انجمن لوتی: عکس سکسی جدید، فیلم سکسی جدید، داستان سکسی
شعر و ادبیات
  
صفحه  صفحه 16 از 39:  « پیشین  1  ...  15  16  17  ...  38  39  پسین »

زندگينامه و اشعار استاد شهريار


مرد

 
*****

تورکون دیلی تک سوگیلی، ایستگلی دیل اولماز

اوزگه دیله قاتسان بو اصیل دیل اصیل اولماز

اوز شعرینی فارسا-عربه قاتماسا شاعر

شعری اوخویانلار،ائشیدنلر کسیل اولماز

فارس شاعیر چوخ سوزلرینی بیزدن آپارمیش

"صابر"کیمی بیر سفره لی ، شاعر،پخیل اولماز



خان یورقانی ،کند ایچره مثل دیر میتیل اولماز

آذر قوشونی ، قیصر رومی اسیر ائتمیش

کسری سوزودور بیر بئله تاریخ ناغیل اولماز

چوخ قیسا بوی اولسان اولیسان جین کیمی شیطا



چوخ دا اوزون اولما کی اوزوندا عقیل اولماز

آزاد قومی اوغول عشقی طبیعتده بولونسون

داغ-داشا دوغولموش ده لی جیران حمیل اولماز

بو "شهریار" ین طبعی کیمی چیمملی چئشمه

کوثر اولا بیلسه دئمیرم،سلسبیل اولماز




تورکون مثلی،فولکلوری دونیا دا تک دیر
كبوتر نباش كه تو دل آسمان پرواز كني / آسمان باش تا كبوتري در دلت پرواز كند...
     
  
زن

Princess
 
استاد سید محمد حسین شهریار

نام: سیدمحمدحسین بهجت شهریار تبریزی
نام پدر: حاج میراقا خشکنابی
تخلص: شهریار
تولد و وفات: (۱۲۸۵ - ۱۳۶۷) شمسی
محل تولد: ایران - آذربایجان‌شرقی - تبریز
شهرت علمی و فرهنگی: شاعر



از شعرهای معروف او می‌توان از «علی ای همای رحمت» و «آمدی جانم به قربانت» به فارسی و «حیدر بابایه سلام» (به معنی سلام بر حیدر بابا) به ترکی آذربایجانی اشاره کرد.
آمدي جانم به قربانت ولي حالا چرا؟
بي وفا حالا كه من افتاده ام از پا چرا؟



استاد سيد محمد حسين بهجت تبريزي متخلص به شهريار فرزند حاج مير آقا خشكنابي كه خود از اهل ادب بود در تبريز چشم به جهان گشود. شهريار متقارن انقلاب مشروطيت بود و بين سالهاي (1283-1285) در روستاي خشكناب نزديك بخش قره چمن متولّد گرديد. كريم الطبع و با ايمان بود وي در سال 1313 در قم بدرود حيات گفت. محمد حسين تحصيل را در مكتب خانه قريه زادگاهش با گلستان سعدي، نصاب قرآن و حافظ آغاز كرد و نخستين مربي او مادرش و سپس مرحوم امير خيزي بود.
تحصيلات ابتدايي را در مدرسه دار الفنون تهران به پايان رساند. در سال 1303 شمسي وارد مدرسه طب شد تا آخرين سال پزشكي را با هر مشقّتي كه داشت سپري كرد و در بيمارستان دوره انترنتي را مي گذراند كه به سبب پيشامد هاي عاطفي و عشقي از ادامه تحصيل منصرف شد و كمي قبل از اخذ مدرك دكتري، پزشكي را رها كرد و به خدمات دولتي پرداخت. به قول خود شهريار اين شكست، و ناكامي عشق، موهبت الهي بود كه از عشق مجازي به عشق حقيقي و معنوي مي رسيد. در اوايل جواني و آغاز شاعري، بهجت و پس از سال 1300 كه به تهران رفت (شيوا) تخلص مي كرد ولي به انگيزه ارادت قلبي و ايماني كه از همان كودكي به خواجه شيراز داشت، براي يافتن تخلص بهتري وضو گرفت نيت كرد و دوباره از ديوان حافظ تفعل زد كه هر دوبار كلمه شهريار آمد و چه تناسبي داشت با غريبي او و نيت تقاضاي تخلص از خواجه:
غم غريبــــي و محنــت چو بر نمـــي تابــم
روم به شــــهر خود و شــــهريار خود باشــــم
دوام عمراو زملك اوبخواه زلطف حق حافظ
كه چرخ اين سكه دولت به نام شهريار زدند



