انجمن لوتی: عکس سکسی جدید، فیلم سکسی جدید، داستان سکسی
شعر و ادبیات
  
صفحه  صفحه 8 از 31:  « پیشین  1  ...  7  8  9  ...  30  31  پسین »

نادر نادر پور (زندگی و اشعار)


زن

 


نیشخند

دریا به روی سینه ی ساحل خزیده مست
در بازوان فشرده تنی کامیاب را
بر ماسه های نرم طلایی چکیده ماه
پر کرده جای پای تر آفتاب را
در کلبه ای که بر سر انبوه ماسه ها
می لرزد از هراس فرو ریختن هنوز
مردی به یاد زورق خویش است و در خیال
با ماهیان به کار در آویختن هنوز
او می رود که زیر بخار سیاه شب
آنجا که چشم کس نشناسد کرانه را
تور درشت خویش سراسر بگسترد
تا برکشد ز موج ، شکار شبانه را
بدرود می کند نفسی چند با زنش
زن ، گرم گرم بر دل خود می فشاردش
این شیر دل زنی است که او در شب دراز
تنها درون کلبه ی خود می گذاردش
اشک از شکاف دیده ی زن جوش می زند
مرد از هجوم گریه به شب می برد پناه
بازوی زن به بازوی در تکیه می کند
مرد از درون کلبه قدم می نهد به راه
دنبال مرد ، سایه ی درهم شکسته اش
بر ماسه های سوخته چون لکه ی تری است
اما زنش ز سایه ی او برگرفته چشم
زیرا کسی که می رسد از راه ، دیگری است
شب می رسد به نیمه و رو می کند به صبح
در کلبه جز صدای نفس های شاد نیست
زورق نشین هنوز در آغوش آب هاست
بیمش ز نعره های خروشان باد نیست
لختی دگر سپیده دمیده ست و از نسیم
دریا شنیده بوی خوش آفتاب را
مردی درون کلبه ی صیاد ، خفته مست
در بازوان فشرده زنی کامیاب را
     
  
زن

 
برف

کوبیده برف زیر لگدهایش
بوی بنفش های بهاران را
در زیر برف ، خاک تب آلوده
در دل نهفته حسرت باران را
در گوش کرده پنبه ی برف امشب
شهری که جاودانه پر از حرف است
چشمان پاک جوی پر از آب است
مژگان سبز کاج پر از برف است
گاهی غبار برف فرو ریزد
چون اشک من ز شاخه ی مژگان ها
بر خشکسال سینه ی من بارد
این اشک گرم چون نم باران ها
من در کنار اینه می گریم
چشم درشت اینه بیدار است
از پشت اشک ، عکس تو می لرزد
در قاب کهنه ای که به دیوار است
لب های سرد اینه می بوسد
خال سیاه زیر لبانت را
من در زلال اینه می بینم
بغضی که بسته راه دهانت را
نور نگاه گرم تو می تابد
از چشم روشنی زده ی تصویر
می خواهمش ز قاب برون آرم
دیر است ، ای امید گریزان ، دیر
دیگر دهان اینه بلعیده ست
نقش ترا چو آب گوارایی
اما دلم چو کودک بی مادر
فریاد می کند که تو اینجایی
گویی صدای پای تو نزدیک است
پیموده سنگفرش خیابان را
آورده باد تازه نفس از دور
بوی بنفشه های بیابان را
     
  
زن

 
حسرت

گونه ی شب شسته بود از گریه ی مهتاب
بسترم بی موج ، چون مرداب
می رمید از دیدگانم خواب
می گشودم پلک های بسته را از خشم
می شمردم تیرهای سقف را با چشم
بار اول طاق می شد بار دوم جفت
خواب ، گویی چون پرستوها
در میان تیرها می خفت
ناگهان گهواره ی بی جنبش شب را
دست گرم نغمه ای جنباند
این زن همسایه ی ما بود
کر کنار بستر طفلش
لای لایی آشنا می خواند
آنچه او می خواند ، آواز دل من بود
در نهادم ، آتش اندوه روشن بود
کاشکی من نیز طفلی داشتم چون او
در کنارش تا سحر بیدار می ماندم
کاشکی در خلوت شب های مهتابی
بر سر بالین او آواز می خواندم
کمکم از افسون آن آواز
چشم طفلم جرعه ای از خواب می نوشید
وز شکاف پلک های من
جویبار اشک می جوشید
کودکم در خواب می خندید
از تبسم های او مهتا می خندید
بوسه ها از گونه هایش می ربودم من
زیر لب ، گریان و خندان می سرودم من
چون هوا را بازی دست تو بشکافد
خیره در رگ های آبی رنگ بازوی تو میگردم
ناگهان در چون دهانی گرم وا می شد
مادرش از دور با من هم صدا می شد
از تنت چون بوی شیر تازه برخیزد
مست از بوی تو می گردم
بسترم بیگانه بود از خواب
چینی شب می درخشید از لعاب نیلی مهتاب
مادری گهواره می جنباند
لای لایی آشنا می خواند
ماه در ایینه ی چشم تو می سوزد
همچو شمعی شعله ور درش یشه ی فانوس
ناله ای از سینه ام برخاست
کودک من نیستی ، افسوس

