انجمن لوتی: عکس سکسی جدید، فیلم سکسی جدید، داستان سکسی
شعر و ادبیات
  
صفحه  صفحه 397 از 464:  « پیشین  1  ...  396  397  398  ...  463  464  پسین »

Molavi | مولوی



 
~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~
« غزل شماره ی ۳۰۰۰ »



ساقی بیار باده سغراق ده منی
اندیشه را رها کن کاری است کردنی

ای نقد جان مگوی که ایام بیننا
گردن مخار خواجه که وامی است گردنی

ای آب زندگانی در تشنگان نگر
بر دوست رحم آر به کوری دشمنی

هوشی است بند ما و به پیش تو هوش چیست
گر برج خیبر است بخواهیش برکنی

اندر مقام هوش همه خوف و زلزله‌ست
در بی‌هشی است عیش و مقامات ایمنی

در بزم بی‌هشی همه جان‌ها مجردند
رقصان چو ذره‌ها خورشان نور و روشنی

ای آفتاب جان در و دیوار تن بسوز
قانع نمی‌شویم بدین نور روزنی

این قصه را رها کن ما سخت تشنه‌ایم
تو ساقی کریمی و بی‌صرفه و غنی

هیهای عاشقان همه از بوی گلشنی است
آگاه نیست کس که چه باغ و چه گلشنی

خشک آر و می‌نگر ز چپ و راست اشک خون
ای سنگ دل بگوی که تا چند تن زنی

بیهوده چند گویی خاموش کن بس است
فرمان گفت نیست همان گیر که الکنی

تا شمس حق تبریز آرد گشایشی
کاین ناطقه نماند در حرف معتنی

~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~
این کاربر بخاطر تخلف در قوانین انجمن برای همیشه بن شد.
(پرنسس)
     
  
مرد

 

~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~
‎غزل شماره ی ‏۳۰۰۱


ای نای بس خوش است کز اسرار آگهی
کار او کند که دارد از کار آگهی

ای نای همچو بلبل نالان آن گلی
گردن مخار کز گل بی‌خار آگهی

گفتم به نای همدم یاری مدزد راز
گفتا هلاک توست به یک بار آگهی

گفتم خلاص من به هلاک من اندر است
آتش بنه بسوز بمگذار آگهی

گفتا چگونه رهزن این قافله شوم
دانم که هست قافله سالار آگهی

گفتم چو یار گم شدگان را نمی‌نواخت
از آگهی همی‌شد بیزار آگهی

نه چشم گشته‌ای تو که بی‌آگهی ز خویش
ما را حجاب دیده و دیدار آگهی

زان همدم لبی که تو را سر بریده‌اند
ای ننگ سر در این ره و ای عار آگهی

از خود تهی شدی و ز اسرار پر شدی
زیرا ز خودپرست و ز انکار آگهی

چون می‌چشی ز لعل لب یار ناله چیست
بگذار تا کند گله‌ای زار آگهی

نی نی ز بهر خود تو نمی‌نالی ای کریم
بگری بر آنک دارد ز اغیار آگهی

گردون اگر بنالد گاو است زیر بار
زین نعل بازگونه غلط کار آگهی

~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~
هله
     
  
مرد

 

~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~
‎غزل شماره ی ‏۳۰۰۲


شوری فتاد در فلک ای مه چه شسته‌ای
پرنور کن تو خیمه و خرگه چه شسته‌ای

آگاه نیستند مگر این فسردگان
از آتش تو ای بت آگه چه شسته‌ای

آتش خوران ره به سر کوی منتظر
با مردمان زیرک ابله چه شسته‌ای

دل شیر بیشه‌ست ولیکن سرش تویی
دل لشکر حقست و تویی شه چه شسته‌ای

ای جان تیزگوش تو بشنو هم از درون
هم ره به توست بر سر هر ره چه شسته‌ای

هین کز فراخنای دلت تا به عرش رفت
هیهای وصل و خنده و قهقه چه شسته‌ای

دی بامداد دامن جانم گرفت دل
کان جان و دل رسید تو آوه چه شسته‌ای

دولاب دولتست ز تبریز شمس دین
درزن تو دست‌ها و در این ره چه شسته‌ای

~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~
هله
     
  
مرد

 

