انجمن لوتی: عکس سکسی جدید، فیلم سکسی جدید، داستان سکسی
شعر و ادبیات
  
صفحه  صفحه 3 از 63:  « پیشین  1  2  3  4  5  ...  60  61  62  63  پسین »

Hossein Monzavi Biography and Poems | بيوگرافى و اشعار حسين منزوى


مرد

 
بيوگرافى و اشعار حسين منزوى
Hossein Monzavi Biography and Poems


غزل ۱۸

ای بر گذشته ز ملموس ! ای داستانی !
ارث اساطیریِ لیلی ِ باستانی !

تو جذبه ی استحالت ، تو شور رسیدن
که رودها را به دریا شدن می کشانی

تو شوق پروانگی ، آرزوی رهایی
که پیله اختناق مرا می درانی

معشوقی از تیره ی منقرض گشته ی گل
با روحی از سبزه در هیأتی ارغوانی

تعبیر بیتی بلند از غزل های « حافظ »
مصداق نقشی بدیع از تصاویر « مانی »

▄ ▄ ▄

لحن همایونی ، تو حریر نوازش
دست پرستار تو ، مخمل مهربانی

ای چون افق مشترک در میان دو جوهر !
ای طُرفه ی هم زمین و هم آسمانی !

لبخند دل چسب شیرینت آمیزه یی پاک
از شیطنت های طفلی و خواب جوانی

ای معنی خواستن تا به اندازه ی اوج
گسترده نام تو با عشق تا بی زمانی

فصل تنت بر ورق های سرخ معطـّر
رنگین تر فصل مجموعه ی زندگانی

فصلی که میخواهی اش بعد هر بار خواندن
بی حس تکرار ، یک بار دیگر بخوانی
     
  
مرد

 
غزل ۱۹

حماسه یی است که می آید ، این صدا از کیست ؟
از آن ِ کیست این صدا اگر از آنِ تو نیست ؟

حماسه یی است که می دانم و نمی دانم
که در صدای تو این درد ، ته نشسته ی چیست ؟

غم تو چیست که گویی پریچه ای غمگین
تمامی غمِ خود را در این ترانه گریست

تو از تمام دهان های شهر می خوانی
صدا یکیست اگر حنجره هزار و یکیست

▄ ▄ ▄

به وقت خواندن تو ، هر ستاره چشمی بود
که در سماع ، تو را عارفانه می نگریست

تو خون گرم منی ، ای صدای جاری دوست !
من از تو زنده ام ، ای رود پر ترانه ! مایست

به ذره ذره ی من انعکاس می یابی
که در تسلسل خود ، تا همیشه خواهی زیست
     
  
مرد

 
غزل ۲۰

پرنده نرم تر از روح یک ترانه می آمد
پرنده نه ، که پری بود و از فسانه می آمد

صدای پر زدنش با شعاع غایی تا من ،
چنان که دایره ی موج تا کرانه می آمد

چراغ های کهن را ، دوباره دلم بر افروخت
که بعد از آن همه فترت ، کسی به خانه می آمد

▄ ▄ ▄

می آمد و شبم از شوکتش ، شکافته می شد
دلاور دل من ، وه چه فاتحانه ، می آمد

نگاه پنجره ها ، خیره مانده بود ، به راهش
به راه آن که برای نجات خانه می آمد

به بال معجزه از آستان پاک نوازش
پیِ شفای من از زخم تازیانه ، می آمد

چه شیوه پر زدنی است ، آن اثیر پری وار
پرنده بود ، ولی چون پرنده ها نه می آمد

به هیچ سلسله ای نسبتی نداشت ، تو گویی
پرنده من از آفاق بی نشانه ، می آمد
     
  
مرد

 
غزل ۲۱

چشماتو وا کن که سحر ، تو چشم تو بیدار بشه
صدام بزن که از صدات ، باغ دلم باهار بشه

اون که میخواد میون ما ــ من و تو ــ دیوار بکشه
دل میگه نفرینش کنم ، به درد من دچار بشه

بارون سنگم که بیاد ، بر نمی گردم از تو من
از این که بدتر نمیشه ، هر چی می شه ، بذار بشه

یه دل نه صد دل چیزی نیست ، وقتی تماشات می کنم
می گم توی دلم که کاش ، دلم هزار هزار بشه !

