انجمن لوتی: عکس سکسی جدید، فیلم سکسی جدید، داستان سکسی
شعر و ادبیات
  
صفحه  صفحه 17 از 124:  « پیشین  1  ...  16  17  18  ...  123  124  پسین »

Saadi Shirazi | زندگی و آثار سعدی


مرد

 
غزل ۱۵۸

مویت رها مکن که چنین بر هم اوفتد
کآشوب حسن روی تو در عالم اوفتد

گر در خیال خلق پری وار بگذری
فریاد در نهاد بنی آدم اوفتد

افتاده تو شد دلم ای دوست دست گیر
در پای مفکنش که چنین دل کم اوفتد

در رویت آن که تیغ نظر می‌کشد به جهل
مانند من به تیر بلا محکم اوفتد

مشکن دلم که حقه راز نهان توست
ترسم که راز در کف نامحرم اوفتد

وقتست اگر بیایی و لب بر لبم نهی
چندم به جست و جوی تو دم بر دم اوفتد

سعدی صبور باش بر این ریش دردناک
باشد که اتفاق یکی مرهم اوفتد
از چی بگم از حالم خودم از فردام بگم دست بردار
منو توو این حاله خودم بذارو برو دست بردار
از تو نه از خودم پرم تو این حال خوبم ترکم کن
دنیا خارم کرد دنیا قانعم کردم دنیا درکم کن
     
  
مرد

 
غزل ۱۵۹

نه آن شبست که کس در میان ما گنجد
به خاک پایت اگر ذره در هوا گنجد

کلاه ناز و تکبر بنه کمر بگشای
که چون تو سرو ندیدم که در قبا گنجد

ز من حکایت هجران مپرس در شب وصل
عتاب کیست که در خلوت رضا گنجد

مرا شکر منه و گل مریز در مجلس
میان خسرو و شیرین شکر کجا گنجد

چو شور عشق درآمد قرار عقل نماند
درون مملکتی چون دو پادشا گنجد

نماند در سر سعدی ز بانگ رود و سرود
مجال آن که دگر پند پارسا گنجد
از چی بگم از حالم خودم از فردام بگم دست بردار
منو توو این حاله خودم بذارو برو دست بردار
از تو نه از خودم پرم تو این حال خوبم ترکم کن
دنیا خارم کرد دنیا قانعم کردم دنیا درکم کن
     
  
مرد

 
غزل ۱۶۰

حدیث عشق به طومار در نمی‌گنجد
بیان دوست به گفتار در نمی‌گنجد

سماع انس که دیوانگان از آن مستند
به سمع مردم هشیار در نمی‌گنجد

میسرت نشود عاشقی و مستوری
ورع به خانه خمار در نمی‌گنجد

چنان فراخ نشستست یار در دل تنگ
که بیش زحمت اغیار در نمی‌گنجد

تو را چنان که تویی من صفت ندانم کرد
که عرض جامه به بازار در نمی‌گنجد

دگر به صورت هیچ آفریده دل ندهم
که با تو صورت دیوار در نمی‌گنجد

خبر که می‌دهد امشب رقیب مسکین را
که سگ به زاویه غار در نمی‌گنجد

چو گل به بار بود همنشین خار بود
چو در کنار بود خار در نمی‌گنجد

چنان ارادت و شوقست در میان دو دوست
که سعی دشمن خون خوار در نمی‌گنجد

به چشم دل نظرت می‌کنم که دیده سر
ز برق شعله دیدار در نمی‌گنجد

ز دوستان که تو را هست جای سعدی نیست
گدا میان خریدار در نمی‌گنجد
از چی بگم از حالم خودم از فردام بگم دست بردار
منو توو این حاله خودم بذارو برو دست بردار
از تو نه از خودم پرم تو این حال خوبم ترکم کن
دنیا خارم کرد دنیا قانعم کردم دنیا درکم کن
     
  
مرد

 
غزل ۱۶۱

کس این کند که ز یار و دیار برگردد
کند هرآینه چون روزگار برگردد

تنکدلی که نیارد کشید زحمت گل
ملامتش نکنند ار ز خار برگردد

به جنگ خصم کسی کز حیل فروماند
ضرورتست که بیچاره وار برگردد

به آب تیغ اجل تشنست مرغ دلم
که نیم کشته به خون چند بار برگردد

به زیر سنگ حوادث کسی چه چاره کند
جز این قدر که به پهلو چو مار برگردد

دلم نماند پس این خون چیست هر ساعت
که در دو دیده یاقوت بار برگردد

گر از دیار به وحشت ملول شد سعدی
گمان مبر که به معنی ز یار برگردد
از چی بگم از حالم خودم از فردام بگم دست بردار
منو توو این حاله خودم بذارو برو دست بردار
از تو نه از خودم پرم تو این حال خوبم ترکم کن
دنیا خارم کرد دنیا قانعم کردم دنیا درکم کن
     
