انجمن لوتی: عکس سکسی جدید، فیلم سکسی جدید، داستان سکسی
شعر و ادبیات
  
صفحه  صفحه 11 از 36:  « پیشین  1  ...  10  11  12  ...  35  36  پسین »

Mehdi Soheili | مهدی سهیلی


مرد

 
یک تجلی عقل را مجنون کند

مست مستم لیک مستی دیگرم
امشب از هر شب به تو عاشق ترم
راست گویم یک رگم هشیار نیست
مستم اما جام و می در کار نیست
مست عشقم مست شوقم مست دوست
مست معشوقی که عالم مست اوست
نیمشب ها سبر عالم کرده ام
رو به ارواح مکرم کرده ام
نغمه ی مرغ شبم پر میدهد
سیر دیگر حال دیگر می دهد
ساقی پیمانه رالبریز کرد
باده ی خود را شرار انگیز کرد
حالت مستی و مدهوشی خوشست
وز همه عالم فراموشی خوشست
مستی ما گر ندانی دور نیست
باده ی ما زاده ی انگور نیست
دختر رز پیش ما بی آبروست
باده ی ما فارغ از جام و سبوست
ای حریفان جام من جام منست
وندرین پیمانه پیمان منست
چیست پیمان ؟ نغمه ی قالوابلا
میزند هر لحظه در گوشم صلا
کای تو در پیمان من هشیار باش
خواب خرگوشی بنه بیدار باش
بند بگسل نغمه زن پر باز کن
این قفس را بشکن و پرواز کن
این ندا هر شب مرا مستی دهد
زندگانی بخشد و هستی دهد
هاتفی گوید مرا در بیت بیت
ای قلمزن مارمیت اذ رمیت
ما قلم را در کفت جان می دهیم
ما به شعرت نور عرفان می دهیم
گر تو را شوری بود از سوی ماست
طاق نه محراب تو ابروی ماست
ما به جامت شربت جان ریختیم
ما به شعرت شور عرفان ریختیم
روشنی ها از چراغ عشق ماست
بر کسی تابد که داغ عشق ماست
دوستان این نور مهتاب از کجاست ؟
در تن من جان بیتاب از کجاست ؟
در سکوت شب دلم پر میزند
دست یاری حلقه بر در می زند
شب بر آرم ناله در کوی سکوت
عالمی دارد هیاهوی سکوت
برگ ها در ذکر و گل ها در نماز
مرغ شب حق حق زنان گرم نیاز
بال بگشاید ز هم شهباز من
می رود تا بیکران پرواز من
از چراغ آسمان ها روشنم
پر فروغ از نور باران تنم
روشنان آسمانی در عبور
نور ونور ونور ونورو نور و نور
می رسم آنجا که غیر از یار نیست
وز تجلی قدرت دیدار نیست
بهر دیدن چشم دیگر بایدت
دیده یی زین دیده بهتر بایدت
چشم سر بیننده ی دلدار نیست
عشق را با جان حیوان کار نیست
چشم ظاهر در بهائم نیز هست
کوششی کن چشم دل آور به دست
باغبان را در گلاب و گل ببین
ذکر او در نغمه ی بلبل ببین
عشق او در واژه ها جان می دمد
در کلامم نور عرفتان میدمد
طبع خاموشم سخن پرداز از اوست
بال از او نیرو از او پرواز از اوست
عقل ها ز اندیشه اش دیوانه است
شمع او را عالمی پروانه است
دیده ی خلقت همه حیران اوست
کاروان عقل سرگردان اوست
در حریم عزت حی ودود
آفتاب و ماه و هستی در سجود
یک تجلی عقل را مجنون کند
وای اگر از پرده سر بیرون کند
گه تجلی آتشم بر جان زند
جان من فریاد ده فرمان زند
آری آری می توان موسی شدن
با شفای روح خود عیسی شدن
روح میگوید اگر چه خاکی ام
من زمینی نیستم افلاکی ام
راه هموارست رهرو نیستم
بی سبب در هر قدم می ایستم
هر زمان آن حالت دلخواه نیست
جان روشن گاه هست و گاه نیست
تشنه کامم لیک دریا در منست
گر شفا خواهم مسیحا در منست
باغ هست و ما به خاری دلخوشیم
نور هست و ما به نازی دلخوشیم
دعوت حق گویدم بشتاب سخت
تا بتازد بر سرت خورشید بخت
از نفخت فیه من روحی نگر
تا کجا پر میشکد روح بشر
گر شوی موسی عصا در دست نیست
خود مسیحا شو شفا در دست تست
طور سینا سینه ی پاک شماست
مستی هر باده از تک شماست
از شجر آواز ها را بشنوی
زنده شو تا رازها را بشنوی
وادی ایمن درون جان تست
کشتن فرعون در فرمان تست پاک شو پر نور شو موسی تویی
جان خود را زنده کن عیسی تویی
غرق کن فرعون نفس خویش را
محو کن فکر خظا اندیش را
ساقیا آن می که جان سوزد کجاست ؟
نور حق را در دل افروزد کجاست ؟
مایه ی آرام جان خسته کو ؟
از شرابی مستی پیوسته کو ؟
بار الها بال پروازم ببخش
روح آزاد سبکتازم ببخش
عاشق بزم تو ام را هم بده
عقل روشن جان آگاهم بده
     
