انجمن لوتی: عکس سکسی جدید، فیلم سکسی جدید، داستان سکسی
شعر و ادبیات
  
صفحه  صفحه 111 از 124:  « پیشین  1  ...  110  111  112  ...  123  124  پسین »

Saadi Shirazi | زندگی و آثار سعدی


زن

 
قطعه ۱۵۷


دشمنت خود مباد وگر باشد
دیده بردوخته به تیر خدنگ
سر خصمت به گرز کوفته باد
بی‌روان اوفتاده در صف جنگ
خون و دندانش از دهن پرتاب
چون اناری که بشکنی به دو سنگ



قطعه ۱۵۸

چنانکه مشرق و مغرب به هم نپیوندند
میان عالم و جاهل تألفست محال
وگر به حکم قضا صحبت اتفاق افتد
بدانکه هر دو به قید اندرند و سجن و وبال
که آن به عادت خویش انبساط نتواند
وز این نیاید تقریر علم با جهال
هر شب دلم بهانه ی تـــو را ، هیچ ... بگذریم ...
امشب دلم دوباره تـــو را ... ، هیــچ ... بگذریم ...
     
  
زن

 
قطعه ۱۵۹


خواجه تشریفم فرستادی و مال
مالت افزون باد و خصمت پایمال
هر به دیناریت سالی عمر باد
تا بمانی ششصد و پنجاه سال



قطعه ۱۶۰

کسان که تلخی حاجت نیازمودستند
ترش کنند و بتابند روی از اهل سؤال
تو را که می‌شنوی طاقت شنیدن نیست
قیاس کن که درو خود چگونه باشد حال؟
هر شب دلم بهانه ی تـــو را ، هیچ ... بگذریم ...
امشب دلم دوباره تـــو را ... ، هیــچ ... بگذریم ...
     
  ویرایش شده توسط: anything   
زن

 
قطعه ۱۶۱

به مرگ خواجه فلان هیچ گم نگشت جهان
که قائمست مقامش نتیجهٔ قابل
نگویمت که درو دانشست یا فضلی
که نیست در همه آفاق مثل او فاضل
امید هست که او نیز چون به در میرد
به نیکنامی و مقصود همگنان حاصل



قطعه ۱۶۲

خطاب حاکم عادل مثال بارانست
چه در حدیقهٔ سلطان چه بر کنیسهٔ عام
اگر رعایت خلقست منصف همه باش
نه مال زید حلالست و خون عمر و حرام
هر شب دلم بهانه ی تـــو را ، هیچ ... بگذریم ...
امشب دلم دوباره تـــو را ... ، هیــچ ... بگذریم ...
     
  
زن

 
قطعه ۱۶۳

ضرورتست که آحاد را سری باشد
وگرنه ملک نگیرد به هیچ روی نظام
به شرط آنکه بداند سر اکابر قوم
که بی‌وجود رعیت سریست بی‌اندام



قطعه ۱۶۴

مراد و مطلب دنیا و آخرت نبرد
مگر کسی که جوانمرد باشد و بسام
تو نیکنام شوی در زمانه ورنه بسست
خدای عز وجل رزق خلق را قسام
هر شب دلم بهانه ی تـــو را ، هیچ ... بگذریم ...
امشب دلم دوباره تـــو را ... ، هیــچ ... بگذریم ...
     
  
زن

 
قطعه ۱۶۵

طبیب و تجربت سودی ندارد
چو خواهد رفت جان از جسم مردم
خر مرده نخواهد خاست بر پا
اگر گوشش بگیری خواجه ور دم



قطعه ۱۶۶

مردکی غرقه بود در جیحون
در سمرقند بود پندارم
بانگ می‌کرد و زار می‌نالید
که دریغا کلاه و دستارم
هر شب دلم بهانه ی تـــو را ، هیچ ... بگذریم ...
امشب دلم دوباره تـــو را ... ، هیــچ ... بگذریم ...
     
