انجمن لوتی: عکس سکسی جدید، فیلم سکسی جدید، داستان سکسی
شعر و ادبیات
  
صفحه  صفحه 1 از 10:  1  2  3  4  5  6  7  8  9  10  پسین »

Iraj Mirza and Poetry | ایرج میرزا و شعرش


مرد

 
ایرج میرزا







ایرج میرزا+زندگینامه+زندگینامه ایرج میرزا+بیوگرافی کامل ایرج میرزا+افکار ایرج میرزا+اشعار ایرج میرزا+آرامگاه ایرج میرزا+ آثار ایرج میرزا+دیوان اشعار+دیوان اشعار ایرج میرزا+مثنوی های زهره و منوچهر+مثنوی عارف نامه+ادبیات ایرج+ترجمه «رومئو و ژولیت+چادر و حجاب ايرج ميرزا+منظومه زهره و منوچهر+یادواره+دهباشي و كتابي درباره ايرج ميرزا+اسماعیل آذر+نظر آذر درباره ی ایرج+دانلود دیوان اشعار+دانلود شعر حجاب+دانلود عارف نامه+دانلود قصیده های ایرج+دانلود کلیات دیوان+دانلود منظومه زهره و منوچهر+شعری از ایرج میرزا درباره امام حسین (ع)+نگاهی به اشعار ایرج میرزا شاعر طنز پرداز یا هزال منحرف+رباعي هاي ايرج ميرزا+دو بيتي هاي ايرج ميرزا+اشعار ایرج+کلیات ایرج میرزا
     
  
مرد

 
ايرج ميرزا شاعري است جنجالي كه عده اي آن را شاعري بي ادب مي دانند و شعر هاي او را بدون مفهوم و فقط زشت مي پندارند . درست است كه ايرج ميرزا زبان شعرش خيلي مودبانه نيست ، اما خيلي هم دور از زبان عادي مردم نبوده است . به علاوه شعرهايش داراي مفاهيمي عميق و متفكرانه است كه هوش بالاي شاعر را مي رساند .اگر مي خواهيد بيشتر با او و شعرهايش آشنا شويد و يا اگر به دنبال مجموعه كاملي از اطلاعات راجع به او و مجموعه كتاب هايش هستيد ، با ما همراه شويد.

ایرج میرزا ( ۱۲۹۱ تبریز - ۱۳۰۳ ) ملقب به «جلال‌الممالک» و فخرالشعرا، شاعر ایرانی اواخر دوره قاجار و اوایل دوره پهلوی بود.

زندگی
او فرزند صدرالشعرا غلام‌حسین میرزا قاجار و از طریق پدر بزرگش ملک ایرج بن فتحعلی شاه، نتیجه فتحعلی شاه قاجار بود. در فارسی و عربی و فرانسوی مهارت داشت و روسی و ترکی نیز می‌دانست و خط را خوب می‌نوشت. تحصیلاتش در مدرسه دارالفنون تبریز صورت گرفت و در نوزده‌سالگی هنگام ولیعهدی مظفر الدین میرزای قاجار لقب «ایرج بن صدرالشعرا» یافت. لیکن بزودی از شاعری دربار کناره گرفت و به مشاغل دولتی مختلفی پرداخت که از میان آنان کار در وزارت فرهنگ (معارف آن‌زمان) بود. شعر ایرج به خاطر طنز سنگین، و در برداشتن نکاتی که در عرف جامعه بعضاً غیراخلاقی تلقی می‌شود معروف است. سبک شعری او ساده و روان و دربرگیرنده واژگان و گفتارهای عامیانه‌ و رکیک است. شعر "داشت عباسقلی خان پسری..." از ایرج میرزا را نخستین شعر با ادبیات کودک در فارسی می‌دانند


آرامگاه ایرج میرزا در گورستان ظهیرالدوله
ایرج میرزا در پی یک سکته قلبی در منزل اسعدالملوک هرمزی (همسر حاج هرمزخان مترجم دکتر میلسپو) واقع در خیابان ایران (عین‌الدوله)، پهلوی بازارچه سقاباشی درگذشت.آرامگاه ایرج میرزا در گورستان ظهیرالدوله در دربند بین امامزاده قاسم و تجریش شمیران قرار دارد.گورستان ظهیرالدوله گورستان کوچکی است واقع در بین امامزاده قاسم و تجریش در شمال تهران که علاوه بر علی‌خان ظهیرالدوله چندتن از هنرمندان و شاعران و چهره‌های سرشناس ایران در آن مدفونند.

آثار
دیوان اشعار
مثنوی های زهره و منوچهر (ناتمام)
مثنوی عارف نامه
ادبیات ایرج
ترجمه «رومئو و ژولیت»

یادواره
بولواری در مشهد به نام ایرج میرزا نام‌گذاری شده‌بود که در سال ۱۳۸۸ به جلال آل احمد تغییر نام یافت. شهرداری مشهد با نصب تابلویی در این خیابان دلایل این تغییر نام را چنین ذکر کرد: «...ایرج میرزا دارای ادبیات مستهجن و پورنوگرافی بوده و لبه تیز اشعارش متوجه ارزش‌های دینی به خصوص نماز بوده و در جهت نازل کردن مقام روحانیت اقدام می‌کرده‌است

افکار و اشعار
وی پس از مدتی سبک قدیم را که در آن توانا بود رها کرد و خود سبکی ویژه پدید آورد. درین سبک اندیشه‌های نو و مضامینی که گاه از ادبیات خارجی اقتباس شده و گاه مخلوق اندیشه شاعر است و نیز مسایل گوناگون اجتماعی و هزلیات و شوخیهای نیش دار و ریشخندها و تمثیلاتی که شاعر از غالب آنها نتایج اجتماعی را در نظر دارد بزبانی بسیار ساده و گاه نزدیک بزبان مخاطب و همراه با الفاظ جنسی بیان شده‌است.ایرج منتقد اوضاع جامعه سنتی و مذهب‌زده زمان خویش بود و به مانند میرزاده عشقی موضع سختی در برابر حجاب و برخی از روحانیون داشته‌است. این موضع را می‌توان به راحتی در قطعه کاروانسرا مشاهده نمود. این شاعر همچنین غزل معروفی در هجو شیخ فضل الله نوری دارد.
     
  
مرد

 
ترور شخصیت ایرج میرزا در سریال شهریار

صوفی فراز در تازه ترین یادداشتش سریال شهریار و ترور شخصیت ایرج میرزا پرداخته است: كمال تبريزي با شهريار اعتبار خود را تا حد زيادي از بين برد، وي در حالي در اين فيلم به بزرگ كردن بي اندازه شهريار پرداخت كه خواسته و ناخواسته باعث تحقير و توهين به ساير شاعرين بزرگي شد كه نامشان بيش از شهريار در جامعه ادبي كشورمان مطرح است.اين نگاه تبعيض آميز به ويژه در يك قسمت از فيلم نظر من را جلب كرد كه ايرج ميرزا را شاعري هزل سرا معرفي مي كرد و در يكي از مجالس شعر ايرج ميرزا در حال خواندن شعري هزل در مورد برخورد مردم بازاري با همديگر بود كه شهريار به او انتقاد مي كند و ملك الشعراء هم پشت شهريار را مي گيرد و وقتي ايرج ميرزا به سراغ شعر اصلي خود مي رود مثنوي زهره و منوچهر را مي خواند. اما جامعه ادبي هيچگاه نميتوان منكر هنر بي نظير ايرج ميرزا در شعر و ادب شود و اينگونه شعرها نيز نشان از برتري تفكر و هنري دارد كه با اين تبعيضها و بي انصافيها قابل انكار نيست. به عنوان نمونه ، در شعر قلب مادر ايرج ميرزا ، هنر كم نظيري را در مورد مهر به والدين ارائه داده كه تاثير شگفت انگيزي بر خواننده مي گذارد.


دهباشي و كتابي درباره ايرج ميرزا

«سيري در زندگي و آثار ايرج ميرزا» كتابي 470 صفحه‌اي ست كه به كوشش علي دهباشي از سوي انتشارات اختران به بازار كتاب عرضه خواهد شد. به گزارش همشهري‌آنلاين اين كتاب همانند بسياري از كتاب‌هاي ديگري كه دهباشي درباره رجال فرهنگي و سياسي و هنري منتشر كرده است، حاوي مقالات شخصيت‌هاي شناخته شده فرهنگي و هنري درباره زندگي و آثار و ديدگاه‌هاي افراد است كه اين بار به ايرج ميرزا شاعر عصر مشروطه اختصاص دارد. گرد‌آوري، تدوين وويرايش و يكسان سازي متن را دهباشي عهده‌دار بوده است. مجموعة مقالات كتاب «سيري در زندگي و آثار ايرج ميرزا» انتخابي است از مقالاتي كه دربارة زندگي و سروده هاي ايرج ميرزا در كتاب‌ها و نشريات ادبي از دوران حيات ايرج تا كنون منتشر شده است. مقدمه تحليلي در شناخت ايرج (علي دهباشي )/دربارة احوال و آثار ايرج و نياكان وي (دكتر محمد جعفر محجوب)/سيري در زندگي و آثار ايرج ميرزا ( يحيي آرين پور)، بركران بيكران (دكتر داريوش صبور)، ايرج، نام آور ناشناخته(نادر نادرپور)، ستايشگر مادر( دكتر غلامحسين يوسفي)، اخوانيات عارف نامة ايرج ميرزا (دكتر محمد علي همايون كاتوزيان)، يادي و آثاري از ايرج ميرزا (فريدون مشيري)، شعر ايرج ميرزا (ولي الله دروديان)، شعر ايرج (تقي بينش)، دو يادگار ادبي از يغما و ايرج (دكتر غلامعلي سيار)، چند سروده و سند منتشر نشده از ايرج ميرزا (علي ميرانصاري)، قديمي‌ترين شعر براي كودكان (سيروس طاهباز)، زهره و منوچهر ايرج و شكسپير (ابوالقاسم فيضي)، شاه و جام؛ ايرج و شيلر (ابوالقاسم فيضي)، تجزيه و تحليل انقلاب ادبي ايرج (سيد هادي حائري)، از جمله مقالات اين كتاب است. در اين كتاب همچنين گفت‌ وگويي با مهندس خسرو ايرج به همراه نامه‌هايي از ايرج به وثوق الدوله و سرتيپ زاهدي، و دو نامه‌اي كه محمد گلبن از ايرج به دست آورده آمده است. خودكشي فرزند ايرج نوشته مهديقلي هدايت و مراثي كه برخي از شعرا درباره مرگ ايرج سروده‌اند از ديگر مطالب اين كتاب به شمار مي‌رود.

