انجمن لوتی: عکس سکسی جدید، فیلم سکسی جدید، داستان سکسی
شعر و ادبیات
  
صفحه  صفحه 52 از 63:  « پیشین  1  ...  51  52  53  ...  62  63  پسین »

Hossein Monzavi Biography and Poems | بيوگرافى و اشعار حسين منزوى


زن

 


بازدید!

دیوارها را می­ آرایند
در پرده ­های نقاشی اما
عقربه­ های ساعت
زنجیر شده­ اند
و تیغ صورت تراشی
چون شمشیری
سیب سرخ را
شقه کرده است
«عباس»
دلتنگ مژگان بلند دخترکش
ساعتی پیش
با شیشه
رگ زده است
و «مصطفا»
برای محو کردن خون سیب
که با خون عباس درآمیخته
کف اتاق را،
«تی » می­کشد
آقای «اسکندری»
روانکاوترین خجول جهان
با عرق فروتنی
در هفت اندام
از شکار موشی زنده
باز می گردد
پزشک یار کوتاه قد
با ، فک «پرویز»
که پریشب
با مشت پزشک یار غول پیکر
درب و داغان شده است
ور می­ رود
و رفیق مترجم
به جای ترجمه
با دفتر چهل برگی که هنوز
تمام اوراقش
سفید مانده
مگس­ های سمج را
روی میز کتابخانه
ابدی می­ کند
تسبیح­ های دانه ریز بلند
در انگشت­ های ملتهب
می ­چرخند
و دست­های مخملی گوشت آلود
محاسن گلاب زده را
تیمار می­ کنند
آسایشگاه
با پوزخندی پنهان از لب
تا لحظه­ ی بزرگ تاریخی
نفس در سینه حبس می­کند
همه چیز
برای بازدید
آماده است!
آشفته سریم !
شانه‌ی دوست کجاست ؟
     
  
زن

 


با گرد باد

بادی از شمال غربی می ­آید و
بوی شانه­ های تو را
دارد
دیواره ای سیمانی را
ویران می ­کند
آن­گاه
با گردبادی از نام ­هایت
می­ چرخم
و چرخ
چرخ
چرخ زنان
با شوق و با غبار
و با امید و شب
می ­آمیزم
و در هوای تو
از خاک و خار
کنده می ­شوم
نامت
این بار
آبی­ تر و زلال ترین نام
در بین نام­ های جهان است
این بار
ای یار!
نام تو، آسمان است
آشفته سریم !
شانه‌ی دوست کجاست ؟
     
  
زن

 


دیدار·

بین من و تو
دیوار شیشه­ یی
خود را در باران
می­ شوید
و تو چشمانت را
در غربت من
می­ گریی
می ­خندم
می ­خندی
دلم می­گیرد
و کلمات
در هیاهوی هر دو سو
پرپر می ­شوند
که می­تواند
خاک و باد را
در گرد باد
تجزیه کند؟
دستی که سنگ به بال­های بزرگ من
می­بندد
سنگ از بال­های «مسافر کوچک» تو
می­ گشاید
«خبر خوش» را به من بسپار
پیش از آن که باد کینه توز کویری
تاراجش کند
از سقف­ ها و دیوارها دلتنگم
می­روی
و چون با بیابان تنها شدی
از گلوی من
فریادی چنان می­زنی
که طنینش
آسمان را
از هم
بشکافد



....
· «دیدار»­ی با برادرم «بهروز» در ...، او داند و من
آشفته سریم !
شانه‌ی دوست کجاست ؟
     
  
زن

 


چاووش

می ­آیم و میدان­ های مین
در زیر پایم
باغ گل
می شوند
بگذار این رهزنان
در من،
تنها تیغم را ببینند
آن چه خونش می­ پندارند
چشمه­ هایی است
که از جای قدم ­هایم
با زمزمه­ های سرخ
سرباز کرده­ اند
به شتاب می ­آیم
چرا که عشق
فرمان درنگم
نداده است

مجال ایستادنم نیست
باید
پیش از دمیدن خورشید
رسیده باشم
و پیش از نیش زدن جوانه­ ها
گل کرده باشم
باید برسم
و به دست­ هایی که برای چیدنم
دراز شده ­اند
پاسخ دهم
آشفته سریم !
شانه‌ی دوست کجاست ؟
     
  
زن

 


اسم اعظم

سنتوری
زیر پا
می­ گذارم
تا برای تو
از رف
پایین آرم
قدیمی ­ترین ترانه ای را که
گلوی انسانی
خوانده است
نخستین شاعر
نخستین آهش را
برای تو کشید
و انسانی غارنشین
نخستین گل را
به دیوار
با شرم گونه­ های تو
تصویر کرد
از عشق زاده شدی
در خویش قد کشیدی
با مرگ بالیدی
میان مثلث ایستاده ­ای
در نقطه­ ی تلاقی خطوطی
که از زوایای حقیقت
به هم رسیده­ اند
تو را چه بنامم؟
تا دریچه را
رو به باغی بگشاید
که صدای پرپر شدنش
به زمزمه­ های تو
در عصرهای دلتنگی
می­ ماند
نامت، رازی است
که سنگ را به نسیم و
نسیم را به توفان
بدل می­کند

و آتش
در گلستان ابراهیم
می ­افکند
مرا
زهره­ ی آن نیست
که نامت را
به زبان آرم
در تو می ­نگرم و
می­ میرم
آشفته سریم !
شانه‌ی دوست کجاست ؟
     
  ویرایش شده توسط: nazi220   
زن

 


تنها تو!

