انجمن لوتی: عکس سکسی جدید، فیلم سکسی جدید، داستان سکسی
شعر و ادبیات
  
صفحه  صفحه 24 از 63:  « پیشین  1  ...  23  24  25  ...  62  63  پسین »

Hossein Monzavi Biography and Poems | بيوگرافى و اشعار حسين منزوى


زن

 
بيوگرافى و اشعار حسين منزوى
Hossein Monzavi Biography and Poems


غزل ۲۲۹

خیال خام پلنگ من به سوی ماه جهیدن بود
و ماه را از بلندایش ، به خاک کشیدن بود

پلنگ من - دل مغرورم - پرید و پنجه به خالی زد
که عشق - ماه بلند من - ورای دست رسیدن بود

گل شکفته ! خدا حافظ ، اگر چه در لحظه ی دیدارت
شروع وسوسه یی در من به نام دیدن و چیدن بود

من و تو آن دو خطیم، آری - مُوازیان به ناچاری -
که هر دو باورمان ز آغاز ، به یک دیگر نرسیدن بود

اگر چه هیچ گل مُرده ، دوباره زنده نشد ، امــــــــــا
بهار در گل شیپوری ، مدام گرم دمیدن بود

شراب خواستم و عمر من ، شرنگ ریخت به کام من
فریبکار ِ دل پیشه ، بهانه اش نشنیدن بود !

چه سر نوشت غم انگیزی که کرم کوچک ابریشم
تمام عمر قفس می بافت ، ولی به فکر پریدن بود



آشفته سریم !
شانه‌ی دوست کجاست ؟
     
  ویرایش شده توسط: nazi220   
زن

 
غزل ۲۳۰

من از خزان به بهار واز عطش به اب رسیدم
من از سیاه ترین شب به آفتاب رسیدم

هم از خمار رهیدم ، هم از فریب گذشتم
که از سراب به دریایی از شراب رسیدم

به جانب تو زدم نقبی از درون سیاهی
به جلوه ی تو ، به خورشید بی نقاب رسیدم

اگر نشیب رها کردم و فراز گرفتم
به یاری تو بدین حُسن انتخاب رسیدم

چگونه است و کجا ؟ دیگر از بهشت نپرسم
که در تو ، به زیباترین جواب رسیدم


کتاب عمر ورق خورد بار دیگر و با تو
به عاشقانه ترین فصل این کتاب رسیدم

چرا به ناب ترین شعر خود سپاس نگویم ،
تو را ؟ که در تو به معنای شعرناب رسیدم
آشفته سریم !
شانه‌ی دوست کجاست ؟
     
  
زن

 
غزل ۲۳۱

به شب سلام که بی تو رفیق راه من است
سیاه چادرش امشب ، پناهگاه من است

به شب که آینه ی غربت مکدر من
به شب که نیمه ی تنهایی سیاه من است

همین نه من درِ شب را به یاوری زده ام
که وقت حادثه شب نیز در پناه من است

نه بیم فنایش به دل و تیر بلا
پرنده ایی که قُرق راشکسته ، آه من است

رسید هر کس و برقی به خرمنم زد و رفت
هر آن چه مانده ز خاکسترم گواه من است

در این کشاکش توفانی بهار و خزان
گُلی که می شکند عشق بی گناه من است

چرا نمی دری این پرده را ؟ شب ! ای شب من !
که در محاق تو دیری است تا که ماه من است
آشفته سریم !
شانه‌ی دوست کجاست ؟
     
  
زن

 
غزل ۲۳۲

شب های بارانی ، تویی یک ریز و رگباری
همراه اشک بی مهار من ، که می باری

تو روح بارانی ، تویی آری که با رگبار
هاشور بر شب می زنی تا جوهری داری

آن جان جوباری تویی باز آن رفیق راه
که در خیابان پا به پایم می شوی جاری

حس می کنم مِه جز نفس های نفیست نیست
که چون غبار نقره بر من می تند ، آری

آن هم تویی آن بادِبارن گره خورده
کز غربت من قصه می گویی به غمخواری

جسم تو در خواب است و روحت پای به پای من
طی می کند تا صبح ، ناهموار ِ بیداری

یک جفت چشم ، آویخته هر سو به راه من
مانند خورشیدی دو شعله در شب تاری

این شبروان مهربان هم ، چشم های توست
که می زند هر سوی راهم را به عیاری
آشفته سریم !
شانه‌ی دوست کجاست ؟
     
  
زن

 
غزل ۲۳۳

امشب دلم از شیشه و ، اندوهت از سنگ است
سنگ تو را، با شیشه ی بی طاقتم جنگ است

چون مرغ بسمل سر به دیوار قفس کوبد
گویی برای دل فضای سینه ام تنگ است

این آسمان همرنگ چشمان سیاه توست ؟
یا آسمان هر کجا ، امشب همین رنگ است ؟

دوری چنان از من که دیدارت محال آید
از ناکجا تا ناکجا تر چند فرسنگ است ؟

آن گونه ام کز هر چه با خود می توانم داشت
یاسم درون پنجه و مرگم فرا چنگ است
آشفته سریم !
شانه‌ی دوست کجاست ؟
     