هر چند خود نيتي درويشانه كرده بود و تخلصي (خاكسارانه) مي خواست ولي به احترام حافظ تخلص شهريار را پذيرفت شهريار شاعري مومن و مسلمان بود. خصوصيات بارز او رقت قلب و حساسيت بالا، فروتني و درويشي كه مسلك هميشگي وي بود مهمان دوستي و مهمان نوازي، اخلاص و صميميت بويژه با دوستان واقعي علاقه مفرط به تمامي هنر ها به خصوص شعر، موسيقي، و خوشنويسي بود. او خط نسـخ و نــسـتعليق و بويژه خط تحرير را خوب مي نوشت در جواني سه تار مي زد و آنطور نيكو مي نواخت كه اشك استاد، ابوالحسـن صبا را جاري مي كرد و براي ساز خود مي سرود.
نالد به حال زار من امشب سه تار من
اين مايـه تســـــلــي شـــبهاي تار مــن



پس از مدتي براي هميشه سه تار را هم كنار گذاشت خاطرات كودكي و نوجواني شهريار بيشتر در منظومه هاي حيدر بابا شاهكار كم نظير تركي، هديان دلن موميايي و افسانه شب، مندرج است و با خواندن آنها مي توان دور نماي كودكي و نوجواني او را كم و بيش مجســــّم كرد. تلخ ترين خاطره زندگي شهريار مرگ مادر است كه در تاريخ 31 تير ماه 1333 اتفاق افتاده و شاهكار خوب و به ياد ماندني اي واي مادرم يادگار آن دوران است مادرش نيز همچون پدر در قم دفن شد. از سال 1310 تا 1314 در اداره ثبت اسناد نيشابور و مشهد خدمت كرد. در نيشابور به خدمت نقّاش بزرگ كمال الملك رسيد و آن مثنوي زيبا و معروف را براي وي سرود. در مشهد نيز همدم و معاصر استاد فرخ خراساني، گلشن آزادي، نويد و ديگر شاعران گران مايه از آن خطه پربركت بود در سال 1315 شمسي به تهران منتقل شد و مدتي در شهرداري و پيشه و هنر و سپس در بانك كشاورزي به كار پرداخت. چند سالي در عوالم درويشي سير كرد. سرانجام به زادگاه اصلي خود تبريز بازگشت و تا زمان بازنشستگي در بانك كشاورزي تبريز خدمت كرد.





عاقبت پس از 83 سال زندگي شاعرانه پربار و باافتخارروح اين شاعر بزرگ در 27 شهريور ماه 1367 به ملكوت اعلي پيوست و جسمش در مقبره الشعراي تبريزكه مدفن بسياري از شعرا و هنرمندان آن ديار ارجمند است به خاك سپرده شد به مناسبت اولين سالگرد درگذشت او وزارت پست وتلگراف در سري تمبرهاي ايراني تصوير شهريار و مقبرهالشعراي تبريز را به همراه شعر معروف (علي اي هماي رحمت تو چه آيتي خدا را) به خط شكسته نستعليق انتشار داد همچنين كتاب يادنامه شهريار به خط خوشـنويسان اصفهان و مجموعه مفصل ديگري به نام سوگنامه و يادواره فارسي و تركي شهريار از سوي كتاب فروشي ارگ تبريز منتشر گرديد.







شهريار هر چند به شاعري غزلسرا شهرت يافته و اين خود حقيقتي است انكار نا پذير ولي او مركب انديشه شاعرانه خود را در ميدانهاي مختلف شعري به جولان در آورده و تا سرزمينهاي دور دست و ناشناخته احساس و تخيل تاخته و شاهكارهاي جاودانه اي با تصاويري زيبا و تأثيري گيرا و ژرف پديد آورده است كه هر كدام در تاريخ ادبيات اين مرزوبوم ثبت شده و ماندني است از قصيده و قطعه و مثنوي و رباعي گرفته تا منظومه ها و حتي قالبهاي تازه و نو و به اصطلاح نيمايي آثاري دلپذير و لطيف و استوار بوجود آورده است كه همواره بر تارك ادب معاصر مي درخشد و غزل كه محور سخن ماست و پايه و اساس اين دفتر، پر از سوز و شيفتگي حال مخصوص و لبريز از وجد و شور است عشق و شيدايي دوران جواني شور و حال عاشقانه، رقت احساسات، سخنان آتشين، مضامين بكر و لطيف و سوختگي ويژه اي كه ذاتي اوست بيشتر در غزلياتش متجلي است.





