انجمن لوتی: عکس سکسی جدید، فیلم سکسی جدید، داستان سکسی
شعر و ادبیات
  
صفحه  صفحه 14 از 36:  « پیشین  1  ...  13  14  15  ...  35  36  پسین »

Mehdi Soheili | مهدی سهیلی


مرد

 
نگین وفا

مرو که درد مرا با نگاه چاره کنی
بخند تا که شبم را پر از ستاره کنی

تبسم تو دلم را ستاره باران کرد
رسم به ماه اگر خنده ی دوباره کنی

به دانه دانه ی اشکم نگاه کن ای ماه
که از ستاره فزون است اگر شماره کنی

به عشق در برت ایم اگر اجازه دهی
به شوق جان بسپارم اگر اشاره کنی

عقیق بوسه به لبهای من نگین وفاست
نهم به لاله ی گوشت که گوشواره کنی
     
  
مرد

 
سرود زندگی

صبح بهار است
وقت نشاط است
بلبل خاموش
نغمه برآور
شور به پا کن
گل بدر آمد
غصه سرآمد
باغ پر از غنچه شد جوانه برآمد
مطرب بی دل وقت طرب شد
چنگ به برگیر
نغمه ز سر گیر
قول و غزل را به شعر شاد برآمیز
شور برانگیز
روز مراد است
گرم بپاخیز
زخمه به تاری بزن ز ناله بپرهیز
زانکه زهر گوشه مژده ی ظفر آمد
عاشق غمگین
فصل بهار است
نرگس زیبا میان باغ خمارست
باغ پر از دختران نادره کارست
صبح نشاط است
زیر درختان طنین خنده ی یارست
کار به کام است
طرفه غزالان به دشت مست نشاطند
وقت شکارست
دوره ی غم رفت و فرصت دگر آمد
ای دل خلوت گزیده ناله میاموز
شب سفری شد
روز امیدست
هر چه که باغ است از شکوفه سپیدست
موسم غم نیست
شادی عیدست
مژده ی فتح است
وقت نویدست
لشکر شب رفت و قاصد سحرآمد
ای مه طناز
دشت و چمن از شکوفه رنگ به رنگ است
زود به پا خیز
وقت چمیدن بود نه جای درنگ است
گل به درختان برای نغمه بلبل
گوش به زنگ است
لاله و نرگس نگر که رسته به کوه است
چشمه ی جوشان ببین که در دل سنگ است
سرو دلارام
ناز خرامت
چنگ بزن چنگ
دولت عشق و امید باد به کامت
شادنشین شاد
سکه ی پیروزی زمانه به نامت
ای همه اقبال
مرغ سعادت نشسته بر لب بامت
نوش بکن نوش
شهد سرور و شراب فتح به جامت
نغمه برآور
مرغ غزلخوان آرزوست به دامت
ناز بیا غاز
زلف فروریز
ما همه دلداده ایم یکدله برخیز
ناز قیامت
با لب شیرین خویش گل بپراکن
قصه فروخوان
جان همه عشاق نثار کلامت
هر چه در اندام تست دلکش و زیباست
راست بگو راست دل دهم به کدامت ؟
عشق جهانی
ماه زمانی
کی به چنین جلوه در جهان بشر آمد؟
ای همه شادی
با همه عالم بگو که ماه بر آمد
ای همه لبخند
با لب شیرین بگو که غم سپری شد
غصه سر آمد
مرکب شور و نشاط از سفر آمد

     
  