  ویرایش شده توسط: King05   
مرد

 
غزل ۱۶۲

طرفه می‌دارند یاران صبر من بر داغ و درد
داغ و دردی کز تو باشد خوشترست از باغ ورد

دوستانت را که داغ مهربانی دل بسوخت
گر به دوزخ بگذرانی آتشی بینند سرد

حاکمی گر عدل خواهی کرد با ما یا ستم
بنده‌ایم ار صلح خواهی جست با ما یا نبرد

عقل را با عشق خوبان طاقت سرپنجه نیست
با قضای آسمانی برنتابد جهد مرد

عافیت می‌بایدت چشم از نکورویان بدوز
عشق می‌ورزی بساط نیک نامی درنورد

زهره مردان نداری چون زنان در خانه باش
ور به میدان می‌روی از تیرباران برمگرد

حمل رعنایی مکن بر گریه صاحب سماع
اهل دل داند که تا زخمی نخورد آهی نکرد

هیچ کس را بر من از یاران مجلس دل نسوخت
شمع می‌بینم که اشکش می‌رود بر روی زرد

با شکایت‌ها که دارم از زمستان فراق
گر بهاری باز باشد لیس بعد الورد برد

هر که را دردی چو سعدی می‌گدازد گو منال
چون دلارامش طبیبی می‌کند داروست درد
از چی بگم از حالم خودم از فردام بگم دست بردار
منو توو این حاله خودم بذارو برو دست بردار
از تو نه از خودم پرم تو این حال خوبم ترکم کن
دنیا خارم کرد دنیا قانعم کردم دنیا درکم کن
     
  ویرایش شده توسط: King05   
مرد

 
غزل ۱۶۳

هر که می با تو خورد عربده کرد
هر که روی تو دید عشق آورد

زهر اگر در مذاق من ریزی
با تو همچون شکر بشاید خورد

آفرین خدای بر پدری
که تو فرزند نازنین پرورد

لایق خدمت تو نیست بساط
روی باید در این قدم گسترد

خواستم گفت خاک پای توام
عقلم اندر زمان نصیحت کرد

گفت در راه دوست خاک مباش
نه که بر دامنش نشیند گرد

دشمنان در مخالفت گرمند
و آتش ما بدین نگردد سرد

مرد عشق ار ز پیش تیر بلا
روی درهم کشد مخوانش مرد

هر که را برگ بی مرادی نیست
گو برو گرد کوی عشق مگرد

سعدیا صاف وصل اگر ندهند
ما و دردی کشان مجلس درد
از چی بگم از حالم خودم از فردام بگم دست بردار
منو توو این حاله خودم بذارو برو دست بردار
از تو نه از خودم پرم تو این حال خوبم ترکم کن
دنیا خارم کرد دنیا قانعم کردم دنیا درکم کن
     
  
مرد

 
غزل ۱۶۴

دیدار یار غایب دانی چه ذوق دارد
ابری که در بیابان بر تشنه‌ای ببارد

ای بوی آشنایی دانستم از کجایی
پیغام وصل جانان پیوند روح دارد

سودای عشق پختن عقلم نمی‌پسندد
فرمان عقل بردن عشقم نمی‌گذارد

باشد که خود به رحمت یاد آورند ما را
ور نه کدام قاصد پیغام ما گذارد

هم عارفان عاشق دانند حال مسکین
گر عارفی بنالد یا عاشقی بزارد

زهرم چو نوشدارو از دست یار شیرین
بر دل خوشست نوشم بی او نمی‌گوارد

پایی که برنیارد روزی به سنگ عشقی
گوییم جان ندارد یا دل نمی‌سپارد

مشغول عشق جانان گر عاشقیست صادق
در روز تیرباران باید که سر نخارد

بی‌حاصلست یارا اوقات زندگانی
الا دمی که یاری با همدمی برآرد

دانی چرا نشیند سعدی به کنج خلوت
کز دست خوبرویان بیرون شدن نیارد
از چی بگم از حالم خودم از فردام بگم دست بردار
منو توو این حاله خودم بذارو برو دست بردار
از تو نه از خودم پرم تو این حال خوبم ترکم کن
دنیا خارم کرد دنیا قانعم کردم دنیا درکم کن
     