غزل شهريار مشهور خاص و عام است. و برخي از ابياتش بصورت امثال سايره در آمده و بر زبانهاي جاري، بر دلها نقش و همواره زبان دل و بيان حال عشاق دلسوخته بوده و هست. هر چند برخي از محققان متأخر تقسيم بندي سبكهاي شعر فارسي را از ديدگاه متقدمين به شيوه هاي خراساني، عراقي، هندي صحيح نمي دانند و هنوز كتابي جامع و منطقي درباره سبكهاي شعر فارسي تدوين نشده است، با اين وصف و طبق معمول مي توان گفت كه سبك شعري شهريار در اشعار كلاسيك، عراقي يا سعدي بويژه شيوه حافظ است. گهگاه برخي از ابيات غزلهايش از لطافت، باريك انديشي، تشبيه، استعاره و ارسال مثلهاي سبك هندي چاشني مي گيرد.
اينها همه صورت ظاهري كار اوست و در باطن سبك شهريار مخصوص به خود اوست و سخنش سخن دل است و از عمق جان و روح بسيار حساس و پرشور او مايه مي گيرد. بيشتر مضامين و تابلوهاي توصيفي و قطعات تازه، خلق، ابداع و ابتكار خود شاعر است نه تكراري و كليشه اي چرا كه او: (عاريت از كسي نپذيرفته است.)، آنچه دلش گفت بگو گفته است در پاره اي از اشعارش گاهي كلمات، تركيبات و اصطلاحات مردم كوچه و بازار را آگاهانه در اشعارش مي آورد و منظور اصلي او از اين هنر نمايي، پيوند عميق تر با مردم و نيز بردن شعر به ميان توده هاي عظيم افراد عادي در بعدي وسيعتر است و در اين راه هر چند برخي از ادبا به او خرده مي گيرند، موفق است.



استاد دانشمند دكتر منوچهر مرتضوي در مقدمه (حيدر بابا سلام) با جملاتي زيبا و مجمل چكيده افكار، سبك و شگرد كار شهريار را بخوبي نشان داده است و هنر بزرگ او را به حق و شايسـته در اين چهار زمينه مي داند:
1. غزلهاي از دل برآمده لاجرم بر دل نشيند او (كه نمونه هاي فراوان آنها را گزيده آن مي خوانيم.)
2. ابداع تابلوهاي رنگين و توصيفي مثل تخت جمشيد، مولانا در خانقا شمس، زيارت كمال الملك.
3. خلق و ابداع آثار عاطفي پر احساس مانند: اي واي مادرم، حيدر بابا، پيام به انيشتين، صبا مي ميرد، كودك و خزان، دختر گل فروش.
4. انتخاب و استخدام لغات و تعبيرات عاميانه و پياده كردن، آنها در شعر كه اين مهم در غزلها، قصايد و هم در شاهكار كم نظير، (حيدر بابا) كاملاً مشهور است. لطف و دقت و زيبايي اين منظومه را ترك زبانها بهتر از هر كس ديگر با تمام وجود درك و احساس مي كنند اين شعر معروف بارها به چاپ رسيده و به چند زبان خارجي ترجمه شده است.



شايد بتوان بطور خلاصه و فشرده گفت: (حيدر بابا نام كوهي است نزديك زادگاه شاعر) و اين شعر درد و دلي است شاعرانه با همين كوه. در قسمت اول شعر بشتر خاطرات كودكي شاعر نقاشي و تصوير شده است در قسمت دوم، فرزند نامدار كوه شهريار شاعر معروف از غربتي چندين ساله باز مي گردد ولي هر چه جست و جو مي كند، اثري از دوران كودكي خود نمي بيند و مجبور است به خاطره هاي آن دوران دل خوش كند.



آثار شهريار
اشعارش متنوع و در بردارنده انواع شعر و قالبهاي گوناگون است و تا به حال به صورتهاي مختلف منتشرشده است نخســــتين دفتـــر شــــــعر او در سالهاي (1310-1308)، شمسي با مقدمه هاي استاد بهار، سعيد نفيسي، پژمان بختياري از سوي كتابخانه خيام و آخرين مجموعه شعرش پس از در گذشت وي (در تابستان 1369) بعنوان جلد سوم ديوان شهريار شامل اشعار منتشر نشده از سوي انتشارات رسالت تبريز در پانصد صفحه انتشار يافت. سپس كليه اشعار وي در يك مجموعه چهار جلدي توسط انتشارات زرين به چاپ رسيد. طبق شمارشي كه از كليات اشعارش به عمل آمده، ديوان هاي مختلف او شامل بيست هزار و شصت بيت شعر سنتي و حدود15 منظومه و شعر آزاد در قالبهاي تازه است.



