انجمن لوتی: عکس سکسی جدید، فیلم سکسی جدید، داستان سکسی
شعر و ادبیات
  
صفحه  صفحه 58 از 63:  « پیشین  1  ...  57  58  59  ...  63  پسین »

Hossein Monzavi Biography and Poems | بيوگرافى و اشعار حسين منزوى


زن

 


تیمم

با دلی شکسته تر
نمازی شکسته را
ادا می کنیم
به طهارت غسلی که در خون واژه هایم زده ایم
دیگر آتشی نبود تا بگدازیم و
بی منت وضو
بر سجاده ی خاک بنشینیم
پس ققنوس وار به تیمم
از خاکستر خود
بر خاستیم





رد پا

برای آن که به میدان برسم
و با فواره به ماه شلیک شوم
رد پای تو را می گیرم
حتا اگر هرگز از این راه
رد نشده باشی
آشفته سریم !
شانه‌ی دوست کجاست ؟
     
  
زن

 


ایست

با نام تو چه رازی است
که تا صدایت می زنم
تمام باکره های اُرمک پوش
که آتش از لای جزوه های درسی شان
زبانه می کشد و
مثل دوبال
روی شانه های جوان شان
آبی می زند
می ایستند و نگاه می کنند
و تمام قایق های کاغذی
که از برگ های دفتر شعرم ساخته ام و
به آب انداخته ام
می ایستند و نگاه می کنند
و تمامنسیم ها
که بوی پیراهن خون آلودت را
دزدیده اند و
می گریزند ،
می ایستند و نگاه می کنند
با نام تو چه رازی است
که جهان را روی هوا نگاه می دارد
و به تمام ساعت هایی که در ساعت عشق
زنگ نزده اند
فرمان ایست می دهد
آشفته سریم !
شانه‌ی دوست کجاست ؟
     
  
زن

 


سومین

به سراغت می آیم و
نامت را
با ناخن
بر درختی می کنم
که ریشه هایش را
در سومین ساعت در سومین روز از سومین ماه از سومین فصل سال
به رگ های خالی از خونت
گره زده است
دستت را می گیرم و
هر پنج انگشت را در خون خود
فرو می برم
و پنج خط حامل را بر سینه ی اسمان
ترسیم می کنم
تا فرشتگان روی شانه هایت
نامت را برای گم شدن کهکشان
بنوازند

چه بادی می وزد
در این جا تبریزی ها
به هیچ شهری تعلق ندارند
و سروهای دفتر حافظ
مال هر جایی می توانند باشند
اما جنگل از آن شماست
که بیداران به خواب تان غبطه می خورند
کاش می دانستم از این سیاه چشمان
که دور خانه های افقی تان
طواف می کنند
و باد آخر پاییز قزوین
عطر گلاب قمصر را از چادرهای سیاهشان
می تکاند
کدام یک
دلش را باتو به خاک سپرده است
آشفته سریم !
شانه‌ی دوست کجاست ؟
     
  
زن

 


زخم

اگر باید زخمی داشته باشم
که نوازشم کنی
بگو تا تمام دلم را
شرحه شرحه کنم
زخم ها زیبایند
و زیباتر آن که
تیغ را هم تو فرود آورده باشی
تیغت سِحر است و
نوازشت معجزه
تنطیفی از قواره ی نور
و تیمار داری ات
کرشمه ای میان زخم و مرهم
عشق و زخم
از یک تبارند
اگر خویشاوندیم یا نه
من سرا پا همه زخمم
تو سرا پا
همه انگشت نوازش باش

آشفته سریم !
شانه‌ی دوست کجاست ؟
     
  
زن

 


آفتاب بازی

از تو چه پنهان
من آفتاب بازی را
خوش دارم
شاید
بیش از گُلی که با خورشید
در طول روز
از سمت صبح
تا جانب غروب
می چرخد و سفرمیکند
حالا به من بگو
اگر صبح
ستاره ای در زیر پوست تو بکارم
غروب
خورشیدی ازدهان خواهم چید
آشفته سریم !
شانه‌ی دوست کجاست ؟
     
  
زن

 


