انجمن لوتی: عکس سکسی جدید، فیلم سکسی جدید، داستان سکسی
شعر و ادبیات
  
صفحه  صفحه 31 از 124:  « پیشین  1  ...  30  31  32  ...  123  124  پسین »

Saadi Shirazi | زندگی و آثار سعدی


مرد

 
غزل ۲۹۸

شرطست جفا کشیدن از یار
خمرست و خمار و گلبن و خار

من معتقدم که هر چه گویی
شیرین بود از لب شکربار

پیش دگری نمی‌توان رفت
از تو به تو آمدم به زنهار

عیبت نکنم اگر بخندی
بر من چو بگریم از غمت زار

شک نیست که بوستان بخندد
هر گه که بگرید ابر آزار

تو می‌روی و خبر نداری
و اندر عقبت قلوب و ابصار

گر پیش تو نوبتی بمیرم
هیچم نبود گزند و تیمار

جز حسرت آن که زنده گردم
تا پیش بمیرمت دگربار

گفتم که به گوشه‌ای چو سنگی
بنشینم و روی دل به دیوار

دانم که میسرم نگردد
تو سنگ درآوری به گفتار

سعدی نرود به سختی از پیش
با قید کجا رود گرفتار
از چی بگم از حالم خودم از فردام بگم دست بردار
منو توو این حاله خودم بذارو برو دست بردار
از تو نه از خودم پرم تو این حال خوبم ترکم کن
دنیا خارم کرد دنیا قانعم کردم دنیا درکم کن
     
  
مرد

 
غزل ۲۹۹

ای صبر پای دار که پیمان شکست یار
کارم ز دست رفت و نیامد به دست یار

برخاست آهم از دل و در خون نشست چشم
یا رب ز من چه خاست که بی من نشست یار

در عشق یار نیست مرا صبر و سیم و زر
لیک آب چشم و آتش دل هر دو هست یار

چون قامتم کمان صفت از غم خمیده دید
چون تیر ناگهان ز کنارم بجست یار

سعدی به بندگیش کمر بسته‌ای ولیک
منت منه که طرفی از این برنبست یار

اکنون که بی‌وفایی یارت درست شد
در دل شکن امید که پیمان شکست یار
از چی بگم از حالم خودم از فردام بگم دست بردار
منو توو این حاله خودم بذارو برو دست بردار
از تو نه از خودم پرم تو این حال خوبم ترکم کن
دنیا خارم کرد دنیا قانعم کردم دنیا درکم کن
     
  
مرد

 
غزل ۳۰۰

یار آن بود که صبر کند بر جفای یار
ترک رضای خویش کند در رضای یار

گر بر وجود عاشق صادق نهند تیغ
بیند خطای خویش و نبیند خطای یار

یار از برای نفس گرفتن طریق نیست
ما نفس خویشتن بکشیم از برای یار

یاران شنیده‌ام که بیابان گرفته‌اند
بی‌طاقت از ملامت خلق و جفای یار

من ره نمی‌برم مگر آن جا که کوی دوست
من سر نمی‌نهم مگر آن جا که پای یار

گفتی هوای باغ در ایام گل خوشست
ما را به در نمی‌رود از سر هوای یار

بستان بی مشاهده دیدن مجاهدست
ور صد درخت گل بنشانی به جای یار

ای باد اگر به گلشن روحانیان روی
یار قدیم را برسانی دعای یار

ما را از درد عشق تو با کس حدیث نیست
هم پیش یار گفته شود ماجرای یار

هر کس میان جمعی و سعدی و گوشه‌ای
بیگانه باشد از همه خلق آشنای یار
از چی بگم از حالم خودم از فردام بگم دست بردار
منو توو این حاله خودم بذارو برو دست بردار
از تو نه از خودم پرم تو این حال خوبم ترکم کن
دنیا خارم کرد دنیا قانعم کردم دنیا درکم کن
     
  
مرد

 
غزل ۳۰۱

هر شب اندیشه دیگر کنم و رای دگر
که من از دست تو فردا بروم جای دگر

بامدادان که برون می‌نهم از منزل پای
حسن عهدم نگذارد که نهم پای دگر

هر کسی را سر چیزی و تمنای کسیست
ما به غیر از تو نداریم تمنای دگر

زان که هرگز به جمال تو در آیینه وهم
متصور نشود صورت و بالای دگر

وامقی بود که دیوانه عذرایی بود
منم امروز و تویی وامق و عذرای دگر

وقت آنست که صحرا گل و سنبل گیرد
خلق بیرون شده هر قوم به صحرای دگر

بامدادان به تماشای چمن بیرون آی
تا فراغ از تو نماند به تماشای دگر

هر صباحی غمی از دور زمان پیش آید
گویم این نیز نهم بر سر غم‌های دگر

بازگویم نه که دوران حیات این همه نیست
سعدی امروز تحمل کن و فردای دگر
از چی بگم از حالم خودم از فردام بگم دست بردار
منو توو این حاله خودم بذارو برو دست بردار
از تو نه از خودم پرم تو این حال خوبم ترکم کن
دنیا خارم کرد دنیا قانعم کردم دنیا درکم کن
     