▄ ▄ ▄

دلم می خواد یه روز که تو ، بالای برجت ایستادی
یه هو افق چاک بخوره ، جاده پر از غبار بشه

من برسم صدات کنم ، تا یه نفر که جز تو نیس
از اون بالا بیاد پایین ، به ترک من سوار بشه

هی بزنیم به اسبمون ، بریم به شهری که در اون
سحر پشت سحر بیاد ، باهار پشت باهار بشه

▄ ▄ ▄

با من بیا ، با من بمون ، نذار که تنها بمونم
نذار که خونه دلم ، دوباره تنگ و تار بشه

شاخای دیو و می شکونم ، سر به ستاره می زنم
یه روز اگه دستای من ، با دستای تو یار بشه

عاشق شیم و دعا کنیم که شاید از معجزه عشق
یه روز بیاد که روزگار دوباره روزگار بشه
     
  
مرد

 
غزل ۲۲

زیبایی از جمال تو بُعد محقـّری است
ناز از کرشمه ی تو ، نمود مصغـّری است

منظور آفرینش و مقصود خلقتی
غیر از تو هر چه هست ، وجود مکرّری است

خاک اخگری حقیر ز خورشید ؟ آه نه !
خورشید اعضم از تن خاکیت ، اخگری است

شعرم کجا و عرضه بر بافتن کجا ؟
با قامتت که شعر بلند مصوّری است ؟

من هیچ « حافظ » ار بنشیند به وصف تو
باید سیه کند همه ، هر جا که دفتری است
     
  
مرد

 
غزل ۲۳

مجویید در من ز شادی نشانه
من و تا ابد این غم جاودانه

من آن قصه تلخ درد آفرینم
که دیگر نپرسند از من نشانه

نجوید مرا چشم افسانه جویی
نگوید مرا ، قصه گوی زمانه

من آن مرغ غمگین تنها نشینم
که دیگر ندارم هوای ترانه

ربودند جفت مرا از کنارم
شکستند بال مرا ، بی بهانه

▄ ▄ ▄

من آن تک درختم که دژخیم پاییز
چنان کوفته بر تنم تازیانه

که خفته است در من فروغ جوانی
که مرده است در من امید جوانه

نه دست بهاری نوازد تنم را
نه مرغی به شاخم کند ، آشیانه

من آن بی کرانِ کویرم که در من
نیفشاده جز دست اندوه* ، دانه

چه می پرسی از قصّه ی غصّه هایم ؟
که از من تو را خود همین بس فسانه

که من دشت خشکم که در من نشسته است
کران تا کران ، حسرتی بی کرانه
     
  
مرد

 
غزل ۲۴

تخیّـل نازک آراییش را وام از تو می گیرد
تغزّل در شکوفاییش ، الهام از تو می گیرد

تو لب تر کن ، تو از بوسه ، شراب من به ساغر کن
که طبع می پرست مستِ من ، جام از تو می گیرد

بیا آبی بزن بر آتش تند تنش هایم
که دل در بی قراری هایش ، آرام از تو می گیرد

دلم بعد از بسی منزل به منزل ، در به در گشتن
نشان آرزویش را ، سر انجام از تو می گیرد

تو می گویی چی ام من ، یا کجایم ، یا کدامینم
که نفس خویشتن گم کرده ام ، نام از تو می گیرد

نگارینا ! زمانه بی جز طرحی مشوِّش نیست
که آب و رنگ اگر می گیرد ، ایّام ، از تو می گیرد

