ارسالها: 14491
#571
Posted: 16 Jul 2015 10:38
تیمم
با دلی شکسته تر
نمازی شکسته را
ادا می کنیم
به طهارت غسلی که در خون واژه هایم زده ایم
دیگر آتشی نبود تا بگدازیم و
بی منت وضو
بر سجاده ی خاک بنشینیم
پس ققنوس وار به تیمم
از خاکستر خود
بر خاستیم
رد پا
برای آن که به میدان برسم
و با فواره به ماه شلیک شوم
رد پای تو را می گیرم
حتا اگر هرگز از این راه
رد نشده باشی
آشفته سریم !
شانهی دوست کجاست ؟
ارسالها: 14491
#572
Posted: 16 Jul 2015 10:54
ایست
با نام تو چه رازی است
که تا صدایت می زنم
تمام باکره های اُرمک پوش
که آتش از لای جزوه های درسی شان
زبانه می کشد و
مثل دوبال
روی شانه های جوان شان
آبی می زند
می ایستند و نگاه می کنند
و تمام قایق های کاغذی
که از برگ های دفتر شعرم ساخته ام و
به آب انداخته ام
می ایستند و نگاه می کنند
و تمامنسیم ها
که بوی پیراهن خون آلودت را
دزدیده اند و
می گریزند ،
می ایستند و نگاه می کنند
با نام تو چه رازی است
که جهان را روی هوا نگاه می دارد
و به تمام ساعت هایی که در ساعت عشق
زنگ نزده اند
فرمان ایست می دهد
آشفته سریم !
شانهی دوست کجاست ؟
ارسالها: 14491
#573
Posted: 16 Jul 2015 11:00
سومین
به سراغت می آیم و
نامت را
با ناخن
بر درختی می کنم
که ریشه هایش را
در سومین ساعت در سومین روز از سومین ماه از سومین فصل سال
به رگ های خالی از خونت
گره زده است
دستت را می گیرم و
هر پنج انگشت را در خون خود
فرو می برم
و پنج خط حامل را بر سینه ی اسمان
ترسیم می کنم
تا فرشتگان روی شانه هایت
نامت را برای گم شدن کهکشان
بنوازند
چه بادی می وزد
در این جا تبریزی ها
به هیچ شهری تعلق ندارند
و سروهای دفتر حافظ
مال هر جایی می توانند باشند
اما جنگل از آن شماست
که بیداران به خواب تان غبطه می خورند
کاش می دانستم از این سیاه چشمان
که دور خانه های افقی تان
طواف می کنند
و باد آخر پاییز قزوین
عطر گلاب قمصر را از چادرهای سیاهشان
می تکاند
کدام یک
دلش را باتو به خاک سپرده است
آشفته سریم !
شانهی دوست کجاست ؟
ارسالها: 14491
#574
Posted: 16 Jul 2015 11:04
زخم
اگر باید زخمی داشته باشم
که نوازشم کنی
بگو تا تمام دلم را
شرحه شرحه کنم
زخم ها زیبایند
و زیباتر آن که
تیغ را هم تو فرود آورده باشی
تیغت سِحر است و
نوازشت معجزه
تنطیفی از قواره ی نور
و تیمار داری ات
کرشمه ای میان زخم و مرهم
عشق و زخم
از یک تبارند
اگر خویشاوندیم یا نه
من سرا پا همه زخمم
تو سرا پا
همه انگشت نوازش باش
آشفته سریم !
شانهی دوست کجاست ؟
ارسالها: 14491
#575
Posted: 16 Jul 2015 11:08
آفتاب بازی
از تو چه پنهان
من آفتاب بازی را
خوش دارم
شاید
بیش از گُلی که با خورشید
در طول روز
از سمت صبح
تا جانب غروب
می چرخد و سفرمیکند
حالا به من بگو
اگر صبح
ستاره ای در زیر پوست تو بکارم
غروب
خورشیدی ازدهان خواهم چید
آشفته سریم !
شانهی دوست کجاست ؟
ارسالها: 14491
#576
Posted: 16 Jul 2015 11:14
ای کاش
ای کاش عشق را
از باغ زاغ و
گلوی کبوتر تقویمی بود
تا من و تو می دانستیم
چراغ را کی خاموش کنیم و
اسم شب را
از چارسوق گزمگان
چگونه بدزدیم
که ماه با گوشوار خون آلود
به بستر نرود
آشفته سریم !
شانهی دوست کجاست ؟