همه ما را ده

ای فتنه مرد و زن امشب در من بشکن
رخت من و نقد من بردار و به یغما ده

خواهی که همه دریا آب حیوان گردد
از جام شراب خود یک جرعه به دریا ده

خواهی که مه و زهره چون مرغ فرود آید
زان می که به کف داری یک رطل به بالا ده


~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~
این کاربر بخاطر تخلف در قوانین انجمن برای همیشه بن شد.
(پرنسس)
     
  

 
~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~
« غزل شماره ی ۲۳۰۳ »



ناگاه درافتادم زان قصر و سراپرده
در قعر چنین چاهی ناخورده و نابرده

دنیا نبود عیدم من زشتی او دیدم
گلگونه نهد بر رو آن روسپی زرده

گلگونه چه آراید آن خاربن بد را
آن خار فرورفته در هر جگر و گرده

با تارک گل آمد موبند فروهشته
ابروی خود از وسمه آن کور سیه کرده

منگر تو به خلخالش ساق سیهش را بین
خوش آید شب بازی لیک از سپس پرده

رو دست بشو از وی ای صوفی روشسته
دل را بستر از وی ای مرد سراسترده

بدبخت و گران جانی کو بخت از او جوید
دربند بزرگی شد می‌سوزد چون خرده

فریاد رس ای جانان ما را ز گران جانان
ای از عدمی ما را در چرخ درآورده

خاموش سخن می‌ران زان خوش دم بی‌پایان
تا چند سخن سازی تو زین دم بشمرده


~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~
این کاربر بخاطر تخلف در قوانین انجمن برای همیشه بن شد.
(پرنسس)
     
  

 
~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~
« غزل شماره ی ۲۳۰۴ »



هر روز پری زادی از سوی سراپرده
ما را و حریفان را در چرخ درآورده

صوفی ز هوای او پشمینه شکافیده
عالم ز بلای او دستار کشان کرده

سالوس نتان کردن مستور نتان بودن
از دست چنین رندی سغراق رضا خورده

دی رفت سوی گوری در مرده زد او شوری
معذورم آخر من کمتر نیم از مرده

هر روز برون آید ساغر به کف و گوید
والله که بنگذارم در شهر یک افسرده

ای مونس و ای جانم چندانت بپیچانم
تا شهد و شکر گردی ای سرکه پرورده

خستم جگرت را من بستان جگری دیگر
همچون جگر شیران ای گربه پژمرده

همرنگ دل من شو زیرا که نمی‌شاید
من سرخ و سپید ای جان تو زرد و سیه چرده

خامش کن و خامش کن دررو به حریم دل
کاندر حرمین دل نبود دل آزرده

شمس الحق تبریزی بادا دل بدخواهت
بر گرد جهان گردان در طمع یکی گرده


~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~
این کاربر بخاطر تخلف در قوانین انجمن برای همیشه بن شد.
(پرنسس)
     
  
مرد

 
‎غزل شماره ۲۳۰۵
کی باشد من با تو باده به گرو خورده
تو برده و من مانده من خرقه گرو کرده