~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~
‎غزل شماره ی ‏۳۰۰۳


ای کاشکی تو خویش زمانی بدانیی
وز روی خوب خویشت بودی نشانیی

در آب و گل تو همچو ستوران نخفتیی
خود را به عیش خانه خوبان کشانیی

بر گرد خویش گشتی کاظهار خود کنی
پنهان بماند زیر تو گنج نهانیی

از روح بی‌خبر بدیی گر تو جسمیی
در جان قرار داشتیی گر تو جانیی

با نیک و بد بساختیی همچو دیگران
با این و آنیی تو اگر این و آنیی

یک ذوق بودیی تو اگر یک اباییی
یک نوع جوشییی چو یکی قازغانیی

زین جوش در دوار اگر صاف گشتیی
چون صاف گشتگان تو بر این آسمانیی

گویی به هر خیال که جان و جهان من
گر گم شدی خیال تو جان و جهانیی

بس کن که بند عقل شدست این زبان تو
ور نی چو عقل کلی جمله زبانیی

بس کن که دانش‌ست که محجوب دانشست
دانستیی که شاهی کی ترجمانیی

~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~
هله
     
  
مرد

 

~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~
‎غزل شماره ی ‏۳۰۰۴


بزم و شراب لعل و خرابات و کافری
ملک قلندرست و قلندر از او بری

گویی قلندرم من و این دلپذیر نیست
زیرا که آفریده نباشد قلندری

تا کی عطارد از زحل آرد مدبری
مریخ نیز چند زند زخم خنجری

تا چند نعل ریز کند پیک ماه نیز
تا چند زهره بخش کند جام احمری

تا چند آفتاب به تف مطبخی کند
بازار تنگ دارد بر خلق مشتری

تا چند آب ریزد دولاب آسمان
تا چند آب نشف کند برج آذری

تا چند شب پناه حریفان بد شود
تا چند روز پرده درد بر مستری

تا چند دی برآرد از باغ‌ها دمار
تا کی بهار دوزد دیباج اخضری

زین فرقت و غریبی طبعم ملول شد
ای مرغ روح وقت نیامد که برپری

وین پر درشکسته پرخون خویش را
سوی جناب مالک و مخدوم خود بری

اندر زمین چه چفسی نی کوه و آهنی
زیر فلک چه باشی نی ابر و اختری

زان حسن آبدار چو تازه کنی جگر
نی آب خضر جویی نی حوض کوثری

ای آب و روغنی که گرفتار آمدی
با آنچ در دلست نگویی چه درخوری

~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~
هله
     
  
مرد

 

~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~
‎غزل شماره ی ‏۳۰۰۶


سیمرغ و کیمیا و مقام قلندری
وصف قلندرست و قلندر از او بری

گویی قلندرم من و این دل پذیر نیست
زیرا که آفریده نباشد قلندری

دام و دم قلندر بی‌چون بود مقیم
خالیست از کفایت و معنی داوری

از خود به خود چه جویی چون سر به سر تویی
چون آب در سبویی کلی ز کل پری

از خود به خود سفر کن در راه عاشقی
وین قصه مختصر کن ای دوست یک سری

نی بیم و نی امید نه طاعت نه معصیت
نی بنده نی خدای نه وصف مجاوری

عجزست و قدرتست و خدایی و بندگی
بیرون ز جمله آمد این ره چو بنگری

~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~
هله
     
  
مرد

 

~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~
‎غزل شماره ی ‏۳۰۰۶


سیمرغ و کیمیا و مقام قلندری
وصف قلندرست و قلندر از او بری

گویی قلندرم من و این دل پذیر نیست
زیرا که آفریده نباشد قلندری

دام و دم قلندر بی‌چون بود مقیم
خالیست از کفایت و معنی داوری

از خود به خود چه جویی چون سر به سر تویی
چون آب در سبویی کلی ز کل پری

از خود به خود سفر کن در راه عاشقی
وین قصه مختصر کن ای دوست یک سری

نی بیم و نی امید نه طاعت نه معصیت
نی بنده نی خدای نه وصف مجاوری

عجزست و قدرتست و خدایی و بندگی
بیرون ز جمله آمد این ره چو بنگری

~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~
هله
     
  
مرد

 

