انجمن لوتی: عکس سکسی جدید، فیلم سکسی جدید، داستان سکسی
شعر و ادبیات
  
صفحه  صفحه 357 از 464:  « پیشین  1  ...  356  357  358  ...  463  464  پسین »

Molavi | مولوی


مرد

 
غزل شماره ی ‏۲۵۶۹

آن زلف مسلسل را گر دام کنی حالی
در عشق جهانی را بدنام کنی حالی

می‌جوش ز سر گیرد خمخانه به رقص آید
گر از شکرقندت در جام کنی حالی

از چشم چو بادامت در مجلس یک رنگی
هر نقل که پیش آید بادام کنی حالی

حاشا ز عطای تو کان نسیه بود ای جان
گر تشنه بود صادق انعام کنی حالی

ای ماه فلک پیما از منزل ما تا تو
صدساله ره ار باشد یک گام کنی حالی

از لطف تو از عقرب صد شیر بجوشیده
و آن کره گردون را هم رام کنی حالی

بر بام فلک صد در بگشاید و بنماید
گر حارس بامت را بر بام کنی حالی

هر خام شود پخته هم خوانده شود تخته
گر صبح رخت جلوه در شام کنی حالی
هله
     
  
مرد

 
غزل شماره ی ‏۲۵۷۰

پنهان به میان ما می‌گردد سلطانی
و اندر حشر موران افتاده سلیمانی

می‌بیند و می‌داند یک یک سر یارانرا
امروز در این مجمع شاهنشه سردانی

اسرار بر او ظاهر همچون طبق حلوا
گر مکر کند دزدی ور راست رود جانی

نیک و بد هر کس را از تخته پیشانی
می‌بیند و می‌خواند با تجربه خط خوانی

در مطبخ ما آمد یک بی‌من و بی‌مایی
تا شور دراندازد بر ما ز نمکدانی

امروز سماع ما چون دل سبکی دارد
یا رب تو نگهدارش ز آسیب گران جانی

آن شیشه دلی کو دی بگریخت چو نامردان
امروز همی‌آید پرشرم و پشیمانی

صد سال اگر جایی بگریزد و بستیزد
پرگریه و غم باشد بی‌دولت خندانی

خورشید چه غم دارد ار خشم کند گازر
خاموش که بازآید بلبل به گلستانی
هله
     
  
مرد

 
غزل شماره ی ‏۲۵۷۱

ای شاه مسلمانان وی جان مسلمانی
پنهان شده و افکنده در شهر پریشانی

ای آتش در آتش هم می‌کش و هم می‌کش
سلطان سلاطینی بر کرسی سبحانی

شاهنشه هر شاهی صد اختر و صد ماهی
هر حکم که می‌خواهی می‌کن که همه جانی

گفتی که تو را یارم رخت تو نگهدارم
از شیر عجب باشد بس نادره چوپانی

گر نیست و گر هستم گر عاقل و گر مستم
ور هیچ نمی‌دانم دانم که تو می‌دانی

گر در غم و در رنجم در پوست نمی‌گنجم
کز بهر چو تو عیدی قربانم و قربانی

گه چون شب یغمایی هر مدرکه بربایی
روز از تن همچون شب چون صبح برون رانی

گه جامه بگردانی گویی که رسولم من
یا رب که چه گردد جان چون جامه بگردانی

در رزم تویی فارس بر بام تویی حارس
آن چیست عجب جز تو کو را تو نگهبانی

ای عشق تویی جمله بر کیست تو را حمله
ای عشق عدم‌ها را خواهی که برنجانی

ای عشق تویی تنها گر لطفی و گر قهری
سرنای تو می‌نالد هم تازی و سریانی

گر دیده ببندی تو ور هیچ نخندی تو
فر تو همی‌تابد از تابش پیشانی

پنهان نتوان بردن در خانه چراغی را
ای ماه چه می‌آیی در پرده پنهانی

ای چشم نمی‌بینی این لشکر سلطان را
وی گوش نمی‌نوشی این نوبت سلطانی

گفتم که به چه دهی آن گفتا که به بذل جان
گنجی است به یک حبه در غایت ارزانی

لاحول کجا راند دیوی که تو بگماری
باران نکند ساکن گردی که تو ننشانی

چون سرمه جادویی در دیده کشی دل را
تمییز کجا ماند در دیده انسانی

هر نیست بود هستی در دیده از آن سرمه
هر وهم برد دستی از عقل به آسانی

از خاک درت باید در دیده دل سرمه
تا سوی درت آید جوینده ربانی

تا جزو به کل تازد حبه سوی کان یازد
قطره سوی بحر آید از سیل کهستانی

نی سیل بود این جا نی بحر بود آن جا
خامش که نشد ظاهر هرگز سر روحانی
هله
     
  
مرد

 
غزل شماره ی ‏۲۵۷۲

جانا به غریبستان چندین به چه می‌مانی