اسماعیل آذر: ایرج میرزا بهترین مرثیه‌ی‌ عاشورا را سروده است

این استاد دانشگاه و پژوهشگر عنوان كرد: به تحقیق، شعر عاشورا در بین شعرهای مذهبی از هنری‌ترین ژانرهای شعر آیینی است.او در ادامه متذكر شد: اولین شخصی كه درباره‌ی سید‌الشهدا (ع) مرثیه سرود، كسایی مروزی - شاعر قرن چهارم - بود. پس از وی، سیف‌ فراهانی است كه سروده‌هایی را در سوگ سید‌الشهدا و واقعه‌ی عاشورا نوشت و در ادامه به مقتل‌گونه‌هایی از سنایی غزنوی در كتاب «حدیقهٔ ‌الحقیقه» می‌رسیم كه نشانگر توانمندی این شاعر است؛ زیرا فصل‌هایی از تاریخ را در شعرش بازتاب داده است.نویسنده‌ی كتاب «شكوه عشق؛ كتابی در تاریخ و شعر عاشورا» معتقد است: در مرثیه‌های عاشورایی نباید به دنبال هیچ واقعه‌ای بگردیم؛ زیرا شعرهای عاشورایی جنبه‌ی حسی‌شان بر جنبه‌های علمی و تاریخی‌شان می‌چربد.او در ادامه به دوران حكومت احمد بویه از سلسله‌ی آل ‌بویه اشاره كرد كه برای نخستین‌بار هیأت‌ها و دسته‌های عزاداری در سوگ سید‌الشهدا (ع) و یارانش در روزهای محرم در آن دوران عزاداری می‌كردند و متذكر شد: پس از آل ‌بویه، ما شاهد عزاداری مردم به صورت دسته‌جات و هیأت‌ها در كوچه و بازار نیستیم، تا زمان به دوران صفویه می‌رسد كه شیعه محور حكومت قرار می‌گیرد. در این دوران حتما نام محتشم كاشانی و تركیب‌بندش به ذهن متبادر می‌شود.این پژوهشگر كه اثری را در نقد و تحلیل تركیب‌بند محتشم كاشانی منتشر كرده است، تصریح كرد: اوج عظمت تركیب‌بند محتشم در بیت نخست این تركیب‌بند است، درواقع، بیت نخست چنان بر دل می‌نشیند كه عیب و ایراد‌های این تركیب‌بند كم‌تر به چشم می‌آید؛ «باز این چه شورش است / كه بر خلق عالم است». محتشم تمام خلق عالم را درگیر این حماسه می‌كند.به اعتقاد اسماعیل آذر، در بین مرثیه‌سرایان واقعه‌ی عاشورا، مرثیه‌ی ‌٩بیتی ایرج میرزا بهترین مرثیه‌ای است كه در طول تاریخ ادبیات فارسی درباره‌ی واقعه‌ی عاشورا و حضرت سید‌الشهدا (ع) سروده شده است.او در این‌باره خاطرنشان كرد: به این اعتبار می‌گویم مرثیه‌ی ایرج میرزا بهترین مرثیه است كه من تمام سروده‌های درباره‌ی عاشورا و امام حسین (ع) را از نظر گذرانده‌ام؛ اما مرثیه‌ی ایرج ‌میرزا چیز دیگری است. ایرج میرزا از اول مثل یك تصویر‌بردار داخل خانه‌ای می‌شود كه فرزند جوان خانه فوت كرده و آن‌چه را كه در خانه رخ می‌دهد، روایت می‌كند و بعد ذهنش را به دیار نینوا می‌برد و در سه بیت، تمام واقعه‌ی عاشورا را احساس‌مندانه و اشاره‌وار به تاریخ عاشورا به درستی بیان می‌كند. یكی‌ دیگر از ویژگی‌های این مرثیه آن است كه ایرج در این شعر به نوعی رئالیسم اجتماعی می‌رسد.
     
  
مرد

 
منظومه زهره و منوچهر
نام منظومه‌ای داستانی از ایرج میرزا است که محصول آخرین سال عمر وی بود و نتوانست آن را به پایان برساند.موضوع این مثنوی از ونوس و آدونیس اثر ویلیام شکسپیر اقتباس شده و در واقع ترجمه آزادی از این اثر است. اما ایرج، چنان استادانه به نقل این داستان به زبان فارسی پرداخته و با فضای ایرانی درآمیخته که خواننده اثر احساس نمی‌کند که موضوع داستان و شخصیت‌ها از یک اثر خارجی اقتباس شده‌اند.داستان در کوهستان‌های ایران روی می‌دهد و منوچهر (آدونیس) قهرمان ۱۶ سالهٔ داستان، جوانی بسیار محجوب، ساده و دوراندیش است. او هنوز لذت مستی و عشق را نچشیده اما زهره (ونوس) دختر زیبا و ناقلای آسمان‌هاست. داستان از آنجا آغاز می‌شود که زهره در بامدادان از آسمان فرود آمده و در شکارگاه با منوچهر آشنا شده و فریفتهٔ او می‌شود. اما منوچهر از ابراز عشق خودداری کرده و تن به تمهیدات زهره نمی‌دهد.به دلیل ناتمام بودن داستان، نمی‌توان دریافت که ایرج، چگونه می‌خواسته داستان را به پایان ببرد. اما با توجه به اینکه شاعر، اصل داستان به زبان انگلیسی را در دست داشته و در نسخه اصلی، داستان با مرگ آدونیس و ناکامی ونوس به پایان می‌رسد، می‌توان نتیجه گرفت که داستان ایرج نیز با سرانجامی غم‌انگیز روبرو می‌شده‌است.

پس از تغيير نام بلوار ايرج ميرزا مشهد ، عده اي از طنزپردازان كشور نامه اي به شهرداري مشهد فرستادند ،‌ جوابيه شهرداري مشهد در هفته نامه چلچراغ به جاپ رسيد.
ایرج میرزا در آسانسور ؛( طنزي زيبا در باره ايرج ميرزا ، منتشر شده در هفته‌نامه‌ی چلچراغ)

در زمينه تغيير نام بلوار جلال آل احمد در مشهد ، طتزي زيبا در هفته‌نامه‌ی چلچراغ، شماره‌ی 360 به چاپ رسيده كه با هم آن را مي خوانيم :


من تنها آسانسورچی دنیا هستم که قصه‌ی بالا و پایین‌رفتن‌هام رو براتون تعریف می‌کنم.
طبقه‌ی هم‌کف
در باز شد و ایرج میرزا سوار آسانسور شد. در آسانسور که بسته شد آب دهانم را قورت دادم. البته من فوبیای فضای بسته ندارم، یا حتا از روح هم نمی‌ترسم، اما راستش مثل هر آدم ادبیات‌خوانده‌ای وقتی خیال کردم باید با ایرج میرزا در کابین آسانسور تنها بمانم، بدجوری هول برم داشت. رفتم توی فکر که وقتی ایرج میرزا از آسانسور پیاده شود، آیا سر ذوق می‌آید و قصیده‌ی دیگری به دیوان اشعارش اضافه می‌کند؟ و لابد قصیده‌ای با عنوان "اون پسر آسانسوریه!" . زیرچشمی نگاهی به ایرج میرزا و در بسته‌ی آسانسور انداختم و فکر کردم «پسر نترس! اگه قراره تو بهانه‌ای بشی که برگی به برگ‌های زرین ادبیات فارسی اضافه بشه، نه تنها ترس نداره، حتا باید به خودت و اینا افتخار کنی!»
طبقه‌ی اول
خطر از بیخ گوشم گذشته بود. گفتم: «ببخشین استاد! خیلی تو فکرین. من خیال کردم در نظر دارین روی قصیده‌ی جدیدی کار کنین!» ایرج میرزا گفت: «پسر جان! تازه نکیر و منکر کارشان با بنده تمام شده بود که دیدم دوباره یک پرونده‌ی اخلاقی برایم در خیابان‌های مشهد نصب کرده‌اند... تازه از این لجم درآمده که اسم من را از روی آن بلوار برداشته‌اند و جایش اسم آل احمد را گذاشته‌اند.» گفتم: «حتما آن بابایی که به اسم شما گیر داده بوده کتاب‌های آل احمد را نخوانده... حالا کجا؟» گفت: «دنبال برگه‌ی عدم سوءپیشینه!»
طبقه‌ی دوم
یک آقایی وارد آسانسور شد و گفت: «من پیک موتوری‌ام. یه بسته از "جنوب شهر" آوردم. کجا باید تحویل بدم؟» رنگ از روی ایرج میرزا پرید و خودش را جمع و جور کرد و آن‌ورتر ایستاد. من زیر لبی گفتم: «همه از ایرج میرزا می‌ترسیدن، ببین اوضاع دنیا چقدر عوض شده که ایرج میرزا از این یارو پیک موتوری‌یه که از اون‌ور تهران اومده می‌ترسه.»
طبقه‌ی سوم
پیک موتوری طبقه‌ی سوم پیاده شد و رفت پی کارش. ایرج میرزا گفت: «بی‌زحمت برگرد طبقه‌ی هم‌کف.» قبل از این‌که دکمه‌ی طبقه‌ی هم‌کف را فشار بدهم، گفتم: «استاد! مگه قرار نبود از اسم و رسم‌تون دفاع کنید؟!» ایرج میرزا سری تکان داد و گفت: «پسر جان! توی این دور و زمونه اگه من برگردم زیر یک خروار خاک از هر لحاظ که حساب می‌کنم جام امن‌تره!
     