  
زن

 
غزل ۲۳۴

هزار درد مرا عاشقانه درمان باش
هزار راه را ، ای یگانه پایان باش

برای آن که نگویند ، جُسته ایم و نبود
تو آن جُسته وپیداش کرده ام ، آن باش

دوباره زنده کن ، این خسته ی خزان زده را
حلول کن به تنم جان ببخش و جانان باش

کویر تشنه ی عشقم ، تداوم عطشم
دگر بس است ، زبارن مگوی ، باران باش

دوباره سبز کن ، این شاخه ی خزان زده را
دوباره در تن من ، روح نو بهاران باش

بدین صدای حزین ، وین نوای آهنگین
به باغ خسته عشقم
هزار دستان باش
آشفته سریم !
شانه‌ی دوست کجاست ؟
     
  
زن

 
غزل ۲۳۵

عشق من ! خواب سحرگاهی نوشینم باش
شادی وسوسه ای در دل غمگینم باش

خرمن زلف در آغوش من افشان کن و باز
زینت بستر و و زیبایی بالینم باش

هم چو خورشید که مشاطه ی آفاق شود
پرده ای افکن و شب بشکن و آذینم باش

اختری خُرد چه با ظلمت من خواهد کرد ؟
تو بر آی از افق و خوشه ی پروینم باش

تاکنم کوه غم از جا ، نه کم از فرهادم
تیشه بسپار به دست من و شیرینم باش
آشفته سریم !
شانه‌ی دوست کجاست ؟
     
  
زن

 
غزل ۲۳۶

دل من !باز مثل سابق باش
با همن شور و حال ، عاشق باش

مهر می ورز و دم غنیمت دان
عشق می باز و با دقایق باش

بشکند تا که کاسه ات را عشق
از میان همه تو لایق باش

خواستی عقل هم اگر باشی ،
عقل سرخ گل شقایق باش

شور گرداب و کشتی سنگین ؟
نه اگر تخته پاره ، قایق باش

بار پار و لنگر و سکان
بفکن و دور از این علایق باش

هیچ باد مخالف این جا نیست
با همه بادها موافق باش
آشفته سریم !
شانه‌ی دوست کجاست ؟
     
  ویرایش شده توسط: nazi220   
زن

 
غزل ۲۳۷

حکمم از زمین رها شدن نبود
سر نوشت من خدا شدن نبود

از هزار چوب خیزران یکی
در قواره ی عصا شدن نبود

گیرم استخوان به نیش هم کشید
سگ به جوهر هما شدن نبود

از چهل دَرِطلسم قصه ام
هیچ یک برای وا شدن نبود

تو در آینه ، شما شدی ولی
با منت توان ما شدن نبود

اری اشنا شدن هم از نخست
جز به خاطر جدا شدن نبود
آشفته سریم !
شانه‌ی دوست کجاست ؟
     
  
زن

 
غزل ۲۳۸

من شراب از شما نمی خواهم
شهد ناب از شما نمی خواهم

ساقی شوکران من نشوید
شِکراب از شما نمی خواهم

به سرابم ره گمان نزنید
سِر آب از شما نمی خواهم

زشت و زیبای چهره ام ، خوش باد !
من نقاب از شما نمی خواهم

ای زاسبم فکنده ، نا اصلان !
هم رکاب از شما نمی خواهم

من نپرسیدم از شما چیزی
پس جواب از شما نمی خواهم

جان بیدار من نیاشوبید
جای خواب از شما نمی خواهم

شعله را در چراغ من نکُشید
آفتاب از شما نمی خواهم

آشفته سریم !
شانه‌ی دوست کجاست ؟
     
  
صفحه  صفحه 24 از 63:  « پیشین  1  ...  23  24  25  ...  62  63  پسین » 
شعر و ادبیات

Hossein Monzavi Biography and Poems | بيوگرافى و اشعار حسين منزوى

رنگ ها List Insert YouTube video   

 ?

برای دسترسی به این قسمت میبایست عضو انجمن شوید. درصورتیکه هم اکنون عضو انجمن هستید با استفاده از نام کاربری و کلمه عبور وارد انجمن شوید. در صورتیکه عضو نیستید با استفاده از این قسمت عضو شوید.

 

 
DMCA/Report Abuse (گزارش)  |  News  |  Rules  |  How To  |  FAQ  |  Moderator List  |  Sexy Pictures Archive  |  Adult Forums  |  Advertise on Looti
↑ بالا
Copyright © 2009-2024 Looti.net. Looti Forums is not responsible for the content of external sites

RTA