انجمن لوتی: عکس سکسی جدید، فیلم سکسی جدید، داستان سکسی
شعر و ادبیات
  
صفحه  صفحه 49 از 63:  « پیشین  1  ...  48  49  50  ...  62  63  پسین »

Hossein Monzavi Biography and Poems | بيوگرافى و اشعار حسين منزوى


زن

 


سینکوب (۱)

دل
ضرب نامساوی می زند
یک پیشرفت در موسیقی ؟
یا
یک ابتدا
برای سکوتی همیشگی
آشفته سریم !
شانه‌ی دوست کجاست ؟
     
  
زن

 


حضور

تقویم من، درنگ نمی­ دانست
اما تو با حضورت
از فصل­ های شعبده
می­ آمدی
وقتی به ماه بعد از خود
فرمان ایست دادی
و هر دوازده خانه
از انفجار اختر تو؛
پر شد
یک طره­ ی سیاه و سفید
از بیرق مظفر زلفت
رازی به من سپرد
که با آن
به دفعه­ های گرگ و میشَم
دل بستم

وقتی تمام منظره ­هایم
از گیسوی معطر تو
پر شد
با بازوان خسته
خود را به ساحل تو کشیدم
و روح­ های ناآرام
در من
آرام یافتند
آرامشی موقت

که در تداعی امواج
از کوبش مکرر تو
پر شد
یک خواب ناتمام
در خانه­ یی که بوی تو را می­داد
و هق­ هق ی که یک­ریز
دلتنگی تو را داشت
و یک مکاشفه در تاریکی
که دست­ های خردسالی مرا
گرفت

و از حیاط کهنه عبورش داد
و در اتاق کوچک
برگردن جوانی تو
که خسته می­ گذشت
حمایل کرد

ظلمت
بلوغ جسم مرا
کامل کرد
و خانه­ ی قدیمی
از خواهش شناور تو
پر شد

تنها گذاشتی مرا
اما
من در تو پیش رفتم
آب از سرم گذشت
دریا مرا فروبرد
و آن جزیره­ های سرگردان
در من
از موجه ­های بستر تو
پر شد
وقتی تمام خود را
در غیبت تو
پیچیدم
پاییز
با آخرین نسیم ­هایش
گذشت
آن گاه
شهر از حضور دیگر تو
پر شد
آشفته سریم !
شانه‌ی دوست کجاست ؟
     
  ویرایش شده توسط: nazi220   
زن

 


عشق را...

نامه­ یی در جیبم
و گُلی
در مشتم
پنهان است
غصه­ ای دارم
با نی لبکی
سر کوهی گر نیست
ته چاهی بدهید
تا برای دل خود بنوازم
عشق
جایش، تنگ است
آشفته سریم !
شانه‌ی دوست کجاست ؟
     
  
زن

 


منحنی

اولین تنفس، اولین گریستن
نقطه ­ی شروع دایره است
نقطه ­های رنگ رنگ
چیده می­شود کنار هم
روی خط فرضی حیات
منحنی
تا تو در میان شکل ناقصش
سایه­ ی حضور خویش را
بیفکنی

مرگ!
لحظه ­ی بزرگ خواه یا نخواه!
لکّه­ ی درشت سرخ یا سیاه!
دایره همیشه
با تو بسته می­شود
آشفته سریم !
شانه‌ی دوست کجاست ؟
     
  
زن

 


سلام!

همراه آفتاب
بیدار می­ شوم
باران صبحگاهی
همبسترم زمین را
با یک پشنگ آب
از خواب
بیدار کرده است
این سوی پنجره
گلدان
در آفتاب
گل آورده است
آن سوی شیشه
باغ عرق کرده است
من هم در آینه
آبی به چشم خواب­ آلودم
می­زنم
ای روح تازه­ ی خاک
ای پاک!
ای صبح تابناک!
سلام
آشفته سریم !
شانه‌ی دوست کجاست ؟
     
  ویرایش شده توسط: nazi220   
زن

 