  
مرد

 
نگاهی به اشعار ایرج میرزا شاعر طنز پرداز یا هزال منحرف

در بطن تاریخ پرفراز و نشیب ایران آنجا که حرف از پاسداری اندیشه و قیام علیه استبداد و استعمار به میان می آید ، اندیشمندان عرصه ی ادب و رفیع ترین قله ها را به خود اختصاص می دهند . اینان در محیط سیاه و هاشور خورده ی ایرانی که صدها سال با خود کامکی اربابان مظالم را بر دوش کشیده بود به عنوان رسانه های ارتباطی بین مردم و نسل روشنفکر ، منادیان نو اندیشی در عرصه خود بودند .

ازمیان اینان ایرج میرزا –شاید یکی از مهجورترین و محبوب ترین آن چهره ها باشد . روشنفکری که به زبانی ساده و با بینشی عمیق از درک مخاطب عام خود و با نشری روزنامه ای به بهترین نحو ممکن به رسوائی عاملات جور می پردازد. زبان صریح و برا و بی پرده اش ، اندیشه ی بسیط و دگر اندیشش و تصویرهائی که او از عصر خویش ارائه می دهد بهترین منبع برای بررسی تاریخ انقلابی ست که بی شک از مهمترین انقلابات جهان به شمار می رود .

او در آن سالها از فرنگ برگشته است ، اندیشه ی پخته دارد ، پیشرفت ممالک خارجی را دیده و در آستانه 34 سالگی با انقلابی روبروست که مردمی بعد از چندین سال به دوباره زائی اندیشه خویش مشغولند ! اما او نه مانند عارف عشقی ذوق زده ی این تحولات شده تن به سیلاب می دهد نه مانند عده ای کثیری از گویندگان تقیه پیش گرفته ساکت می ماند . او مصلح اجتماعی نیست اما به جامعه ی سیاهش نگاه می کند ؛ می اندشد و با تصویر سازی عریانی از واقعیت های موجود جامعه اش به قضاوت عادلانه ای بر می خیزد .

برخوردهای دو گانه با ادبیات معاصر و حذف وتهمتسازی به این قربانیان سده نو گرائی فرهن ایرانی دیریست که بصورت عادت در آمده است وگوئی حذف ، تهدید ، سانسور و ... نیست به شعرا ونویسندگان معاصرمان چنان عادی و ساده شده است که هر گونه بحث در این مورد در میان لبه های یک قیچی قرار می گیرد از طرفی سانسور واز طرفی وجود جریانهای انحرافی ادبی که جزیه افراط و تفریط نمی گردند تأمل در مورد بسیاری از این مسائل راه ، بی سرانجام ، وابتر می کند ، این چند سطر تعمقی در آثار نویسندگان معاصر در مورد ایرج میرزا و نگاهی دوباره به دیوان اوست .

«هجو در لغت شمردن معایب کسی را ، نکوهیدن ، دشنام دادن کسی به شعر ، سرزنش ، نکوهش ، مزمت به شعر ، دشنام ، فحش ، سخن پوچ و بیهوده ودر اصطلاح بدگوئی از کسی به شعر است به شرط آنکه آنچه بر کسی عیب گرفته می شود برای او واقعا عیب باشد ؛...هجودر شعر فارسی نخستین جلوه ی طنز و سنتی بر گرفته از ادبیات عرب است »

داد پس از ارائه این تعریف ادامه می دهد « هجود اغراض کاملا فردی است و از هر گونه آرمانخواهی اجتماعی تهی می باشد وهمین نکته میان هجو و هزل فاصله می گذارد .»

اما هزل : « دکتر علی اصغر حلبی در کتاب مقدمه ای بر طنز و شوخ طبعی در ایران » هزل را چنین تعریف می کند :

« در لغت مرزاح کردن بیهوده گفتن ، وآن را مقابل جد دانسته اند ... اما شاعران و نویسندگان ایرانی آنرا به چند معنی دیگر نیز استفاده کرده اند که با معنی لغوی آن اندکی فرق دارد .

الف) شوخی و ظرافت کردن با دیگران

ب) سخن دروغ و کذب و باطل و خلاف واقع

ج) زشت و سرم آوری کهبه قصد شوخی نتیجه ی اخلاقی و اجتماعی یا تنبه گفته شود

د) هزل مقابل پند و حکمت .

دراین تعریف می بینیم که هزل از دیدگاه عامه رخ می تابد و حلبی با بررسیی که در کتب ایرانی داشته است معناهایی غیر از آنچه ما هزل می پنداریم بخصوص بند )ج( بر آن قائل می شود .

وبالاخره طنز : طنز یا ( Satire) :

« واژه ای عربی است به معنی تمسخر و استهزاء ودر اصطلاح ادب به‌آن دسته از آثار اطلاق می شود که با دست مایه ی ایرونی وتهکم وطعنه به استهزاء و نشان دادن عیب ها ، زشیتی ها ، نادرستی ها و مفاسد فرد و جامعه می پردازد...

بزرگ جلوه می دهد تا کم اهمیتی آنها از بین برود و مرکز توجه و اصطلاح قرار گیرد زیرا تا انسان به زشتی اعمال خود پی نبرد اصلاح نمی شود .»

دیدم که طنز در موقعیت خاص خویش نسبت به هزل و هجو گستردگی خاصی دارد و طنز نویس فراتر ای یک هزال به جهانی که در آن زندگی می کند می اندیشد . اما آیا بین طنز و هزل و هجو نکات اشتراکی است ؟ جواب این پاسخ را می توان اینگونه داد که بلی ، « هجو در آثار سنائی برای نخستین بار به سمت نوعی آرمانخواهی اجتماعی و طنز گرایش می یابد :

- هزل من هزل نیست تعلیم است بیت من بیت نیست اقلیم است .

در این بیت میان هزل به معنای شوخی و هزل بهمفهوم یک طنز اجتماعی تفاوت دیده می شود .»

واقعیت اینجاست که طنز چون دایه ای مهربان هزل و هجورا در دامان خویش پرورش می دهد طنز نویس به اقتضای زمان و مقاصد خویش از این حربه ها برای ضربه زدن به نا عدالتی ها استفاده می کند نکته ای که به خاطر ذات عصیانگر ونیشدار هر سه ، باب طبع اربابان مظالم نبوده ونیست . اما کاربرد هزل به عنوان زیر مجموعه ی طنز قدمتی طولانی دارد « همه هجا گویان بدسرشت و شریر وب دخواه نوع بشر نیستند ، آنها از بی خبری ونادانی و فریفتگی مردم به عوامفریبی شیادان ریایی و تعصبات دینمداران خدا ناشناس غصه می خورند ودلشان آتش می گیرد .از اینکه ارباب دنیا و سیاستمداران از ضعف های روحی و ذهنی آنها سود جسته بر گرده ی آنها سوار می شوند قلبا ناراحت هستند و چون بیشتر اوقات انتقاد صریح وجدی از اعمال این گروه شمشیر بسته یا آن گروه مجهز به سلاح تکفیر و تعقیب ممکن نیست و مردم نیز استدلال عقلی وبحث علمی و فلسفی را بر نمی تابند آنها نیت خود را در لباس داستانهای هزل آمیز می پوشانند تا شاید مردم را از اسارت حماقت ، بی خبری و فریفتگی به در آورند
     
  
مرد

 
این نکته حتی در ادبیات عرفانی مانیز خود را نشان می دهد : « یکی از علتهایی که می توان برای این گونه سخن گفتن ذکر کرد وجود مستمعانی می باشد که از طبقه مختلف جامعه اعم از صوفیس – خلیفه – امیر – توانگر و فقیروقاضی بوده اند . د ربین این صفوف احتمالا افرادی بوده اند که نمی توان آنها را با سخنان حکیمانه و جدی به فراگیری مفاهیم الهی و عرفانی ترغیب نمود . پس مغز معانی را در پوسته ای از هزل و طنز و قرار داد تا با انبساط خاطر بتوان به هدف اصلی رسید .»

طریقه ای که مولانا برا انتقال برخی مفاهیم در داستانهای مثل امرودبن بر می گزیند فاصله ای بین ادب طبقاتی و ادب اجتماعی را می درد که این تمایز در ادب معاصر به فراموشی سپرده می شود وهزل گوئی به دلایلی چند که درذیل به آنها اشاره خواهیم کرد دیگرتعبیری مثل گذشته نخواهد داشت تا جائی که در سه دهه ی اخیر بسیاری از کتابهای اجتماعی – سیاسی طنز به همین دلایل موهن ممنوع النشر می شوند ؛ در بررسی بیشتر هزل گوئی – البته هزلی که به خاطر ذات مفهومی کلمه – مورد بی مهری قرار می گیرد نکاتی چند قابل ذکر است « در کتابهای فارسی و ترکی و تازی هزل به معنی خلاعت عزار یعنی گستاخی در گفتن ونوشتن سخنانی است که معمولا مردم ، بویژه طبقه ی محافظه کار که حس طبقاتی دارند از یاد کردن ویا شنیدن آن شرم می برند وروی در هم می کشند واین در حالی است که چه در خلوت از آنها خوشوقت می شوند ودامنشان از دست می رود ومبالغ زیادی از آنرا بیاد می آورن وبا دوستان ونزدیکان می گوند و می شنوند »

واختلاف درست در همین جا بروز می کند . نویسندگان اینچنین آثاری معمولا خود افرادی برجسته و فرهنگ دوست هستند وبه دلایلی که در بالا بدان اشاره شد به خاطر موقعیت ودر حد فهم بودن مطالب ، این اشعار یا نثر ها را به آرایه های طنز و هزل می آراستند «در حقیقت ادب آنها ادب واقع بوده است ... یعنی طبیعت را چنانچه هست نقل کرده اند باکی نداشته اند از اینکه آدمی زاده را همانطور که هست نشان بدهند ، و نمی خواستند تا تنها پاکی و انسانیت هارا نشان دهند ومی کوشند بیان کنند که انسان ترکیبی از پاکی و ناپاکی ، عفت و بی عفتی انسانیت و حیوانیت است ومعجونی از عقل و نفس و هر کسی را که می کوشید انسان را تنها بصورت موجودی پاک و ملکوتی نشان بده ،ریاکار یا متغافل یا غافل می نامیدند .»