ای کاش

ای کاش عشق را
از باغ زاغ و
گلوی کبوتر تقویمی بود
تا من و تو می دانستیم
چراغ را کی خاموش کنیم و
اسم شب را
از چارسوق گزمگان
چگونه بدزدیم
که ماه با گوشوار خون آلود
به بستر نرود
آشفته سریم !
شانه‌ی دوست کجاست ؟
     
  
زن

 
رباعی ها


دستی که به دست من بپیوندد ، نیست
صبحی که به روی ظلمتم خندد نیست
زنجیر فراوان ، فراوان اما
چیزی که مرا به زندگی بندد نیست




در چشمت ، آسمان بازی داری
با او از هر ستاره ، رازی داری
افراشته گیسو ان نیلی ، در باد
چون قامت فتح، اهترازی داری




از راست صدای گفتگو می آید
وز چپ همه بانگ ، های و هوی می آید
بیگانه زهردو من سرا پا گوشم
کآواز تو از کدام سو می آید


آشفته سریم !
شانه‌ی دوست کجاست ؟
     
  ویرایش شده توسط: nazi220   
زن

 
خورشید سحر گه که به عالم تابید
در رهگذرش ذره ی کوچک را دید
کز خاک به افلا ک شتابان می گفت :
ای عشق مدد کن که روم تا خورشید




افسانه ی جویبار کوچک زیباست ؟
یا قصه ی رودی که سرا پا غوغاست
رفتن زیباست - نفس رفتن - اما
ناز قدمی که آرزویش دریاست




عشقم با توست تا به تن جان داری
این شمع ، در شبستان داری
نا خوانده و خوانده ، خوام آمد ، آری
تا من هستم همیشه مهمان داری !


آشفته سریم !
شانه‌ی دوست کجاست ؟
     
  
زن

 
بعد از تو نمی برند دل ، دخترها
ازمن ، حتا از تو پَری رخ ترها
با اینان سنجش تو ، دانی چون است ؟
سنجیدن آفتاب با اخترها




ای مرغک پر شکسته !آزادی ما !
اهوی به خون نشسته ! آزادی ما !
خصمان به سرت ببین چه ها آوردند
آزادی ! ای خجسته آزادی مــــــــــــــــــا !




خلقت آتش به خانمان خواهد زد
زین شعله بترس ، کِت به جان خواهد زد
زان پیش که بر دهان مردم بزنی
تاریخت مشت بر دهان خواهد زد


آشفته سریم !
شانه‌ی دوست کجاست ؟
     
  
زن

 
غم بودی و سرور پنداشتمت
سوکی بودی و سور پنداشتمت
ای آوخ ! از این خیال باطل ٰ آوخ
ظلمت بودی و نور پنداشتمت




ای راه تو گم ٰ روند تو نامعلوم
گه دوش به دوش من و گه رویا روم
رنگارنگی،‌ خصیصه ی مردان نیست
یا زنگی زنگ باش ؛ یا رومی روم




ای سرو بلند سر نگون افتاده
از تیشه ی ناگهان زبون افتاده
تا خونت ،‌ کی زتیشه دامان گیرد
آزادی ! ای به خاک و خون افتاده !


آشفته سریم !
شانه‌ی دوست کجاست ؟
     
  
صفحه  صفحه 58 از 63:  « پیشین  1  ...  57  58  59  ...  63  پسین » 
شعر و ادبیات

Hossein Monzavi Biography and Poems | بيوگرافى و اشعار حسين منزوى

رنگ ها List Insert YouTube video   

 ?

برای دسترسی به این قسمت میبایست عضو انجمن شوید. درصورتیکه هم اکنون عضو انجمن هستید با استفاده از نام کاربری و کلمه عبور وارد انجمن شوید. در صورتیکه عضو نیستید با استفاده از این قسمت عضو شوید.

 

 
DMCA/Report Abuse (گزارش)  |  News  |  Rules  |  How To  |  FAQ  |  Moderator List  |  Sexy Pictures Archive  |  Adult Forums  |  Advertise on Looti
↑ بالا
Copyright © 2009-2024 Looti.net. Looti Forums is not responsible for the content of external sites

RTA