ارسالها: 14491
#595
Posted: 11 Aug 2015 07:50
مثنوی ها
آشفته سریم !
شانهی دوست کجاست ؟
ارسالها: 14491
#596
Posted: 11 Aug 2015 08:04
با تو بودن
آه، ای چشمان تو زیباترین!
خنده هایت رمز صبح راستین
آه ای باغ بزرگ بیکران!
دستهایت ساقه های بی خزان!
ای اسیر دیدگانت آفتاب!
در نگاهت لطف گل، سکر شراب
ای همه بیداری ام سرشار تو
خوابهای خسته ام پر بار تو
ای تو، آن تقدیر نامعلوم من!
خوب بی پیرایه ی معصوم من!
ای تو، آه ای با تو بودن خواب پاک
گیسوانت باغ عطر خوابناک
ای صدایت ساز خواهش های من
ابر باران نوازش های من
تکیه گاهم! ای پرستار! ای پناه!
آه از آن عمری که طی شد بر تو، آه!
بی تو بودن سر به سر آوارگی است
بی تو تو ماندن عین غربت وارگی است
چیستم من بی تو؟ بی تو من کیم؟
کوچه ی بی عابر تنهاییم
خانه ی تا قلب ویران رفته ام
باغ از یاد بهاران رفته ام
بی تو من اندوهناک غربتم
بی تو،من دردم، دریغم، حسرتم
***
اینک ای دلبند، ای محبوب من
وی طلوع روزهای خوب من
ای یگانه! ای شکوه پایدار!
دستهایت را به دستانم سپار
تا کنار یکدگر، همپای شب
راه بسپاریم تا اقصای شب
بگذریم از جلگه های ماهتاب
بگذریم از دشت های سبز خواب
بگذریم از جاده های کهکشان
وز چراغان نجیب اختران
بگذریم از چشمه سار آرزو
تن بشوییم از غبار ره در او
تکیه بر هم، بازوان در بازوان
مهربان،در گوش هم نجواکنان
از تفاهم در فلق، صحبت کنیم
عشق را چون قرص نان، قسمت کنیم.
***
دیری و دیری است تا بیهوده ام
وز همه در خویشتن گم بوده ام
وین عجب کان گمشده، ای خوابگون!
در تو خود را باز می یابد، کنون.*
آشفته سریم !
شانهی دوست کجاست ؟
ارسالها: 14491
#597
Posted: 11 Aug 2015 08:11
دخترکم
دخترکم ! صدات زدم ، فداتم
صدام بزن ، منتظر صداتم
فدای اون صدای مهربونت
فدای اون چشم ترانه خونت
آشفته سریم !
شانهی دوست کجاست ؟
ارسالها: 14491
#598
Posted: 11 Aug 2015 08:12
دیدار
با تب و تاب اولین دیدار
خواهم آمد به دیدنت ای یار
من شبم آن شب زمستانی
تو همان صبح نو بهارانی
همه تو از شکفتگی گلشن
همه دلتنگی خزان ها ، من
مژده ای سوی من فرست مرا
بالی از خواستن فرست مرا
تا به سوی تو پرکشان آیم
گم کنم خویش و بی نشان آیم
خویش را گم کنم ، تو را جویم
بی زبان گردم و تو را گویم
گر بپرسی نام ؟ گویم : تو !
کیستم وز کجام ؟ گویم : تو !
خواهم آمد به تو قسم خورده
بر دلم نام تو رقم خورده
یارگویان و آستین افشان
عرق شرم از جبین افشان
که چرا پیش از این چنین نشدم !
مستحیل تو پیش از این نشدم !
یار ! ای یار ! ای عزیزترین !
ای تو را حسن ، کمترین تزیین
نوعش از خواب مهربان حریر
جنسش از آب و گلشن تحریر
ای دو چشم سیاهت از الماس
خط کشیده مرا به هر احساس
روی هر کس تویی که می بینم
بوی هر گل تویی که می چینم
هر صدا جز تو نیست ، جمله تویی
هر چه او بود نیست ، جمله تویی
ای تو تسلیم و ای تو هشیارم
ای تو خواب من و تو بیدارم
ای تو شعر من و سرودن من
علت بودن و نبودن من
ای تو آغاز و ای تو انجامم
من همه پوست و تو بادامم
ای چراغ هدایتم !! ای یار !
ای تمام حکایتم ، ای یار !
آشفته سریم !
شانهی دوست کجاست ؟
ارسالها: 14491
#599
Posted: 11 Aug 2015 08:22
عشق
عشق! ای شوکت دیرین فراموش شده!
خوش قد و قامتم! ای آتش خاموش شده!
ای ز پا، بر اثر تیغ فریب افتاده!
نیمه جان، در شب بیغوله، غریب افتاده!
آخر این خواب نه، کابوس، برای تو که دید؟
این خط شوم پریشان به جبینت که کشید؟
ای نگون بیرق خونین تو بر خاک، ای عشق!
تو و خاک؟ آی برآورده ی افلاک! ای عشق!
آشفته سریم !
شانهی دوست کجاست ؟
ارسالها: 14491
#600
Posted: 19 Oct 2015 17:01
ســــــــــــــــــایه
دست هایم چه پیر و فرتوت اند
دست نه ، دسته های تابوت اند
که تن خسته ام کشند به زور
بکشانند و بسپرند به گور
روز ی این دست ها نه این بودند
نازک و نرم ونازنین بودند
مانده اکنون از آن همه پاکی
زان همه چیرگی و چالاکی
پوستی تیره و چرو کیده
استخوانی کریه و پوکیده
مانده این گونه لخت و بی حرکت
بی تکاپو ، عقیم ، بی برکت
آه از این دست های ناموزون
شده مسخ و دیگر گون
این دو فرتوت خوار افتاده
خستگانی زکار افتاده
آشفته سریم !
شانهی دوست کجاست ؟