  
مرد

 
دریاچه ی فیروزه نما

من به هر پرده ی گل نقش خدا می نگرم
آشکارست که او را همه جا می نگرم
آفرینش همه جا جلوه گه شاهد ماست
عکس آن ماه در این اینه ها می نگرم
بلبل از باغ کند نغمه ی توحید بلند
شاخه ها را همه چون دست دعا می نگرم
زهره و شمس و قمر اینه گردان تو اند
من در این اینه ها روی تو رامی نگرم
قصر صد رنگ فلک چشم مرا حیران کرد
که به هر پرده ی آن نقش خدا می نگرم
شوق پرواز به گلزار تو دارم که مدام
حسرت آلوده به مرغان هوا می نگرم
دست تدبیر بر آرم به تمنای وصال
لیک پیوسته به تقدیر فضا می نگرم
ای نکویان
که گلزار خدا آمده اید
باغبان را به گل روی شما می نگرم
اشک در آبی چشمت چو بینم گویی
که به دریاچه ی فیروزه نما می نگرم
ابر غم گر بدلم خیمه زند بهر نشاظ
تا دل شب به سهیل و به سها می نگرم
     
  
مرد

 
دیدار با شماست

سر گشتگان وادی پندار را بگوی
آن روز می رسد
کز خاوران ستاره ای احمد شود بلند
وز هر کرانه بانگ محمد شود بلند
در پرتو ستاره ی سرخ محمدی
از آبهای گرم
تا خطه های سرد
از بیشه های سبز
تا سرزمین سرخ و سپید و سیاه و زرد
از ماورا گنگ
تا خطه ی فرنگ
از شهر بند نام
تا دوردست ننگ
در قعر دره ها
بر بام کوهها
آوای پر صلابت توحید پر شود
آنگونه پر نهیب
وانگونه پر شکوه
کز هیبتش قوایم عالم خبر شود
ای شب گرفتگان
این شام صبح گردد و این شب سحر شود
آن روز بنگری
در بزمگاه خاک
جام شراب در کف کاووس و جم نماند
بالای کس به محضر فرعون خم نماند
گنجور زر مدار چنین محتترم نماند
بیند دو چشم تو
کز تند باد حادثه و خشم مومنان
بر خاک ما نشانه ز کاخ ستم نماند
در آن طلوع نور
تندیس های کفر
اندام های شرک
در زیر دست و پایت
این وعده ی خداست
دیگر آن زمان
در خطه ی عرب
اسلام تابناک
در چنگ اقتدار خدایان نفت نیست
دیگر تبار فکری سفیان و بو لهب
بر پهندشت خاک عراق و جاز و شام
سرور نمی شود
دیگر به دست سود پرستان فتنه جوی
خاک عزیز مکه مسخر نمی شود
در نهبط پیام خداوند ذوالجلال
هر غول شرک تالی قیصر نمی شود
دیگر در آن زمان
قرآن غریب نیست
اسلام سربلند
بازیچه ی منافق مردم فریب نیست
در یک طلوع صبح
خفاش های تیره دل و کور چشم شب
از بیم انتقام به هر غار می خزند
آن رذوز می رسد که صلای محمد ی
از هر گلوی پاک
پر جوش و تابناک
بالا رود ز خاک
این وعده ی خداست
این مژده ی نجات غلاماان و برده هاست
در آن طلوع سرخ
تیغ برهنگان
بر فرق پادشاست
جان ستمکشان
از رنج ها رهاست
ای همرهان بشارت قرآن دروغ نیست
این وعده ی خداست
دل هم بر آن گواست
ای شب گرفتگان
خود مژده از منست
دیدار با شماست
     