قدر

روح از هوا
فرود
که
آمد
و ماهتاب
که
خود را
از دیوار بالا کشید
یک شب
هزار و یک ماه
شد
و تو نفس نفس که زدی
آواز بال بال ملائک
خانه را پر کرد
آیا باید
با شب سلام می­ گفتم
تا مطلع سپیده ؟
یا
با تویی که
لیلة القدر را
پریشان
کرده بودی
بر بالش سپید؟
آشفته سریم !
شانه‌ی دوست کجاست ؟
     
  ویرایش شده توسط: nazi220   
زن

 


گذار

در لحظه­ یی میان خودم
ایستاده ­ام
مردی به هیات جوانی من
دور می­شود
مردی شبیه پیری من
از
راه
می ­رسد
تا من به حالت سلام و خداحافظ
بین دو عنصر ـ آتش و خاکستر ـ
قسمت شوم
آشفته سریم !
شانه‌ی دوست کجاست ؟
     
  
زن

 


دیوانه !

بی­ شک
کنار خانه ­های شما
جایی برای خمره ­ی من نیست
این­سان که
با ادب،
منظم
حتا درستکار!
اسناد مالکیت خود را
در چنگ می­فشارید
اسناد مالکیت
بر
فرزند
دین
دارایی
اخلاق
زن
و اندکی وطن!
اما خبر ندارید
که قامت درشت شما
دیری است
در بین خمره ­ی من
و آفتاب
دیوار می­کشد
آشفته سریم !
شانه‌ی دوست کجاست ؟
     
  
زن

 


کیفر

دیگر
انگشت­ های صدمه و سیلی
با تیغ­ه های کهنه و کیفر
چگونه­ اند؟
این خون که رنگ را
از گونه­ های شب
می­پراند
«بالاتر از سیاهی» را
زین پس نمی­ پذیرد
دیگر
دست و دهان،
انگشت و لب،
و زخم و بوسه،
باهم
نبض مرا
شماره
می­ کنند
من!
دیوانه­ یی که تیغ برانگشت می ­زند
و جای چار انگشتش را
بر گونه­ ی حریف
می­ بوسد
آشفته سریم !
شانه‌ی دوست کجاست ؟
     
  
زن

 


باطل

من ایستاده ­ام
و راه،
می ­رود
وقتی که سیم­ های تلگراف
می­ رسند
و من
نمی ­رسم،
آیا نباید
این سفر کهنه را
نقبی درون خویش
بنامم
نقبی که در هزار توها
جاری می ­شود
و عاقبت
در چاه ویل دوزخ می­ریزد
زهدان مادرم
آغاز من نبود
حتا زمین
قدیم تر از من نیست
انگار نطفه­ ی من
در خوابگاه خدا و شیطان
بسته شد
و آن­گاه
با اولین «نه»ای که گفتم
زیر درخت دانایی
همراه رعد و برق نخستین
از مادرم که نامی
جز توفان نداشت
جدا شده ­ام
محکوم جاودانه ­ی رفتن
بی وعده­ ی رسیدن
سنگی که در حوالی مقصد هر بار
از شانه ­ام
می ­افتد
و باز
تا ابتدای آغاز
در می­ غلتد
و کرکسی که سیری نشناس
اما بی­ اشتها
محکوم ­وار
از جگرم می ­خورد
انگار هر دو
بیش تر از من
از راز دوره کردن این باطل
آگاه ­اند
آشفته سریم !
شانه‌ی دوست کجاست ؟
     
  
صفحه  صفحه 49 از 63:  « پیشین  1  ...  48  49  50  ...  62  63  پسین » 
شعر و ادبیات

Hossein Monzavi Biography and Poems | بيوگرافى و اشعار حسين منزوى


 

 
DMCA/Report Abuse (گزارش)  |  News  |  Rules  |  How To  |  FAQ  |  Moderator List  |  Sexy Pictures Archive  |  Adult Forums  |  Advertise on Looti
↑ بالا
Copyright © 2009-2024 Looti.net. Looti Forums is not responsible for the content of external sites

RTA