انجمن لوتی: عکس سکسی جدید، فیلم سکسی جدید، داستان سکسی
شعر و ادبیات
  
صفحه  صفحه 2 از 63:  « پیشین  1  2  3  4  5  ...  60  61  62  63  پسین »

Hossein Monzavi Biography and Poems | بيوگرافى و اشعار حسين منزوى


مرد

 
بيوگرافى و اشعار حسين منزوى
Hossein Monzavi Biography and Poems



غزل ۸

دوباره راه غنا می زند ترانه ی من
دوباره می شکفد ، شعر عاشقانه ی من

دوباره می گذرد بعد از آن سیه توفان
نسیم پاک نوازش ، بر آشیانه ی من

مگر صدای بهار شنیده از سویی ؟
که کرده جُرأت سر بر زدن جوانه ی من
▄ ▄ ▄
تو شاید آن زن افسانه یی که می آری
به هدیه با خود ، خورشید را به خانه ی من

تو شاید آمده ای سوی من ، که برداری
به مهر ، بار غریبیم را ، ز شانه ی من

دعا کنیم که روزی امید من باشی
برای زیستن ، امروز ای بهانه ی من !

برای تو غزلی عاشقانه ساخته ام
تو ای شگفتگی ات مطلع ترانه ی من !
     
  
مرد

 
غزل ۹

در من ادراکی ست از تو عاشقانه ، عاشقانه
از تو تصویری ست در من جاودانه ، جاودانه

تو هوای عطری از صحرای دور آرزویی
از تو سنگین شهر ذهنم کوچه کوچه ، خانه خانه

آه ای آمیزه یی از بی ریایی با محبت !
شادی تو کودکانه ، رأفت تو مادرانه

شهربانوی وجودم باش و کابین تو ؟ بِستان
اینک ، اقلیم دل من بی کرانِ بی کرانه

▄ ▄ ▄

آتش او ؟ دیگر این افسانه رو بگذار و بگذر
در من اینک آتش تو ، شعله شعله در زبانه

فصل ، فصل توست دیگر ، فصل فصل ما ــ من و تو ــ
فصل عطر ، فصل سبزه ، فصل گل ، فصل جوانه

فصل رفتن در خیابان های شوخ مهربانی
فصل ماندن در تماشای قشنگ شاعرانه

فصل چیدن های گل ها ــ چیدن گل های بوسه ــ
از بهار و از لب تو ، خوشه خوشه ، دانه دانه
▄ ▄ ▄

دفتری که حرف حرف ، برگ برگش مرثیت بود
اینک اینک در هوابت پر طرنـَم پر ترانه
▄ ▄ ▄

بار دیگر ظلمتم را می شکافد شب چراغی
تا کی اش از من بدزدی بار دیگر ، ای زمانه !
     
  
مرد

 
غزل ۱۰

امشب به يادت پرسه خواهم زد غريبانه
در کوچه های ذهنم ــ اکنون بی تو ويرانه ــ

پشت کدامين در ، کسی جز تو تواند بود ؟
ای تو طنين هر صدا و روح هر خانه !

اينک صعودم تا به اوج عشق ورزيدن
با هر صعود جاودان ، پيوند پيمانه

امشب به يادت مست مستم تا بترکانم
بغض تمام روزهای هوشيارانه

بين تو و من اين همه ديوار و من با تو
کز جان گره خورده است اين پيوند جانانه

چون نبض من در هستی ام پيچيده ، می آيی
گيرم که از تو بگذرم سنگين و بيگانه

▄ ▄ ▄

گفتم به افسونی تو را آرام خواهم کرد
عصيانی من ! ای دل ! ای بی تاب ديوانه !