طعمی
به دهان خود،
بدهکار نیستم
به چیدن مانده ­ام
نه
به چشیدن
فرسنگ­ ها
دینی
به من ندارند
به رفتن زنده ­ام
نه
به رسیدن
راهم ببر
بی پروای آن که
به سر در افتم
تیمارم کن
با بند بند انگشتان گِره دارت
تیمارم کن
تنها
دست­های تو
که پیراهن دریده ­ی یوسف را
در آبروی زلیخا
کُر
داده ­اند
سمت خواب نوازش را
می­ دانند
آشفته سریم !
شانه‌ی دوست کجاست ؟
     
  
زن

 



بی­ مرگی


ای عشق !
نمی­دانستی و
بالا پوشت
نشان خورده بود
بی اعتنا و مغرور
از کنار بوته­ های گز
گذشتی
بی آن که صدای کشاکش کمان­ ها را
که تقدیر
از سرحوصله
زه می­کرد، بشنوی
تیرها،
هر سه، از یک سو می ­آمد
نخستین
بر پاشنه­ ات
نشست
و به خاکت افکند
دیگری،
جهان را
به چشمت
تاریک کرد
و آخرین
پشت و پیراهنت را
به هم دوخت
و هنوز
روزگارت
تمام
سرنیامده بود
که دریافتی
مرگ،
مهربان­ تر از آن بوده است
که جاودانگی­ اش را
حتا با تو، قسمت کند
آشفته سریم !
شانه‌ی دوست کجاست ؟
     
  
زن

 


کارنامه­ ی سنگ ...

به سنگی
از سرِ بازی
سیبی
می ­افکنی
طبیعت بی­جانی که
به جاذبه ، جواب می ­دهد
و پیش از آن که
در حد فاصل دو تن
به خاک نشیند
چارچوب چشم انداز را
یک­دم
به دایره ­ی چرخانش،
می ­آراید،
زیباست
اما،
پیشانی خسته و
دندان شکسته
هیچ چشم اندازی را
زیبا نمی­ کند
و هیچ دهانی را
آب نمی ­اندازد
کارنامه ­ی سنگ
گاهی
به تمامی
خونین است
آشفته سریم !
شانه‌ی دوست کجاست ؟
     
  
زن

 


شعله می ­کشم

ساده لوحان­ اند
که فانوس آبی را
از نسیم
می­ ترسانند
خون می­ سوزانم و
شعله می­کشم
می ­مانم!
آشفته سریم !
شانه‌ی دوست کجاست ؟
     
  ویرایش شده توسط: nazi220   
زن

 


کدام اهریمن

آبستن شعری است ، شب
تا دست­ های جوان پیرزاد
از پهلوی دریده ­ی رودابه
همراه اشک و خون
جنینی بی­ جان
بیرون کشد
بی شک، خدایان
زیباترین فرزندان­شان را
در بسترهای گناه
می­ سازند
اما،
این نطفه
در کدام ساعت بسته شد
که سقط سرنوشتش
رنج کندن چاه را
از روی دست­های نابرادر
بر می­دارد
و طلسم هفت خوان را
تا ابد، ناگشوده
می­گذارد
آیا
به جای سیمرغ
موی کدام اهریمن را
در آتش

افکنده بودیم؟
آشفته سریم !
شانه‌ی دوست کجاست ؟
     
  
صفحه  صفحه 52 از 63:  « پیشین  1  ...  51  52  53  ...  62  63  پسین » 
شعر و ادبیات

Hossein Monzavi Biography and Poems | بيوگرافى و اشعار حسين منزوى

رنگ ها List Insert YouTube video   

 ?

برای دسترسی به این قسمت میبایست عضو انجمن شوید. درصورتیکه هم اکنون عضو انجمن هستید با استفاده از نام کاربری و کلمه عبور وارد انجمن شوید. در صورتیکه عضو نیستید با استفاده از این قسمت عضو شوید.

 

 
DMCA/Report Abuse (گزارش)  |  News  |  Rules  |  How To  |  FAQ  |  Moderator List  |  Sexy Pictures Archive  |  Adult Forums  |  Advertise on Looti
↑ بالا
Copyright © 2009-2024 Looti.net. Looti Forums is not responsible for the content of external sites

RTA