انجمن لوتی: عکس سکسی جدید، فیلم سکسی جدید، داستان سکسی
شعر و ادبیات
  
صفحه  صفحه 46 از 63:  « پیشین  1  ...  45  46  47  ...  62  63  پسین »

Hossein Monzavi Biography and Poems | بيوگرافى و اشعار حسين منزوى


زن

 


پاییزی

پاییز کوچک من،
پاییز کهربایی تبریزی­ هاست
که با سماع باد
تن را به پیچ و تاب جذبه
تن را به رقص
می­ سپرند
و برگ­های گر گرفته
که گاهی
با گردباد
مخروط واژگونه­ ای از رنگ­ اند
و گاه ماهیان شتابانی
در آب­های باد

پاییز کوچک من،
وقت بزرگ باران­ها.
باران،
جشن بزرگ آینه ­ها،
در شهر
باران،
که نطفه می­بندد،
در ابر،
حیرت درخت­ های آلبالو را
می­گیرد،
و من غم بزرگ باغچه را
از شادی حقیر گلدان­ها
زیباتر،
می ­یابم،

پاییز کوچک من،
گنجایش هزار بهار،
گنجایش هزار شکفتن دارد
وقتی به باغچه می­ نگرم
روح عظیم «مولانا» را می­بینم
که با قبای افشان
و دفتر کبیرش
زیر درخت­های گلابی
قدم می­زند
و برگ­های خشک
زیر قدم­ هایش شاعر می­ شوند
وقتی به باغچه می ­نگرم
«بودا» حلول می­کند
در قامت تمام نیلوفرها
وقتی به باغچه می­ نگرم
پاییز «نیروانا» ست
پاییز نی زنی است
که سحر ساده ­ی نفسش را
در ذره ­های باغ
دمیده است
و می­زند
که سرو
به رقص آید

پاییز کوچک من
دنیای سازش همه رنگ­ هاست
با یکدیگر
تا من نگاه شیفته ­ام را
در خوش­ترین زمینه به گردش برم
و از درخت­ های باغ بپرسم
خواب کدام رنگ
یا
بیرنگی را
می­بینند
در طیف عارفانه­ ی پاییز؟
آشفته سریم !
شانه‌ی دوست کجاست ؟
     
  ویرایش شده توسط: nazi220   
زن

 


اسم اعظم

وقتی که کوه­ ها
آوار می ­شوند
نام تو را نمی­دانم
ورنه
با آهوان دامنه می­ گویم
تا حرز رستگاری­ شان باشی
نام تو را
حتا به کوه می­ گویم
تا کوه پر درآرد
و
پرنده شود

نام تو را نمی­ دانم
تنها نه من که هیچ
هیچ کسی
نام تو را نمی­داند
غیر از من مثالی من
که گاه گاه
با مرکب شهابش
آفاق خواب­ های مرا
می­ پیماید
افسوس
من چرا
به خواب خویش نمی­آیم؟
تا کوه پر درآرد و پرنده شود
و پر زنان،
عروج کند
تا اوج
نام تو را نمی­ دانم
اما می­دانم
که نامت از کلام رهایی مشتق است
و ریشه­ اش
به معنی وسیع شکفتن
در سال­ های گل
بر می­ گردد
و با کلید آبی زیبایی
تفسیر می­ شود
نام تو را نمی­دانم
آری
اما
می ­دانم
گل ها اگر که نام تو را می­ دانستند
نسل بهار از این ­سان
رو سوی انقراض
نمی­ رفت
آشفته سریم !
شانه‌ی دوست کجاست ؟
     
  
زن

 


طلسم

باز آن پرنده،
آن شبح خوابگرد
آمد
حریم خلوت خوابم را
آشفت،
می ­آمد و نمی­ ماند
پر می­زد و فرود نمی ­آمد
گفتم : پرنده ! آه پرنده!
من چشم­های سبز ندارم
و آن باغ­ها که بار زمرد دارند
شاید هنوز در رحم خاک
چشم انتظار بارانند
شاید ـ کسی چه می­داند ـ شاید نیز
صدها هزار سال از این پیش­تر
گل کرده ­اند و
زیسته ­اند و
پژمرده­ اند
گفتم : پرنده ! آه پرنده !
چشمان شب گرفته­ ام را
آزاد کن
می­خواهم آن ستاره ­ی زرین را
در قاب آسمانی­ اش
مثل همیشه تماشا کنم
گفتم، ولی پرنده هنوز
پر می­زد و فرود نمی­آمد


