ارسالها: 2134
#63
Posted: 18 Jun 2020 02:39
ارغوان
شاخهی همخون جداماندهی من
آسمان تو چه رنگست امروز؟
آفتابیست هوا
یا گرفتهست هنوز؟
من درین گوشه
که از دنیا بیرونست
آسمانی به سرم نیست
از بهاران خبرم نیست
آنچه میبینم
دیوار است
آه
این سخت سیاه
آنچنان نزدیکست
که چو برمیکشم از سینه نفس
نفسم را برمیگرداند
ره چنان بسته
که پرواز نگه
در همین یک قدمی میماند
کور سویی ز چراغی رنجور
قصهپرداز شب ظلمانیست
نفسم میگیرد
که هوا هم اینجا زندانیست
هرچه با من اینجاست
رنگ رخ باخته است
آفتابی هرگز
گوشهی چشمی هم
بر فراموشی این دخمه نیانداخته است
اندرین گوشهی خاموش فراموش شده
کز دم سردش هر شمعی خاموش شده
یاد رنگینی در خاطر من
گریه میانگیزد
ارغوانم آنجاست
ارغوانم تنهاست
ارغوانم دارد میگرید
چون دل من که چنین خونآلود
هر دم از دیده فرو میریزد
ارغوان
این چه رازیست که هربار بهار
با عزای دل ما میآید؟
که زمین هر سال از خون پرستوها رنگین است؟
اینچنین بر جگر سوختگان
داغ بر داغ میافزاید
ﺍﮔﺮ ﺧﺪﺍﯾﯽ هم ﺑﺎﺷﺪ، ﻻﯾﻖ ﻣﺤﺎﮐﻤﻪ ﺷﺪﻥ ﺍﺳﺖ، ﻧﻪ ﻣﺤﺎﮐﻤﻪ ﮐﺮﺩﻥ!
ارسالها: 23330
#64
Posted: 14 Mar 2021 14:25
فرزاد فرزین - نفس
این شهرو خیابوناش بعد تو دلگیره
چون همه خاطره هاش از تو جون میگیره
تا کجای قلب من ریشه کردی عشقم
هر چقد دور بشی دیگه بی تاثیره
نفس نفس به یادتم با هر نفس کنارتم
من عاشقت شدم یه روزو ترک نمیشه عادتم
هر وقت دلت هوامو کرد توو بارونا قدم بزن
بدون همیشه خاطرت عزیزه و میمونه تو قلب و یاد من
لحظه ها میگذرن و من همونجا موندم
تو همون لحظه که عشق تورو میسوزوندم
قلبم آتیش گرفت هر قدم دور شدی
میدونستم نمیخواستی ولی مجبور شدی
نفس نفس به یادتم با هر نفس کنارتم
من عاشقت شدم یه روزو ترک نمیشه عادتم
هر وقت دلت هوامو کرد توو بارونا قدم بزن
بدون همیشه خاطرت عزیزه و میمونه تو قلب و یاد من
این کاربر به دلیل توهین به مدیریت بن شد.
ویرایش شده توسط: sepanta_7
ارسالها: 358
#65
Posted: 5 May 2021 19:53
زلف هندوی تو در تابست و ما را تاب نیست
چشم جادوی تو در خوابست و ما را خواب نیست
با لبت گر باده لاف جانفزائی میزند
پیش ما روشن شد این ساعت که او را آب نیست
نرگست در طاق ابرو از چه خفتد بی خبر
زانکه جای خواب مستان گوشهٔ محراب نیست
ساکن کوی خرابات مغان خواهم شدن
کز در مسجد مرا امید فتح الباب نیست
خاک ره بر من شرف دارد اگر مست و خراب
بر درمیخانه خفتن خوشتر از سنجاب نیست
پیش رویش ز آتش دل سوختم پروانه وار
زانکه شمعی چون رخش در مجلس اصحاب نیست
گفتمش کاخر دل گمگشتهام را باز ده
گفت باری این بضاعت در جهان نایاب نیست
روضهٔ رضوان بدان صورت که وصفش خواندهئی
چون بمعنی بنگری جز منزل احباب نیست
ایکه خواجو را ز تاب آتش غم سوختی
این همه آتش چه افروزی که او را تاب نیست
چه رقصی رو خرده شیشه های شکسته میکردیم
ارسالها: 8967
#66
Posted: 13 Sep 2021 17:10
ای گفتم که دارمت اما ندارمت
تنها تو را بدست خدا میسپارمت
نامه نوشته ام ز سر اشک دو دیده ام
متنش چنین بود که تو را دوست دارمت
کاری تو با دل من کرده ای که من
حس میکنم که دارمت ، اما ندارمت
تو در خیال منی هر شبانه روز
گفتم که دارمت اما ندارمت
هرکس بپرسد از تو زمن من برای او
گفتم که دارمت اما ندارمت
حق داری از من عاشق کنی سوال
گفتم که دارمت اما ندارمت
حالا که قسمت من دوری از شماست
تنها تو را بدست خدا میسپارمت.
نه دسترسی به یار دارم
نه طاقت انتظار دارم
هر جور که از تو بر من آید
از گردش روزگار دارم
ارسالها: 16
#67
Posted: 15 Dec 2021 09:50
کمی با من بنشین
تا در آن نقشه جغرافیایی عشق تجدید نظر کنیم
بنشین تا ببینیم
تا کجاها مرز چشمان توست
تا کجاها مرز غمهای من
کمی با من بنشین
تا بر سر شیوهای از عشق
به توافق برسیم
من یک آدم شهوتی و داغم..نیاز به همنشین دارم
ارسالها: 24
#69
Posted: 11 Feb 2022 13:47
عاشقی را عشق خواهد چکار
عاشقی را عشق خواهد کشاند
امضا بلد نیستم انگشت می زنم