ارسالها: 14491
#511
Posted: 8 Jul 2015 21:15
بازدید!
دیوارها را می آرایند
در پرده های نقاشی اما
عقربه های ساعت
زنجیر شده اند
و تیغ صورت تراشی
چون شمشیری
سیب سرخ را
شقه کرده است
«عباس»
دلتنگ مژگان بلند دخترکش
ساعتی پیش
با شیشه
رگ زده است
و «مصطفا»
برای محو کردن خون سیب
که با خون عباس درآمیخته
کف اتاق را،
«تی » میکشد
آقای «اسکندری»
روانکاوترین خجول جهان
با عرق فروتنی
در هفت اندام
از شکار موشی زنده
باز می گردد
پزشک یار کوتاه قد
با ، فک «پرویز»
که پریشب
با مشت پزشک یار غول پیکر
درب و داغان شده است
ور می رود
و رفیق مترجم
به جای ترجمه
با دفتر چهل برگی که هنوز
تمام اوراقش
سفید مانده
مگس های سمج را
روی میز کتابخانه
ابدی می کند
تسبیح های دانه ریز بلند
در انگشت های ملتهب
می چرخند
و دستهای مخملی گوشت آلود
محاسن گلاب زده را
تیمار می کنند
آسایشگاه
با پوزخندی پنهان از لب
تا لحظه ی بزرگ تاریخی
نفس در سینه حبس میکند
همه چیز
برای بازدید
آماده است!
آشفته سریم !
شانهی دوست کجاست ؟
ارسالها: 14491
#512
Posted: 8 Jul 2015 21:22
با گرد باد
بادی از شمال غربی می آید و
بوی شانه های تو را
دارد
دیواره ای سیمانی را
ویران می کند
آنگاه
با گردبادی از نام هایت
می چرخم
و چرخ
چرخ
چرخ زنان
با شوق و با غبار
و با امید و شب
می آمیزم
و در هوای تو
از خاک و خار
کنده می شوم
نامت
این بار
آبی تر و زلال ترین نام
در بین نام های جهان است
این بار
ای یار!
نام تو، آسمان است
آشفته سریم !
شانهی دوست کجاست ؟
ارسالها: 14491
#513
Posted: 8 Jul 2015 21:25
دیدار·
بین من و تو
دیوار شیشه یی
خود را در باران
می شوید
و تو چشمانت را
در غربت من
می گریی
می خندم
می خندی
دلم میگیرد
و کلمات
در هیاهوی هر دو سو
پرپر می شوند
که میتواند
خاک و باد را
در گرد باد
تجزیه کند؟
دستی که سنگ به بالهای بزرگ من
میبندد
سنگ از بالهای «مسافر کوچک» تو
می گشاید
«خبر خوش» را به من بسپار
پیش از آن که باد کینه توز کویری
تاراجش کند
از سقف ها و دیوارها دلتنگم
میروی
و چون با بیابان تنها شدی
از گلوی من
فریادی چنان میزنی
که طنینش
آسمان را
از هم
بشکافد
....
· «دیدار»ی با برادرم «بهروز» در ...، او داند و من
آشفته سریم !
شانهی دوست کجاست ؟
ارسالها: 14491
#514
Posted: 9 Jul 2015 08:56
چاووش
می آیم و میدان های مین
در زیر پایم
باغ گل
می شوند
بگذار این رهزنان
در من،
تنها تیغم را ببینند
آن چه خونش می پندارند
چشمه هایی است
که از جای قدم هایم
با زمزمه های سرخ
سرباز کرده اند
به شتاب می آیم
چرا که عشق
فرمان درنگم
نداده است
مجال ایستادنم نیست
باید
پیش از دمیدن خورشید
رسیده باشم
و پیش از نیش زدن جوانه ها
گل کرده باشم
باید برسم
و به دست هایی که برای چیدنم
دراز شده اند
پاسخ دهم
آشفته سریم !