     
  
زن

 
گوماتای آسمان

یک شب ز تخت عرش فرو می کشم ترا
ابلیس ، ای کشنده ی پنهانی خدا
گر در گمان خلق ، تو ابلیس نیستی
من دانم ای خدای پلیدان ، تو کیستی
از دودمان پاک خدایان پیشتر
یک تن هنوز در حرم عرش زنده بود
یک تن که چشم در پی آزار ما نداشت
میلی به سوی فتنه و مرگ و بلا نداشت
پاکیزه تر ز اشک زلال ستاره بود
بخشنده تر ز ابر سپید بهاره بود
بر بندگان خویش ، ستم ها روا نداشت
یک شب تو ، ای کس که جز ابلیس نیستی
دزدانه سوی خوابگه او شتافتی
او را درون بستر خود خفته یافتی
با تیغ تیز ، سینه ی گرمش شکافتی
آنگاه خود به تخت نشستی ، خدا شدی
وز راه و رسم مردمی او جدا شدی
هشدار ، ای کسی که جز ابلیس نیستی
خلق جهان هنوز نداند که کیستی
هر چند تکیه بر سر جای خدا زدی
در گوش خلق ، بانگ خوش آشنا زدی
یک شب ز تخت عرش فرو کشم ترا
ابلیس ، ای کشنده ی پنهانی خدا
     
  
زن

 
گریه

ابر گریان غروبم که به خونابه ی اشک
می کشم در دل خود ، آتش اندوهی را
سینه ی تنگ من از بار غمی سنگین است
پاره ابرم که نهان ساخته ام کوهی را
آسمان گریه ی مستانه کند بر سر خاک
بینوا من که درین گریه ی من ، مستی نیست
همچو مه ، کاهش من از غم بی فردایی است
همچو نی ، وحشتم از باد تهیدستی نیست
آسمان ، بستری افکنده ز خاکستر ابر
آتش ماه درین بستر سرد افتاده ست
دل خونین مرا بستر غم خوابگه است
خال سرخی است که بر گونه ی زرد افتاده ست
در دل این شب تاریک ، تو فانوس منی
گرد تو ، خرمن باران زده ی هاله ی تست
آبی و ناله ی تو یخ زده در سینه ی سنگ
چشمه ی خشک دلم منتظر ناله ی تست
ای که در خلوت من بوی تو پیچیده هنوز
یاد شیرین تو تا مرگ همآغوشم باد
ابر تاریکم و از گریه ی اندوه پرم
حسرت دیدن خورشید فراموشم باد
     
  
زن

 
در پایان

با ماهی سرخ رنگ لب هایش
در آب پریده رنگ سیمایش
آهسته و بی صدا شنا کردم
از طارمی سیاه و مژگانش
ره سوی در دو چشم او بردم
آن را به هزار حیله وا کردم
در نقب گلوی تشنه اش جستم
سرداب سیاه سینه ی او را
دل را ، دل خفته را ، صدا کردم
دل ماهی آبهای گلگون بود
سرداب سیاه سینه ، پرخون بود
وان نقب که ره به سینه ی او داشت
چون راه نهان گنج قارون بود
پس ، س یل سرشک را رها کردم
     
  
زن

 
تیغ دو سر

تو آن دره ی سبز بی آفتابی
که مه بر سر افشاندت نو بهاران
تو فریاد مرغابی جفت جویی
که پر می گشاید به دنبال یاران
تو ابری ، تو آن ابر اندوهگینی
که اشکی به رخساره ی کوه پاشی
تو خورشید بیمار پیش از غروبی
که بر خاطرم گرد اندوه پاشی
تو پیشانی کوهساران صبحی
که تاجی است از خنده ی ‌آفتابت
تو گهواره ی شاخساران مستی
که هر دم نسیمی دهد پیچ و تابت
ترا از جهانی دگر می شناسم
ترا شیر داد از ازل دایه ی من
درین تیره شب ها که فردا ندارد
تو فانوسی و عشق تو ، سایه ی من
خدا این دو دل را به تیغی دو سر دوخت
ازین یک ، رهایی نداد آن دگر را
طلسم است و ، با اشک نتوان زدودن
ازین تیغه ی سرد ، خون جگر را
     