امشب ولی می بينمت ولی نمی گيرد
تخدير هيچ افيون و خواب هيچ افسانه
     
  
مرد

 
غزل۱۱

تلاقی بشکوهِ مِه و معمایی
تراکم ِ همه ی رازهای دنیایی

به هیچ سلسله ی خاکیان نمی مانی
تو از کدامین دنیای تازه می آیی ؟

عصیر دفتر « حافظ » ؟ شراب شیرازی ؟
چه هستی آخر ؟ کاین گونه گرم و گیرایی ؟

تو از قبیله ی سوزان آتشی شاید
چنین که سرکش و پاک و بلند بالایی

مرا به گردش صد قصّه می برد چشمت
تو کیستی ؟ ز پری های داستان هایی ؟

شعاع نوری ، بر تپه های روشنِ موج
تو دختر فلقـّی و عروس دریایی

نسیم سبزی ، از جلگه های تخدیری
گل سپیدی ، بر آب های رؤیایی

فروغ باری ، خون نظیف خورشیدی
شکوهمندی ، روح بزرگ صحرایی

تو مثل خنده ی گل ، مثل خواب پروانه
تو مثل آن چه که نا گفتنی است ، زیبایی

چگونه سیر شود چشمم از تماشایت ؟
که جاودانه ترین لحظه ی تماشایی
     
  
مرد

 
غزل ۱۲

خیام ظلمتیان را ، فضای نور کنی
به ذهن ظلمت اگر لحظه ای خطور کنی

نشسته ام به عزای چراغ مرده ی خود
بیا سوک مرا ، ای ستاره ! سور کنی

برای من ، همه ، آن لحظه است ، آن لحظه ی قدر
که چون شهاب ، در آن آفاق شب عبور کنی

هنوز می شود از شب گذشت و روشن شد
اگر تو ــ طالع موعود من ! ــ ظهور کنی

▄ ▄ ▄

تراکم همه ی ابرهای های زاینده !
بیا که یادی از این شوره زار دور کنی

کبوتر افق آرزو ، خوشا گذری
بر این غریب ، بر این برج سوت و کور کنی

چه می شود که شبی ، ای شکیب جادویی !
عیادتی هم از این جان ناصبور کنی ؟
     
  
مرد

 
غزل ۱۳

تو عاشقانه ترین فصلی از کتاب منی
غنای ساده و معصوم شعر ناب منی

رفیق غربت خاموش روز خلوت من
حریف خواب و خیال شب شراب منی

تو روح نقره یی چشمه های بیداری
تو نبض آبی دریاچه های خواب منی

ــ سیاه و سرد و پذیرنده ــ آسمان توام
ــ بلند و روشن و بخشنده ــ آفتاب منی

مرا بسوی تو جز عشق بی حساب مباد
چرا که ماحصل رنج بی حساب منی

همیشه از همه پرسیده ام ، رهایی را
تو از زمانه کنون ، بهترین جواب منی

دگر به دلهره و شک نخواهم اندیشید
تویی که نقطه پایان اضطراب منی

گُریزی از تو ندارم ، هر آنچه هست ، تویی
اگر صواب منی یا که ناصواب منی
     
  
مرد

 
غزل ۱۴

در من کسی باز یاد تو افتاد ، امشب
بانگی تو را ، از درونم صلا داد ، امشب

من بی تو ، امشب دلم شادمان نیست اینجا
بی من تو هر جا که هستی دلت شاد ، امشب

امشب به رمز بزرگ رهایی رسیدم
آزادم از هر چه غیر از تو ، آزاد ، امشب

چشم تو روشن که افروخت بعد از چه شب ها
یادت چراغی در این ظلمت آباد ، امشب

دیوار ذهنم پُر از سایه های گذشته است
افتاده بر یک دگر شاد و ناشاد ، امشب

یک سایه از تو که گوید : « قرار ملاقات ،
نزدیک آن بوته سبز شمشاد ، امشب ! »

یک سایه از من شتابان سوی سایه ی تو
باهم مگر سایه ها راست میعاد امشب ؟

با آن چه رفته است ، یاد تو یاد خوشی نیست
با این همه کاش ، صبحی نمی زاد امشب
▄ ▄ ▄

در ذهنم ای چهره ات بهترین یادگاری !
زیباترین شعرم ، ارزانی ات باد امشب
     
  
مرد

 
غزل ۱۵

ای که گمنام رسیدی تو و گمنام گذشتی
تو که بودی که شتابان و بی آرام گذشتی ؟

بی فرود آمدنی تا به کنارم بنشینی
بی درنگی که ستانم ز لبت کام ، گذشتی

تو همان مرغ همایون که سویم آمدی ، امّا
نالم از بخت که ننشسته بر این بام گذشتی

ناز هشیاری ات ای مرغ که در دامگه عشق
دانه را چیدی و چابک ز سر دام گذشتی

میل و مقصود تو صحرای امید چه کسی بود ؟
ای سحابی که نباریده ز صحرام گذشتی !