من، دست پیش بردم
تا بال­ های بی ­آرامش را
از روی آفتاب
به یک سو زنم

اما
پرنده دیدم
تکثیر می­شود
و رنگ بال بال بنفشش
دیدم تمام آسمانم را
پر می­کند

ای کاش یک نفر
با آن پرنده می­ گفت
من چشم­ های سبز ندارم
تا آن سوار بال افشان
ـ در هیات هزار پرنده
پیوسته در حواشی خوابم
سرگردان ـ
می­رفت
یا
فرود
می­ آمد.
آشفته سریم !
شانه‌ی دوست کجاست ؟
     
  
زن

 



دریغ



و من همیشه دیر رسیدم
شاید
هر بار با قطار قبلی
باید می ­آمدم


وقتی که جامه­ دانم را می ­بستم
پیراهنم به یاد تو تا می­ خورد
و خواب اهتزازش را
می­ دید
وقتی رسیدم اما ...
آه!

با آن جنین خواب­های هزاران سال
چه باید
می­کردم؟
پیراهن من آیا
باید به قامتش
کفنی می­شد
می­پوسید؟

تقدیر من همیشه چنین بود
و شاید این طلسمی است
که تا همیشه دست نخواهد خورد
روزی کنار رودی
مردی کلید بختش
در آب
افتاد

و آن کلید را
شیطان­ترین ماهی­ها
بلعید
و سوی دوردست­ترین دریاها
گریخت
و یک نفر که پیش­تر از من رسید
صیاد شاه ماهی شد
و من دوباره دیر رسیدم


قلاب من گلوی مرا می ­درد
و تو به هیات پریان
در آب­های دور
تنت را
می­شویی.

آشفته سریم !
شانه‌ی دوست کجاست ؟
     
  ویرایش شده توسط: nazi220   
زن

 


آوار

گفتم : به پای خیزم و دیگر بار،
پرچم به نام عشق برافرازم،
با تو
بر تارک طلایی خورشید.
گفتی:
ما فاتحان قله­ ی خورشیدیم
دل خوش دار!

و من به پشت گرمی تو،
قد می­کشیدم از دل تاریکی.
در جذبه­ های رفعت ،
هرگز مگر کسی ،
به آوار،
اندیشه کرده بود؟
که ما ...؟
در مرز استحاله به خورشید بودم
وقتی طنین تلخ سقوط تو
خواب شکوهمند صعودم را
آشفت

باری،
آوار بهتر از تو و من می ­داند،
با خسته­ ی نشسته،
چه رازی است.
آشفته سریم !
شانه‌ی دوست کجاست ؟
     
  
زن

 


رجعت

بر چارچوب قهوه ­ای ماندم
و دل به آبی­ های دورادور
خوش کردم،
با انتظاری مثل عشقم پیر.
انگار می­دانستم این نی
گل می­دهد یک روز
ـ گیرم دیرـ
آن سان که از تقدیر و از مرگ
دانسته بودم کز منت یارای رستن نیست
وگرچه تن دادی به آن تندیس تقدیری
اما دلت را از دلم تاب گسستن نیست
جشن بزرگ بازگشتنت را
هر واژه در شعرم
چراغی است
می ­آیی و در رهگذارت
پل بستن رنگین کمان
خوش باد!

شوق تو در من
شوق حلولی زرد و زرین است
در ساقه­ های نارس گندم
گیرم بلوغی این چنین، مرگ است
مرگی چنین خوش باد!
آشفته سریم !
شانه‌ی دوست کجاست ؟
     
  ویرایش شده توسط: nazi220   
زن

 


دلخواه

ـ «اونیکه تو دوسش می ­داری
از آسمونا اومده؟
از توی دریا اومد؟
یا از قبیله­ ی پری­ها اومده؟
سفیده؟
بلنده؟
گیساش قد کمنده؟
مثال دخترای افسانه ­ها
اونم وقتی می ­خنده،
لباش یه پارچه قنده؟
اونم وقتی حرف می­زنه
از دهنش گل می­ریزه؟
هلال ابرو داره؟
غمزه جادو داره؟
چشمای آهو داره؟
اون همونه که رفتنش،
مثل وزیدن هواس؟
خندیدنش،
وا شدن شکوفه­ هاس؟

به من بگو
اون کیه؟
اون چه جوریه؟
اون کجاس؟»