« این قتیبه صاحب کتاب عیون الاخبار چون به دریده گوئی ورک گویی می رسد – می گوید :

چون در پیش تو سخن از عورت و فرج برود یا کار زشتی را ] عمل جنسی را [ وصف کنند خشوع و یا تخاشع ترا بر آن ندارد که روی ترش کنید و رنگ چهره ارغوانی بگردانی زیرا بردن نام اندامها مایه گناه نمی شود بکله گناه بدگوئی به عرض مردم ، و سخن ناروا ودروغ خوردن گوشت مردم از راه غیبت حاصل می گردد...»

نگاه نکنید به دیدگاه یک اندیشمند در چند قرن پیش و نظر عده ای از صاحب ادبان دوره ی معاصر که به خاطر این ادب طبقاتی بسیاری از گنجینه های ادبی کشور را یا نفی می کنند یا سعی بر تخلیص و تاراج آنها دارند !

حلبی در همان کتاب مقدمه بر طنز خود به بحث اخلاق در اسلام می پردازد و دو دسته اخلاق دینی و اخلاق فلسفی اسلام را بیان می کند وبه بیان مواردی رد شوخ طبعی و مزاح پیامبر و علی (ع) می پردازد تا جایی که نقل می کند علی (ع) را اهل به دعا می خوانند دینی فراخ شوخی !

براستی کلام عوامل باعث شده است که ماحقیقت ها را به جای مصلحت بپذیریم و در این وادی به هلاک ذخایر ادبی خویش ، ذره ای توجه نداشته باشیم . این نکته در بررسی نقطه نظرات بعضی ادبیان معاصر درباره ی ایرج و امثال او بوضوح مورد بحث قرار خواهد گرفت ، سطور زیر پایان بخش نخست این مقاله خواهدبود.

« امروزه در مدارس و دانشگاههای بزرگ دنیا دوره هایی برای بحث و درس مباحث طنز آمیز و هزل گونه ی استادان و شاعران گذشته دایر گشته است ... وحتی این مباحث از حوزه ی لفظ و گفتار گذشته به مرحله ی تحقیق و عمل بررسی علمی رسیده است یعین برای بهبود روابط جنسی زن ومرد تحقیق می کنند . کار همین اندامها را تشریح می کنند واعمال و دردها و بیماری های آنها را باز می کنند تا مردم هر چه بیشتر آگاه شوند واز منافع ومضرات آنها آگاهی یابند تا به تلقین ریا کارانه یا تعالیم جاهلانه ی تنی چند مغرض یا بی خبر از خود واز همه جا ، زندگانی حال و آینده ی خود را مبدل به جهنم نسازند .

باغ خندان ز گل خندان است خنده آئین خرمندان است

خنده هر چند که از جد دور است جد پیوسته نه از مقدور است

دل شود رنجه زجد شام و صباح میکند اصلاح مزاجش به مزاح

جدبود پا به سفر فرسودن هزل یک لحظه به راه آسودن

لیک نه که از دود دروغ برد از چهره ی قدر تو فروغ

تخم کین در دل دانا کارد خیو خجلت به جبین ها آرد

شو زفیاض خرد تلقین جوی راست گو لیک خوش و شیرین گو

ب ) ایرج میرزا قربانی حسی طبقات

جلال الممالک ایرج میرزا بن صدر الشعراء غلامحسین میرزا شاعر. ولادتش به سال 1291 هجری ( 1874 میلادی ) و مرگش بسال 1344 هجری (1924 میلادی) اتفاق افتاد. وی نوه ی نواده ی فتحعلی شاه قاجار بود ودر فارسی و در عربی و فرانسوی مهارت داشت و روسی و ترکی را نیز می دانست و خط خوب می نوشت. تحصیلاتش در مدرسه دارالفنون تبریز صورت گرفت ودر نوزده سالگی هنگام ولیعهدی مظفر الدین میرزای قاجرا لقب صدر الشعرایی یافت . لیکن بزودی از شاعری دربار کنار گرفت وبخدمات دوستی مختلفی پرداخت که درمیان آنها در وزارت معارف از همه پر ارزشتر بود . شعر ایرج ساده و روان و مشتمل برکنایات و تعبیرات عامیانه است . اطلاع او از ادبیات بلاد مختلف و تأثیری که از محیط متغیر و انقلابی عهد خود پذیرفته بود موجب شد که وی سبک قدیم را – که در آن توانا بود – رها کند وخود سبک خاصی پدید آورد . در این سبک افکار نو و مضامینی که گاه از ادبیات خارجی اقتباص شده وگاه مخلوق اندیشه ی اوست ونیز مسائل مختلف اجتماعی و هزلیات وشوخیهای نیش دارد و ریشخندها وتمثیلاتی که شاعر در غالب آنها نتایج اجتماعی را در نظر دارد بزبانی بسیار ساده و نزدیک به زبان مخاطب بیان شده است » در عصر حاضر میان عامه ی مردم وقتی سخن از بزله گوئی های هتاکانه می شود ، درجمع ادب دوستانی چنینی – دیوان ایرج به عنوان سرلوحه ی این مفاهیم و مضامین ، مورد توجه قرارمی گیرد . تا جائی که انتشاردیوان او چند سالی است که متوقف شده است وعلاقمندان به او – که البته اکثرا هم از هوع مجازی آن می باشند – دیوان او را از دستفروشی ها و ...تهیه می کنند !

در طی این تحقیق کتابهائی که در مورد ایرج و شرح و بسط زندگی واشعار او موجود باشد ، به عدد انگشتان دست هم نرسید وآنچه به عنوان اثری والا و ارزشمند در تحقق برروی این استاد سخن در دست است جز کتاب استاد محمد جعفر محجوب نبود که مقدمه و شیوه ای ایشان – با حالتی بی صرفانه در انتخاب و بیان مضامین – می توانست مورد استفاده قرار گیرد ؛ نسخ ای که به عنوان شاهد مثال از آن استفاده شده دیوان ایرج میرزا به اهتمام خسرو و پسرش است که از نخستین چاپ های آن می باشد و احتمال دستبرد بدان کمتر بنظر می آمد . اما با مقدمه ای که در بخش اول ذکر شد به مروری بر نظریات نویسندگان متخلف در مورد ایرج می پردازیم وبا توجه به این نکته که هیچ یک از این نویسندگان او را بعنوان کسی که در عرصه ی طنز نویسی – با تعریفی که در بالا مشخص شد –قلم می زده ، نمی شناسند مگر استاد بزرگوار جناب آقای شفیعی کدکنی که ایشان در کتاب ادوار شعر فارسی در چند جا بطور مستقیم بیاناتی مبذول داشته اند که نشانگر وسعت دیدگاهشان نسبت به ادبیات معاصر است :« د رهمین دوره ی ما ایرج یا پروین از گروه برگزیدگان (خوانندگان حرفه ای شعر – مؤلف ) آغاز کردند وبه گروه متوسط رسیده اند و شاید هم اکنون در بعضی شعرشان به میان توده ی مردم هم راه یافته باشد ... یک شعر خوب چنان است که یاد کردیم . همیشه از برگزیدگان آغاز می شود وبه دورترین نقطه ای خط افقی می رسد ...

کدکنی ایرج را جزو شعرایی می داند که در همه ی زمینه های شعری که در آن به طبع آزمائی پرداخته موفق بوده است .

اما در همه موارد اینگونه نیست . در بررسی آثار وقتی به از صبا تا نیمای یحیی آرین پور می رسیم نام ایرج جزو طنز نویسان دروه مشروطیت نمی آید ، جائی که نسیم شمال ، صابر و... به عنوان طنز پردازان رسمی قرار می گیرند ایرج جزو دیگر شاعران این دوره محسوب می شود . در هیمن بخش می آید :

هجویه های انوری و سوزنی ومختاری غزنوی و در زمانهای اخیر هجویه های شهاب ترشیزی و یغمای جندقی چنان با کلمات و عبارات نازیبا و نا هموار پر است که از خواندن آنها مو بر اندام هرانسانی راست می شود در روزگاران نزدیک به عصر ما نیز شاعران هجا گو مانند ایرج و عشقی متاسفانه همان راه ورسم متقدمان را پیش گرفته اند تا حدی که عارفنامه ایرج یک هجویه ی سراسر دشنام ناسزا است درباره ی مردم وارسته و پاک دلی مانند عارف قزوینی.

     
  
مرد

 
ودر جائی دیگر گویا با تغییر موضع و اندکی عقب نشینی می نویسد :

‌با اینهمه مثنوی عارفنامه سر تا پا شعر است و قسمت های جدی بسیار زیبائی درباره زن و حجب ، عقد ونکاح چشم بسته ستمکاری مالکان واربابان ، تهیدستی و بیچارگی دهقانان و گوشه و کنایه هائی به بی وفائی دنیا وحیله سازی سیاست پیشه مردم و شکوه و ناله از نبودن قانون و اوضاع نابسامان کشور و امثال آنها دارد که اگر با هزلیات آمیخته نبود ارزش منظومه به حد زیادی بالا می رفت » و بالاخره در بخش خلاصه ای عارفنامه می آورد :

» در واقع(عارفنامه) مربوط به اوضاع و احوال ناگوار مردم وکشور در آن روزگار است و اتهام نامه ی هجو آمیزی است بر ضد گردانندگان دستگاه اداری و اجتماعی ایران ... وهمین تطابق مضامین آن با خواسه های و آرزوهای مردم است که باعث شده است با چنان سرعت بی نظیری در افواه عموم افتد و نسخه های چاپ شده ای از آن بخش گردد یا حتی روی کاغذ پاره ای در اقصی نقاط کشور توزیع گردد. «

خارج شدن از دایره ای قیود و سنن اخلاقی و اجتماعی گناه ایرج است ونگا آرین پور ؛ البته اذعان این نکته نیز بی فایده نیست که آرین پور میان هزل وهجو و بینش طنز آلود بر خلاف مقدمه ای که درباره طنز در همین کتاب می آورد تفاوتی قائل نمی شود یا اگر هم چنین باشد نگاه او به شعر ایرج نگاهی است که عامه ی مردم بدان پایبند بودند . نکته جالب توجه اینجاست که وقتی این مؤلفان از زبان ساده وروزنامه ای ایرج در آن زمان سخن می رانند ، این خصیصه را جزو صناعات زیبای ادبی شعر وی نام می برند اما دلیل نوشتن و سرودن بدین روانی را در حیطه جامعه شناسی و روانشناسی ادبیات مورد توجه قرار نمی دهند .