اشعار شهريار
علي اي هماي رحمت تو چه آيتي خدا را
كه به ما سوا فكندي همه ساه هما را
دل اگر خداشــــــناســـي همه در رخ علــي بيـــن
به علـــــي شــناختم من به خدا قســـــــم خدا را
به خـــــــــدا كه در دو عالم اثـــر از فـــــنا نـماند
چو علـــــي گرفته باشـــــــي سـرچشــــــمه بقا را
مگر اي ســــــحاب رحمـــت تو بياري ارنه دوزخ
به شــــــــرار قــــهر ســوزد همه جان ما سوا را
برو اي گــداي مســـــــكين در خانـه علــــــي زن
كه نگين پادشــــــــاهي دهد از كــــــــرم گدا را
به جــــــز از علـــــي كه آرد پســـري ابوالعجائب
كه علم كند به عالـــــــم شـــــــهداي كربـــلا را
چو به دوســـت عــــهد بندد زمـــــــيان پاكبـازان
چو علــــــــــي كه مي تواند كه به سر برد وفا را
نه خدا توانمنش خواند نه بشر توانـمنش گفــت
متحيــــــرم چه نامــــم شـــه ملــــك لافتـــي را
بدو چشم خون فشانم هله اي نســــــيـم رحمــت
كـــه زكـــوي او غـــباري به مـــــن آرتــوتـيا را
به امــــيد آنكـه شــــــايــد برســد به خاك پايـــت
چــه پــــيامها ســــپردم همــــه سوز دل صــبا را
چــو تويي قضـــاي گــردان به دعاي مســتـمندان
كه زجــــان مــا بگــــــردان ره آفـــت قضــــا را
چه زنـــم چــو ناي هر دم زنواي شـــــوق او دم
كه لســــان غيـب خوشــــــتر بنــوازد اين نوا را
همه شــــب در اين اميدم كه نســــيم صبحگاهي
بــــه پــــــيام آشــــــــــــــنايي بنوازد آشـــــنا را
زنــــواي مــــرغ يا حق بشــــنود كه در دل شب
غم دل به دوست گفتن چه خوش است شهريارا



غزال و غزل
امشب از دولت می دفع ملالی كردیم
این هم از عُمر شبی بود كه حالی كردیم
ما كجا و شب میخانه خدایا چه عجب
كز گرفتاری ایام مجالی كردیم
تیر از غمزة ساقی، سپر از جام شراب
با كماندار فلك جنگ و جدالی كردیم
غم به روئین تنی جام می انداخت سپر
غم مگو عربده با رستم زالی كردیم
باری از تلخی ایام به شور و مستی
شكوه با شاهد شیرین خط و خالی كردیم
نیمی از رخ بنمود و خمی از ابرویی
وسط ماه تماشای هلالی كردیم
روزة هجر شكستیم و هلال ابرویی
منظر افروز شب عید وصالی كردیم
بر گل عارض از آن زلف طلایی فامش
یاد پروانة زرین پر و بالی كردیم
مكتب عشق بماناد و سیه حجره غم
كه در او بود اگر كسب كمالی كردیم
چشم بودیم چومه شب همه شب تا چون صبح
سینه آئینة خورشید جمالی كردیم
عشق اگر عمر نه پیوست بزلف ساقی
غالب آنست كه خوابی و خیالی كردیم
شهریار غزلم خوانده غزالی وحشی
بد نشد با غزلی سید غزالی كردیم



چئویرن: م ـ سیدزاده
بو گئجه باده ایله دفع ملال ائیله میشم،
عؤمرون بیر گئجه سینده بئله حال ائیله میشم.
بیز هارا، تار هارا، یا رب، گئجه مئیخانه هارا؟
اونودوب دردی بو ایّامدا مجال ائیله میشم.
ساقی نین غمزه سی اوخ، مئی جامی اولموش سپریم،
فلكین جؤورو ایله جنگ و جدال ائیله میشم.
مئی دمیر تك ائله ییب جانیمی، غمله ووروشوم،
غم دئمه، دوشمنیمی روستم زال ائیله میشم.
آجی ایامی شیرین ائتمگه سرخوش دولانیب،
كؤنلومو ایندی اسیر خط و خال ائیله میش.
گؤرموشم من اوزونون یاری سینی، تك قاشینی،
ای اوزونده نئجه گؤر سئیر هلال ائیله میش.
گئتمیش هیجران اوروجو گؤرجك هلال قاشلارینی،
بایرام اولموش بو گؤروش عزم و وصال ائیله میشم.
گؤرموشم اوزده او زرّین تئلی پروانه كیمی،
یانمیشام اودلارا، ترك پروبال ائیله میشم.
عشق درسی منه اؤیرتسه ده هیجران غمینی،
عشقه دوشمكله بئله كسب كمال ائیله میشم.
یاتماییب صوبحه كیمی من گئجه گون اوزلو یارین،
سینه سی گوزگوم اولوب، سئیر جمال ائیله میشم.
ساقی نین زلفونه عشق باغلاماسا عؤمرو اگر،
من بئله درك ائله ییب، بؤیله خیال ائیله میشم.
شهریارا غزل ائتمیش منی جئیران، گؤزلیم،
گؤر غزل ایله نئجه صید غزال ائیله میشم















