ارسالها: 288
#121
Posted: 3 Nov 2011 16:27
عقل از در آمد، عشق از پنجره بیرون رفت.
برق که آمد چشمش روشن شد.
در تولدش گریستند که چه بلاها در زندگی بر سرت خواهد آمد.
با آنکه وسط زمستان بود خونش به جوش آمد.
در این قمار عشق ؛ به خود بیش از تو بد کردم.
ارسالها: 288
#122
Posted: 3 Nov 2011 16:27
عشقم را که به او ارائه کردم گفت به شعورم توهین شده است.
آینه گفت: سن و سالت زیاد شده است ولی عقلت نه.
عاشق در عقل صرفه جویی کرده است.
عقل قافیه را به دل باخت.
بین روح من عاشق و تو عاقل، عقل مرزبان است.
در این قمار عشق ؛ به خود بیش از تو بد کردم.
ارسالها: 288
#123
Posted: 3 Nov 2011 16:29
عقل عشق را به پستوی ذهن پرت کرد.
هوا که تاریک می شود ذهنم روشن می شود.
وجدان مات مانده بود که چرا من به ذهنش نمی رسم.
ذهنم روی ورقه امتحان از هر طرف که رفت جز وحشتم نیفزود.
کند ذهنیش را با سوهان تیز کرد.
در این قمار عشق ؛ به خود بیش از تو بد کردم.
ارسالها: 288
#124
Posted: 3 Nov 2011 16:30
من گفتم: سلام. تو گفتی: خداحافظ.
سلامش بوی خداحافظی می داد.
پارو به زمستان سلام کرد.
سرطان از دود سیگار پایین آمد تا به من رسید.
کشاورز بیرحمی هستی که مزرعه عشقم را با قطره چکان آبیاری می کنی.
دود سیگار رشته عمرم را آتش زد.
سرطان نیشخندش را پنهان کرد و گفت: خوش آمدی.
دلت نمی خواهد حرفهای سکوتم را بشنوی.
وقتی نیستی،انگار نه انگار که نیستی.
چشمان تو راه خروجی را به من نشان داد.
در این قمار عشق ؛ به خود بیش از تو بد کردم.
ارسالها: 490
#125
Posted: 19 Jun 2012 16:13
black and white
is how the life passed through
these beautiful eyes
سیاه و سفید
کار روزگار ی است که گذشت
این چشم های قشنگ?
*****
beyond the cedar trees
morn sun on the snow covered peak
wild flowers in spring
...آنسوتر از صِنوبران
آفتاب صبح بر قله های برف پوش
بهارگل های وحشی
سلامت را نمی خواهند پاسخ گفت
سرها در گریبان است
کسی سر بر نیارد کرد
پاسخ گفتن و دیدار یاران را
نگه جز پیش پا را دید ، نتواند
که ره تاریک و لغزان است .
ارسالها: 129
#126
Posted: 26 Aug 2012 10:48
شعرهایم
ایاتیست ازپیامبری مغلوب که هرگزبه ان ایمان نیاوردی
درعشق خدامباش
بیشک کافرمی شوم
اول هرماه خون دماغ میشوم
هیچ عشقی راحامله نیستم
برنده می گوید مشکل است، اما ممکن
و بازنده می گوید ممکن است، اما مشکل ...