  
زن

 
کابوس

مهتاب رو به ساحل مغرب نهاده بود
در خلوت اتاق به جز من کسی نبود
قلب سیاه ساعت شماطه می تپید
شب می گذشت و لحظه ی میعاد می رسید
ناگه صدای دور سگی در فضا شکست
ازپ شت قاب پنجره ، برق تلنگری
بر شیشه ی کبود ترک خورده نقش بست
ساعت ز کار خویش فرو ماند و گوش داد
آونگ او چو مردمک چشم مردگان
از گردش ایستاد
در پشت من ، دهان دری نیمه باز شد
نوری سفید ، همچو غبار گچ از هوا
در خوابگاه ریخت
آنگه صدای لغزش پایی به روی فرش
تار سکوت را چو نخی بی صدا گسیخت
من میهمان هر شبه ام را شناختم
اما هنوز طاقت برگشتنم نبود
قلبم درون سینه ی تاریک می تپید
نور از شکاف پنجره چون موم می چکید
ناگه دو دست سوخته ی استخوان نما
از پشت ، بر خمیدگی شانه ام نشست
برگشتم از هراس
این روح ناشناس
روحی که چون شمایل شوم مقدسان
در زیر روشنایی ماه ایستاده بود
صورت نداشت ، لیک لبی چون شکاف زخم
تا زیر گوش های درازش کشیده داشت
خندید و بیم خنده ی او در دلم نشست
فریاد من چو زوزه ی سگ در گلو شکست
     
  
زن

 
میدان

شب چون گلی سیاه ، پر افشانده در فضا
باران ریز ریز
عطر اقاقیا
بر بازوان چرب خیابان روبرو
خال چراغ ها
ساق سپید و لخت زنان ، چون گلوی قو
در پیش چشم من
در پیش پای من
خمیازه های من



نگاه

بر شیشه ، عنکبوت درشت شکستگی
تاری تنیده بود
الماس چشم های تو بر شیشه خط کشید
وان شیشه در سکوت درختان شکست و ریخت
چشم تو مانده و ماه
وین هر دو دوختند به چشمان من نگاه

     
  
زن

 
ستاره ی دور

تصویر ها در اینه ها نعره می کشند
ما را از چارچوب طلایی رها کنید
ما در جهان خویشتن آزاد بوده ایم
دیوارهای کور کهن ناله می کنند
ما را چرا به خاک اسارت نشانده اید ؟
ما خشت ها به خامی خود شاد بوده ایم
تک تک ستارگان ، همه با چشم های در
دامان باد را به تضرع گرفته اند
کای باد !‌ ما ز روز ازل این نبوده ایم
ما اشک هایی از پی فریاد بوده ایم
غافل ، که باد نیز عنان شکیب خویش
دیریست کز نهیب غم از دست داده است
گوید که ما به گوش جهان ، باد بوده ایم
من باد نیستم
اما همیشه تشنه ی فریاد بوده ام
دیوار نیستم
اما اسیر پنجهی بیداد بوده ام
نقشی درون اینه ی سرد نیستم
زیرا هر آنچه هستم بی درد نیستم
اینان به ناله ، آتش درد نهفته را
خاموش می کنند و فراموش می کنند
اما من آن ستاره ی دورم که آبها
خونابه های چشم مرا نوش می کنند
     
  
صفحه  صفحه 8 از 31:  « پیشین  1  ...  7  8  9  ...  30  31  پسین » 
شعر و ادبیات

نادر نادر پور (زندگی و اشعار)

رنگ ها List Insert YouTube video   

 ?

برای دسترسی به این قسمت میبایست عضو انجمن شوید. درصورتیکه هم اکنون عضو انجمن هستید با استفاده از نام کاربری و کلمه عبور وارد انجمن شوید. در صورتیکه عضو نیستید با استفاده از این قسمت عضو شوید.

 

 
DMCA/Report Abuse (گزارش)  |  News  |  Rules  |  How To  |  FAQ  |  Moderator List  |  Sexy Pictures Archive  |  Adult Forums  |  Advertise on Looti
↑ بالا
Copyright © 2009-2024 Looti.net. Looti Forums is not responsible for the content of external sites

RTA