ارسالها: 8911
#3,411
Posted: 16 Feb 2013 15:38
~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~
« غزل شماره ی ۲۴۱۹ »
خوش بود فرش تن نور دیده
خوش بود مرغ جان بپریده
جان نادیده خسیس شده
جان دیده رسیده در دیده
جان زرین و جان سنگین را
چون کلوخ از برنج بگزیده
سر کاغذ گشاده دست اجل
نقد در کاغذ است پیچیده
خمره پرعسل سرش بسته
پشت و پهلوش را تو لیسیده
خمره را بر زمین زن و بشکن
دیده نبود چنانک بشنیده
شمس تبریز بشکند خم را
که ز نامش فلک بلرزیده
~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~
این کاربر بخاطر تخلف در قوانین انجمن برای همیشه بن شد.
(پرنسس)
ارسالها: 8911
#3,412
Posted: 16 Feb 2013 15:38
~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~
« غزل شماره ی ۲۴۲۰ »
آمد آمد نگار پوشیده
صنم خوش عذار پوشیده
داد از گلستان حسن و جمال
باغ را نوبهار پوشیده
در زمین دل همه عشاق
رسته شد سبزه زار پوشیده
آن دم پرده سوز گرمش را
هر طرف گرمدار پوشیده
همگنان اشک و خون روان کرده
خونشان در تغار پوشیده
بوی آن خون همیرسد به دماغ
همچو مشک تتار پوشیده
تا از آن بو برند مشتاقان
سوی آن یار غار پوشیده
شمس تبریز صدقه جانت
بوسهای یا کنار پوشیده
~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~
این کاربر بخاطر تخلف در قوانین انجمن برای همیشه بن شد.
(پرنسس)
ارسالها: 8911
#3,413
Posted: 16 Feb 2013 15:39
~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~
« غزل شماره ی ۲۴۲۱ »
مطرب جانهای دل برده
تا به شب تا به شب همین پرده
جانهایی که مست و مخمورند
بر سر باده بادهای خورده
در خرابات مفردان رفته
خرقه آب و گل گرو کرده
~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~
این کاربر بخاطر تخلف در قوانین انجمن برای همیشه بن شد.
(پرنسس)
ارسالها: 8911
#3,414
Posted: 16 Feb 2013 15:40
~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~
« غزل شماره ی ۲۴۲۲ »
رخ نفسی بر رخ این مست نه
جنگ و جفا را نفسی پست نه
سیم اگر نیست به دست آورم
باده چون زر تو بر این دست نه
ای تو گشاده در هفت آسمان
دست کرم بر دل پابست نه
پیشکشم نیست بجز نیستی
نیستیم را تو لقب هست نه
هم شکننده تو هم اشکسته بند
مرهم جان بر سر اشکست نه
مهر بر آن شکر و پسته منه
مهر بر این چاکر پیوست نه
گفته امت ای دل پنجاه بار
صید مکن پای در این شست نه
~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~
این کاربر بخاطر تخلف در قوانین انجمن برای همیشه بن شد.
(پرنسس)
ارسالها: 8911
#3,415
Posted: 16 Feb 2013 15:40
~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~
« غزل شماره ی ۲۴۲۳ »
یا رشا فدیته من زمن رایته
لست تقول اننی ارحم من سبیته
محرقنی برده کفی اذا دعوته
محتجب بصده عنی اذا اتیته
آه الیس ناظری مختلف لطیفه
آه الیس مهجتی مسکنه و بیته
قد زرع الفراق فی خدی بذر زعفر
وشت علی العیون من کثره ما سقیته
قوسک حیث ما رمی السهم اصاب مقلتی
سهمک ظل من دمی یکتب قد کفیته
~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~
این کاربر بخاطر تخلف در قوانین انجمن برای همیشه بن شد.
(پرنسس)
ارسالها: 8911
#3,416
Posted: 16 Feb 2013 15:41
~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~
« غزل شماره ی ۲۴۲۴ »
هل طربا لعاشق وافقه زمانه
افلح فی هوائه اصلح فیه شأنه
هدده فراقه من غمرات یومه
ثم اتاه لیله من قمر امانه
قال لبدره لقد احرق فیک باطنی
قال له حبیبه صرت انا ضمانه
لا کقتول عاشق یقتلنا بشارق
حان وفاتنا و لا یمکننا بیانه
اعظم کل شهوه هان لدی وصاله
اطیب کل طیب ظل لنا مکانه
قد کفر الذی اتی من مثل لوجهه
ان قمر ینوبه او شجر وبانه
اکرم من نفوسنا طیف خیال وجهه
افضل من عیوننا کان لنا عیانه
رب لسان قائل یلفظ نار خده
احرق من شراره یومئذ لسانه
احرقه شراره ثم اتی نهاره
نوره بناطق اصبح ترجمانه
~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~
این کاربر بخاطر تخلف در قوانین انجمن برای همیشه بن شد.
