انجمن لوتی: عکس سکسی جدید، فیلم سکسی جدید، داستان سکسی
شعر و ادبیات
  
صفحه  صفحه 50 از 63:  « پیشین  1  ...  49  50  51  ...  62  63  پسین »

Hossein Monzavi Biography and Poems | بيوگرافى و اشعار حسين منزوى


زن

 


پیوند

دیر آمده بودم
شاید، هزاران سال
وقتی که چینی برجبین آب
می­ افتاد
یا پنجه­ ی خشک چناری را
می­ برد با خود، باد،
ما، یادمان می ­رفت
که بین چین و آب و
باد و برگ
پیوند دیرینی است
چون پیوند عشق و مرگ
یک گل که می­ پژمرد
در ما کسی می-مرد
تقویم­ های کوچک ما را
توفان ورق می­زد
آشفته سریم !
شانه‌ی دوست کجاست ؟
     
  
زن

 


مرگ

آسمان
بختک بی ­رحم نجیبی بود
ـ ماه در پیشانی ـ
خاک آمیخته با نقره
شخمی آماده­ ی بذر افشانی
آتشی جاری بود؟
آبشاری می­ سوخت؟
سحر یا جذبه
چه بود
آن چه
مرا
می­ برد
و جهان را به دو قسمت می­ کرد؟
پر کاهی بودم
که نفس ­های کسی می بردم
مثل این بود که از جایی
می­ مکیدند مرا
مثل این بود
که
می ­مردم
آشفته سریم !
شانه‌ی دوست کجاست ؟
     
  ویرایش شده توسط: nazi220   
زن

 


مشق شب

ریز و درشت
تا صبح می نویسم:
خورشید
پیمانه ­ی عسل را
سرکشید
ریز و درشت
تا صبح و آفتاب
همراه ابر وباد
بر بال­ های نازک پروانه
چشمان خوابگرد تو را
مشق می­کنم
آشفته سریم !
شانه‌ی دوست کجاست ؟
     
  
زن

 


انگار ...

وقتی شکفتن ، چراغی است
از گل
فرا راه غنچه
پاییز هم می ­تواند
با خرمن کهربایش
با برگ ­هایش
بسوزد
با تو به باغی رسیدم
که ابتدایش درختی
در انتهای جهان بود
عریانی ­اش
جامه ­ای را
روی هوا، تاب می ­داد
که خون نیلوفرانه
از درزهایش
روان بود
وقتی دری باز کردی
از چشم ­های درشتت
بر منظر کهربایی
یک گردباد از نگاهت
چرخید و با خود مرا برد
مانند یک باغ نرگس
که زیر پلک تو خواب است
چشمان خورشیدی تو
دروازه­ ی آسمان بود
آشفته سریم !
شانه‌ی دوست کجاست ؟
     
  
زن

 


بازی ، سینما، افسانه

فقط دیواری از شیشه
میان من و اقیانوس
حائل بود
گشودم در
کمک کردم
غریق از آب بیرون آمد و
گم شد
پس از وی
گوسفندی
تن تکاند از آب و
آمد تو
و راهش را گرفت و رفت
تا
بیخ اتاق من
به خود گفتم: همان است این!
که در چشم «هومر»· پشمی طلایی داشت
و در « ایلیاد» ·· او نقشی خدایی داشت
هنوز آن در
گشاده مانده بود و
چشم من
انگار
در آن نزدیک
«موبی دیک »··· را
می ­جست
که دیدم ناگهان انبوهی از دزدان دریایی
درون زورقی بی بادبان
از دور
می ­آیند
گرفته تیغ­ ها
در مشت­ ها و دشنه ­ها
در بین دندان­ ها
از آن­ها
یک ـ دو تن را نیز پندارم
به یاد آوردم از
آرتیست­های فیلم­های کودکی­ هایم
برای لحظه ­یی از یاد بردم
حال و روزم را
و دل بستم
به دیدار و تماشایم
هنوز آن آب آبی بود
اما
ناگهان
یک تن
از آن مردان
به سویم دشنه­ یی
افکند
هنوز آن دشنه می ­آمد که دیدم
دیگر
اقیانوس
آبی نیست
و بستم در به روی آب
و گشتم در پی چفتی
که پشتش را بیندازم
ولی چیزی نبود
آن گاه
یخ کردم
و بازی ، سینما، افسانه،
پایان رفت

کنار کوبش بی­وقفه­ ی خیزاب بر شیشه
صدایم غرق وحشت بود و می­پرسید:
اگر این پنجره بسته نمی­شد؟
یا فقط یک بار
اگر از پیش اقیانوس
پس می رفت
این دیوار؟