  
زن

 
قطعه ۱۶۷

سگی شکایت ایام بر کسی می‌کرد
نبینی‌ام که چه برگشته حال و مسکینم
نه آشیانه چو مرغان نه غله چون موران
قناعتم صفت و بردباری آیینم
هزار سنگ پریشان به یک نگه بخورم
که اوفتاده نبینی بر ابروان چینم
که در ریاضت و خلوت مقام من دارد؟
که جامه خواب کلوخست و سنگ بالینم
به لقمه‌ای که تناول کنم ز دست کسی
رواست گر بزند بعد از آن به زوبینم
گرم دهند خورم ورنه می‌روم آزاد
نه همچو آدمیان خشمناک بنشینم
چو گربه درنربایم ز دست مردم چیز
ور اوفتاده بود ریزه ریزه برچینم
مرا نه برگ زمستان نه عیش تابستان
کفایتست همین پوستین پارینم
به جای من که نشیند که در مقام رضا
برابر است گلستان و تل سرگینم
مرا که سیرت ازین جنس و خوی ازین صفتست
چه کرده‌ام که سزاوار سنگ و نفرینم؟
جواب داد کزین بیش نعت خویش مگوی
که خیره گشت ز صفت زبان تحسینم
همین دو خصلت ملعون کفایتست تو را
غریب دشمن و مردارخوار می‌بینم
هر شب دلم بهانه ی تـــو را ، هیچ ... بگذریم ...
امشب دلم دوباره تـــو را ... ، هیــچ ... بگذریم ...
     
  
زن

 
قطعه ۱۶۸

لحا الله بعض الناس یأتی جهالة
الی ساق محبوب یشبه بالبرد
و ساق حبیبی حین شمر ذیله
کردن حریر ممتل ورق الورد



قطعه ۱۶۹

مثل وقوفک عندالله فی ملاء
یوم التغابن و استیقظ لمزدجر
یا فاعل الذنب هل ترضی لنفسک فی
قید الاساری و اخوان علی سرر
هر شب دلم بهانه ی تـــو را ، هیچ ... بگذریم ...
امشب دلم دوباره تـــو را ... ، هیــچ ... بگذریم ...
     
  
زن

 
قطعه ۱۷۰

یا اسعد الناس جدا ما سعی قدم
الیک الا اراد الله اسعاده
لا یطلب الخیر الا من معادنه
و انت صاحب خیر الزم العاده



در مدح

نظر که با همه داری به چشم بخشایش
درر که بر همه باری ز ابر کف کریم
مرا دوبار نوازش کن و کرم فرما
یکی به موجب خدمت یکی به حق قدیم
هر شب دلم بهانه ی تـــو را ، هیچ ... بگذریم ...
امشب دلم دوباره تـــو را ... ، هیــچ ... بگذریم ...
     
  
زن

 
قطعه ۱۷۲

آن ستمدیده ندیدی که به خونخواره چه گفت
ملکا جور مکن چون به جوار تو دریم
گله از دست ستمکار به سلطان گویند
چون ستمکار تو باشی گله پیش که بریم؟



قطعه ۱۷۳

خلق در ملک خدای از همه جنسی باشد
حاکمان خرده نگیرند که ما رندانیم
گر کسی را عملی هست و امیدی دارد
ما گداییم درین ملک نه بازرگانیم
هر شب دلم بهانه ی تـــو را ، هیچ ... بگذریم ...
امشب دلم دوباره تـــو را ... ، هیــچ ... بگذریم ...
     
  
زن

 
قطعه ۱۷۴

گر بدانستی که خواهد مرد ناگه در میان
جامه چندین کی تنیدی پیله گرد خویشتن
خرم آنکو خورد و بخشید و پریشان کرد و رفت
تا چنین افسون ندانی دست بر افعی مزن



قطعه ۱۷۵

اگر گویندش اندر نار جاوید
بخواهی ماند با فرعون و هامان
چنان سختش نیاید صاحب جاه
که گویندش مرو فردا به دیوان
دو بهر از دینش ار معدوم گردد
نیاید در ضمیرش هیچ نقصان
برآید جانش از محنت به بالا
گر از رسمش به زیر آید منی نان
هر شب دلم بهانه ی تـــو را ، هیچ ... بگذریم ...
امشب دلم دوباره تـــو را ... ، هیــچ ... بگذریم ...
     
  
صفحه  صفحه 111 از 124:  « پیشین  1  ...  110  111  112  ...  123  124  پسین » 
شعر و ادبیات

Saadi Shirazi | زندگی و آثار سعدی


این تاپیک بسته شده. شما نمیتوانید چیزی در اینجا ارسال نمائید.

 

 
DMCA/Report Abuse (گزارش)  |  News  |  Rules  |  How To  |  FAQ  |  Moderator List  |  Sexy Pictures Archive  |  Adult Forums  |  Advertise on Looti
↑ بالا
Copyright © 2009-2024 Looti.net. Looti Forums is not responsible for the content of external sites

RTA