روحش شاد...
عشق من عاشقتم!
≈≈≈≈≈≈≈≈≈≈≈≈≈≈
پرنسس
     
  
زن

 
*****
صبح اولدی هر طرفدن اوجالدی اذان سسی!
گـــویا گلیــــر ملائـکه لــــردن قــــرآن سسی!!!
بیر سس تاپانمیـــرام اونا بنزه ر، قویون دئییم:
بنزه ر بونا اگـر ائشیدیلسیدی جـــان سسی !!!
سانکی اوشاقلیقیم کیمی ننیمده یاتمیشام ...!
لای لای دئییر منه آنامیـــن مهربـــان سسی !
سـانکی سفرده یم اویادیــرلار کی دور چاتاخ!
زنگ شتر چالیر ، کئچه رک کـــاروان سسی!!!
سانکی چوبان یاییب قوزونی داغدا نی چالیر !
رؤیا دوغـــور قوزی قولاغیندا چوبـــان سسی !!!
جسمیم قوجالسادا هله عشقیم قوجالمیوب
جینگیلده ییـر هله قولاغیمدا جـــوان سسی !
سانکی زمان گوله شدی منی گوپسدی یئره
شعریم یازیم اولوب ییخیلان پهلـــوان سسی !!!
آخیر زماندی بیر قولاق آس عرشی تیتره دیـر ...
ملت لرین هــارای ، مددی ، الامـــان سسی !!!
انسان خـزانی دیر تؤکولور جـان خزه ل کیمی
سازتک خزه ل یاغاندا سیزیلدار خزان سسی !!!
قیرخ ایلدی دوستاغام قالا بیلمز او یاغلی سس ...
یاغ سیز سادا قبـول ائله مندن یــاوان سسی !
من ده سسیم اوجالسا گرک دیر ،یامان دئییم ...
ملت آجیخلی دی اوجـــالیبدی یامـان سسی !!!
دولدور نواره قوی قالا ، بیــر گون ، بـو کؤرپه لر
آلقیشلاسینلا ذوق ایله بیزده ن قالان سسی !
مقناطیس اولسـا سسده چکر ، انقلابــــدا باخ !
آزادلیـق آلــدی سرداریمیــن قهرمــان سسی !
انسان قوجالمیش اولسا ،قولاخلار آغیرلاشار
سانکی یازیق قولاخدا ،گورولدور زمان سسی !
با خ بیر درین سکوته سحر ، هانسی بیر نــوار
ضبــط ایلیـه بیلـــر بئله بیــر جــــاودان سسی ؟
سانجیــر منی بو فیشقا چالانلاردا " شهریـــار " !!!
من نیله ییم کی فیشقـایا بنزه ر ایلان سسی ؟!!!



(صبح شد و از هر سمت ، صدای اذان بلند شد ! گویا که از فرشتگان ، صدای قرآن می آید !!! صدایی مثل آن نمی یابم ، بگذارید بگویم که اگر صدای جان شنیده می شد ، به آن شبیه بود !!!)
(گویا بسان دوران کودکیم که در گاهواره آرمیده ام ، صدای مهربان مادرم برایم لالایی می گوید ! یا اینکه در سفر هستم و بیدارم می کنند که برخیز تا به مقصد برسیم ! زنگ شتر نواخته می شود که کاروان دارد عبور می کند !!!)
(یا اینکه چوپان ، گوسفندان را پراکنده است و در کوه نی می زند و این صدای چوپان در گوش گوسفندان رویا می آفریند !!! اگر جسمم هم پیر شده باشد ، هنوز عشقم پیر نشده است ! و در گوشم هنوز صدای جوانی طنین انداز است !!!)
(یا اینکه زمان با من کشتی گرفته و مرا به زمین کوبیده است ! و شعر و نوشته هایم همانند صدای پهلوان به زمین خورده است !!! آخرالزّمان شده و گوش فرا دهید که فریاد کمک خواهی مردم ، عرش را به لرزه درمی آورد !!!)
(پاییز انسانی است و جان ها همانند برگ پاییزی به زمین می ریزند ! برگ های پاییزی وقتی می ریزند ، پاییز همانند ساز ، ناله سر می دهد ! چهل سال است که زندانی ام و دیگر آن صدای مؤثر باقی نمی ماند ! اگر صدای من بی تأثیر هم باشد ، تو این صدای کم ارزش را از من قبول فرما !!!)
(اگر صدای من هم بلند شود ، باید که فحش بدهم ... مردم گرسنه اند و صدای بد و بیراه بلند شده است !!! این صدا را در نواری ذخیره کنید تا این کودکان ، روزی با شوق تمام به استقبال این صدای از ما به یادگار مانده بروند !!!)
(اگر در صدا جاذبه وجود داشته باشد ، انسان را به سوی خود جلب می کند ! ببینید که در انقلاب ، صدای سردار قهرمان ما ، آزادی را به ارمغان آورد !!! اگر انسان پیر شود ، گوشهایش سنگین می شوند ! و گویا در این گوش بیچاره ، صدای زمان غرّش می کند !!!)
(هنگام سحر ، به این سکوت ژرف بنگر که کدامین نوار میتواند این صدای جاودان را ضبط نماید ؟!!! شهریارا ! این سوت زن ها مرا نیش می زنند ! من چه کنم که صدای مار به صدای سوت شباهت دارد ؟!!!)
     