.....
· تراژدی نویس بزرگ یونانی
·· نام اثر هومر
··· نهنگ سفید ـ رمانی از هرمان ملویل که فیلمی نیز به همین نام از روی آن ساخته شده است
آشفته سریم !
شانه‌ی دوست کجاست ؟
     
  
زن

 


از کهربا و کافور

با چشم کهربایی کم رنگش
کاهل ­وار
همزادِ من
ـ اسب کهر ـ
به باغ
درآمد
از شیهه­ اش که انگار
تشویش­ های اسطوره را
با اضطراب عصر
می ­آمیخت
وحشت
در دودمان درختان
افتاد
و برگ­ها
تمام
فرو
ریختند

شاید
اگر
درختی بودم
این بار هم
از کهربا و کافور
در خواب می ­گذشتم
و آن­گاه
در صبحی از عقیق و زمرد
بیدار می­شدم
اما ...
پاییز!
آه
پاییز!
ای رهگشای حسرت رستاخیز!
با رتبه ­ی دو پله فروتر، نیز!
آشفته سریم !
شانه‌ی دوست کجاست ؟
     
  
زن

 


سالومه

انگشت­ های رنگینت
پروانه­ های کوچک چالاک ­اند
که با نشستن و برخاستن
و رفت و بازگشت هماهنگ
روی دو شانه­ ی تو
رنگین­ کمان مرا می­ سازند
این چشم­های توست
گردون ه­ای که خورشید را
مثل سر بریده­ ی یحیا
از روی شانه­ های شهر برمی ­دارد
و روی خوانچه ­ای
از برگ ­های پاییز
خون­ آلود
تا پیش پایکوبت می ­آرد
آشفته سریم !
شانه‌ی دوست کجاست ؟
     
  
زن

 


مرز

نوبت
با چشمهای توست
ـ جفتی که سیاوشان کمان­دار ـ
تیری که پر شده است
از آفتاب و شبنم
این بار هم اگر
بر آن چنار پیر
ـ آن سوی آبگیر ـ ننشیند
دیگر امید در که بندیم؟
بر عشق جای تنگ است
پرتاب کن
نه جای درنگ است
آشفته سریم !
شانه‌ی دوست کجاست ؟
     
  
زن

 


آبی­ها

در چارچوب پنجره ­ی دریا
پشتت به آفتاب و
دلت بی ­تاب
تکیه بر آبگینه ­ی خوشبخت داده­ ای
بوی بهار نارنج
با هرچه در اتاق
آغشته است
آیا نسیم
از پرسه­ ی شمار تو
برگشته است؟
بوی خزه
صدای صدف نیست
این بوی گیسوی توست
که با صدای پچپچه­ ات
یادآور ترانه­ های ته دریاست
دریا
از آسمان روی سر
آبی نیست
از انعکاس پیرهنت
آبی است
آشفته سریم !
شانه‌ی دوست کجاست ؟
     
  ویرایش شده توسط: nazi220   
زن

 



قدح


وقتی که پرده را
یک سو زدی
در باغ­ های چینی
گل ­ها
میان جرم و جوانه
و در گلوی مرغ ­های لعابی
نت­های بغض کرده
در نیمه راه ترس و ترانه
باز ایستاده بودند
از رف
برداشتی مرا
با آستین
از چهره ­ام غبار گرفتی
و پشت پنجره
بر کاشی ­ام نهادی
تا وقت در رسد
از صبح ناب
پر شده ­ام
درمن
یک جرعه آفتاب
نمی­ نوشی؟
آشفته سریم !
شانه‌ی دوست کجاست ؟
     
  
صفحه  صفحه 50 از 63:  « پیشین  1  ...  49  50  51  ...  62  63  پسین » 
شعر و ادبیات

Hossein Monzavi Biography and Poems | بيوگرافى و اشعار حسين منزوى

رنگ ها List Insert YouTube video   

 ?

برای دسترسی به این قسمت میبایست عضو انجمن شوید. درصورتیکه هم اکنون عضو انجمن هستید با استفاده از نام کاربری و کلمه عبور وارد انجمن شوید. در صورتیکه عضو نیستید با استفاده از این قسمت عضو شوید.

 

 
DMCA/Report Abuse (گزارش)  |  News  |  Rules  |  How To  |  FAQ  |  Moderator List  |  Sexy Pictures Archive  |  Adult Forums  |  Advertise on Looti
↑ بالا
Copyright © 2009-2024 Looti.net. Looti Forums is not responsible for the content of external sites

RTA