بقول مولانا :

چون که با کودک سرو کارت فتاد پس زبان کودکی باید نهاد

آیا ایرج صرفا زبان ساده وروان و عامیانه ی مورد استفاده اش را برای برتری جوئی فخیمانه ی ادبی اینکه طرز نویی فکنده باشد استفاده می کند یا در پس پرده ، توجه او به مخاطب و نحوه ی انتقال پیام روشنگر خویش است ؟ در دروه ای که مردم در فساد اخلاقی ، خواب آلودگی سیاسی ، و هزار نوع بدبختی دیگر دست و پا می زنند استفاده از زبان خود ایشان – زبان کوچه وبازار ، چه از نظر قالب سخن و چه اصطلاحات و مفاهیم اعتقادی و عملی ، که بیشترین قشر در ایران آن روز هستند – طریقه ای برای روشنگری وادای مسئولیت اجتماعی یک انسان روشن فکر آن روز است .

توجه داشته باشیم تا کسی به زشت بودن عمل خود پی نبرد دست از آن نمی کشد و گاهی عریانی حقیقت وبه تصویر کشیدن حقایق وواقعیتها به زبانی زننده بهترین راه علاج این گونه معضل ها ست چنانچه مولانا اعتقاد دارد گاهی می توان از بدی به عنوان نماینده نیکی استفاده کرد و در تعلیم و تربیت به کاربست .

دیدم آن ...ی نره خره رفت در زیر لحاف پسره

من چو بشنیدم از او این تقریر شد جوان در نظرم عالم پیر !

هر چه از خلق نکو بشنیدم عملا بین رفیقان دیدم !

معنی خلق در ایران این است بد بود هر که به ما بدبین است !!!

هرکه دم بیشتر از خلق زند قصدش این است که تا بیخ کند !

«قمستی از انقلاب ادبی»

درست همین عامل یعنی آمیختن طنز هز گونه به این ادبیات است که از شدت وحدت آن می کاهد :

«(ایرج) ... حتی با اینکه خود از شاهزادگان متعصب قاجار است ، وقتی حوصله اش سر می رود کلمات تند و جسورانه ای را بر زبان می آوردکه :

فکر شاه فطنی باید کرد شاه ما گنده و گول و خراف است

با این همه سخن ایرج چنانچه می بینیم آن شدت و حدت سخنان عشقی و عارف و فرخی را ندارد وگویی سیاله ی هزل و شوخ طبعی که در زیر رگ پوست کلام دویده آتش جدی ترین اعتراضات او را سرد و خاموش می کند (؟!) ونوعی ظرافت و ملایمت بدان می بخشد .»

استفاده از کلماتی که خود بار شوخی و طنز دارند برای اولین بار در دیوان ایرج به چشم می خورد که آرین پور نیز بد آنها اشاره می کند – کلماتی که هم عصران او چه در جد و چه در هزل از استفاده ی آن اجتناب می کردند ؛

اخم ، الدنگ ، بام زدن ، پک و پوز، پوچ ، جرزدن ، جفتک زدن ،جفنگ ،چرت ،چک زدن ، چموش ، دستپاچه، شلم شوربا ، غرغر کردن ، قر زدن ، لاس زدن ، لوس ، لوند ، ماچ کردن ، و...کلماتی که با زبان عامیانه ی کوچه و بازار هم طراز بوده وبرای انتقال مفهوم مناسب است .

اما کار به همین جا ختم نمی شود ما نویسندگان دیگری رانیز داشته ایم که بدین قدر سعه صدر نداشته اند تا خوب و بد را کنار هم بیاورند و سید هادی حائری در جواب مهدی اخوان ثالث که گویا با همان زبان طنز آلودش اشاراتی را در مورد کتاب افکار و آثار ایرج میرزا داشته است حکم قطعی را چنین صادر می کند – حکمی که تا همین امروز هم با همان طرز تفکر قبلی اجرا می شود.

« همه می دانند ایرج میرزا شعرهائی هم دارد که از نظر اخلاقی می توان به آنها عیب گرفت ولی بهتر است که این گونه اشعار او بکلی نادیده گرفته شود نه اینکه در یک روزنامه ای کثیر الانتشارمنتشر شود ...»

این عزیر در ادامه همین سلسله تفکرات اشعار هزل را اصولا ازایرج نمی داند (؟!) و سعی می کند تا سرودن این اشعار را به دو شاعر به نامهای مکرم اصفهانی و خاکشیر اصفهانی منتصب نماید .

براستی اگر بر اساس همین فکر شروع به تصفیه ی اشعار هزل – حال فرقی نمی کند چه آنها که واقعا هزل به معنای فردی وانتقال جویانه وهتاکی آن باشد چه در خدمت طنز و آرمانگرایانه ی آن بپردازیم ، چه رخ خواهد داد : عبید زاکانی ، سعدی ، سنائی ، صابر وحتی قسمتهائی از مثنوی مولانا نیز باید به تاراج رود! تا ادب ادبیات اطو کشیده ی آقایان حفظ شود !- براستی چه کسی سوراخ دعا را کم کرده است ؟

وچه زیبا می سراید بهار که : سر به سر تصنیف عارف نیک بود/ سبک عشقی هم بدان نزدیک بود / شعر ایرج شیک بو ایرج پیرو قائم مقام /کرده از او سبک ولفظ و فکر، وام / عارف و عشقی عوام /؛ ج / طنز (آمیخته به هزل ) در دیوان ایرج :

چنانچه گفتیم زبان ایرج زباین است پخته ، اندیشه اش نیز ؛ مشروطه زمانی رخ می دهد که او در آستانه 34 سالگی است ؛ از سفر فرنگ برگشته و پیشرفت کشورهای غربی را دیده است . او در قطعات مادر و کودکانه ای خود به خوبی نشان می دهد که به زبان شعر مسلط است . می داند با چه گروهی چگونه صحبت کند ، واین مشخصه ی اشعار اوست . به نحوی با روانشناسی مخاطب آشناست وبه همین دلیل اشعار غیر طنز او هم از سالهای سال – حتی بدون اینکه نامی در حوزه ی ادبیات آموزشی ایران – داشته باشند ورد زبانهاست . از « داشت عباس قلی خان پسری » گرفته تا »گویند چوزاد مادر «؛

»آشنائی با زبان فراسوی ودیدن زندگی مردم اروپا ایرج را مردی آزاد فکر ، متجدد ، وترقی خواه بار آورده بود . علاوه براین شجاعت اخلاقی او موجب شده که تقیه را در ابزار عقاید خود به یک سو نهد و آنچه نامناسب ببیند به مردم یادآوری کند وعیب ها و نقص هائی را که مایه ی بدبختی مردم ایران می داند با صراحت تمام بدآنها گوشزد نماید... در این روزگار است که ایرج از تعارف های بیهوده ، رم کردن اهل مجلس از یکدیگر ، برخاستن جلوی پای واردان مجلس ، از سینه زنی و تیغ زنی و قمه زنی ، ازعشق بازی وداشتن رابطه جنسی با هم جنس ، از دروغ وریا ونفاق ، دوروئی ، از حیله بازی سیاست پیشه گان ، از حجاب ونظایر آنها به سختی انتقاد می کند ومانند آموزگاری مجرب ودانا به فرزند خویش و نوباوگان ایرانی درس زندگی و آداب معاشرت می دهد ...«

اما قبل از پرداختن به خوددیوان باید به چند نکته اشاره کرد » صدای شعر مشروطیت یا میهن پرستی است یا انتقاد اجتماعی و ایرج یک بورژوای اشرافی منتقد روابط اجتماعی است «

» سخن از آزادی واین کلمه را گفتن با مشروطیت شروع می شود . قبل از مشروطیت مفهوم آزادی که مترادف بادموکراسی غربی است به هیچ وجه وجودندارد » « مسئله دیگری که در همین مسائل (مشورطه ) بیرون می آید وبی سابقه است مسأله زن و تعلیم و تربیت اوست . امروزه شما خیلی راحت باهم می نشینید و ظاهرا هیچ اشکالی وجود ندارد ولی اگر در اعماق جامعه روید هنوز هم در جامعه ماکسانی هستند که می گویند زن نباید بیشتر از خواندن قرآن یاد داد و خط نوشتن رانباید یاد داد چون باعث انحراف می شود !... و چنین است که وقتی تمدنی می میرد ومختصر می شود همه ی چیزهایی که در اصل آن تمدن بوده از بین می روند و دیگر جانشینی نمی یابند . مسأله ای سواد آموزی زن و آزادی زن چیزی نیست که اخیرا به جامعه اسلامی تحمیل شده باشد . ولی آغاز این مبحث به هر حال از دوره مشروطیت آغاز می شود » « درباره تاریخ حضور زن می بینیم که در نیشابور چه مقدار زن مجتهد وجود دادر و سمعانی از آنها حدیث یاد گرفته است . «

این مقدمه بخاطر آن آمد که پیش داوری ها را چنانچه در مورد هزل بودن ایرج کنار گذاشتیم وبا نگاهی نو به آن نظر افکندیم ، به قضاوت خویش راه ندهیم واشعار اریج را نه به عنوان یک مصلح اجتماعی – که این انتظاری غیر واقع است – که روشنفکری دلسوز و آگاه که می داند چه وچگونه و برای که می نویسد ، به نقد بنشینیم .

با یک نگاه کلی به دیوان ایرج میرزا حدود هشتاد درصد اشعار مندرج در آن (از قطعه و قصیده و غزل و مثنوی و دو بیتی و...) شامل اشعار عاشقانه ، حکایات ، شعرهای مادر ، اندرزها ، مد حیات ، ورثاهامی شود یعنی بخش جدی اشعار ایرج که البته جز شعرهای مادر ، مثنوی زهره و منوچهر ، وبرخی حکایات بقیه یا مربوط به دوره ی جوانی ایرج هستند – دوره ای که شاعر رسمی دربار بوده است – یا اشعاری هستند که به هر حال نمی توان از آن برداشت طنز آلود کرد . اما حدودا 33 شعر به همراه عارف نامه و10 قطعه ی هزل به اشعار اجتماعی ، انتقادی و اصلاحی ایرج مربوط می شوند
     
  
مرد

 
ـ درباره ی مستشاران آمریکایی

نبینی خیر و از دنیا علائی رسد از آسمان بر توبلائی ...