«دختری که دوسش دارم
از آسمون نیومده
از تو جزیره ­های بی نشون
نیومده

نه برقه، نه شراره ­س
نه ماهه، نه ستاره ­س
دختری که دوسش دارم
مثل برادرا و خواهرای من،
سحر که از خواب پا می­شه
زمینو و زیر پاهاش
آسمونو بالای سرش می­بینه
پرنده نیس،
پر بزنه،
اونور ابرا بشینه.
اونم مثل من و تو
گرچه درخت نیس اما
ریشه ­ش توی زمینه.
دختری که دوسش دارم
لباش تنگ شراب نیست
نگاش موج سراب نیست
اما تو چشم اون چراغی می­سوزه
که می­تونه
تمام کوچه ­ها رو
روشن بکنه

اما نسیمی از نفس­ هاش می­ وزه
که می­تونه تمام باغچه ­ها رو
گلشن بکنه
دستای اون چاق و تپل مپل نیس
نرم و لطیف
مثال برگ گل نیس.
دستی که دست زخمی یه شهرو تیمار بکنه،
نمی­تونه برگ گل باشه
چاق و تپل مپل باشه
گیسای اون
کمند نیس
بلند نیس
اون گیساشو خیلی پیشا
وقتی سر خاک برادرش می­رفت
برید و داد
به دست باد.
اون میگه:
گیسای بلند خوبه
ولی ...
وقتی گل نیست که به گیسات بزنی؟
تازه اینم هست که
یه روز
دشمنامون
شلاق و زنجیر ببافن
از گیسامون
برای دست و گرده­ ی پهلوونای خودمون.
دختری که دوسش دارم
را، رفتنش
وزیدن هوا نیس
خوابیدنش
خواب ستاره­ ها نیست
اون مثل ما حرف می­زنه
لهجه­ ی اون
لهجه­ ی کوچه­ های ماس
صداش، صدای آشناس
نمی­دونم که از کجا اومده و مال کجاس
شاید مال همون خونه ­س
که سقف کوتاهی داره
یا جایی که ستاره وقت خوابیدن
سر روی دوشش می­ذاره
اون شاید اهل شهریه
که بوی دریا رو می­ده
یا شهری که دور تا دورش
کویره و نمکزاره
و شاید اون تویی که اون هرکی باشه
با دردای من و با دردای قبیله آشناس
اون می­دونه که لشکر دیوای شاخ فلزی
خیلی وقته
تو میدونا
مردا رو جادو کرده
اون می­دونه
خیلی وقته
شهرا رو آب برده
مردا رو خواب برده
اون می­دونه
که پشت هیچ کسی رو
هیچی نخارونده
به غیر ناخنش
و شهر اگه دلش برای روشنی گرفته،
خودش باید،
یه روز ،
یه کاری بکنه
اون صدای تفنگو از اون سر دنیا می ­شنفه
اون صدای له شدن جمجمه­ ها را می ­شنفه
اون می­دونه که آدم
از اولش قرار نبود،
خون بکنه
برای هیچی، بشکنه ،
بسوزه،
داغون بکنه
اون می­دونه که آدم
کاری اگه داشته باشه
تو دنیا
دوس داشتنه
دوس داشتن پرنده­ ها
با پروازای رنگین
دوس داشتن درختا
با میوه­ های شیرین
دوس داشتن دهکده­ ها
با چینه­ ها
با چوپونا و گله­ هاش
دوس داشتن شهر،
با اون خیابوناش
که عصرا از سیل جماعت می­جوشه
شب که می­شه
خلوت و خواب و خاموشه
دوس داشتن برادرم
که گرچه اولش توی قفس به دنیا اومده
اما حالا می­فهمه که قفس بده
دوس داشتن عروسکای خواهرم
که خورشیدو تو چشمای شیشه ­ای شون
تاب می­دن
هزار تا رنگ جورواجور
به ماه و مهتاب می­دن
دوس داشتن چهچه­ ی قناریا
عطر تن اقاقیا
دوس داشتن ترانه ­ها،
معماریا،
نقاشیا
اطلسیا و ترمه­ ها
کنگره­ ها و کاشیا
دوس داشتن پهلوونای قصه­ ها
با یک تنه رفتن شون
به جنگ دیو و اژدها
دوس داشتن خیلی چیزا،
خیلی کسا.
دوس داشتن تو که بهت
خیلی امیدا،
بسته­ م
برای بهتر دیدنت،
هزار تا در شکسته­ م
کی می­دونه؟
شاید تو،
همون باشی که من برای جستنش
هزار تا اسبو کشتم
تا ازهزار تا دشت و در،
گذشتم
حالام که پیش روی تو وایسادم
نمی­دونم چی میشه،
سرنوشتم.