به تماشای تو از خویش برون تاختم ، امّا
زودم از دیده چنان شادی ایّام گذشتی

جز غباری به غفای تو ندیدم ، چو رسیدم
تو چه هنگام رسیدی ؟ تو چه هنگام گذشتی ؟

▄ ▄ ▄

تو که بودی و تبارت چه و اصل تو کجایی ؟
ای مه آلود ! که آن گونه در ابهام گذشتی
     
  
مرد

 
غزل ۱۶

گل از پیراهنت چینم که زلف شب بیارایم
چراغ از خنده ات گیرم که راه صبح بگشایم

چه تلفیقی ست با چشم تو ــ این هر دم اشارت گر ــ
به استعلای کوهستان و استیلای دریایم ؟

به بال جذبه ای شیرین ، عروجی دلنشین دارم
زمانی که در بالای تو غرق تماشایم

غنای مرده ام را ، بار دگر زنده خواهی کرد
تو از این سان که می آیی ، به تاراج غزل هایم

▄ ▄ ▄

گل من ! گل عذار من ! که حتی عطر نام تو
خزان را می رماند ، از حریم باغ تنهایم

بمان تا به امداد تو و مهر تو باغم را
همه از هرزه های رُسته پیش از تو بپیرایم

بمان تا جاودانه در نی ِ سحر آور شعرم
تو را ای جاودانه بهترین تحریر ! بسرایم
▄ ▄ ▄
دلم می خواست می شد دیدنت را هر شب و هر شب
کمند اندازم و پنهان درون غرفه ات آیم

و یا چون ماجرای قصه ها ، یک شب که تاریک است ،
تو را در بسترت در جامه ی خواب تو ، بربایم
     
  
مرد

 
غزل ۱۷

اگر باشی محبت روزگاری تازه خواهد یافت
زمین در گردش با تو مداری تازه خواهد یافت

دل من نیز با تو بعد از آن پاییز طولانی
دوباره چون گذشته نو بهاری تازه خواهد یافت

درخت یادگاری باز هم بالنده خواهد شد
که عشق از کُـنده ی ما یادگاری تازه خواهد یافت

دهانت جوجه هایش را پریدن گر بیاموزد
کلام از لهجه ی تو اعتباری تازه خواهد یافت

بدین سان که من و تو از تفاهم عشق می سازیم
از این پس عشق ورزی هم ، قراری تازه خواهد یافت

من و تو عشق را گسترده تر خواهیم کرد ، آری
که نوع عاشقان از ما تباری تازه خواهد یافت

تو خوب مطلقی ، من خوب ها رو با تو می سنجم
بدین سان بعد از این خوبی ، عیاری تازه خواهد یافت

▄ ▄ ▄

جهانِ پیر ــ این دلگیر هم ، با تو ، کنار تو
به چشم خسته ام ، نقش و نقاری تازه خواهد یافت
     
  
صفحه  صفحه 2 از 63:  « پیشین  1  2  3  4  5  ...  60  61  62  63  پسین » 
شعر و ادبیات

Hossein Monzavi Biography and Poems | بيوگرافى و اشعار حسين منزوى

رنگ ها List Insert YouTube video   

 ?

برای دسترسی به این قسمت میبایست عضو انجمن شوید. درصورتیکه هم اکنون عضو انجمن هستید با استفاده از نام کاربری و کلمه عبور وارد انجمن شوید. در صورتیکه عضو نیستید با استفاده از این قسمت عضو شوید.

 

 
DMCA/Report Abuse (گزارش)  |  News  |  Rules  |  How To  |  FAQ  |  Moderator List  |  Sexy Pictures Archive  |  Adult Forums  |  Advertise on Looti
↑ بالا
Copyright © 2009-2024 Looti.net. Looti Forums is not responsible for the content of external sites

RTA