ارسالها: 14491
#521
Posted: 9 Jul 2015 16:09
رابعه
نمازت
پیشاپیش
حکم خاکساریِ کعبه را
رقم زده بود
به هنگام که هنوز،
«ابراهیم»
ابراهیم نبود
سجاده ات دامن بود و
مهرت
دکمه ی پیراهن
که اشکها
بر قنوتت چکید
و گناه جهان را،
شُست
به اقتدای تو
تکبیری زدم
که اسرافیل از خواب اعصار،
سراسیمه
فراجَست
قیامتی نبود
قد قامتی بود
بی صور
به بلندای دار منصور
تا خون را به اعتراف وا دارد
که در عشق دو رکعت است که وضوی آن درست نیاید
الا
به اشک ·
آشفته سریم !
شانهی دوست کجاست ؟
ارسالها: 14491
#522
Posted: 9 Jul 2015 16:17
ما را چه باک ؟
بیا،
بر سر رنگ ها
نجنگیم
آبی
یا
سفید
در،
اگر
تو بازش کنی
رخنه یی است
در دیوارهای سنگ و پیشانی
همسایه،
سنگ می اندازد
و گیلاسها
در حوض خالی
می افتند
سنگ ها
خواب کودک را
به هم می زنند
کبوتر را
می پرانند
امــــــــــــــا،
سرانجام
فرو
می
افتند
ساعت
از صدای هیچ زنگی
نمی هراسد
و عشق
با سوت هیچ پاسبانی
توقف نمی کند
پایمال آفتاب
در خیابان
و سنگسار چراغ در کوچه
برق چشم های ما را ،
خاموش نخواهد کرد
من
که با تکه ای از آسمان
در دست
می رسم
و تو
که با گل یاسی
بر سینه
در می گشایی
شب
در قرق سگ هاست
با این همه
تاک های ما
در تاریکی نیز
رو به انگور
می خزند
آشفته سریم !
شانهی دوست کجاست ؟
ارسالها: 14491
#523
Posted: 9 Jul 2015 16:34
امروز را ...
لکه های خون
در آب
حل نخواهند شد
امروز چه روزی است؟
که تنها و پیرهن ها
زخم ها و
وصله ها را
معاوضه می کنند
پیش از آن که
فشار دو دست افسونگر
بر شقیقه ها
مغزها را
از چین های خاکستری
صاف کند
امروز را به خاطر بسپاریم
که تابستان گرمش می شود
و دهمین شمع روشن را نیز
خاموش می کند
شنبه
از گنبد
فرود می آید
و به چیدن شنبلیدی می رود
که از قلب جهان
روییده است
چه روزی است امروز !
قهوه ای
منفرد
تلخ
معطر
امروز را به خاطر بسپاریم
آشفته سریم !
شانهی دوست کجاست ؟
ارسالها: 14491
#524
Posted: 9 Jul 2015 16:36
عتیق
گرسنگی ام
قدیمی است
به عشق که رسیدی
قوت مرا،
با مشت و شتاب،
پیمانه کن
از بد حادثه
به سراغ تو
نیامده ام
از پیراهنت دستمالی می خواهم
که زخم عتیقم را ببندم
و از دهانت بوسه یی
که جهانم را
تازه کنم
آشفته سریم !
شانهی دوست کجاست ؟
ارسالها: 14491
#525
Posted: 9 Jul 2015 16:39
هربار ...
من
تو را
برای شعر
برنمی گزینم
شعر، مرا
برای تو
برگزیده است
درهشیاری
به سراغت
نمیآیم
هر بار
از سوزش انگشتانم
درمی یابم باز،
نام تو را ، می نوشته ام
آشفته سریم !
شانهی دوست کجاست ؟
ارسالها: 14491
#526
Posted: 9 Jul 2015 16:44
هشدار !
تو را کنار چه بگذارم
که یکدستی چشماندازت
به هم نخورد؟
در آشپزخانه
کتاب شعری
در کتابخانه
گلدان گل
در گلخانه
سنتور هزار زخم
و در شرابخانه
سجاده ی آفتاب رو
با این همه زیباترین قاب تو
بستری است
که میان دفترها و گلدان ها و
سنتورها و سجاده ها
برایت می گسترم
توانی
هر منظره را
زیبا کنی
اما
هشدار!
که قطره خونی
در چمنزار
سرختر از قطره خونی
بر مخمل سرخ است
آشفته سریم !
شانهی دوست کجاست ؟
ارسالها: 14491
#527
Posted: 9 Jul 2015 16:47
چیزی بگو
کدام هستی را
دل بسته ای؟
آن که در آفتاب
می بالد؟
یا آن که در سایه ی درونت
می پوسد؟
گلویت را می دری
تا از آوازت
رازی بسازی
و همچنان
هزار گهواره ی خالی را
تکان بدهی
می دانم که عشق
گزارش نیست
اما تا نفهمم
در اختیارم نیستی
و تا در اختیارم نباشی
به تمامی
دوستت نخواهم داشت
چیزی بگو
نخواه که
خاموشی و
فراموشی
قوافِی مرده ی شعرم باشند.
آشفته سریم !
شانهی دوست کجاست ؟
ارسالها: 14491
#528
Posted: 9 Jul 2015 16:49
کسی با من
میتوانی
باور کنی
یا
باور نکنی
اما
کسی با من
نفس می کشید
وحشتناک است
اما
باید
باور کنی که
در تنهایی هم
تنها
نیستی
آشفته سریم !
شانهی دوست کجاست ؟
ارسالها: 14491
#529
Posted: 9 Jul 2015 16:53
حتا حنظل را ...
از هر کجا آغاز کنی،
زودتر است و
و به هرجا فرود آیی
دیر
دلتنگ
از گریوه
می گذری
دلواپس از درّه
سرازیر می شوی
و به ویرانه یی
می رسی
که ترنج هایش را
برده اند و
رنج هایش را
برایت
گذاشته اند.
کسی را
نفرین مکن
با ساعتی که زنجیرش
دست و پایت را
سنگین کرده است
تو حتا
حنظل را هم
در این باغ
به هنگام
نخواهی چید
آشفته سریم !
شانهی دوست کجاست ؟
ارسالها: 14491
#530
Posted: 9 Jul 2015 17:02
غم غربت
آواز،
روی کاشی
می غلتد
در عود سوز
می پیچد و
سبز سبز
از عطردان
بالا میرود
تا
ارسی
چشمانداز
را
در طاقه ی رنگین کمان
بپوشد
از پله ی بالا خانه ی کودکی،
سر می خورم
و یک راست
در باغچه ی کتاب قدیمی
می افتم
که در نخستین تصویر آن
دختر،
گیسوان صافش را
زیر آبشار،
شانه میزند
و دیو دل باخته
با چشم های گرد غمناکش
در شکاف بین دو طلسم
سنگ می شود
من و تو
از آن تبار منقرضیم
که نگاهش به چشم تو رسیده است و
و بغضش
به گلوی من
پیش از آن که
اشکها
به لکه ای قهوه ای اوراقش
بیفزایند
کتاب چاپ سنگی را
با دلتنگی
میبندم
آشفته سریم !
شانهی دوست کجاست ؟