ارسالها: 556
#11
Posted: 15 Jun 2012 21:05
همه عالم یکی مویت نیرزد * ** * * تمام مشکِ چین بویت نیرزد.
سهیل آفتاب و ماه تابان ** * * * به یک نظاره ی رویت نیرزد …
زندگیبه من آموخت هر چیز قیمتی دارد...پنیر مجانی فقط در تله ی موش یافت می شود
ارسالها: 125
#12
Posted: 16 Jun 2012 14:12
عشق آرامش دلهاست اگربگذارند
زندگی باتوچه زیباست اگربگذارند
ای نگاه توپرستوی پیام آورعشق
چشم توچشمه رویاست اگربگذارند
مـَـرد شدن حـاصل ِ یـک لقـاح ِ اتفـاقی ست !
امــا مـَـرد بار آمــدن و زیستــن
حاصل ِ تلاش و غلبــه بر سختــی هــاست،
و مـَـردی جـاودانه شدن ...
حـاصل ِ یک عـُـمر نیــک نـــامی ست...
ارسالها: 490
#13
Posted: 17 Jun 2012 11:59
فتی و ندیدی که چه محشر کردم
با اشکتمام کوچه را تر کردم
وقتی که شکست بغض تنهایی من
وابستگی ام را به تو باور کردم
سلامت را نمی خواهند پاسخ گفت
سرها در گریبان است
کسی سر بر نیارد کرد
پاسخ گفتن و دیدار یاران را
نگه جز پیش پا را دید ، نتواند
که ره تاریک و لغزان است .
ارسالها: 468
#14
Posted: 22 Jun 2012 08:55
چون زلف توام جانا،در عين پريشاني
چون باد سحر گاهم، در بي سر و ساماني
من خاکم و من گردم،من اشکم و من دردم
تو مهري و تو نوري،تو عشقي و تو جاني
خواهم که ترا در بر،بنشانم و بنشينم
تا آتش جانم را، بنشاني و بنشيني
اي شاهد افلاکي،در مست و در پاکي
من چشم ترا مانم، تو اشک مرا ماني
در سينه سوزانم،مستوري و مهجوري
در ديده بيدارم،پيدايي و پنهاني
من زمزمه عودم،تو زمزمه پردازي
من سلسله موجم، تو سلسله جنباني
از آتش سودايت،دارم من و دارد دل
دلقي که نميبيني، دردي که نميداني
دل با من و جان بي تو، نسپاري و بسپارم
کام از تو و تاب از من،نستانم و بستاني
اي چشم رهي سويت، کو چشم رهي جويه؟
روي از من سرگردان، شايد که نگرداني....
بعضي وقت ها تو زندگي
مجبوري جايي وايسي
که ســـخت ترين جا واسه وايسادنه .... !
ارسالها: 1095
#18
Posted: 7 Jul 2012 01:44
خالی از پنجره ی دیروزم
حسرت یکسره ی دیروزم
در پی خواب و فراموشی ام و...
نقشی ازخاطره ی دیروزم
باز آ ، دلخوشی ِ کودکی ام
گم شده فرفره ی دیروزم
توی سلول خودم در بندم
پُر ِ تاب و گِره دیروزم
بغض ها منگنه گشتند و زدند
خیمه در حنجره ی دیروزم
قهر کرده خواب از چشم ترم
و پر از دلهره ی دیروزم
روی من روزنه ای باز نشد
در پس کرکره ی دیروزم
دست مالی... شده ی دورانم
بهر ِ تو باکره ی دیروزم
تشنه یک غزل تازه تر از
دست آن شاعره ی دیروزم
از امروز این آیدی رو به بکی از دوستان واگذار کردم ...درپناه دوست
فرشاد
ارسالها: 1131
#19
Posted: 7 Jul 2012 18:12
ای پادشه خوبان داد از غم تنهایی
دل بی تو به جان آمد وقت است که بازآیی
دایم گل این بستان شاداب نمیماند
دریاب ضعیفان را در وقت توانایی
دیشب گله زلفش با باد همیکردم
گفتا غلطی بگذر زین فکرت سودایی
صد باد صبا این جا با سلسله میرقصند
این است حریف ای دل تا باد نپیمایی
مشتاقی و مهجوری دور از تو چنانم کرد
کز دست بخواهد شد پایاب شکیبایی
یا رب به که شاید گفت این نکته که در عالم
رخساره به کس ننمود آن شاهد هرجایی
ساقی چمن گل را بی روی تو رنگی نیست
شمشاد خرامان کن تا باغ بیارایی
ای درد توام درمان در بستر ناکامی
و ای یاد توام مونس در گوشه تنهایی
در دایره قسمت ما نقطه تسلیمیم
لطف آن چه تو اندیشی حکم آن چه توفرمایی
فکر خود و رای خود در عالم رندی نیست
کفر است در این مذهب خودبینی و خودرایی
زین دایره مینا خونین جگرم می ده
تا حل کنم این مشکل در ساغر مینایی
حافظ شب هجران شد بوی خوش وصل آمد
شادیت مبارک باد ای عاشق شیدایی
حتی اگر نباشی، می آفرینمت!
چونان که التهاب بیابان،
سراب را...
ویرایش شده توسط: ellipseses
ارسالها: 6368
#20
Posted: 1 Aug 2012 19:54
عمری ست تا از جان و دل ، ای جان و دل می خوانمت
تو نیز خواهان منی ، می دانمت ، می دانمت
گفتی اگر دانی مرا ایی و بستانی مرا
ای هیچکاه نکجا ! گو کی ، کجا بستانمت
آواز خاموشی ، از آن در پرده ی گوشی نهان
بی منت گوش و دهان در جان جان می خوانمت
منشین خمش ای جانخوش این سکنی ها را بکش
گر تن به آتش می دهی چون شعله می رقصانمت
ای خنده ی نیلوفری در گریه ام می آوری
بر گریه می خندی و من در گریه می خندانمت
ای زاده ی پندار من پوشیده از دیدار من
چو کودک ناداشته گهواره می جنبانمت
ای من تو بی من کیستی چون سایه بی من نیستی
همراه من می ایستی همپای خود می رانمت
هر شب دلم بهانه ی تـــو را ، هیچ ... بگذریم ...
امشب دلم دوباره تـــو را ... ، هیــچ ... بگذریم ...