در این مثنوی کوتاه که گویا هجائی آغاز می شود ایرج مخالفت خود را با ورود مستشاران آمریکائی اعلام می کند ابیات زیبای طنز آلود و نیش دار این شعر را مرور می کنیم :

در آمریکا به خرها کرد اعلان که باشد مرتع سبزی در ایران

خران داخلی معقول بودند وجیه المله و مقبول بودن

نه تنها مرتع ما را چریدند پدر سک صاحبان بر سبزه ...؛

در مخالفت با معاهده 1907 نیز به همین منوال می سراید و شاه بین آن نیز :

کز صلح میان گربه و موش برباد رود دکان بقال

در ترکیب بند « داشت غلوم مرگ تو حظ کردم از اشعار تو من » به زیبائی و ظرافت خاصی دوره خویش را به تصویر می کشد . صراحت لهجه درنام بردن عاملان دزدی و مظالم ، و بیان خلافها زشتکاری ها و چپاول گری های عاملان حکومتی بسیار شوخ رخ می نماید :

دور ظلمت بدل از دور ضیاء خواهد شد - دزد کت بسته رئیس الوزراء خواهد شد .

مملکت باز همان آش و همان کاسه شود - لعل ما سنگ شود لولوها ماسه شود

تومپندار که نه شاه ونه شکر باقی ست نه دگر روح ورمق در تن کشور باقی ست

عاقل آسوده بود تا بجهان خر باقی است - تا دو سر کرده به سنگان وبلنگر باقی است

بکن آن کار که کرده است وثوق الدوله - نه دگرکج شود از بهر وطن نه چوله

در هتل ... خود پاک کند با حوله - والس می رقصد با مادمازل ژاکونه

برده پولی و کنون با دل خوش خرج کند - متصل قر دهد و فرزند و...کند !

«تعارف» قطعه دیگری از دیوان اوست : ایرج از خرافات و اعمال بی پایه و اساس ایرانی جماعت دل آرزده است و در این قطعه که با ردیف « رم می کنند » آورده است به نقد این عمل می پردازد ودر ضمن به اختلاف طبقاتی بین مردم نیز اشاره ای دادر:

یا برب این عادت چه می باشد که اهل ملک ما – گاه بیرون رفتن ازمجلس زدر رم می کنند .

نام این رم را چون نادانان ادب بنهاده اند – بیشتر ازصاحبان سیم و زر رم می کنند

از برای زنجیر رم مطلقا معمول نیست – تا توانند از برای گنجور رم می کنند

وقطعه ی زیر که بصورت ضرب المثل هم در آمده است عمق بینش وجسارت یک روشنفکر را می رساند :

هر کس از خزانه برد چیزی – گفتند مبر که این گناهست

تعقیب نمودندو گرفتند – دزد نگرفته پادشاهست

ایرج به خرافات و مراسم باطل و بدعت آمیز دینی نیز توجه دارد . و در قطعه ای «در دسته ی شاه حسین بنگر » از قمه زنی انتقادمی کند وهمین بیت کافی که :

خواهد که کشد سنان و خولی – کوبد قمه را به کله خویش !

چنانچه به درویشانی که صوفی گری عرفانی را به گذا پروری بی عارانه تبدیل کرده اند می تازد . این حمله به خرافه پرستی درشعر « ای نره خل سبیل گنده !» نیز آشکار است :

· بیچاره چرا کشتی خودت را – دیگر نشود حسین زنده

هی گو که حسین کفن ندارد – هی پاره بکن قبای ژنده

تو زینب خواهر حسینی؟ – ای نره خر سبیل گنده ؟!

اماایرج وقتی با عامه ی مردم بی واد کار دارد به بیان عریان عیب ها بسنده می کند و گاه به شوخی و استهزا مطالب را بیان می کند ؛ در قطعات : « کاری است گذشته سبوئی است شکسته » ،« حبه نبات است پدرسوخته »، « ای ... به دست تو اسیرم «،»ظرف مودار»سخن به عریانی از بچه بازی ، هم جنس بازی ور ذلیت های اخلاقی دروه ی ایرج است . که ایرج به زننده ترین نحو وباطنزی قوی تصویر زشت اعمال رابه رخ می کشد . راستی کسانی که فکر می کنند این اشعار خود باعث انحراف می شوند چگونه می اندیشند ؟ آیا واقعا حرف مولانا راست نمی آید که : هر کس از ظن خود شد یار من!

دربین ابیات این مثنوی ها گاه شاعر مأمور اداره ای است ، گاه صاحب منصبی ، گاه گوینده ای بی اصل و نسب ، گاه دبیری ضعیف الاخلاق وخلاصه در قالب تمامی کسانی که مورد اتهام شاعرند و شاعر بی عصمتی ها ی هر یک را به چشم دیده است .

« گیرم از مرجان تسبیح درازی در دست – بند منگوله از ابریشم وزرتار کنم

تا پسر مشدی با من سه گفتار آید – طرح یک مکری چون مردم مکار کنم ...

» ازقطعه پسر مشدی«

اما حریفان دغل ایرج ، صاحبان تزویرهای بزرگند ، بقول دکترحلبی ؛ »اربابان دنیا – سیاستمداران مردم فریب و دینمداران خداناشناس «

»شاعر در این مثنوی ( عارفنامه – بدان جداگانه خواهی پرداخت -) ملت ایران را به سرگروه تقسیم می کند :

نخست بزرگان یعنی دزدان اختیاری که با بیگانه گان پیوند دارند و یک جو علاقه به وطن ندارند . دوم دزدان اضطراری یعنی کارکنان دستگاههای دولتی که غیر از نوکری آهی در بساط ندارند و سوم رعایا که نه آزاری دارند ، نه قانون و نظم می پسندند ...!«

و از این بزرگان سیاست پیشه و روحانی نمایان ضد دین هستند که زیر تیغ طنز ایرجند :

نشسته بود ... بمصدر مجلس درس - بجای لفظ عن اندر کتاب خود من دید

قلم تراش و قلم بر گرفت و من عن کرد - سپس که داشت در آن باب اندکی تردید

یکی ز... این دید و گفت با دگران - جناب آقا عن کرد جمله عن بکنید ...

قطعه حجاب او نیز یکی از زیباترین قطعات در این باب است گویی روح عبید زاکانی است که در قلم ایرج به زبان امروزی جاری شده است :

حجاب دارد و دل را به جلوه آب کند - نعوذوابالله اگر جلوه نقاب کند

... شهر به رفع حجاب مایل نیسیت - چرا که هر چه کند حیله در حجاب کند

از او دلیل نباید سئوال کرد که گرگ - به هر دلیل شده بره را مجاب کند

به زهد گربه شبیه است زهد حضرت شیخ - نه بکله گربه تشبه بدین جناب کند

اگر زآب کمی دست گربه تر گردد – چو شیخ شهر ز آلایش اجتناب کند ...

ولی چو چشم حریصش فتد به ماهی حوض - زسینه تا دم خود رادرون آب کند

وشاه بیت این قطعه که :

زمن مترس که خانم خطاب کنم - از او بترس که همشیره ایت خطاب کند

در قطعه اشک شیخ هم باز به زاهدان ریائی دوران خود حمله می برد :

نعوذبالله از آن قطره های دیده شیخ چه خانه ها که از این آب کم خراب کند

وگویی حافظ است که ازپس تاریخ مکرر این سرزمین می نالد که :

مفتی شهر بین که چون لقمه شبهه می خورد پاردمش دراز باد آن حیوان خوش علف!

آخرین بخش از این دروه شوخی ها و طنز سرائی ایرج که باز ارباب تزویر را به ریاکاری متهم می کند قطعه شیرین تصویر زن است که غفلت ، ظاهر پرستی و ریاکاری مردمی را به تصویر می کشد که برای نمادی گچی چادر و چاقور می کشند در حالیکه صد بدتر از آن در نهان ، انجام می دهند .

برسد در کاروانسرا ئی تصویر زنی بگچ بریدند ...

... گفتند کا واشریعتا خلق روی زن بی نقاب دیدند

ایمان و امان به سرعت برق می رفت که مؤمنین رسیدند

این آب ببرد و آن یکی خاک یک پیچه زگل بر او کشیدند ...

چون شرع نبی از این خطر جست رفتند به خانه آرمیدند

غفلت شده بود خلق وحشی چون شیر درنده می جهیدند ...

نقطه ی حمله ی دیگر ایرج سیاستمداران دغل پیشه اند که شاعر درهر موقعیتی که پیدا می کند از پنبه کردن رشته شان دست بر نمی دارد طوری که زیبا ترین اشارت را در انقلاب ادبی و عارفنامه بد آنها دارد قطعه ی «شاعرم من شاعران معذور باشند ای وزیر فرازهایی زیبایی دارد و جسارت و بی پروایی در ضمن اشارات گزنده ای به اوضاع و احوال زمانه دارد :

از همان روز ی که شد با تو امور خارجه - ... از نو ورم کرده است و پرزورای وزیر

چون جراید را دو روز دیگر آزادی دهند - شرح آنرا دید خواهی جمله مسطوره ای وزیر ...

زنده بر گور کنند اهل ادب را لیکن قبر فردوسی طوسی را آباد کنند

مبلغی پول بگیرند باین اسم از خلق بعد خرج پسر و دختر و داماد کنند ...

«قسمتی از شعر آرمگاه فردوسی »

عارفنامه : در بالا و مقدمه ی بحث مواردی از نظر اندیشمندان معاصر و نزدیک را درباره ایرج بخصوص مثنوی عارفنامه خواندیم . اگر چه بقول آرین پور در آغاز با هجویه ای نیست به عارف قزوینی شروع می شود اما از همان اول رندی شاعر در انتخاب کلمات وبیان دو پهلوی کلام ، به ما گوشزد می کند که مثنوی عارفنامه نه هجونامه ای شخصی بلکه اعلامیه ای تند وتیز است به زبان طنز و هزل آمیخته شده تا هم از لحاظ همه فهم بودن وسریع النتقال شدن به درد بخور باشد هم مانند اخلاف طنز نویس ایرج ، بی پروا ترین حمله ها را به زبان طنز حلاوت بخش مزاج ستمدیدگان و شوکران کام مستبدان و ریاکاران باشد .