مرد

 
ثابت و سیار

شب شد و صبح آمد و با گریه بیدارم هنوز
شمعم و از آتش پنهان در آزارم هنوز

دختر شب از کنارم می چمد در باغ خواب
چون سحر خیزد مرابیند که بیدارم هنوز

روزگاری نازک اندامی ز من بر تافت روی
می رود عمری که در زلفش گرفتارم هنوز

گر چه جان را در بهای عاشقی بفروختم
ناز طنازان عالم را خریدارم هنوز

بگر از سردی مبین در موی چون خاکسترم
بوسه های گرم و آتشگون به لب دارم هنوز

تا مگر شب ها مهی از غرفه یی سر برکند
با دلی ثابت به گرد شهر سیارم هنوز

گر چه بار زلف صد معشوقه بر دوش منست
از متاع منت دنیا سبکبارم هنوز

هر نسیمی گل به دامن می برد از باغ صبح
شور بختی بین که من در پشت دیوارم هنوز

روزگاری لاله رویی بوسه زد بر دفترم
بوی جان می اید از گلهای اشعارم هنوز
     
  
مرد

 
سفربخیر

با عاشقان به حال وداعی، سفر بخیر
از دوری تو، عاقبتِ چشم تر به خیر

تنها شدیم و خلوت ما گریه خیز شب
اشکِ شبان غربت و آه سحر به خیر

کنون که پیش چشم منی، ابر گریه ام
آن لحظه یی که دور شوی از نظر به خیر

من سرخوشم به اشک خود و خنده های تو
شوق "پدر" چو نیست، نشاط "پسر" یه خیر

گر صبر ما به سوی ظفر میبرد تو را
در من شکیب تلخ و امید ظفر به خیر

من باغبان خسته تنم ای نهال سبز
بر قامت صنوبری ات برگ و بر به خیر

چون می روی به نامه ی خود شد کن مرا
یاد تو با با خبر "نامه بر" به خیر

گر عمر بود، دیدن رویت بهشت ماست
ورنه، بگو به گریه ، که یاد پدر به خیر

تاب فراق از پدر پیر خود مخواه
ای یادگار روز جوانی سفر به خیر
     
  
مرد

 
چراغ آسمان

گر پیر شدم دلم جوانست هنوز
صد شکر که ر تنم توانست هنوز

بر موی چو خاکستر من طعنه مزن
آتشکده یی درون جانست هنوز

تا صنع خدا را نگرم دیده ی من
بر چشم غزالان نگرانست هنوز

گر شور جوانی ام تو را باور نیست
آماده ی روز امتحانست هنوز

در وقت جوانی دل من عاشق بود
پنهان چه کنم ؟ که آن چنانست هنوز

فرهاد گذشت و دور شیرین طی شد
وین قصه تلخ بر زبانست هنوز

صد قرن ز شام تار عشاق گذشت
این ماه چراغ آسمان است هنوز

گر قالب شعر من کهن شد غم نیست
شور غزلم شعر زمان است هنوز
     
  
مرد

 
گرگ خوی

تو ای دزد بغدادی گرگ خوی
گروهی زن خسته جان را مکش

به ایلام ما پاره آتش مریز
چو دد مردم اصفهان را مکش

به دزفول ویرانه موشک مزن
دل افسرده ی ناتوان را مکش

به خمپاره ها دختران را مسوز
بسی مادر مهربان را مکش

یتیمان ما پریشان مخواه
غریبان بی آشیان را مکش

به پیران درمانده خصمی مکن
به یک شعله صد نوجوان را مکش

اگر می زنی مادران را مزن
وگر می کشی کودکان را مکش
     
  
مرد

 
زلف نگونسار

ترش منشین خریداری نداری
چه می نازی که بازار نداری
تو را بخت نگونسارست اما
سر زلف نگونساری نداری



دو خنده

دو خنده از تو همه عمر مانده در یادم
که بود ایتی از شادی و اسیری من
یکی ز روی وفا در شب جوانی ما
یکی ز راه ملامت به روز پیری من
     