در می شده من غرقه چون ساغر و چونکوزه
با یار درافتاده بی‌حاجب و بی‌پرده

صد نوش تو نوشیده تشریف تو پوشیده
صد جوش بجوشیده این عالم افسرده

از نور تو روشن دل چون ماه ز نور خور
وز بوی گلت خوشدل چون روغن پرورده

تا خود چه فسون گفتی با گل که شد اوخندان
تا خود چه جفا گفتی با خارک پژمرده

یک لحظه بخندانی یک لحظه بگریانی
ای نادره صنعت‌ها در صنع درآورده

عاقل ز تو نازارد زان روی که زشت آید
ظلمت ز مه آشفته خاری ز گل آزرده

بس غصه رسول آمد از منعم و می‌گوید
ده مرده شکر خوردی بگذار یکی مرده

پس فکر چو بحر آمد حکمت مثل ماهی
در فکر سخن زنده در گفت سخن مرده

نی فکر چو دام آمد دریا پس این داماست
در دام کجا گنجد جز ماهی بشمرده

پس دل چو بهشتی دان گفتار زبان دوزخ
وین فکر چو اعرافی جای گنه و خرده‎‏

هله
     
  
مرد

 
‎غزل شماره ۲۳۰۶
ناموس مکن پیش آ ای عاشق بیچاره
تا مرد نظر باشی نی مردم نظاره

ای عاشق الاهو ز استاره بگیر این خو
خورشید چو درتابد فانی شود استاره

آن‌ها که قوی دستند دست تو چرا بستند
زیرا تو کنون طفلی وین عالم گهواره

چون در سخن‌ها سفت و الارض مهادا گفت
ای میخ زمین گشته وز شهر دل آواره

ای بنده شیر تن هستی تو اسیر تن
دندان خرد بنما نعمت خور همواره

تا طفل بود سلطان دایه کندش زندان
تا شیر خورد ز ایشان نبود شه میخواره

از سنگ سبو ترسد اما چو شود چشمه
هر لحظه سبو آید تازان به سوی خاره

گوید که اگر زین پس او بشکندم شادم
جان داد مرا آبش یک باره و صد باره

گر در ره او مردم هم زنده بدو گردم
خود پاره دهم او را تا او کندم پاره‎‏

هله
     
  
مرد

 
‎غزل شماره ۲۳۰۷
بربند دهان از نان کآمد شکر روزه
دیدی هنر خوردن بنگر هنر روزه

آن شاه دو صد کشور تاجیت نهد بر سر
بربند میان زوتر کآمد کمر روزه

زین عالم چون سجین برپر سوی علیین
بستان نظر حق بین زود از نظر روزه

ای نقره باحرمت در کوره این مدت
آتش کندت خدمت اندر شرر روزه

روزه نم زمزم شد در عیسی مریم شد
بر طارم چارم شد او در سفر روزه

کو پر زدن مرغان کو پر ملک ای جان
این هست پر چینه و آن هست پر روزه

گر روزه ضرر دارد صد گونه هنر دارد
سودای دگر دارد سودای سر روزه

این روزه در این چادر پنهان شده چون دلبر
از چادر او بگذر واجو خبر روزه

باریک کند گردن ایمن کند از مردن
تخمه اثر خوردن مستی اثر روزه

سی روز در این دریا پا سر کنی و سر پا
تا دررسی ای مولا اندر گهر روزه

شیطان همه تدبیرش و آن حیله و تزویرش
بشکست همه تیرش پیش سپر روزه

روزه کر و فر خود خوشتر ز تو برگوید
دربند در گفتن بگشای در روزه

شمس الحق تبریزی هم صبری و پرهیزی
هم عید شکرریزی هم کر و فر روزه‎‏

هله
     
  
مرد

 
‎غزل شماره ۲۳۰۸
یا رب چه کس است آن مه یا رب چه کساست آن مه
کز چهره بزد آتش در خیمه و در خرگه

اندر ذقن یوسف چاهی چه عجب چاهی
صد یوسف کنعانی اندر تک آن خوش چه

آخر چه کند یوسف کز چاه بپرهیزد
کو دیده ربودستش و آن چاه میان ره

آن کس که ربود از رخ مر کاه ربایان را
انصاف بده آخر با او چه کند یک که

زنهار نگهدارید زان غمزه زبان‌ها را
کو مست بود خفته از حال همه آگه

شطرنج همی‌بازد با بنده و این طرفه
کاندر دو جهان شه او وز بنده بخواهد شه

جان بخشد و جان بخشد چندانک فناها را
در خانه و مان افتد هم ماتم و هم آوه

او جان بهاران است جان‌هاست درختانش
جان‌ها شود آبستن هم نسل دهد هم زه

هر آینه کو بیند شمس الحق تبریزی
هم آینه برسوزد هم آینه گوید خه‎‏

هله
     
  
مرد

 
‎غزل شماره ۲۳۰۹
من بیخود و تو بیخود ما را کی برد خانه
من چند تو را گفتم کم خور دو سه پیمانه

