انجمن لوتی: عکس سکسی جدید، فیلم سکسی جدید، داستان سکسی
شعر و ادبیات
  
صفحه  صفحه 17 از 36:  « پیشین  1  ...  16  17  18  ...  35  36  پسین »

Mehdi Soheili | مهدی سهیلی


مرد

 
مرد هنر

آن کس که خدا را به جنانی بفروشد
موسی نبی را به شبانی بفروشد

هر کس که هنر بخشد و گوهر بستاند
صد سود کلان را به زیانی بفروشد

افسوس بر آن مرد خردمند که روزی
اندیشه ی خود را به گمانی بفروشد

بر پیکر خود جامه ی صد ننگ خریده است
آن کو شرف خویش به نانی بفروشد

از مرد هنر بندگی خواجه نه زیباست
زشت است که خود را به جهانی بفروشد

زان دوست که یک لحظه تو را پاس ندارد
بگریز به یکدم که به آنی بفروش

دلبسته ی آزست نه دلداده ی معشوق
آن کس که خدا را به جنانی بفروشد
     
  
مرد

 
لحظه ی بدرود

ای امیدی که مرا غیر تو مقصد نبود
پیش بی تابی من آمدنت زور نبود

تا که بیگانه راز دل ما پی نبرد
کاش چشم من و چشم تو غم آلود نبود

یار شیرین لب من گفت به هنگام وداع
لحظه یی تلخ تر از لحظه ی بدرود نبود


هوای پارس

دزد بغدادی شگفتا شیوه ی نازی گرفت
مال دزفولی ربود و جان اهوازی گرفت
در شب ما کلب ولگردی هوای پارس کرد
بار دیگر پای ایران را سگ تازی گرفت
     
  
مرد

 
باغبانی غنچه ها

من به پیری هم جوانی می کنم
عشق ها با زندگانی می کنم

دم غنیمت دانم ای پیری برو
تا نفس دارم جوانی می کنم

با خیال گلرخان در باغ شعر
بلبل آسا نغمه خوانی می کنم

تا به بر گیرم گلی را چون نسیم
غنچه ها را باغبانی می کنم

غم اگر از در در اید باک نیست
در کنارش شادمانی می کنم

خود نشان از بوسه ی شیرین لبی است
کاین چنین شیرین زبانی می کنم

تا غزالی را در آرم در کمند
چشم بر ره دیده بانی می یکنم

جان به آسانی دهم در راه دوست
تا نگویی سخت جانی میکنم

ماهرویان گر که بی مهری کنند
من به جایش مهربانی می کنم

کار من با پختگان خامی نبود
تا نپنداری جوانی میکنم
     
  
مرد

 
نقاش عاشق

به بال تو ابرها پر کشیدم
به شوق تو بر آسمان ها پر کشیدم

به یاد تو بودم به اشکم نشاندی
به کشتی نشستم به دریا رسیدم

به بویی که در عطر گل ها نهانی
به گلزار رفتم به جنگل خزیدم

نه مدهوش گل عاشق باغبان است
من این داستان را ز بلبل شنیدم

به چشم غزالان مگر در تو بینم
به شوق تماشا به صحرا دویدم

به دنبال خوبان به عشق تو رفتم
که جان دادم و ناز خوبان خریدم

چو نقاش عاشق که گریان نشیند
خیال تو بر پرده ی جان کشیدم

تو را ای نهان مانده ی آشکارا
نه گویم که دیدم نه گویم ندیدم
     
  
مرد

 
عذاب اندر عذاب

دریغا دیده ی دل ها به خوابست
نداند کس که غم ها بی حسابست
دمی اندیشه کن کاین زندگانی
عذاب اندر عذاب اندر عذاب است



فردا فردا

من و عشق قد و بالای دیگر
توو دل بردن از شیدای دیگر
فریب وعده ی فردا نخواهم
که فردا را بود فردای دیگر
     