شاید تو اون ستاره ­ی شبای دیجور منی
روشنی گمشده­ ی چشمای بی نور منی
و شایدم،
هنوز باید
راه درازی رو برم
تا برسم

به چشمه ­های روشنی.
آشفته سریم !
شانه‌ی دوست کجاست ؟
     
  ویرایش شده توسط: nazi220   
زن

 


محال

زخمی چنان به خویشتن زدی، ای دل!
تا ماه برنیاید
تا هرگز آفتابت
از چاه برنیاید
این چرک و خون کهنه
زخمی است
که مرهمش به ناچار
آمیزه ­ای است از پر «سیمرغ»
و خاک «کوه قاف»
و «آب زندگی»

در عافیت امید مبند، ای دل!
آشفته سریم !
شانه‌ی دوست کجاست ؟
     
  
زن

 



شبانه


معشوق من ! سودای من آیا به سر داری
وز حال و روز من، هنوز آیا خبر داری؟
با من خیالت همره است امشب
وز حال و روز من ـ اگر تو نیستی ـ او آگه است امشب
امشب شب شوریدگی­ ها و خرابی­ ها و مستی هاست
امشب شب آزادی از قید بلندی ­ها و پستی­ هاست

چون باد و چون باران
می-دانی و من با تو می­ دانم
می­خوانی و من با تو می­ خوانم
وقتی صدایت می­زنم: ای یار!
سر در درون چاه دل می­خوانمت امشب
در عین دوری
با هستی ­ام آن قدر نزدیکی
که رو به هر سو می­کنم، با خویش
در خویش ، می­گردانمت ، امشب
آواز من امشب، شگفتا، خود، ز نای توست
پنداری اصلا در گلوی من صدای توست
وقتی دهانم باز و بسته می­شود، گویی تو خوانایی
وز نیک و بد پیش آن چه می­آید، تو بینایی
افلاکی­ام یا خاکی­ام امشب؟
من خود نمی­دانم کی­ ام امشب
هی­ ها کنان نام تو با فریاد می­گویم
دستم تبرزین، و دلم کشکول
یاهو کشان هر سو به دنبال تو می­پویم
تو در منی ، پس من که را در شهر می­جویم؟
امشب شب غوغا، شب غوغا،
شب غوغاست
در جان من امشب
هنگامه ­ها، هنگامه ­ها،
هنگامه­ ها
برپاست.
آشفته سریم !
شانه‌ی دوست کجاست ؟
     
  ویرایش شده توسط: nazi220   
زن

 


بشارت

بانوی سیاه پوش!
بانو جان!

سر برکن از این شب سیاووشان
آن­جای آنک: زمرّدی جوشان
ـ جنگل ـ شده گاهواره­ ی خورشید
در خانه­ ات آن درخت بالیده است
و سایه فکنده بر خیابان­ ها
و سایه او بزرگ خواهد شد
چندان که تمام شهر جنگل گردد
در تاریخی که خون به دل دارد
از مردانی کم از مخنث­ ها
اکنون جنگل چه نقطه­ ی عطفی است

بانو! بانو! سرت سلامت باد
از من باری تو را بشارت باد
سر برکن، راه صبح نزدیک است
صبحی که در آن جنازه ­هایی را
که این همه روی دست­هایت مانده است·
در چشمه­یی از سپیده ­دم خواهی شست
و پیش تر از به خاک بخشیدن­ شان
رو با مشرق ، نماز خواهی کرد

دیری است که طبل هوشیاری را
در شرق بزرگ نوبتی می­کوبد
مردان سپیده­ دم، خیابان­ها را
از خواب قدیم بر می­ انگیزند
و باد که آمده است از جنگل
ته مانده ­ی خواب شهر را می ­روبد


· نعش این شهید عزیز
روی دست ما مانده است
«م . امید »
آشفته سریم !
شانه‌ی دوست کجاست ؟
     
  
صفحه  صفحه 46 از 63:  « پیشین  1  ...  45  46  47  ...  62  63  پسین » 
شعر و ادبیات

Hossein Monzavi Biography and Poems | بيوگرافى و اشعار حسين منزوى

رنگ ها List Insert YouTube video   

 ?

برای دسترسی به این قسمت میبایست عضو انجمن شوید. درصورتیکه هم اکنون عضو انجمن هستید با استفاده از نام کاربری و کلمه عبور وارد انجمن شوید. در صورتیکه عضو نیستید با استفاده از این قسمت عضو شوید.

 

 
DMCA/Report Abuse (گزارش)  |  News  |  Rules  |  How To  |  FAQ  |  Moderator List  |  Sexy Pictures Archive  |  Adult Forums  |  Advertise on Looti
↑ بالا
Copyright © 2009-2024 Looti.net. Looti Forums is not responsible for the content of external sites

RTA