انجمن لوتی: عکس سکسی جدید، فیلم سکسی جدید، داستان سکسی
شعر و ادبیات
  
صفحه  صفحه 54 از 63:  « پیشین  1  ...  53  54  55  ...  62  63  پسین »

Hossein Monzavi Biography and Poems | بيوگرافى و اشعار حسين منزوى


زن

 


بی وزنی

شنا کنان
به جست و جو
در خلاء
رها شدم
در بی وزنی
تنها صدایی که می ­شنوم
از آواز باد و
پرواز
روزنامه­ ای است
که با سیاه ­ترین حروف
مرگ درشت
بر اوراقش
رقم خورده است
در جهانی از این دست مرده
با خیابان­ هایی متروک و
خانه­ هایی خالی
کجا می­توان به باغی رسید
و به نیمکتی که
پدرِ پدرِ پدرم
آن­جا
در انتظار من
نشسته باشد؟
آشفته سریم !
شانه‌ی دوست کجاست ؟
     
  
زن

 


این باد

با وقفه­ هایی طولانی
که بیمی را
در زمان
می­ وزاند
و تجربه­ های انسانی را
در تردید
می­ پیچد
این باد
که زوزه کشان
از فراز سرم می ­گذرد
کدام دنیای منجمد را
بر شانه­ های عریان اطلس
آوار می­ کند؟
چه دره­ ها،
چه دره ­هایی ،
میان من و دریا و
ابرهای نارنجی
شیار
می­ بندند
دریا را
در صدف صدا بزن
ای باد ناساز!
آشفته سریم !
شانه‌ی دوست کجاست ؟
     
  
زن

 


دغدغه

چه دغدغه است که
نمی­ گذارد
چایی­ ات را
با قرص خورشید
شیرین کنی؟
که نمی ­گذارد
کاری به کار هم
نداشته باشیم
لیوانت
شبنمش را
مزه مزه کند و
تو
فیلم را
برگردانی و
خواب دیشبت را
دوباره
ببینی؟
آرام باش، پسر!
با دغدغه ­ی تو
چیزی
عوض نخواهد شد
و اسب آهنی، سرانجام
خطوط موازی را
در بی نهایت
رها خواهد کرد
چرا کاری می­ کنی
که رنگ ­ها
یک ­دیگر را
به نام
صدا نزنند؟
نمی­ بینی که
نسیم
از کنار ناخن شکسته ­ات
با مشت بسته
می­ گذرد،
و سهم تو را
از بوی علف تازه
به بغل دستی­ ات
می­ دهد
تا کنار پنجره ­ی باز
آنقدر بلند بروید که
واسطه ­ی باران و شبنم
باشد
نگاهش کن!
که چه بی لکنت
بلوغ گندم­زار باکره را
برای داس­ های فحل
بی تابی خمره ­های خالی را
برای انگورهای قرمز
و پرخاش مسافران گنگ را
برای تو
ترجمه می ­کند
وقتی نمی ­توانی
هم مسافر باشی
هم سوزنبان
بهتر است
قطاررا
دلتنگ نکنی
و بگذاری بی دغدغه
راهش را برود

و سهم همه ­ی ما را
از افق­ ها
بگیرد
آشفته سریم !
شانه‌ی دوست کجاست ؟
     
  
زن

 


در ایستگاه مه­ آلود

مشایعتی
در کار نیست
درختان منجمد
با بلور اشک­ها
که هم چون زمان
در هزار چشم کهربایی
متوقف شده ­اند
بی لبخندی و
تکان دادن دستی
تنها برای تشییع جنازه
صف کشیده ­اند.
هماهنگی نور و صدا و
فصل و
ساعت
در آرایش صحن ه­ای که
نوحه خوانی باد و
کافور افشانی برف
کاملش می­کند
و قواره ­یی کفن
از چلوار سفید را
برای مرده ­یی که
پیش از آفتاب
از خواب
بر می ­خیزد
تا از تشییع جنازه ­ی خود
باز نماند
تابوتی روی ریل ­ها
ومسافری که سفر را
برادر زندگی
و خواهر مرگ
می ­داند

آه !
چه ایستگاه مه ­آلودی است
برویم!
آشفته سریم !
شانه‌ی دوست کجاست ؟
     
  
زن

 