  
مرد

 
صدای پای جوانی

شبست و من همه در فکر روزهای جوانی
در این سکوت به گوشم رسد صدای جوانی

منم به زنده دلی چون درخت پر بهاری
که گل کند به خیالم جوانه های جوانی

خبر دهد زی پیری شهنشهان جهان را
که تخت و تاج فروشند در بهای جوانی

جوان پیر بسی دیده ام و پیر جوان را
ز سال و ماه برونن است انتهای جوانی

اگر که عقل جوانی بود شباب به کام است
بسا جوان که نبوده است آشنای جوانی

غم بزرگ جهان را اگر ز پیر بپرسی
بگویدت : غم پیرست در عزای جوانی

بهار عمر گل افشان کند زمین و زمان را
ز شاخ خشک دمد غنچه در هوای جوانی

مگر نسیم خیال گذشته ها به ترنم
به گوش ما برساند صدای پای جوانی

     
  
مرد

 
گل انتظار

ز رهرسیدی و با خود بهار آوردی
چراغ روشن شبها ی تار آوردی

به عطر سوسن ده رنگ چون نسیم امید
ز در در آمدی و صد بهار آوردی

نسیم وار وزیدی به روح خسته من
ز دشت سوخته ام گل به بار آوردی

به پای تو گل سوسن ز بام و در می ریخت
چو عطر خویش به هر رهگذار آوردی

تو آمدی و به نیروی چشم شیر افکن
نگاه نافذ آهو شکار آوردی

پرند زلف فرو ریختی به شانه ی من
برای جلگه ی تن آبشار آوردی

دلم ز نرمی گلهای بوسه صید تو شد
لب حریری پروانه وار آوردی

چو زلف تو دل سرگشته را قرار نبود
ز بوسه ها به دل من قرار آوردی

به انتظار نشستم کزان گلی بدمد
تو در زدی و گل انتظار آوردی
     
  
مرد

 
کویر خشک

من کویر خشک بودم عشق تو باران من شد
دسته دسته از کویر خشک من نسرین بر آمد
آسمان تیره بودم
خوشه خوشه از دل این آسمان پروین آمد
تشنه بودم چشمه های عشق از چشم تو سر زد
در نگاه پر شرابت
شور دیدم شعر دیدم عشق دیدم ناز دیدم
در بهار گلفشان عطر خیز پیکر تو
باغ دیدم باغهای پرگل شیراز دیدم
چون به ناز از ره رسیدی
بوس گل در خانه ام پیچید از عطر سلامت
تا سخن آغاز کردی
معنی جان بود و بوی عشق در عطر کلامت
ای ستاره
بی تو شب بودم شبی تاریک و غمگین
نور لبخندت به جسم و جان من تابندگی داد
بی تو چوبی خشک بودم بوسه هایت پر گلم کرد
ای مسیحا معجزت دلمرده ی زرا زندگی داد
     
  
مرد

 
برکه در دالان جنگل

ای خوشا مازندران در فصل گلجوش بهاران
در کنار همزبانان مهربانان دوستداران
می برد دل را به شهر عشق ها دلداگی ها
موج دریا لطف صحرا عطر جنگل بوی باران
بوی گلپر دل رباید با نسیمی در چمن ها
عطر پونه روح می بخشد به تن در جوکناران
برکه در دالان جنگل چشمه در آغوش بیشه
جلوه گر عکس درختان در صفای چشمه ساران
دل به رقص آرد ز مستی در هوای صبح جنگل
بانگ مرغان غزلخوان
های و هوی آبشاران
دلربا زیبا فریبا سینه می ساید به دریا
مرغ ماهی خوار صدها فوج مرغابی هزاران
کوه تا کوه است نرگس ساقی چشم تو خواهم
تا که بنشینم به عشرت مست در بزم خماران
در میان بستر گل تا بیاسایم زمانی
بانگ لالایی بر اید از نوای جویباران
لیکن از دیدار رنگ ارغوان ها یاسمن ها
ناگهان اید به خاطر روی سرخ شرمساران
از میان برگها و شاخههای برکشیده
می پرد مرغ خیالم تا دیار بی قراران
می روم در کومه ها و کلبه های بی پناهان
در شب بی مادران بی غمگساران شیر خواران
می روم با داغ دل بر تربت باران که آنجا
لاله می کارند بر گور جوانان لاله کاران
بینم آنجا مادری بی خام و مان آشفته گیسو
می کند با ضجه ها گور پسر را بوسه باران
تا پریشان می کند گیسوی خود را بید مجنون
می چکدد در خاطرم اشک پریشان روزگاران
می رسد از رفتگان در بیشه ها فریاد رحلت
وز درون صخره ها بانگ سم اسب سواران
گوی های کاج را چ.ون بر صلیب شاخه بینم
ناگهان اید به یادم سرنوشت سربداران
ای بهار غم افزا ای لاله ها ما داغداریم
با خزان خاطر یاران چه سودی از بهاران ؟
گریه کن ای آسمان غمزده ای ابر غمگین
از مروت بر شب اندوه ما اشکی بباران
     