  
زن

 
تاریم منیم


سیزلاییر احوالیما صبحه قدر تاریم منیم

تکجه تاریم دیر قارا گونلرده غم‌خواریم منیم

چوخ وفالی دوستلاریم واردیر، یامان گون گلجه‌یین

تاردان اوزگه قالماییر یار وفاداریم منیم

یئر توتوب غمخانه ده، قیلدیم فراموش عالمی

من تارین غمخواری اولدوم، تار غم‌خواریم منیم

گوزلریمه هر تبسم سانجیلیر نئشتر کیمی

کیپریگی خنجردی، آه، اول بی وفا یاریم منیم

آسمان آلدی کناریمدان آی اوزلو یاریمی

یاش توکر اولدوز کیمی بو چشم خون‌باریم منیم

ای بو غملی کونلومون تاب و توانی، سویله بیر

عهد و پیمانین نه اولدو، نولدو ایلغاریم منیم

شهریارم گر چی من سوز مولکونون سلطانی‌یم

گوز یاشیمدان باشقا یوخدور در شهواریم منیم
     
  
زن

 
*****

ای که از کلک هنر نقش دل انگیز خدایی

حیف باشد مه من کاین همه از مهر جدایی

گفته بودی جگرم خون نکنی باز کجایی

«من ندانستم از اول که تو بی مهر و وفایی

عهد نابستن از آن به که ببندی و نپایی»

مدعی طعنه زند در غم عشق تو زیادم

وین نداند که من از بهر عشق تو زادم

نغمه‌ی بلبل شیراز نرفته است زیادم

«دوستان عیب کنندم که چرا دل بتو دادم

باید اول بتو گفتن که چنین خوب چرایی»

تیر را قوت پرهیز نباشد ز نشانه

مرغ مسکین چه کند گر نرود از پی دانه

پای عشاق نتوان بست به افسون و فسانه

«‌ای که گفتی مرو اندر پی خوبان زمانه

ما کجائیم در این بهر تفکر تو کجایی»

تا فکندم بسر کوی وفا رخت اقامت

عمر، بی‌دوست ندامت شد و با دوست غرامت

سر و جان و زر و جاهم همه گو، رو به سلامت

«عشق و درویشی و انگشت نمایی و ملامت

همه سهل است تحمل نکنم بار جدایی»

درد بیمار نپرسند به شهر تو طبیبان

کس درین شهر ندارد سر تیمار غریبان

نتوان گفت غم از بیم رقیبان به حبیبان

«حلقه بر در نتوانم زدن از بیم رقیبان

این توانم که بیایم سر کویت بگدایی»

گِرد گلزارِ رخ تست غبار خط ریحان

چون نگارین خطِ تذهیب به دیباچه قرآن

ای لبت آیت رحمت دهنت نفطه ایمان

«آن نه خال است و زنخدان و سر زلف پریشان

که دل اهل نظر برد که سریست خدایی»

هر شب هجر بر آنم که اگر وصل بجویم

همه چون نی به فغان آیم و چون چنگ بمویم

لیک مدهوش شوم چون سر زلف تو ببویم

«گفته بودم چو بیایی غم دل با تو بگویم

چه بگویم که غم از دل برود چون تو بیایی»

چرخ امشب که به کام دل ما خواسته گشتن

دامنِ وصل تو نتوان برقیبان تو هشتن

نتوان از تو برای دل همسایه گذشتن

«شمع را باید از این خانه برون بردن و کشتن

تا که همسایه نداند که تو در خانه‌ی مایی»

سعدی این گفت و شد از گفتهِ خود باز پشیمان

که مریض تب عشق تو هدر گوید و هذیان

به شب تیره نهفتن نتوان ماه درخشان

«کشتن شمع چه حاجت بود از بیم رقیبان

پرتو روی تو گوید که تو در خانه‌ی مایی»

نرگس مست تو مستوری مردم نگزیند

دست گلچین نرسد تا گلی از شاخ تو چیند

جلوه کن جلوه که خورشید به خلوت ننشیند

«پرده بردار که بیگانه خود آن روی نه بیند

تو بزرگی و در آئینه‌ی کوچک ننمایی»

