انجمن لوتی: عکس سکسی جدید، فیلم سکسی جدید، داستان سکسی
شعر و ادبیات
  
صفحه  صفحه 331 از 464:  « پیشین  1  ...  330  331  332  ...  463  464  پسین »

Molavi | مولوی


مرد

 
‎غزل شماره ۲۳۱۰
ای غایب از این محضر از مات سلام الله
وی از همه حاضرتر از مات سلام الله

ای نور پسندیده وی سرمه هر دیده
احسنت زهی منظر از مات سلام الله

ای صورت روحانی وی رحمت ربانی
بر مؤمن و بر کافر از مات سلام الله

چون ماه تمام آیی و آن گاه ز بام آیی
ای ماه تو را چاکر از مات سلام الله

ای غایب بس حاضر بر حال همه ناظر
وی بحر پر از گوهر از مات سلام الله

ای شاهد بی‌نقصان وی روح ز تو رقصان
وی مستی تو در سر از مات سلام الله‎‏

هله
     
  
مرد

 
‎غزل شماره ۲۳۱۱
از انبهی ماهی دریا به نهان گشته
انبه شده قالب‌ها تا پرده جان گشته

از فرقت آن دریا چون زهر شده شکر
زهر از هوس دریا آب حیوان گشته

در عشرت آن دریا نی این و نه آن بوده
بر ساحل این خشکی این گشته و آن گشته

اندر هوس دریا ای جان چو مرغابی
چندان تو چنین گفته کز عشق چنان گشته

دوش از شکم دریا برخاست یکی صورت
و آن غمزه‌اش از دریا بس سخته کمان گشته

دل گفت به زیر لب من جان نبرم از وی
سوگند به جان دل کان کار چنان گشته

از غمزه غمازی وز طرفه بغدادی
دل گشته چنان شادی جانم همدان گشته

در بیشه درافتاده در نیم شبی آتش
در پختن این شیران تا مغز پزان گشته

از شعله آن بیشه تابان شده اندیشه
تا قالب جان پیشه بی‌جا و مکان گشته

گرمابه روحانی آوخ چه پری خوان است
وین عالم گورستان چون جامه کنان گشته

از بهر چنین سری در سوسن‌ها بنگر
دستوری گفتن نی سر جمله زبان گشته

شمس الحق تبریزی درتافته از روزن
تا آنچ نیارم گفت چون ماه عیان گشته‎‏

هله
     
  
مرد

 
‎غزل شماره ۲۳۱۲
دیدم رخ ترسا را با ما چو گل اشکفته
هم خلوت و هم بی‌گه در دیر صفا رفته

با آن مه بی‌نقصان سرمست شده رقصان
دستی سر زلف او دستی می بگرفته

در رسته بازاری هر جا بده اغیاری
در جانش زده ناری آن خونی آشفته

و آن لعل چو بگشاید تا قند شکر خاید
از عرش نثار آید بس گوهر ناسفته

دل دزدد و بستاند وز سر دلت داند
تا جمله فروخواند پنهانی ناگفته

از حسن پری زاده صد بی‌دل و دل داده
در هر طرف افتاده هم یک یک و هم جفته

نوری که از او تابد هر چشم که برتابد
بیدار ابد یابد در کالبد خفته

از هفت فلک بیرون وز هر دو جهان افزون
وین طرفه که آن بی‌چون اندر دل بنهفته

از بهر چنین مشکل تبریز شده حاصل
و اندر پی شمس الدین پای دل من کفته‎‏

هله
     
  
مرد

 
‎غزل شماره ۲۳۱۳
ای جان تو جانم را از خویش خبر کرده
اندیشه تو هر دم در بنده اثر کرده