(پرنسس)
ارسالها: 8911
#3,417
Posted: 16 Feb 2013 15:42
~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~
« غزل شماره ی ۲۴۲۵ »
طوبی لمن آواه سر فؤاده
سکن الفؤاد بعشقه و وداده
نفس الکریم کمریم و فؤاده
شبه المسیح و صدره کمهاده
اذن الفؤاد لکی یبوح بسره
شرح الصدور کرامه لعباده
رحم القلوب بفتحها و فتوحها
قهر النفوس سیاسه لجهاده
کشف الغطاء و لا انتظار و لا نسا
فرح السعید تانسا بعتاده
عشقوا لرأیه ربهم و تعلقوا
و العرش یخضع حالهم بعماده
و صلوا الی نظر الحبیب بفضله
و الحق ارشدهم بحسن رشاده
القوم معشوقون فی اوصافهم
و الحق عاشقهم علی افراده
حار العقول به عاشقیه تحیرا
کیف العقول به معشقیه فناده
لا تنکرن و لا تکن متصرفا
بالعقل فی هذا و خف لکیاده
فالامر اعظم من تصرف حکمنا
و الود بالجبار من اعقاده
ملک البصیره من ممالک شیخنا
یعطی و یمنع ما یشا بمراده
ما غاب من قلبی شعاشع خده
لا تشمتوا بصدوده و بعاده
شمس المصیف اذا نی بغروبه
ما غاب حر الشمس من عباده
تبریز جل به شمس دین سیدی
ما اکرم المولی بکثر رماده
~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~
این کاربر بخاطر تخلف در قوانین انجمن برای همیشه بن شد.
(پرنسس)
ارسالها: 8911
#3,418
Posted: 16 Feb 2013 15:44
~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~
« غزل شماره ی ۲۴۲۶ »
فدیتتک یا ستی الناسیه
الی کم تشد فم الخابیه
الا فاملئی منه لی کاسه
تذکرنی صفوه ناسیه
فما کاسه منه الا نجی
و تأتی باخت لها آبیه
~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~
این کاربر بخاطر تخلف در قوانین انجمن برای همیشه بن شد.
(پرنسس)
ارسالها: 8911
#3,419
Posted: 16 Feb 2013 15:45
~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~
« غزل شماره ی ۲۴۲۷ »
گر باغ از او واقف بدی از شاخ تر خون آمدی
ور عقل از او آگه بدی از چشم جیحون آمدی
گر سر برون کردی مهش روزی ز قرص آفتاب
ذره به ذره در هوا لیلی و مجنون آمدی
ور گنجهای لعل او یک گوشه بر پستی زدی
هر گوشه ویرانهای صد گنج قارون آمدی
نقشی که بر دل میزند بر دیده گر پیدا شدی
هر دست و رو ناشستهای چون شیخ ذاالنون آمدی
ور سحر آن کس نیستی کو چشم بندی میکند
چون چشم و دل این جسم و تن بر سقف گردون آمدی
ای خواجه نظاره گر تا چند باشد این نظر
ارزان بدی گر زین نظر معشوق بیرون آمدی
مهمان نو آمد ولی این لوت عالم را بس است
دو کون اگر مهمان شدی این لوت افزون آمدی
~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~
این کاربر بخاطر تخلف در قوانین انجمن برای همیشه بن شد.
(پرنسس)
ارسالها: 8911
#3,420
Posted: 16 Feb 2013 15:45
~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~
« غزل شماره ی ۲۴۲۸ »
فصل بهاران شد ببین بستان پر از حور و پری
گویی سلیمان بر سپه عرضه نمود انگشتری
رومی رخان ماه وش زاییده از خاک حبش
چون تو مسلمانان خوش بیرون شده از کافری
گلزار بین گلزار بین در آب نقش یار بین
و آن نرگس خمار بین و آن غنچههای احمری
گلبرگها بر همدگر افتاده بین چون سیم و زر
آویزها و حلقهها بیدستگاه زرگری
در جان بلبل گل نگر وز گل به عقل کل نگر
وز رنگ در بیرنگ پر تا بوک آن جا ره بری
گل عقل غارت میکند نسرین اشارت میکند
کاینک پس پرده است آن کو میکند صورتگری
ای صلح داده جنگ را وی آب داده سنگ را
چون این گل بدرنگ را در رنگها میآوری
گر شاخهها دارد تری ور سرو دارد سروری
ور گل کند صد دلبری ای جان تو چیزی دیگری
چه جای باغ و راغ و گل چه جای نقل و جام مل
چه جای روح و عقل کل کز جان جان هم خوشتری
~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~
این کاربر بخاطر تخلف در قوانین انجمن برای همیشه بن شد.
(پرنسس)