نازم آن سر که چو گیسوی تو در پای تو ریزد

نازم آن پای که از کوی وفای تو نخیزد

شهریار آن نه که با لشکر عشق تو ستیزد

«سعدی آن نیست که هرگز ز کمند تو گریزد

که بدانست که در بند تو خوشتر ز رهایی»

تضمین شعری از سعدی توسط استاد شهریار
     
  
زن

 
استاد شهریارین غزلینن مخمس یازمیش
مخمس خاطرات بهجت آباد ( شهریار )


گوز گو کیمی گوزلر تیکیلیب يـولـلارا سـاري

يـئللــرده اســيـب گئــدي ، فـقـط قـالــدي غــبـاري

بيـر كـس ده تـاپيلـماز ائـلـيـه گوزلـري يـاري

« اولـدوز سـاياراق گوزلـه مـيشم هر گئجـه يـاري

گئج گلمده دي يار يئنه اولموش گئجه ياري »


يـازديـم بازي يـازلاره دئديـم يئللـرووي اس

سس گلدي كي آرتيغ دئمه سوز كس سسـووي كس

آرزی كيميـن اولموش منه ايندي گئچه بير كس

« گوزلـر آسيـلي يـوخ نـه قـارالتـي نـه ده بير سس

باتميش قولاغيم ، گور نه دوشورمكده دي داري »


منـده قـاراگون عمـريمي قويـدوم ديه سن هن

يـوخ اينـدي گئـديـركـن مـنيـده اولـديـره سـن سـن

شـايد خبريـم يوخ كـي اولوبسان منه دوشمن

« يـاتمـيش هامـي بيـر آلاه اويـاقديـر داهـا بيـر من

مندن آشاغي كيمسه يوخ ، اوندان دا يوخاري »


آرتيـغ منـي غـم ، غصه لـرين اوسـتونه ييخما

يــوخ منـده داهـا جـان ، قـارا گوز جـانيمـي سيخمـا

مـنـده دئـيـرم گوزلـريـمـه بيـرجـه داريـخمـا

« دان اولدوزي ايستر چيخـا ، گوز يالواري چيخمـا

او چيخماسادا ، اولدوزومون يوخدي چيخاري »



سنـدن سـورا غملر گولـي كي سولمياجاقميش

عاشـيـق سازيـنـا غـمـلـي نـوا دولـمـيـاجـاقـمـيـش

اولـدوز منـه خاطيـر بـاشينـي يـولمياجاقميش

« عشـقيـن كـي قـراريـنـدا وفـا اولمـيـاجـاقـمـيـش

بيلمم كي طبيعت نيه قويموش بو قراري؟»


داغ مشعلي اوتلاندي سحر سويلـه دي : دورما

كوشـان اوجـاقي يـانـدي سـحر سـويله دي : دورما

هر كيمسه مني قاندي سحر سويله دي : دورما

« ريشخنـديـله قيـرجـانـدي سحر سويله دي : دورما

جان قورخوسي وار عشقين ، اوتوزدون بو قماري »


وقتـي يـئتيشـيـب گوزلـريــم آيري قالا ائلـدن

مـجـنـون كـيمـي كـوشـانـدا گئنـه آه چـكــه بئـلـدن

مـنـده كـي تـوتـا بـيلميجـم سارامـي سئـلـدن

« اولـدوم قـره گون ، آيـريـلالي او سـاري تـئـلـدن

بونجا قره گونلردي ايدن رنگيمي ساري »


چاتدي سحر آما گوزومون وقتي قوتولدي

دا گوزده مگـيـن فـايـداسـي يـوخ گوز كـي توتولدي

گون ده باش آچيب سققه ليمه باخديجا گولدي

« سانكي خوروزون سون باني خنجردي سوخولدي

سينمده اورك وارسا كسيب قيردي داماري »
     