  
مرد

 
بی تو

غم آبادی به نام زندگانی ساختم بی تو
ز بیم شام تنهایی به غم پرداختی بی تو

به زیر ران ما اسب جوانی بود و شادی ها
رمیدی از من و تنهای تنها تاختم بی تو

عزیزت خواستم تا یوسف کنعان من باشی
ز جان بگذشتم و خود را به چاه انداختم بی تو

پس از آن دوستی ها عاشقی ها آشنایی ها
برای خود در این غمخانه زندان ساختم بی تو

چنان در خویش می گریم که مژگان هم نمی داند
به لبهایت قسم لبخند را نشناختم بی تو

میان پاکبازان سرابرازم زانکه این هستی
قماری بود و یکسر هستی ام را باختم بی تو
     
  
مرد

 
که هستی تو ؟

شدی به دام طلا از خدا گسستی تو
تو را چه می شود آخر مگر که مستی تو ؟

اسیر گنج شدی یار را ز کف دادی
یه سیم و زر گرویدی ز حق گسستی تو

چرا زیاد تو رفته است عهد روز ازل
درست نیست که آن عهد را شکستی تو

ز خوان آز و هوس برنخاستی نفسی
چو کرکسا به سر جیفه ها نشستی تو

تو خویش را نشناسی فغان ز بی خردی
ز خود بپرس که ای بی خبر که هستی تو ؟

به حال خود نظری کن که در تمامت عمر
خداپرست نبودی طلا پرستی تو

     
  
مرد

 
پنهان و پیدا

غریبم من نامم را که داند ؟
در این غربت زبانم را که داند ؟
به چشمم رنج پیدا را که بیند ؟
به شب اشک نهانم را که داند ؟


اگر

نه فکر نام و نه ترسان ز ننگم
که داغ از آن لبان لاله رنگم
پریشان کنم چون خاطر خویش
اگر گیسوی او افتد به چنگم
     
  
مرد

 
تعبیر رویا

با لب خندان ز دنیا می روم
با امید دوست تنها می روم

دیگر از شهر شما دل کندهام
چون نسیمی سوی صحرا می روم

ذره ام لیکن به خورشیدی رسم
قطره ام اما به دریا می روم

دوستان در مردن من زندگیست
چون به دیدار مسیحا می روم

برگشایم نغمه زن تا باغ دوست
لحظه یی بنگر چه زیبا می روم

چونکه فرمان در رسد تا کوه طور
با ید بیضا چو موسی می روم

دیده ام در خواب خوش فردوس را
از پی تعبیر رویا می روم

تانپنداری اسیری خاکی ام
چون ملک تا آسمان ها می روم
     
  
مرد

 
دولت غم

من بی می و بی مطرب هر شب طربی دارم
ای ماه تو میدانی با او چه شبی دارم

در خلوت خاموشم از یک نگه گرمش
آتش به تنم ریزد گویی که تبی دارم

هنگام همآغوشی من هستم و مدهوشی
و ز حالت چشمانش حال عجبی دارم

با آنکه غم آبادم از دولت غم شادم
در عالم تنهایی هر شب طربی دارم

     
  
صفحه  صفحه 17 از 36:  « پیشین  1  ...  16  17  18  ...  35  36  پسین » 
شعر و ادبیات

Mehdi Soheili | مهدی سهیلی

رنگ ها List Insert YouTube video   

 ?

برای دسترسی به این قسمت میبایست عضو انجمن شوید. درصورتیکه هم اکنون عضو انجمن هستید با استفاده از نام کاربری و کلمه عبور وارد انجمن شوید. در صورتیکه عضو نیستید با استفاده از این قسمت عضو شوید.

 

 
DMCA/Report Abuse (گزارش)  |  News  |  Rules  |  How To  |  FAQ  |  Moderator List  |  Sexy Pictures Archive  |  Adult Forums  |  Advertise on Looti
↑ بالا
Copyright © 2009-2024 Looti.net. Looti Forums is not responsible for the content of external sites

RTA