  
مرد

 
در لحظه های آخر دیدار بنشین

در لحظه های آخر دیدار بنشین
ای تا همیشه زنده در پندار بنشین

بنیشن که از چشمت سلامت یابم امشب
ای جان من از رفتنت بیمار بنشین

خوش می روی اما درنگی کن به رفتن
ما را به دست گریه ها مسپار بنشین

ای چهره ات خرم ز گلزار جوانی
ما را به پیری در خزان مگذار بنشین

از پا نشستم تا تو بخیزی به صد کام
خواهی که برخیزم ز جان یک بار بنشین

من بی تو هرگز خواب را باور ندارم
ای جاودان در دیده ی بیدار بنشین

لطف خدا را دیده ام در شاخ و برگت
روزی درختی می شوی پر بار بنشین

تا گل بر اید خار در چشمم نشیند
من باغبانم ای گل بی خار بنشین

از سینه ی من لحظه یی ای درد برخیز
در پیش رویم ساعتی ای یار بنشین

من تاب بار درد دوری را ندارم
از شانه ام این بار را بردار بنشین

تا داد دل از دیده ی گریان ستانم
در لحظه های آخر دیدار بنشین
     
  
مرد

 
گنج بی همتا

غریبی گنج بی همتا ز من خواست
ز خارستان بی گل یاسمن خواست
من دور از وطن را دید و با اشک
بقدر شمه یی خاک وطن خواست
     
  
مرد

 
بزم ثریا

زشت بینی را رها کن روی زیبا را ببین
در چمن از خار بگذر لطف گل ها را ببین
شادمان در بیشه ها بگذر به همراه نسیم
بر بلند شاخه مرغان خوش آوا را ببین
گر سر جنگل نداری ره بگردان سوی دشت
بال در بال کبوتر لطف صحرا را ببین
در شب اردبیهشتی خیره شو بر آسمان
گر ندیدی شکل مینا رنگ مینا را ببین
مشتری را بر پرند آسمان دیدار کن
رقص صدها اختر و بزم ثریا را ببین
تکیه بر ساحل بزن وقت طلوع آفتاب
قایق زرین مهر و نقش دریا را ببین
در شفق خورشید را بنگر چو شمعی در حباب
ابر رنگین را نگه کن آسمان ها را ببین
در شب مهتاب بگذر از دل مردابها
وندر اینه عکس ماه تنها را ببین
از جگن ها بستری کن در سکوت نیمشب
تا سحر در بزم غئکان شور وغوغا را ببین
صد هزاران نقش زیبا می درخشد پیش چشم
در میان نقش ها نقاش زیبا را ببین
آفرینش سر بسر زیباست زشتی ها ز ماست
چشم دل بگشا و صنع آن دلا را ببین
     
  
صفحه  صفحه 11 از 36:  « پیشین  1  ...  10  11  12  ...  35  36  پسین » 
شعر و ادبیات

Mehdi Soheili | مهدی سهیلی

رنگ ها List Insert YouTube video   

 ?

برای دسترسی به این قسمت میبایست عضو انجمن شوید. درصورتیکه هم اکنون عضو انجمن هستید با استفاده از نام کاربری و کلمه عبور وارد انجمن شوید. در صورتیکه عضو نیستید با استفاده از این قسمت عضو شوید.

 

 
DMCA/Report Abuse (گزارش)  |  News  |  Rules  |  How To  |  FAQ  |  Moderator List  |  Sexy Pictures Archive  |  Adult Forums  |  Advertise on Looti
↑ بالا
Copyright © 2009-2024 Looti.net. Looti Forums is not responsible for the content of external sites

RTA