  
مرد

 
*****

بیداد رفت لاله بر باد رفته را
یا رب خزان چه بود بهار شکفته را

هر لاله ای که از دل این خاکدان دمید
نو کرد داغ ماتم یاران رفته را

جز در صفای اشک دلم وا نمی شود
باران به دامن است هوای گرفته را

وای ای مه دو هفته چه جای محاق بود
آخر محاق نیست که ماه دو هفته را

برخیز لاله بند گلوبند خود بتاب
آورده ام به دیده گهرهای سفته را

ای کاش ناله های چو من بلبلی حزین
بیدار کردی آن گل در خاک خفته را

گر سوزد استخوان جوانان شگفت نیست
تب موم سازد آهن و پولاد تفته را

یارب چها به سینه این خاکدان در است
کس نیست واقف اینهمه راز نهفته را

راه عدم نرفت کس از رهروان خاک
چون رفت خواهی اینهمه راه نرفته را

لب دوخت هر کرا که بدو راز گفت دهر
تا باز نشنود ز کس این راز گفته را

لعلی نسفت کلک در افشان شهریار
در رشته چون کشم در و لعل نسفته را
     
  
مرد

 
*****

شب به هم درشکند زلف چلیپائی را
صبحدم سردهد انفاس مسیحائی را

گر از آن طور تجلی به چراغی برسی
موسی دل طلب و سینه سینائی را

گر به آئینه سیماب سحر رشک بری
اشک سیمین طلبی آینه سیمائی را

رنگ رؤیا زده ام بر افق دیده و دل
تا تماشا کنم آن شاهد رؤیائی را

از نسیم سحر آموختم و شعله شمع
رسم شوریدگی و شیوه شیدائی را

جان چه باشد که به بازار تو آرد عاشق
قیمت ارزان نکنی گوهر زیبائی را

طوطیم گوئی از آن قند لب آموخت سخن
که به دل آب کند شکر گویائی را

دل به هجران تو عمریست شکیباست ولی
بار پیری شکند پشت شکیبائی را

شب به مهتاب رخت بلبل و پروانه وگل
شمع بزم چمنند انجمن آرائی را

صبح سرمی کشد از پشت درختان خورشید
تا تماشا کند این بزم تماشائی را

جمع کن لشکر توفیق که تسخیر کنی
شهریارا قرق عزلت و تنهائی را
     
  
مرد

 
*****

صدای سوز دل شهریار و ساز حبیب
چه دولتی است به زندانیان خاک نصیب

به هم رسیده در این خاکدان ترانه و شعر
چو در ولایت غربت دو همزبان غریب

روان دهد به سر انگشت دلنواز به ساز
که نبض مرده جهد چون مسیح بود طبیب

صفای باغچه قلهک است و از توچال
نسیم همره بوی قرنفل آید و طیب

به گرد آیه توحید گل صحیفه باغ
ز سبزه چون خط زنگار شاهدان تذهیب

دو شاهدند بهشتی بسوی ما نگران
به لعل و گونه گلگون بهشت لاله و سیب

چو دو فرشته الهام شعر و موسیقی
روان ما شود از هر نگاهشان تهذیب

مگر فروشده از بارگاه یزدانند
که بزم ما مرسادش ز اهرمن آسیب

صفای مجلس انس است شهریارا باش
که تا حبیب به ما ننگرد به چشم رقیب
     
  
مرد

 
*****

ای چشم خمارین که کشد سرمه خوابت
وی جام بلورین که خورد باده نابت

خواهم همه شب خلق به نالیدن شبگیر
از خواب برآرم که نبینند به خوابت

ای شمع که با شعله دل غرقه به اشگی
یارب توچه آتش که بشویند به آبت

ای کاخ همایون که در اقلیم عقابی
یارب نفتد ولوله وای غرابت

در پیچ و خم و تابم از آن زلف خدا را
ای زلف که داد اینهمه پیچ و خم و تابت

عکسی به خلایق فکن ای نقش حقایق
تا چند بخوانیم به اوراق کتابت

ای پیر خرابات چه افتاده که دیریست
در کنج خرابات نبینند خرابت

دیدی که چه غافل گذرد قافله عمر
بگذاشت به شب خوابت و بگذشت شبابت

آهسته که اشگی به وداعت بفشانیم
ای عمر که سیلت ببرد چیست شتابت

ای مطرب عشاق که در کون و مکان نیست
شوری بجز از غلغله چنگ و ربابت

در دیر و حرم زخمه سنتور عبادت
حاجی به حجازت زد و راهب به رهابت

ای آه پر افشان به سوی عرش الهی
خواهم که به گردی نرسد تیر شهابت

شهریست بهم یار و من یک تنه تنها
ای دل به تو باکی نه که پاکست حسابت
     
  
صفحه  صفحه 16 از 39:  « پیشین  1  ...  15  16  17  ...  38  39  پسین » 
شعر و ادبیات

زندگينامه و اشعار استاد شهريار

رنگ ها List Insert YouTube video   

 ?

برای دسترسی به این قسمت میبایست عضو انجمن شوید. درصورتیکه هم اکنون عضو انجمن هستید با استفاده از نام کاربری و کلمه عبور وارد انجمن شوید. در صورتیکه عضو نیستید با استفاده از این قسمت عضو شوید.

 

 
DMCA/Report Abuse (گزارش)  |  News  |  Rules  |  How To  |  FAQ  |  Moderator List  |  Sexy Pictures Archive  |  Adult Forums  |  Advertise on Looti
↑ بالا
Copyright © 2009-2024 Looti.net. Looti Forums is not responsible for the content of external sites

RTA