شانهی دوست کجاست ؟
ارسالها: 14491
#515
Posted: 9 Jul 2015 11:25
اسم اعظم
سنتوری
زیر پا
می گذارم
تا برای تو
از رف
پایین آرم
قدیمی ترین ترانه ای را که
گلوی انسانی
خوانده است
نخستین شاعر
نخستین آهش را
برای تو کشید
و انسانی غارنشین
نخستین گل را
به دیوار
با شرم گونه های تو
تصویر کرد
از عشق زاده شدی
در خویش قد کشیدی
با مرگ بالیدی
میان مثلث ایستاده ای
در نقطه ی تلاقی خطوطی
که از زوایای حقیقت
به هم رسیده اند
تو را چه بنامم؟
تا دریچه را
رو به باغی بگشاید
که صدای پرپر شدنش
به زمزمه های تو
در عصرهای دلتنگی
می ماند
نامت، رازی است
که سنگ را به نسیم و
نسیم را به توفان
بدل میکند
و آتش
در گلستان ابراهیم
می افکند
مرا
زهره ی آن نیست
که نامت را
به زبان آرم
در تو می نگرم و
می میرم
آشفته سریم !
شانهی دوست کجاست ؟
ارسالها: 14491
#516
Posted: 9 Jul 2015 11:47
تنها تو!
طعمی
به دهان خود،
بدهکار نیستم
به چیدن مانده ام
نه
به چشیدن
فرسنگ ها
دینی
به من ندارند
به رفتن زنده ام
نه
به رسیدن
راهم ببر
بی پروای آن که
به سر در افتم
تیمارم کن
با بند بند انگشتان گِره دارت
تیمارم کن
تنها
دستهای تو
که پیراهن دریده ی یوسف را
در آبروی زلیخا
کُر
داده اند
سمت خواب نوازش را
می دانند
آشفته سریم !
شانهی دوست کجاست ؟
ارسالها: 14491
#517
Posted: 9 Jul 2015 11:53
بی مرگی
ای عشق !
نمیدانستی و
بالا پوشت
نشان خورده بود
بی اعتنا و مغرور
از کنار بوته های گز
گذشتی
بی آن که صدای کشاکش کمان ها را
که تقدیر
از سرحوصله
زه میکرد، بشنوی
تیرها،
هر سه، از یک سو می آمد
نخستین
بر پاشنه ات
نشست
و به خاکت افکند
دیگری،
جهان را
به چشمت
تاریک کرد
و آخرین
پشت و پیراهنت را
به هم دوخت
و هنوز
روزگارت
تمام
سرنیامده بود
که دریافتی
مرگ،
مهربان تر از آن بوده است
که جاودانگی اش را
حتا با تو، قسمت کند
آشفته سریم !
شانهی دوست کجاست ؟
ارسالها: 14491
#518
Posted: 9 Jul 2015 11:58
کارنامه ی سنگ ...
به سنگی
از سرِ بازی
سیبی
می افکنی
طبیعت بیجانی که
به جاذبه ، جواب می دهد
و پیش از آن که
در حد فاصل دو تن
به خاک نشیند
چارچوب چشم انداز را
یکدم
به دایره ی چرخانش،
می آراید،
زیباست
اما،
پیشانی خسته و
دندان شکسته
هیچ چشم اندازی را
زیبا نمی کند
و هیچ دهانی را
آب نمی اندازد
کارنامه ی سنگ
گاهی
به تمامی
خونین است
آشفته سریم !
شانهی دوست کجاست ؟
ارسالها: 14491
#519
Posted: 9 Jul 2015 12:20
شعله می کشم
ساده لوحان اند
که فانوس آبی را
از نسیم
می ترسانند
خون می سوزانم و
شعله میکشم
می مانم!
آشفته سریم !
شانهی دوست کجاست ؟
ارسالها: 14491
#520
Posted: 9 Jul 2015 16:04
کدام اهریمن
آبستن شعری است ، شب
تا دست های جوان پیرزاد
از پهلوی دریده ی رودابه
همراه اشک و خون
جنینی بی جان
بیرون کشد
بی شک، خدایان
زیباترین فرزندانشان را
در بسترهای گناه
می سازند
اما،
این نطفه
در کدام ساعت بسته شد
که سقط سرنوشتش
رنج کندن چاه را
از روی دستهای نابرادر
بر میدارد
و طلسم هفت خوان را
تا ابد، ناگشوده
میگذارد
آیا
به جای سیمرغ
موی کدام اهریمن را
در آتش
افکنده بودیم؟
آشفته سریم !
شانهی دوست کجاست ؟