خطاب

شجره نامه ­ات
را
برگ به برگ
خوانده ­ام
تا
تو
از هیچ خاربوته ­یی
در این بیابان
اصیل­ تر
نبوده باشی
چرا فکر می­ کنی
ابر
پیش از باران
ساعت را
باید از چتر تو
بپرسد؟
و ریشه
پیش از مکیدن خاک
ازتیشه­ ی تو،
اجازه بگیرد؟
باغ را
که پشت قباله ی تو
نینداخته اند
مزد دارکوب­ها را
که از حساب تو
نمی ­پردازند
پس
پیش از آن که ساعت قناری
روی عقربه­ ی صفر
از کار بیفتد
دستت را
از گلوی گل
بردار
آشفته سریم !
شانه‌ی دوست کجاست ؟
     
  
زن

 


با این همه

از هر خیالی که
بنفشه­ یی
سر می­زند
زندگی­ ام را
برگ برگ
روی میز
می­ چینم
خدا نگه­دار عمرهای کاغذی !
که بقای با شکوه ­تان
به بازیگوشیِ کبریت و انگشتی
بسته است
با این همه
خاکسترم را
روی مزارعی بپاشید
که از یاد دیم و دانه و داس
رفته باشند
از کجا که گنجشک ­های خشک شده
در طاقچه ­ها،
دوباره
نخوانند؟
از کجا که هیمه ­های زمستانی
در کوره­ ها
دوباره
سبز نشوند؟
از کجا که
من
دوباره
باز نگردم؟
آشفته سریم !
شانه‌ی دوست کجاست ؟
     
  
زن

 


نیروانا

آمدنت آمیزه ­ی خزیدن و
پرواز است
تا سیب
روی هوا
معلق بماند
و غار و غریزه
در رویای کام جویی
یگانه شوند
در بی وزنی نامی نداریم
جز مردی و زنی
دو ساقه نیلوفریم
در هم گره می­خوریم و
گل می ­دهیم
آشفته سریم !
شانه‌ی دوست کجاست ؟
     
  
زن

 


روزها، همه...

هر صبح
آفتاب
از نخستین برگ شناسنامه­ ی تو
سر می ­زند
تقویم
زیر پای تو
ورق می ­خورد
نه تو
در میان تقویم
چه فرقی می­ کند که روز
چهاردهم فروردین
پنجم تیر
و
هشتم مرداد
باشد یا نباشد
حتا بیست و پنجم شهریور نیز
روز تولد تو نیست
روزها
همه
از آن تو!
ای که تمام مادران جهان را
تو زاده ای!
آشفته سریم !
شانه‌ی دوست کجاست ؟
     
  ویرایش شده توسط: nazi220   
زن

 


وزن (1)

چه وزنی دارد
شب؟
از پا نمی­ نشینم
تا مصراعی از سکوت و
مصراعی از هیاهو نگیرم و
در غریب­ ترین بحری که
زمین و آسمان
به یاد دارند
بازش نسرایم
گُذر کُند شبانه­ ی شهریور آیا
برای شعرم وزن مناسبی است؟
یا ضربان تند دندان­ه ایی که
از شدت سرما
به هم می­ خورند؟
آشفته سریم !
شانه‌ی دوست کجاست ؟
     
  
زن

 


وزن (2)

چایی فروش سر میدان
نخستین واژه­ ی من است و
واِژه ی دیگر
پیرمردی که می ­گوید
برای آن که تعادلش به هم بخورد
کیف پولش را
از زیر بغلش
زده ­اند
تعریف­ های قدیمی ، از وزن
به درد شب
نمی­ خورند
پرسه ­ها
وزن مخصوص خود را
دارند
شبگردی ، خود را
با دَم­ سردی و هم­دردی
قافیه می ­کند
اما،
تنها
این هق هق هراسیده می­ داند
که شعر امشبم
چه آرایشی
به خود خواهد گرفت
آشفته سریم !
شانه‌ی دوست کجاست ؟
     
  
صفحه  صفحه 54 از 63:  « پیشین  1  ...  53  54  55  ...  62  63  پسین » 
شعر و ادبیات

Hossein Monzavi Biography and Poems | بيوگرافى و اشعار حسين منزوى

رنگ ها List Insert YouTube video   

 ?

برای دسترسی به این قسمت میبایست عضو انجمن شوید. درصورتیکه هم اکنون عضو انجمن هستید با استفاده از نام کاربری و کلمه عبور وارد انجمن شوید. در صورتیکه عضو نیستید با استفاده از این قسمت عضو شوید.

 

 
DMCA/Report Abuse (گزارش)  |  News  |  Rules  |  How To  |  FAQ  |  Moderator List  |  Sexy Pictures Archive  |  Adult Forums  |  Advertise on Looti
↑ بالا
Copyright © 2009-2024 Looti.net. Looti Forums is not responsible for the content of external sites

RTA