بازآ تو از این غربت تا چند پریشانی

صد نامه فرستادم صد راه نشان دادم
یا راه نمی‌دانی یا نامه نمی‌خوانی

گر نامه نمی‌خوانی خود نامه تو را خواند
ور راه نمی‌دانی در پنجه ره دانی

بازآ که در آن محبس قدر تو نداند کس
با سنگ دلان منشین چون گوهر این کانی

ای از دل و جان رسته دست از دل و جان شسته
از دام جهان جسته بازآ که ز بازانی

هم آبی و هم جویی هم آب همی‌جویی
هم شیر و هم آهویی هم بهتر از ایشانی

چند است ز تو تا جان تو طرفه تری یا جان
آمیخته‌ای با جان یا پرتو جانانی

نور قمری در شب قند و شکری در لب
یا رب چه کسی یا رب اعجوبه ربانی

هر دم ز تو زیب و فر از ما دل و جان و سر
بازار چنین خوشتر خوش بدهی و بستانی

از عشق تو جان بردن وز ما چو شکر مردن
زهر از کف تو خوردن سرچشمه حیوان
هله
     
  
مرد

 
غزل شماره ی ‏۲۵۷۳

در پرده خاک ای جان عیشی است به پنهانی
و اندر تتق غیبی صد یوسف کنعانی

این صورت تن رفته و آن صورت جا مانده
ای صورت جان باقی وی صورت تن فانی

گر چاشنیی خواهی هر شب بنگر خود را
تن مرده و جان پران در روضه رضوانی

ای عشق که آن داری یا رب چه جهانداری
چندان صفتت کردم والله که دو چندانی

المؤمن حلوی و العاش علوی
با تو چه زبان گویم ای جان که نمی‌دانی

چندان بدوان لنگان کاین پای فروماند
وآنگه رسد از سلطان صد مرکب میدانی

می مرد یکی عاشق می‌گفت یکی او را
در حالت جان کندن چون است که خندانی

گفتا چو بپردازم من جمله دهان گردم
صدمرده همی‌خندم بی‌خنده دندانی

زیرا که یکی نیمم نی بود شکر گشتم
نیم دگرم دارد عزم شکرافشانی

هر کو نمرد خندان تو شمع مخوان او را
بو بیش دهد عنبر در وقت پریشانی

ای شهره نوای تو جان است سزای تو
تو مطرب جانانی چون در طمع نانی

کس کیسه میفشان گو کس خرقه میفکن گو
اومید کی ضایع شد از کیسه ربانی

از کیسه حق گردون صد نور و ضیا ریزد
دریا ز عطای حق دارد گهرافشانی

نان ریزه سفره‌ست این کز چرخ همی‌ریزد
بگذر ز فلک بررو گر درخور آن خوانی

گر خسته شود کفت کفی دگرت بخشد
ور خسته شود حلقت در حلقه سلطانی

برگو غزلی برگو پامزد خود از حق جو
بر سوخته زن آبی چون چشمه حیوانی
هله
     
  
مرد

 
غزل شماره ی ‏۲۵۷۴

از آتش ناپیدا دارم دل بریانی
فریاد مسلمانان از دست مسلمانی

شهد و شکرش گویم کان گهرش گویم
شمع و سحرش خوانم یا نادره سلطانی

زین فتنه و غوغایی آتش زده هر جایی
وز آتش و دود ما برخاسته ایوانی

با این همه سلطانی آن خصم مسلمانی
بربود به قهر از من در راه حرمدانی

بگشاد حرمدانم بربود دل و جانم
آن کس که به پیش او جانی به یکی نانی

من دوش ز بوی او رفتم سر کوی او
ناگاه پدید آمد باغی و گلستانی

آن جا دل و دلداری هم عالم اسراری
هم واقف و بیداری هم شهره و پنهانی

در خدمت خاک او عیشی و تماشایی
در آتش عشق او هر چشمه حیوانی
هله
     
  
مرد

 
غزل شماره ی ‏۲۵۷۵

هر لحظه یکی صورت می‌بینی و زادن نی
جز دیده فزودن نی جز چشم گشودن نی

از نعمت روحانی در مجلس پنهانی
چندانک خوری می خور دستوری دادن نی

آن میوه که از لطفش می آب شود در کف
و آن میوه نورش را بر کف به نهان نی

این بوی که از زلف آن ترک خطا آمد
در مشک تتاری نی در عنبر و لادن نی

می‌کوبد تقدیرش در هاون تن جان را
وین سرمه عشق او اندرخور هاون نی

دیدی تو چنین سرمه کو هاون‌ها ساید
تا بازرود آن جا آن جا که تو و من نی

آن جا روش و دین نی جز باغ نوآیین نی
جز گلبن و نسرین نی جز لاله و سوسن نی

بگذار تنی‌ها را بشنو ارنی‌ها را