در اولین ابیات عارفنامه باسادگی مضمون وعریانی پیام روبرومی شویم که باز ایرج به زبان مخصوص خویش عامیانه با تجاهل العارف خود در قالب مردم عامه به گپ زنی و گله گزاری با دوستی قدیمی می پردازند و پس از ایجاد علاقه و انگیزه با چنین مقدمه ای یکباره به خواننده شوکی وارد می کند :

بدینجا چون رسید اشعار مخلص پریشان شد همه افکار مخلص

که یارب بچه بازی چو چکارست که بروی عارف وعایم دچار است ؟

عارف در مصراع چهارم هم عراف قزوینی می تواند باشد و هجائی نیش دار به این یار بی وفا ، هم مفهوم هام و خاص را می رساند هم عارف می تواند بیانگر این باشد که دراین طریق سیاست پیشه و مشهدی بقال فرقی ندارند و بقولی همه سروته یک کرباسند !

در ادامه با حمله به حجاب نظر خویش را – که بر گرفته از نظر آزادی غرب است – بیان می کند اما در این ابیات هم از نظر اخلاق عامه به دریده ترین بیان ذکر می گردد اشاراتی نهفته و گاه بسیار رندانه دیده می شود . جائی که می گوید :«چرا حب الوطن اندر دلت نیست ؟گوئی ریشخندی به تمامی سیاستمداران می زند که خود راوارث این وطن پاره پاره می دانند و بکار بردن کلمه ی وطن در اینجا خود حامل کنایه ای پوشیده است . داستان چادر ادامه همان بحث در مورد حجاب است که باز ایرج وقتی از زبان شخصیت ها صحبت می کند به کنایه از انتقاد و به استهزاء گرفتن ریاکاران دست بر نمی دارد :

نمی دانی نظر بازی گناهست – زما قبر چهار انگشت راه راست

تومی گوئی قیامت هم شلوغ است – تمام حرف ... دروغ است

تمام ...حرف مفتند ! – همه بیغیرت و گردن کلفتند ؟!

بعد از پایان داستان و نتیجه گیری از آن باز خود را به کوچه ی علی چپ می زند ومی شود همان عامی زاده ی دهن لق که به رفیق نارفیق خویش هجا می گوید و خود را آماده می کند برای حمله ی بعدی یعنی حمله به سیاست پیشه گان مردم فریب :

تو این کرم سیاست چیست داری؟ – چرا پا بردم افعی گزاری ؟

سیاست پیشه مردم حیله سازند - نه مانند من و تو پاکبازند

سیاست پیشگان در هر لباسند - بخوبی همدیگر را می شناسند

بدین رو یکدیگر را پاس دارند - یکیشان گر به چاه افتد در آرند

نمی دانی که ایران است اینجا - حراج عقل ایمان است اینجا

تا اینکه باز این سلسله ادامه می یابد و ایرج پس از تعریف و ادای سپاسی از دوست موافق خود کلنل محمد خان پسیان سخن از دوستان قدیمی می کند و گوئی رشته کلام به کلی قطعی می شود در این میان ابیات و تعابیر لطیفی به چشم می خورد که در آخر بحث خواهد آمد .

دوباره عارف به مسأله آزادی زن می پردازد

به قربانت مگر سیر پیازی ؟ - که در روبند و چادر نمازی؟

تو مرآت جمال ذوالجلالی - چرا مانند شلغم درجوالی ...؟!

حتی شکایت ها یا به قولی راز و نیازهایی را هم که ایرج با خدای خویش دارد خالی ازدرد زمانه نیست درد مردم خویش ، رنج هایی که در این دوره دیده است ، بدبختی ها که از هر گروه باشی چه فقیر وچه غنی باز شاهد آن هستی حتی اگر در آن سهیم نباشی ...

خدایا تا به کی ساکت نشینم - من اینهاجمله از چشم تو بینم

چرا پا تو کفش ماگذاری – چرا دست از سرما برنداری

تو این ...و... آفریدی – تو توی چرت ما مردم دویدی ...!

وباز وقتی به بزرگان سیاست می رسد :

از آن گویندگاهی لفظ قانون - که حرف آخر قانون بود نون

اگر داخل شوند اندر سیاست – برای شغل و کارست و ریاست

بزرگان وطن را از حماقه – نباشد بر وطن یک جو علاقه

و پس از اینکه عارف را از سیاست پیشه مردم بر حذر می دارد جمع تمام حرفها را در چند سطر بدین زیبایی می آورد و گویی تابلو ی نقاشی دروه یخویش را با این تصاویری به پایان می برد :

بیا عارف بکن کاری که گویم توبامن دوستی خیر از تو جویم

اگر خواهی که کارت کار باشد همیشه دیک بختت بار باشد

دو زرعی مولوی را گنده تر کن خودت را روضه خوانی معتبر کن

چو نطقت خوب و آوازت درست است سورات هم اگر کم بود بودست

عموم روضه خوانان بی سواداند ترا این موهبت تنها نداند !

وبه او پیشنهاد می کند که بعد از این چنین عمل کن که :

سر منبر وزیران رادعا کن بصدیق ارنیست ممکن با ریا کن

بگو از هیأت این هیأت ماست که در این فصل پیدا می شود ماست

زاصلاحش چه می خواهی از این بیش که نبرد در وزارتخانه یک ریش !

وکیلان را بگو روح الامینند زعرش افتاده پا بند زمینند

غم ملت زبس خوردند مردند ورم کردند از بس غصه خوردند

بزرگان هم چو بینند این عجب را که عارف بسته ازتعبیب لب را

کنند آجیل ماجیل تو را کوک که وافورت دهد بادست مقبول

بکش تریاک و برزلفش بده دود تماشا کن به صنع حی مودود

خدا روزی کند عیشی چنین را عموم مؤمنات و مؤمنین را ...!!!

ایرج به لحاظ زبان شعری در چند سال اول این عهد جزو پیشروان ادبی کشور محسوب می شود ، روشنفکری متعهدی که به مردم و وطن خویش علاقه دارد . وهمدوش دوستان اهل قلم خود – عارف – عشقی – فرخی – بهار – دهخدا ...، به روشنگری مردمی پرداخته که خواب آلودگی قرون ، هنوز بیدار نشده بودند وبسیاری از اخلاقیات ناپسند ، خرافه ، بدعت ها ، را میراث از عهدهای پیشین خود داشته اند ، درویشی ریاضت گونه یاهمان گدائی امروزی رااز اضمحلال و تغییر خط سیر عرفان در ایران ،هم چنین پذیرش ستم ، تسلیم در برابر ظلم و ظالم ، مراسم عجیب و غریبی که به نامهای مختلف به مذهب تحمیل شده است و ایرانی جماعت سنگینی همه این موارد تاریخی را بر گرده ی ذهن جمعی و تاریخی خود حمل می کند. آگاهی دادن – به هر طریق – علاج و مرهمی شاید باشد بر این درد جانفزا ؛

« گاهی خنده و شوخی گذران و خفیف وزاییده ی نقضها و اشتباهات کوچکی وبی اهمیت است و زمانی تلخ و زهر آگین و ناشی از عیوب و مفاسد وگمراهی هایی که مقام اخلاقی طبیعت بیشتری را تنزل می دهند . سپس هر چه مخالفت نویسنده و بغض و کینه ی او نسبت به حوادث زندگی شدیدتر و قویتر باشد به همان نسبت طنز کاری تر و دردناکتر می شود ؛ ودر پایان این مقاله باز با اظهار تأسف از اینکه هنز جامعه ادبی ایرانی به حدی نرسیده است تا واقعیت ها را بدون مصلحت اندیشی وباید ها و نبایدهای ریاکارانه ، به بحث بنشیند چند سطری از علی اصغر حلبی نقل می کنم و با چند بیت از انقلاب ادبی سخن را به دست اشارت و اشارت دان می سپارم :

« گروهی نیز برخی ازنوشته های یک نویسنده را لایق تدریس نمی دانند و آن را حذف کرده و سر خود بخش دیگر آن را که به تصور آنها قابل تدریس است برای دانش جویان ودانش آموزان درس می دهند . اگر نوشته ی کسی به خیال تو قابل درس دادن نیست آنرا کنار بگذار و درس دادنی را تدریس کن . در کاردیگران چرا دست می بری ؟ اگرکسی روی نوشته ی تو خط بکشد و آن را نامعقول بداند می پسندی ؟ از این گذشته برای هر کس همین اندازه مالکیت جایز است – اگر چه معتقد به انقابی ترین احزاب کمونیستی هم باشد – بنابراین دیگری چه حق دارد که درنوشته های اودست برده او را بی ادب و هزال ومخالف اخلاق و هجوگری وجز آنها بخواند ...؛»

همه گویند که من استادم در سخن داد تجدد دادم

هر ادیبی به جلالت نرسد هر خری هم به وکالت نرسد :

هریکی حرف بزدساده و راست نتوان گفت رئیس الوزراست

تو مپندار که هر احمق وخر مقبل السلطنه گردد آخر

کاراین چرخ و فلک تو در توست کس نداند که چه در باطن اوست ..

)قمستی ازانقلاب ادبی – و نیشخندهای ایرج به اربابان سیاست (

منابع ومأخذ ها :

1 ادوار شعر فارسی ( ازمشروطیت تا سقوط سلطنت)محمد رضا شیفعی کدکنی – علمی – تهران 1280.

2 از صبا تا نیما – یحیی آرین پور – جلد دوم ( آزادی – تجدد ) فرانکلین – تهران 1251..

3 افکار و آثار ایرج میرزا – تدوین : سید هادی حائری (کورش ) – انتشارات جاویدان – تاقیان 64.

4 تجلی زن در آثار مولوی – زلیخا شقفی ، انتشارات .

5 تحقیق در حوال و‌آثار و افکار و اشعار ایرج میرزا و خاندان و نیاکان او – دکتر محمد محجبو – چاپ سوم – 1354.

6 دیوان ایرج میرزا ، به اهتمام خسرو ، کتابخانه ی مظفری.

7 فرهنگ اصطلاحات ادبی – سیماداد – مروارید – 1378.

8 فرهنگ معین – ج4 – دکتر محمد معین.