تو پایان تمام جستجو های منی ، ای یار !
خوشا بخت تکاپویی ، که فرجام از تو می گیرد
     
  
مرد

 
غزل ۲۵

ای زادنم ابتدای عشقت
وی مردنم ، انتهای عشقت

تا چون باشم در اوج وصلت
حالی من و ابتدای عشقت

ای از دل من گره گشوده
انگشت گره گشای عشقت

چون ذرّه که با جمال خورشید
هر ذرّه ام آشنای عشقت

ای در همه کوچه های جانم
پیچیده صدای پای عشقت

▄ ▄ ▄

تا هدیه ای آورم به سویت
در خورد تو و سزای عشقت ،

از باغ ستاره چیده چشمم
صد دسته گل از برای عشقت

▄ ▄ ▄

تا هستم و تا طنین فکنده است ،
در گوش دلم ، صدای عشقت ،

در اوج و حضیض ها روانم
با بیم و امید های عشقت

▄ ▄ ▄

ای تو گل و در بهار حسنت
دل « مرغ سخن سرای » عشقت

در بدرقه ی غمم سرودم ،
این شعر به اقتفای عشقت
     
  
مرد

 
غزل ۲۶

کاش سیلی شود اشک تو ، که ما را ببرد
که مرا با تو در آمیزد و زین جا ببرد

ترسم این سیل فنا ، جا بگذارد ما را
یا جدایت بکند از من و تنها ببرد

گر مرا نیز برد با تو ، تفاوت نکند
که به مرداب کشد یا سوی دریا ببرد

گرچه تقدیر ، به توفان جنون می ماند
ــ دور خیزیده که بنیاد من از جا ببرد ــ

لیک مجنون چه غم از باد بیابانش اگر
مشت خاکستری از وی سوی لیلا ببرد ؟

▄ ▄ ▄

عشق خورشید ، چه عشقی است ؟ که با جاذبه ای
ذرّه ای بی سر و پا را ، به ثریا ببرد

زهی آن دل که به غارت رود از عشق که عشق
با چراغ آید و گنجینه به یغما ببرد
     
  
مرد

 
غزل ۲۷

بی تو خسته است ز جانم تن و جانم ز تنم
خسته ام من هم از این بار گرانی که منم

چه کنم دل چو هوای تو کند شب همه شب
سر اگر بی تو به دیوار غریبی نزنم ؟

هوس یوسفی ام بود و عزیزیم ، امّا
غمت افکنده به یعقوبی بیت الحزنم

در گذرگاه نسیمم همه شب چلّه نشین
کاورد هدیه مگر بویی از آن پیرهنم

تار مویی نسپردی به وداعت ، با من
کش به هنگامه ی وصل تو به آتش فکنم

یادگاری است مرا از تو ــ که یادت خوش باد ــ
این غریبی که شکسته است مرا ، در وطنم

چون دو خورشید بیاویز دو چشمت از راه
تا که روشن کنی ای دوست ، شب آمدنم

غزل دلکش من بی صله می ماند ، اگر
بوسه ای چند حوالت نکنی زان دهنم
     
  
صفحه  صفحه 3 از 63:  « پیشین  1  2  3  4  5  ...  60  61  62  63  پسین » 
شعر و ادبیات

Hossein Monzavi Biography and Poems | بيوگرافى و اشعار حسين منزوى

رنگ ها List Insert YouTube video   

 ?

برای دسترسی به این قسمت میبایست عضو انجمن شوید. درصورتیکه هم اکنون عضو انجمن هستید با استفاده از نام کاربری و کلمه عبور وارد انجمن شوید. در صورتیکه عضو نیستید با استفاده از این قسمت عضو شوید.

 

 
DMCA/Report Abuse (گزارش)  |  News  |  Rules  |  How To  |  FAQ  |  Moderator List  |  Sexy Pictures Archive  |  Adult Forums  |  Advertise on Looti
↑ بالا
Copyright © 2009-2024 Looti.net. Looti Forums is not responsible for the content of external sites

RTA