چون سوخت منی‌ها را پس طعنه گه لن نی

تن را تو مبر سوی شمس الحق تبریزی
کز غلبه جان آن جا جای سر سوزن نی
هله
     
  
مرد

 
غزل شماره ی ‏۲۵۷۶

ای خواجه سلام علیک از زحمت ما چونی
ای معدن زیبایی وی کان وفا چونی

در جنت و در دوزخ پرسان تواند ای جان
کای جنت روحانی وی بحر صفا چونی

هر نور تو را گوید ای چشم و چراغ من
هر رنج تو را گوید کی دفع بلا چونی

ای خدمت تو کردن چون گلبشکر خوردن
زین خدمت پوسیده زین طال بقا چونی

در وقت جفا دل را صد تاج و کمر بخشی
در وقت جفا اینی تا وقت وفا چونی
هله
     
  

 
~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~
« غزل شماره ی ۲۵۷۷ »



همرنگ جماعت شو تا لذت جان بینی
در کوی خرابات آ تا دردکشان بینی

درکش قدح سودا هل تا بشوی رسوا
بربند دو چشم سر تا چشم نهان بینی

بگشای دو دست خود گر میل کنارستت
بشکن بت خاکی را تا روی بتان بینی

از بهر عجوزی را تا چند کشی کابین
وز بهر سه نان تا کی شمشیر و سنان بینی

نک ساقی بی‌جوری در مجلس او دوری
در دور درآ بنشین تا کی دوران بینی

این جاست ربا نیکو جانی ده و صد بستان
گرگی و سگی کم کن تا مهر شبان بینی

شب یار همی‌گردد خشخاش مخور امشب
بربند دهان از خور تا طعم دهان بینی

گویی که فلانی را ببرید ز من دشمن
رو ترک فلانی گو تا بیست فلان بینی

اندیشه مکن الا از خالق اندیشه
اندیشه جانان به کاندیشه نان بینی

با وسعت ارض الله بر حبس چه چفسیدی
ز اندیشه گره کم زن تا شرح جنان بینی

خامش کن از این گفتن تا گفت بری باری
از جان و جهان بگذر تا جان و جهان بینی

~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~
این کاربر بخاطر تخلف در قوانین انجمن برای همیشه بن شد.
(پرنسس)
     
  

 
~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~
« غزل شماره ی ۲۵۷۸ »



ای بود تو از کی نی وی ملک تو تا کی نی
عشق تو و جان من جز آتش و جز نی نی

بر کشته دیت باشد ای شادی این کشته
صد کشته هو دیدم امکان یکی هی نی

ای دیده عجایب‌ها بنگر که عجب این است
معشوق بر عاشق با وی نی و بی‌وی نی

امروز به بستان آ در حلقه مستان آ
مستان خرف از مستی آن جا قدح و می نی

مستند نه از ساغر بنگر به شتر بنگر
برخوان افلا ینظر معنیش بر این پی نی

در مؤمن و در کافر بنگر تو به چشم سر
جز نعره یا رب نی جز ناله یا حی نی

آن جا که همی‌پویی زان است کز او سیری
زان جا که گریزانی جز لطف پیاپی نی

از ابجد اندیشه یا رب تو بشو لوحم
در مکتب درویشان خود ابجد و حطی نی

شمس الحق تبریزی آن جا که تو پیروزی
از تابش خورشیدت هرگز خطری دی نی

~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~
این کاربر بخاطر تخلف در قوانین انجمن برای همیشه بن شد.
(پرنسس)
     
  
صفحه  صفحه 357 از 464:  « پیشین  1  ...  356  357  358  ...  463  464  پسین » 
شعر و ادبیات

Molavi | مولوی

رنگ ها List Insert YouTube video   

 ?

برای دسترسی به این قسمت میبایست عضو انجمن شوید. درصورتیکه هم اکنون عضو انجمن هستید با استفاده از نام کاربری و کلمه عبور وارد انجمن شوید. در صورتیکه عضو نیستید با استفاده از این قسمت عضو شوید.

 

 
DMCA/Report Abuse (گزارش)  |  News  |  Rules  |  How To  |  FAQ  |  Moderator List  |  Sexy Pictures Archive  |  Adult Forums  |  Advertise on Looti
↑ بالا
Copyright © 2009-2024 Looti.net. Looti Forums is not responsible for the content of external sites

RTA