9 مقدمه یا بر طنز و شوخ طبعی در ایران ، دکتر علی اصغر حلبی – موسسه پیک ترجمه ونشر پائیز
     
  
مرد

 


انتقاد از حجاب

نقاب دارد و دل را به جلوه آب کند
نعوذبالله اگر جلوه بی نقاب کند
فقیه شهر به رفع حجاب مایل نیست
چرا که هر چه کند حیله در حجاب کند
چو نیست ظاهر قرآن به وفق خواهش او
رود به باطن و تفسیر ناصواب کند
از و دلیل نباید سؤال کرد که گرگ
به هر دلیل که شد بره را مجاب کند
کس این معما پرسید و من ندانستم
هر آنکه حل کند آن را به من ثواب کند
به غیر از ملت ایران کدام جانور است
که جفت خود را نادیده انتخاب کند ؟
کجاست همت یک هیأتی زپردگیان
که مرد وار ز رخ پرده را جواب کند
نقاب بر رخ زن سد باب معرفت است
کجاست دست حقیقت که فتح باب کند
بلی نقاب بود کاین گروه مفتی را
به نصف مردم ما مالک الرقاب کند
به زهد گربه شبیهست زهد حضرت شیخ
نه بلکه گر به تشبه به آن جناب کند
اگر ز آب کمی دست گربه تر گردد
بسی تکاند و بر خشکیش شتاب کند
به احتیاط ز خود دست تر بگیرد دور
چو شیخ شهر ز آلایش اجتناب کند
کسی که غافل ازین جنس بود پندارد
که آب پنجه ی هر گربه را عذاب کند
ولی چو چشم حریصش فتد به ماهی حوض
ز سینه تا دم خود را درون آب کند
ز من مترس که خانم ترا خطاب کنم
ازو بترس که همشیره ات خطاب کند
به حیرتم ز که اسرار هیپنوتیسم آموخت
بگو بتازد و آن خانه را خراب کند
زنان مکه همه بی نقاب می گردند
اگر چه طالب آن جهد بی حساب کند
به دست کس نرسد قرص ماه در دل آب
بهل که شیخ دغا عوعو کلاب کند
به اعتدال ازین پرده مان رهایی نیست
مگر مساعدتی دست انقلاب کند
ز هم بدرد این ابرهای تیره ی شب
وثاق و کوچه پر از ماه و آفتاب


     
  
مرد

 


بیا گویم برایت داستانی -----که تا تاثیر چادر بدانی
در ایامی که صاف و ساده بودم ----- دم کریاس در استاده بودم
زنی بگذشت از انجا با خش و فش ----- مرا عرق النسا امد به جنبش
ز زیر پیچه دیدم غبغبش را ----- کمی از چانه قدری از لبش را
چنان کز گوشه ابر سیه فام ----- کند یک قطعه از مه عرض اندام
شدم نزد وی و کردم سلامی ----- که دارم با تو از جایی پیامی
پری رو زین سخن قدری دو دل زیست ----- که پیغام اور و پیغام ده کیست
بدو گفتم کهاندر شارع عام ----- مناسب نیست شرح و بسط پیغام
قدم بگذار در دالان خانه ----- به رقص ار از شعف بنیان خانه
پریوش رفت تا گوید چه و جون ----- منش بستم زبان با مکر و افسون
به دستاویز ان پیغام واهی ----- به دالان بردمش خواهی نخواهی
مرا دل در هوای جستن کام ----- پریرو در خیال شرح پیغام
به نرمی گفتمش کای یار دمساز ----- بیا این پیچه را از رخ بر انداز
چرا باید تو رخ از من بپوشی ----- مگر من گربه ام تو موشی
پرید و زین سخن بیحد براشفت ----- زجا برجست و با تندی به من گفت
که من صورت به نا محرم کنم باز؟ ----- برو این حرفها را دور انداز
چه لوطیها در این شهرند واه واه ----- خدایا دور کن الله الله
جهنم شو مگر من جنده باشم ----- که پیش غیر بی روبنده باشم
چو این دیدم لب از گفتار بستم ----- نشاندم باز و پهلویش نشستم
دگر اسم حجاب اصلا نبردم ----- ولی اهسته بازویش فشردم
از ان جوش و تغیرها که دیدم ----- به عاقل شو و ادم شو رسیدم
گشادم دست بران یار زیبا ----- چو ملا بر پلو مومن بر حلوا
چو گل افکندمش بر روی قالی ----- دویدم زی اسافل از عالی
دو دست او همه بر پیچه اش بود ----- دو دست بنده در ماهیچهاش بود
بدو گفتم تو صورت را نکو گیر ----- که من صورت دهم کار خود از زیر
به زحمت جوف لنگش جا نمودم ----- در رحمت بروی خود گشودم
ک.س.ی چون غنچه نوشکفته ----- گلی چون نرگس اما نیم خفته
برونش لیموی خوش بوی شیراز ----- درون خرمای شهد الود اهواز
ک.س.ی بشاش تر زروی مومن ----- منزه تر ز خلق و خوی مومن
ک.س.ی هرگز ندیده روی نور ----- دهن پر اب کن مانند غوره
ک.س.ی بر عکس ک.س های دگر تنگ ----- که با ک.ی.ر.م ز تنگی میکند جنگ
به ضرب و زور بر وی بند کردم ----- جماعی چون نبات و قند کردم
سرش چون رفت خانم نیز وا داد ----- تمامش را چو دل در سینه جا داد
بلی ک.ی.ر است و چیز خوش خوراکست ----- ز عشق اوست کاین ک.س سینه چاکست
چو خوردم سیر از ان کلوچه ----- حرامت باد گفت و زد به کوچه
***
حجاب زن که نادان شد چنین است ----- زن مستوره‌ی محجوبه این است
به کس دادن همانا وقع نگذاشت ----- که با روگیری الفت بیشتر داشت
بلی شرم و حیا در چشم باشد ----- چو بستی چشم باقی پشم باشد
اگر زن را بیاموزند ناموس ----- زند بی‌پرده بر بام فلک کوس
به مستوری اگر بی‌پرده باشد ----- همان بهتر که خود بی‌پرده باشد
برون آیند و با مردان بجوشند ----- به تهذیب خصال خود بکوشند
چو زن تعلیم دید و دانش آموخت ----- رواق جان به نور بینش افروخت
به هیچ افسون ز عصمت بر نگردد ----- به دریا گر بیفتد تر نگردد
چو خور بر عالمی پرتو فشاند ----- ولی خود از تعرض دور ماند
زن رفته (کولژ) دیده (فاکولته) ----- اگر آید به پیش تو (دکولته )1
چو در وی عفت و آزرم بینی ----- تو هم در وی به چشم شرم بینی
تمنای غلط از وی محال است ----- خیال بد در او کردن خیال است
برو ای مرد فکر زندگی کن ----- نه ای خر، ترک این خر بندگی کن
برون کن از سر نحست خرافات ----- بجنب از جا، فی تاخیر افات
گرفتم من که این دنیا بهشت است ----- بهشتی حور در لفافه زشت است
اگر زن نیست عشق اندر میان نیست ----- جهان بی عشق اگر باشد جهان نیست
به قربانت مگر سیری؟ پیازی؟ ----- که توی بقچه و چادر نمازی؟
تو مرآت جمال ذوالجلالی ----- چرا ماند شلغم در جوالی؟
سر و ته بسته چون در کوچه آیی ----- تو خانم جان نه، بادمجان مایی
بدان خوبی در این چادر کریهی ----- به هر چیزی بجز انسان شبیهی
کجا فرمود پیغمبر به قرآن ----- که باید زن شود غول بیابان
کدامست آن حدیث و آن خبر کو ----- که باید زن کند خود را چو لولو
تو باید زینت از مردان بپوشی ----- نه بر مردان کنی زینت فروشی
چنین کز پای تا سر در حریری ----- زنی آتش به جان، آتش نگیری
به پا پوتین و در سر چادر فاق ----- نمایی طاقت بی‌طاقتان طاق
بیندازی گل و گلزار بیرون ----- ز کیف و دستکش دلها کنی خون
شود محشر که خانم رو گرفته ----- تعالی الله از آن رو کو گرفته
پیمبر آنچه فرمودست آن کن ----- نه زینت فاش و نه صورت پنهان کن
حجاب دست و صورت خود یقین است ----- که ضد نص قرآن مبین است
به عصمت نیست مربوط این طریقه ----- چه ربطی گوز دارد با شقیقه
مگر نه در دهات و بین ایلات ----- همه رو باز باشند جمیلات
چرا بی عصمتی در کارشان نیست؟ ----- رواج عشوه در بازارشان نیست؟
زنان در شهر‌ها چادر نشینند ----- ولی چادر نشینان غیر اینند
در اقطار دگر زن یار مرد است ----- در این محنت سرا سربار مرد است
به هر جا زن بود هم پیشه با مرد ----- در اینجا مرد باید جان کند فرد
تو ای با مشک و گل همسنگ و همرنگ ----- نمی‌گردد در این چادر دلت تنگ؟
نه آخر غنچه در سیر تکامل ----- شود از پرده بیرون تا شود گل
تو هم دستی بزن این پرده بردار ----- کمال خود به عالم کن نمودار
تو هم این پرده از رخ دور می‌کن ----- در و دیوار را پر نور میکن
فدای آن سر و آن سینه باز ----- که هم عصمت درو جمعست هم ناز


     
  
صفحه  صفحه 1 از 10:  1  2  3  4  5  6  7  8  9  10  پسین » 
شعر و ادبیات

Iraj Mirza and Poetry | ایرج میرزا و شعرش

رنگ ها List Insert YouTube video   

 ?

برای دسترسی به این قسمت میبایست عضو انجمن شوید. درصورتیکه هم اکنون عضو انجمن هستید با استفاده از نام کاربری و کلمه عبور وارد انجمن شوید. در صورتیکه عضو نیستید با استفاده از این قسمت عضو شوید.

 

 
DMCA/Report Abuse (گزارش)  |  News  |  Rules  |  How To  |  FAQ  |  Moderator List  |  Sexy Pictures Archive  |  Adult Forums  |  Advertise on Looti
↑ بالا
Copyright © 2009-2024 Looti.net. Looti Forums is not responsible for the content of external sites

RTA