  
مرد

 
غزل ۱۶۵

که می‌رود به شفاعت که دوست بازآرد
که عیش خلوت بی او کدورتی دارد

که را مجال سخن گفتنست به حضرت او
مگر نسیم صبا کاین پیام بگذارد

ستیزه بردن با دوستان همین مثلست
که تشنه چشمه حیوان به گل بینبارد

مرا که گفت دل از یار مهربان بردار
به اعتماد صبوری که شوق نگذارد

که گفت هر چه ببینی ز خاطرت برود
مرا تمام یقین شد که سهو پندارد

حرام باد بر آن کس نشست با معشوق
که از سر همه برخاستن نمی‌یارد

درست ناید از آن مدعی حقیقت عشق
که در مواجهه تیغش زنند و سر خارد

به کام دشمنم ای دوست این چنین مگذار
کس این کند که دل دوستان بیازارد

بیا که در قدمت اوفتم و گر بکشی
نمیرد آن که به دست تو روح بسپارد

حکایت شب هجران که بازداند گفت
مگر کسی که چو سعدی ستاره بشمارد
از چی بگم از حالم خودم از فردام بگم دست بردار
منو توو این حاله خودم بذارو برو دست بردار
از تو نه از خودم پرم تو این حال خوبم ترکم کن
دنیا خارم کرد دنیا قانعم کردم دنیا درکم کن
     
  
مرد

 
غزل ۱۶۶

هر که چیزی دوست دارد جان و دل بر وی گمارد
هر که محرابش تو باشی سر ز خلوت برنیارد

روزی اندر خاکت افتم ور به بادم می‌رود سر
کان که در پای تو میرد جان به شیرینی سپارد

من نه آن صورت پرستم کز تمنای تو مستم
هوش من دانی که بردست آن که صورت می‌نگارد

عمر گویندم که ضایع می‌کنی با خوبرویان
وان که منظوری ندارد عمر ضایع می‌گذارد

هر که می‌ورزد درختی در سرابستان معنی
بیخش اندر دل نشاند تخمش اندر جان بکارد

عشق و مستوری نباشد پای گو در دامن آور
کز گریبان ملامت سر برآوردن نیارد

گر من از عهدت بگردم ناجوانمردم نه مردم
عاشق صادق نباشد کز ملامت سر بخارد

باغ می‌خواهم که روزی سرو بالایت ببیند
تا گلت در پا بریزد و ارغوان بر سر ببارد

آن چه رفتارست و قامت وان چه گفتار و قیامت
چند خواهی گفت سعدی طیبات آخر ندارد
از چی بگم از حالم خودم از فردام بگم دست بردار
منو توو این حاله خودم بذارو برو دست بردار
از تو نه از خودم پرم تو این حال خوبم ترکم کن
دنیا خارم کرد دنیا قانعم کردم دنیا درکم کن
     
  
مرد

 
غزل ۱۶۷

گر از جفای تو روزی دلم بیازارد
کمند شوق کشانم به صلح بازآرد

ز درد عشق تو دوشم امید صبح نبود
اسیر عشق چه تاب شب دراز آرد

دلی عجب نبود گر بسوخت کآتش تیز
چه جای موم که پولاد در گداز آرد

تویی که گر بخرامد درخت قامت تو
ز رشک سرو روان را به اهتزاز آرد

دگر به روی خود از خلق در بخواهم بست
مگر کسی ز توام مژده‌ای فرازآرد

اگر قبول کنی سر نهیم بر قدمت
چو بت پرست که در پیش بت نماز آرد

یکی به سمع رضا گوش دل به سعدی دار
که سوز عشق سخن‌های دلنواز آرد
از چی بگم از حالم خودم از فردام بگم دست بردار
منو توو این حاله خودم بذارو برو دست بردار
از تو نه از خودم پرم تو این حال خوبم ترکم کن
دنیا خارم کرد دنیا قانعم کردم دنیا درکم کن
     
  
صفحه  صفحه 17 از 124:  « پیشین  1  ...  16  17  18  ...  123  124  پسین » 
شعر و ادبیات

Saadi Shirazi | زندگی و آثار سعدی


این تاپیک بسته شده. شما نمیتوانید چیزی در اینجا ارسال نمائید.

 

 
DMCA/Report Abuse (گزارش)  |  News  |  Rules  |  How To  |  FAQ  |  Moderator List  |  Sexy Pictures Archive  |  Adult Forums  |  Advertise on Looti
↑ بالا
Copyright © 2009-2024 Looti.net. Looti Forums is not responsible for the content of external sites

RTA