  
مرد

 
نگین عشق

نصیحتی کنمت ای پسر مسلمان باش
به هر کجا که روی رو به سوی یزدان باش

تو جان پاک منی همچو ماه نور ببخش
تو نور چشم منی چون ستاره تابان باش

به شام شبزدگان چون چراغ ماه بتاب
به روزهای خزان مژده ی بهاران باش

به مهر خاطر هر دلشکسته را بنواز
ز گفته یی که برنجد دلی پشیمان باش

به راه فلسفیان پا منه که گمراهیست
ز بیم روز ندامت ندیم قرآن باش

هزار بولهب ار لب به شرک گشایند
تو در کنار محمد بمان و سلمان باش

مکن کناره ز خاتم که دیو درراه است
نگین عشق به دست آور و سلیمان باش

در این جهان دل ظلمت گرفته بسیارست
به شام مردم کافر چراغ ایمان باش

تو مرغ باغ بهشتی اسیر دام مشو
ز تن کناره گرین پای تا به سر جان باش
     
  
مرد

 
به درودی به سرودی

ای اهل هنر چشم و چراغ دل مایید
این گونه خموشانه در اندوه چرایید

ای نغمه گران بر لبتان شور غزل کو
چون بلبل سرمست به هر گل بسرایید

در بزم طرب گاه سه گاهی بنوازید
خود جامه داران از چه پی شور و نوایید

بر رشته ی هر تار دو صد نغمه بریزید
اندوه مجویید و به شادی بگرایید

گلبانگ طرب از رگ هر چنگ برآرید
غمهای کهن ر ز دل ما بزدایید

سازی غزلی ولوله یی بانگ نشاطی
آنگونه خموشید که گویی به عزایید

یک قول هماهنگ ز صد ساز بر آرید
تا جامعه داند که هنرمند شنایید

ای چامه سرایان به درودی به سرودی
بر قصر دلاویز غزل در بگشایید

ای توده نقاش دل افسرده مباشید
این گونه بهدندان سرانگشت مخایید

بر کاغذ بی رنگ دو صد رنگ بپاشید
بر پیکر بیمار هنر جان بفزایید

ای یار هنر پیشه بگو نقش شما چیست
از پرده ی غم بر زبر صحنه برایید

چون روز تماشاست ز بازی مگریزید
از پرده برایید که خود را بنمایید

حیف است هنر در کف هر بی هنر افتد
دردانه گهر از دهن سک بربایید

ای پاکدلان رنج هنرمند مخواهید
بر جای هنر بی هنران را مستایید

در بزم خدایان غزل ععود بسوزید
بر فرق عروسان هنر قند بسایید

ای بار بدان چنگ نشاط آورتان کو
ای خلیل هنرمند ز خلوت بدرایید

چون زهره برایید و به ما نور بتابید
ای اهل هنر چم و چراغ دل مایید
     
  
مرد

 
اولین غم و آخرین نگاه

چه شامها که چراغم فروغ ماه تو بود
پناهگاه شبم گیسوی سیاه تو بود

اگر به عشق تو دیوانگی گناه منست
ز من رمیدن و بیگانگی گناه تو بود

دلم به مهر تو یکدم غم زمانه نداشت
که این پرنده ی خوش نغمه در پناه تو بود

عنایتی که دلم را همیشه خوش می داشت
اگر نهان نکنی لطف گاهگاه تو بود

بلور اشک به چشمم شکست وقت وداع
که اولین غم من آخرین نگاه تو بود
     
  
صفحه  صفحه 14 از 36:  « پیشین  1  ...  13  14  15  ...  35  36  پسین » 
شعر و ادبیات

Mehdi Soheili | مهدی سهیلی

رنگ ها List Insert YouTube video   

 ?

برای دسترسی به این قسمت میبایست عضو انجمن شوید. درصورتیکه هم اکنون عضو انجمن هستید با استفاده از نام کاربری و کلمه عبور وارد انجمن شوید. در صورتیکه عضو نیستید با استفاده از این قسمت عضو شوید.

 

 
DMCA/Report Abuse (گزارش)  |  News  |  Rules  |  How To  |  FAQ  |  Moderator List  |  Sexy Pictures Archive  |  Adult Forums  |  Advertise on Looti
↑ بالا
Copyright © 2009-2024 Looti.net. Looti Forums is not responsible for the content of external sites

RTA