~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~
‎غزل شماره ی ‏۳۰۰۷


دوش همه شب دوش همه شب گشتم من بربام حبیبی

اختر و گردون اختر و گردون برده ز زهره جام حبیبی

جمله جان‌ها جمله جان‌ها بسته پر و پا بسته پر و پا
همچو دل من همچو دل من دلخوش اندر دام حبیبی

دام تو خوشتر دام تو خوشتر از می احمر وز زر اخضر
از زر پخته از زر پخته نادره‌تر بد خام حبیبی

نور رخ شه نور رخ شه حسرت صد مه رهزن صد ره
صبح سعادت صبح سعادت درج شده در شام حبیبی

مخزن قارون مخزن قارون اختر گردون ملک همایون
گر بدهد جان گر بدهد جان او نگزارد وام حبیبی

عام شده‌ست این عام شده‌ست این نظم سخن‌ها لیک تو این بین
ای شده قربان ای شده قربان خاص جهان در عام حبیبی

~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~
هله
     
  
مرد

 

~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~
‎غزل شماره ی ‏۳۰۰۸


خواجه سلام علیک گنج وفا یافتی
دل به دلم نه که تو گمشده را یافتی

هم تو سلام علیک هم تو علیک السلام
طبل خدایی بزن کاین ز خدا یافتی

خواجه تو چونی بگو در بر آن ماه رو
آنک ز جا برترست خواجه کجا یافتی

ساقی رطل ثقیل از قدح سلسبیل
حسرت رضوان شدی چونک رضا یافتی

ای رخ چون زر شده گنج گهر برزدی
وی تن عریان کنون باز قبا یافتی

ای دل گریان کنون بر همه عالم بخند
یار منی بعد از این یار مرا یافتی

خواجه تویی خویش من پیش من آ پیش من
تا که بگویم تو را من که که را یافتی

کوس و دهل می‌زنند بر فلک از بهر تو
رو که توی بر صواب ملک خطا یافتی

بر لب تو لب نهاد زان شکرین لب شدی
خشک لبان را ببین چونک سقا یافتی

خواجه بجه از جهان قفل بنه بر دهان
پنجه گشا چون کلید قفل گشا یافتی

~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~
هله
     
  
مرد

 

~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~
‎غزل شماره ی ‏۳۰۰۸


خواجه سلام علیک گنج وفا یافتی
دل به دلم نه که تو گمشده را یافتی

هم تو سلام علیک هم تو علیک السلام
طبل خدایی بزن کاین ز خدا یافتی

خواجه تو چونی بگو در بر آن ماه رو
آنک ز جا برترست خواجه کجا یافتی

ساقی رطل ثقیل از قدح سلسبیل
حسرت رضوان شدی چونک رضا یافتی

ای رخ چون زر شده گنج گهر برزدی
وی تن عریان کنون باز قبا یافتی

ای دل گریان کنون بر همه عالم بخند
یار منی بعد از این یار مرا یافتی

خواجه تویی خویش من پیش من آ پیش من
تا که بگویم تو را من که که را یافتی

کوس و دهل می‌زنند بر فلک از بهر تو
رو که توی بر صواب ملک خطا یافتی

بر لب تو لب نهاد زان شکرین لب شدی
خشک لبان را ببین چونک سقا یافتی

خواجه بجه از جهان قفل بنه بر دهان
پنجه گشا چون کلید قفل گشا یافتی

~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~
هله
     
  
صفحه  صفحه 397 از 464:  « پیشین  1  ...  396  397  398  ...  463  464  پسین » 
شعر و ادبیات

Molavi | مولوی

رنگ ها List Insert YouTube video   

 ?

برای دسترسی به این قسمت میبایست عضو انجمن شوید. درصورتیکه هم اکنون عضو انجمن هستید با استفاده از نام کاربری و کلمه عبور وارد انجمن شوید. در صورتیکه عضو نیستید با استفاده از این قسمت عضو شوید.

 

 
DMCA/Report Abuse (گزارش)  |  News  |  Rules  |  How To  |  FAQ  |  Moderator List  |  Sexy Pictures Archive  |  Adult Forums  |  Advertise on Looti
↑ بالا
Copyright © 2009-2024 Looti.net. Looti Forums is not responsible for the content of external sites

RTA