ای هر چه بیندیشی در خاطر تو آید
بر بنده همان لحظه آن چیز گذر کرده

از شیوه و ناز تو مشغول شده جانم
مکر تو به پنهانی خود کار دگر کرده

بر یاد لب تو نی هر صبح بنالیده
عشقت دهن نی را پرقند و شکر کرده

از چهره چون ماهت وز قد و کمرگاهت
چون ماه نو این جانم خود را چو قمر کرده

خود را چو کمر کردم باشد به میان آیی
ای چشم تو سوی من از خشم نظر کرده

از خشم نظر کردی دل زیر و زبر کردی
تا این دل آواره از خویش سفر کرده‎‏

هله
     
  
مرد

 
‎غزل شماره ۲۳۱۴
ای روی تو رویم را چون روی قمر کرده
اجزای مرا چشمت اصحاب نظر کرده

باد تو درختم را در رقص درآورده
یاد تو دهانم را پرشهد و شکر کرده

دانی که درخت من در رقص چرا آید
ای شاخ و درختم را پربرگ و ثمر کرده

از برگ نمی‌نازد وز میوه نمی‌یازد
ای صبر درختم را تو زیر و زبر کرده‎‏

هله
     
  
مرد

 
‎غزل شماره ۲۳۱۵
دل دست به یک کاسه با شهره صنم کرده
انگشت برآورده اندر دهنم کرده

دل از سر غمازی یک وعده از او گفته
درخواسته من از وی او نیز کرم کرده

عشقش ز پی غیرت گفتا که عوض جان ده
این گفت به جان رفته جان نیز نعم کرده

از بعد چنان شهدی وز بعد چنان عهدی
لشکرکش هجرانت بر بنده ستم کرده

از هجر عجب نبود این ظلم و ستم کردن
کو پرچم عشاقان صد گونه علم کرده

ای آنک ز یک برقی از حسن جمال خود
این جمله هستی را در حال عدم کرده

وآنگه ز وجود تو برساخته هستی را
تا جمله حوادث را انوار قدم کرده

ده چشم شده جان‌ها چون نای بنالیده
چون چنگ شده تن‌ها هم پشت به خم کرده

بس شادی در شادی کان را تو به جاندادی
وز بهر حسودان را در صورت غم کرده

اندر پی مخدومی شمس الحق تبریزی
کی باشد تن چون دل از دیده قدم کرده‎‏

هله
     
  
مرد

 
‎غزل شماره ۲۳۱۶
امروز بت خندان می‌بخش کند خنده
عالم همه خندان شد بگذشت ز حد خنده

پیوسته حسد بودی پرغصه ولیک این دم
می‌جوشد و می‌روید از عین حسد خنده

در من بنگر ای جان تا هر دو سلف خندیم
کان خنده بی‌پایان آورد مدد خنده

بربسته و بررسته غرقند در این رسته
تا با همگان باشد از عین ابد خنده

تا چند نهان خندم پنهان نکنم زین پس
هر چند نهان دارم از من بجهد خنده

ور تو پنهان داری ناموس تو من دانم
کاندر سر هر مویت درجست دو صد خنده

هر ذره که می‌پوید بی‌خنده نمی‌روید
از نیست سوی هستی ما را کی کشد خنده

خنده پدر و مادر در چرخ درآوردت
بنمود به هر طورت الطاف احد خنده

آن دم که دهان خندد در خنده جان بنگر
کان خنده بی‌دندان در لب بنهد خنده‎‏

هله
     
  
مرد

 
‎غزل شماره ۲۳۱۷
ای خاک کف پایت رشک فلکی بوده
جان من و جان تو در اصل یکی بوده

در خانه نقشینی دیدم صنم چینی
خون خواره صد آدم جان ملکی بوده

صد ماه یقینم شد اندر دل شب پنهان
صد نور یقین دیدم مشتاق شکی بوده

گفتم به ایاز ای حر محمود شدی آخر
در شاه چه جا کردی ای آیبکی بوده

ای سگ که ز اصحابی در کهف تو در خوابی
چون شیر خدا گشتی اول سگکی بوده

ای ماهی در آتش تو جانب دریا کش
ای پیشتر از عالم در وی سمکی بوده

شمس الحق تبریزم همرنگ تو می‌خیزم
من مرده تو گرد من بحر نمکی بوده‎‏

هله
     
  
مرد

 
‎غزل شماره ۲۳۱۸
مستی ده و هستی ده ای غمزه خماره
تو دلبر و استادی ما عاشق و این کاره

ما بر سر هر پشته گم کرده سر رشته
بیچاره تو گشته تو چاره بیچاره

صد چشمه بجوشانی در سینه چون مرمر
ای آب روان کرده از مرمر و از خاره

ای سنگ سیه را تو کرده مدد دیده
وی از پس نومیدی بشکفته گل از ساره

ای نور روان کرده از پیه دو چشم ما
و اندیشه روان کرده از خون دل پاره‎‏

هله
     
  
مرد

 
‎غزل شماره ۲۳۱۹
آن یار غریب من آمد به سوی خانه
امروز تماشا کن اشکال غریبانه

یاران وفا را بین اخوان صفا را بین
در رقص که بازآمد آن گنج به ویرانه

ای چشم چمن می‌بین وی گوش سخن می‌چین
بگشای لب نوشین ای یار خوش افسانه

امروز می باقی بی‌صرفه ده ای ساقی
از بحر چه کم گردد زین یک دو سه پیمانه

پیمانه و پیمانه در باده دوی نبود
خواهی که یکی گردد بشکن تو دو پیمانه

من باز شکارم جان دربند مدارم جان
زین بیش نمی‌باشم چون جغد به ویرانه

قانع نشوم با تو صبر از دل من گم شد
رو با دگری می‌گو من نشنوم افسانه

من دانه افلاکم یک چند در این خاکم
چون عدل بهار آمد سرسبز شود دانه

تو آفت مرغانی زان دانه که می‌دانی
یک مشت برافشانی ز انبار پر از دانه

ای داده مرا رونق صد چون فلک ازرق
ای دوست بگو مطلق این هست چنین یا نه

بار دگر ای جان تو زنجیر بجنبان تو
وز دور تماشا کن در مردم دیوانه

خود گلشن بخت است این یا رب چه درخت است این
صد بلبل مست این جا هر لحظه کند لانه

جان گوش کشان آید دل سوی خوشان آید
زیرا که بهار آمد شد آن دی بیگانه‎‏

هله
     
  
صفحه  صفحه 331 از 464:  « پیشین  1  ...  330  331  332  ...  463  464  پسین » 
شعر و ادبیات

Molavi | مولوی

رنگ ها List Insert YouTube video   

 ?

برای دسترسی به این قسمت میبایست عضو انجمن شوید. درصورتیکه هم اکنون عضو انجمن هستید با استفاده از نام کاربری و کلمه عبور وارد انجمن شوید. در صورتیکه عضو نیستید با استفاده از این قسمت عضو شوید.

 

 
DMCA/Report Abuse (گزارش)  |  News  |  Rules  |  How To  |  FAQ  |  Moderator List  |  Sexy Pictures Archive  |  Adult Forums  |  Advertise on Looti
↑ بالا
Copyright © 2009-2024 Looti.net. Looti Forums is not responsible for the content of external sites

RTA