  
مرد

 
غزل ۳۰۲

به فلک می‌رسد از روی چو خورشید تو نور
قل هو الله احد چشم بد از روی تو دور

آدمی چون تو در آفاق نشان نتوان داد
بلکه در جنت فردوس نباشد چو تو حور

حور فردا که چنین روی بهشتی بیند
گرش انصاف بود معترف آید به قصور

شب ما روز نباشد مگر آن گاه که تو
از شبستان به درآیی چو صباح از دیجور

زندگان را نه عجب گر به تو میلی باشد
مردگان بازنشینند به عشقت ز قبور

آن بهایم نتوان گفت که جانی دارد
که ندارد نظری با چو تو زیبامنظور

سحر چشمان تو باطل نکند چشم آویز
مست چندان که بکوشند نباشد مستور

این حلاوت که تو داری نه عجب کز دستت
عسلی دوزد و زنار ببندد زنبور

آن چه در غیبتت ای دوست به من می‌گذرد
نتوانم که حکایت کنم الا به حضور

منم امروز و تو انگشت نمای زن و مرد
من به شیرین سخنی تو به نکویی مشهور

سختم آید که به هر دیده تو را می‌نگرند
سعدیا غیرتت آمد نه عجب سعد غیور
از چی بگم از حالم خودم از فردام بگم دست بردار
منو توو این حاله خودم بذارو برو دست بردار
از تو نه از خودم پرم تو این حال خوبم ترکم کن
دنیا خارم کرد دنیا قانعم کردم دنیا درکم کن
     
  
مرد

 
غزل ۳۰۳

پروانه نمی‌شکیبد از دور
ور قصد کند بسوزدش نور

هر کس به تعلقی گرفتار
صاحب نظران به عشق منظور

آن روز که روز حشر باشد
دیوان حساب و عرض منشور

ما زنده به ذکر دوست باشیم
دیگر حیوان به نفخه صور

یا رب که تو در بهشت باشی
تا کس نکند نگاه در حور

ما مست شراب ناب عشقیم
نه تشنه سلسبیل و کافور

بیم است شرار آه مشتاق
کآتش بزند حجاب مستور

من دانم و دردمند بیدار
آهنگ شب دراز دیجور

آخر ز هلاک ما چه خیزد
سیمرغ چه می‌کند به عصفور

نزدیک نمی‌شوی به صورت
وز دیده دل نمی‌شوی دور

از پیش تو راه رفتنم نیست
گردن به کمند به که مهجور

سعدی چو مرادت انگبینست
واجب بود احتمال زنبور
از چی بگم از حالم خودم از فردام بگم دست بردار
منو توو این حاله خودم بذارو برو دست بردار
از تو نه از خودم پرم تو این حال خوبم ترکم کن
دنیا خارم کرد دنیا قانعم کردم دنیا درکم کن
     
  
مرد

 
غزل ۳۰۴

آن کیست که می‌رود به نخجیر
پای دل دوستان به زنجیر

همشیره جادوان بابل
همسایه لعبتان کشمیر

اینست بهشت اگر شنیدی
کز دیدن آن جوان شود پیر

از عشق کمان دست و بازوش
افتاده خبر ندارد از تیر

نقاش که صورتش ببیند
از دست بیفکند تصاویر

ای سخت جفای سست پیوند
رفتی و چنین برفت تقدیر

کوته نظران ملامت از عشق
بی فایده می‌کنند و تحذیر

با جان من از جسد برآید
خونی که فروشدست با شیر

گر جان طلبد حبیب عشاق
نه منع روا بود نه تأخیر

آن را که مراد دوست باید
گو ترک مراد خویشتن گیر

سعدی چو اسیر عشق ماندی
تدبیر تو چیست ترک تدبیر
از چی بگم از حالم خودم از فردام بگم دست بردار
منو توو این حاله خودم بذارو برو دست بردار
از تو نه از خودم پرم تو این حال خوبم ترکم کن
دنیا خارم کرد دنیا قانعم کردم دنیا درکم کن
     