در شهر یکی کس را هشیار نمی‌بینم
هر یک بتر از دیگر شوریده و دیوانه

جانا به خرابات آ تا لذت جان بینی
جان را چه خوشی باشد بی‌صحبت جانانه

هر گوشه یکی مستی دستی ز بر دستی
و آن ساقی هر هستی با ساغر شاهانه

تو وقف خراباتی دخلت می و خرجت می
زین وقف به هشیاران مسپار یکی دانه

ای لولی بربط زن تو مستتری یا من
ای پیش چو تو مستی افسون من افسانه

از خانه برون رفتم مستیم به پیش آمد
در هر نظرش مضمر صد گلشن و کاشانه

چون کشتی بی‌لنگر کژ می‌شد و مژ می‌شد
وز حسرت او مرده صد عاقل و فرزانه

گفتم ز کجایی تو تسخر زد و گفت ای جان
نیمیم ز ترکستان نیمیم ز فرغانه

نیمیم ز آب و گل نیمیم ز جان و دل
نیمیم لب دریا نیمی همه دردانه

گفتم که رفیقی کن با من که منم خویشت
گفتا که بنشناسم من خویش ز بیگانه

من بی‌دل و دستارم در خانه خمارم
یک سینه سخن دارم هین شرح دهم یا نه

در حلقه لنگانی می‌باید لنگیدن
این پند ننوشیدی از خواجه علیانه

سرمست چنان خوبی کی کم بود از چوبی
برخاست فغان آخر از استن حنانه

شمس الحق تبریزی از خلق چه پرهیزی
اکنون که درافکندی صد فتنه فتانه‎‏

هله
     
  
مرد

 
‎غزل شماره ۲۳۰۹
من بیخود و تو بیخود ما را کی برد خانه
من چند تو را گفتم کم خور دو سه پیمانه

در شهر یکی کس را هشیار نمی‌بینم
هر یک بتر از دیگر شوریده و دیوانه

جانا به خرابات آ تا لذت جان بینی
جان را چه خوشی باشد بی‌صحبت جانانه

هر گوشه یکی مستی دستی ز بر دستی
و آن ساقی هر هستی با ساغر شاهانه

تو وقف خراباتی دخلت می و خرجت می
زین وقف به هشیاران مسپار یکی دانه

ای لولی بربط زن تو مستتری یا من
ای پیش چو تو مستی افسون من افسانه

از خانه برون رفتم مستیم به پیش آمد
در هر نظرش مضمر صد گلشن و کاشانه

چون کشتی بی‌لنگر کژ می‌شد و مژ می‌شد
وز حسرت او مرده صد عاقل و فرزانه

گفتم ز کجایی تو تسخر زد و گفت ای جان
نیمیم ز ترکستان نیمیم ز فرغانه

نیمیم ز آب و گل نیمیم ز جان و دل
نیمیم لب دریا نیمی همه دردانه

گفتم که رفیقی کن با من که منم خویشت
گفتا که بنشناسم من خویش ز بیگانه

من بی‌دل و دستارم در خانه خمارم
یک سینه سخن دارم هین شرح دهم یا نه

در حلقه لنگانی می‌باید لنگیدن
این پند ننوشیدی از خواجه علیانه

سرمست چنان خوبی کی کم بود از چوبی
برخاست فغان آخر از استن حنانه

شمس الحق تبریزی از خلق چه پرهیزی
اکنون که درافکندی صد فتنه فتانه‎‏

هله
     
  
صفحه  صفحه 330 از 464:  « پیشین  1  ...  329  330  331  ...  463  464  پسین » 
شعر و ادبیات

Molavi | مولوی

رنگ ها List Insert YouTube video   

 ?

برای دسترسی به این قسمت میبایست عضو انجمن شوید. درصورتیکه هم اکنون عضو انجمن هستید با استفاده از نام کاربری و کلمه عبور وارد انجمن شوید. در صورتیکه عضو نیستید با استفاده از این قسمت عضو شوید.

 

 
DMCA/Report Abuse (گزارش)  |  News  |  Rules  |  How To  |  FAQ  |  Moderator List  |  Sexy Pictures Archive  |  Adult Forums  |  Advertise on Looti
↑ بالا
Copyright © 2009-2024 Looti.net. Looti Forums is not responsible for the content of external sites

RTA