  
مرد

 
غزل ۳۰۵

از همه باشد به حقیقت گزیر
وز تو نباشد که نداری نظیر

مشرب شیرین نبود بی زحام
دعوت منعم نبود بی فقیر

آن عرقست از بدنت یا گلاب
آن نفسست از دهنت یا عبیر

بذل تو کردم تن و هوش و روان
وقف تو کردم دل و چشم و ضمیر

دل چه بود جان که بدو زنده‌ام
گو بده ای دوست که گویم بگیر

راحت جان باشد از آن قبضه تیغ
مرهم دل باشد از آن جعبه تیر

درد نهانی به که گویم که نیست
باخبر از درد من الا خبیر

عیب کنندم که چه دیدی در او
کور نداند که چه بیند بصیر

چون نرود در پی صاحب کمند
آهوی بیچاره به گردن اسیر

هر که دل شیفته دارد چو من
بس که بگوید سخن دلپذیر

ناله سعدی به چه دانی خوشست
بوی خوش آید چو بسوزد عبیر
از چی بگم از حالم خودم از فردام بگم دست بردار
منو توو این حاله خودم بذارو برو دست بردار
از تو نه از خودم پرم تو این حال خوبم ترکم کن
دنیا خارم کرد دنیا قانعم کردم دنیا درکم کن
     
  
مرد

 
غزل ۳۰۶

ای پسر دلربا وی قمر دلپذیر
از همه باشد گریز وز تو نباشد گزیر

تا تو مصور شدی در دل یکتای من
جای تصور نماند دیگرم اندر ضمیر

عیب کنندم که چند در پی خوبان روی
چون نرود بنده وار هر که برندش اسیر

بسته زنجیر زلف زود نیابد خلاص
دیر برآید به جهد هر که فروشد به قیر

چون تو بتی بگذرد سروقد سیم ساق
هر که در او ننگرد مرده بود یا ضریر

گر نبرم ناز دوست کیست که مانند اوست
کبر کند بی خلاف هر که بود بی‌نظیر

قامت زیبای سرو کاین همه وصفش کنند
هست به صورت بلند لیک به معنی قصیر

هر که طلبکار توست روی نتابد ز تیغ
وان که هوادار توست بازنگردد به تیر

بوسه دهم بنده وار بر قدمت ور سرم
در سر این می‌رود بی سر و پایی مگیر

سعدی اگر خون و مال صرف شود در وصال
آنت مقامی بزرگ اینت بهایی حقیر

گر تو ز ما فارغی زو همه کس بی نیاز
ما به تو مستظهریم وز همه عالم فقیر
از چی بگم از حالم خودم از فردام بگم دست بردار
منو توو این حاله خودم بذارو برو دست بردار
از تو نه از خودم پرم تو این حال خوبم ترکم کن
دنیا خارم کرد دنیا قانعم کردم دنیا درکم کن
     
  
مرد

 
غزل ۳۰۷

دل برگرفتی از برم ای دوست دست گیر
کز دست می‌رود سرم ای دوست دست گیر

شرطست دستگیری درمندگان و من
هر روز ناتوان ترم ای دوست دست گیر

پایاب نیست بحر غمت را و من غریق
خواهم که سر برآورم ای دوست دست گیر

سر می‌نهم که پای برآرم ز دام عشق
وین کی شود میسرم ای دوست دست گیر

دل جان همی‌سپارد و فریاد می‌کند
کآخر به کار تو درم ای دوست دست گیر

راضی شدم به یک نظر اکنون که وصل نیست
آخر بدین محقرم ای دوست دست گیر

از دامن تو دست ندارم که دست نیست
بر دستگیر دیگرم ای دوست دست گیر

سعدی نه بارها به تو برداشت دست عجز
یک بارش از سر کرم ای دوست دست گیر
از چی بگم از حالم خودم از فردام بگم دست بردار
منو توو این حاله خودم بذارو برو دست بردار
از تو نه از خودم پرم تو این حال خوبم ترکم کن
دنیا خارم کرد دنیا قانعم کردم دنیا درکم کن
     
  
صفحه  صفحه 31 از 124:  « پیشین  1  ...  30  31  32  ...  123  124  پسین » 
شعر و ادبیات

Saadi Shirazi | زندگی و آثار سعدی


این تاپیک بسته شده. شما نمیتوانید چیزی در اینجا ارسال نمائید.

 

 
DMCA/Report Abuse (گزارش)  |  News  |  Rules  |  How To  |  FAQ  |  Moderator List  |  Sexy Pictures Archive  |  Adult Forums  |  Advertise on Looti
↑ بالا
Copyright © 2009-2024 Looti.net. Looti Forums is not responsible for the content of external sites

RTA