انجمن لوتی: عکس سکسی جدید، فیلم سکسی جدید، داستان سکسی
شعر و ادبیات
  
صفحه  صفحه 20 از 39:  « پیشین  1  ...  19  20  21  ...  38  39  پسین »

زندگينامه و اشعار استاد شهريار


مرد

 
*****

روشنانی که به تاریکی شب گردانند
شمع در پرده و پروانه سر گردانند

خود بده درس محبت که ادیبان خرد
همه در مکتب توحید تو شاگردانند

تو به دل هستی و این قوم به گل می جویند
تو به جانستی و این جمع جهانگردانند

عاشقانراست قضا هر چه جهانراست بلا
نازم این قوم بلاکش که بلاگردانند

اهل دردی که زبان دل من داند نیست
دردمندم من و یاران همه بی دردانند

بهر نان بر در ارباب نعیم دنیا
مرو ای مرد که این طایفه نامردانند

آتشی هست که سرگرمی اهل دل ازوست
وینهمه بی خبرانند که خون سردانند

چون مس تافته اکسیر فنا یافته اند
عاشقان زر وجودند که رو زردانند

شهریارا مفشان گوهر طبع علوی
کاین بهائم نه بهای در و گوهردانند
هله
     
  
مرد

 
*****

سبوکشان که به ظلمات عشق خضر رهند
ز جوی آب بقا هم به چابکی بجهند

جلا و جوهر این بوالعجب گدایان بین
که جلوه گاه جلال و جمال پادشهند

برون رو از خود و آنگه درون میکده آی
که خرقه ها همه اینجا به رهن بادهنهند

کلاه بفکن و بر خاک نه سر نخوت
که مهر و ماه بر این در سران بی کلهند

چه چاره ده مه برج شرف به خانه ماست
که از شعاع و شفق رشگ ماه چاردهند

چه فر بخت بلندی است با مه و خورشید
که پاسبان در این بلند بارگهند

تو شهریار دراین هفتخوان تهمتن باش
که دیو نفس حرون است و راهبان نرهند
هله
     
  
مرد

 
*****

شبها به کنج خلوتم آواز می دهند
کای خفته گنج خلوتیان باز می دهند

گوئی به ارغنون مناجاتیان صبح
از بارگاه حافظم آواز می دهند

وصل است رشته سخنم با جهان راز
زان در سخن نصیبه ام از راز می دهند

وقتی همای شوق مرا هم فرشتگان
تا آشیان قدس تو پرواز می دهند

ساز سماع زهره در آغوش طبع تست
خوش خاکیان که گوش به این ساز می دهند

آنجاکه دم زند ز تجلی جمال یار
فرصت به آبگینه غماز می دهند

سازش به هر سری نکند تاج افتخار
آزادگی به سرو سرافراز می دهند

ما را رسد مدیحه حافظ که وصف گل
با بلبلان قافیه پرداز می دهند

آنجاکه ریزه کاری سبک بدیع تست
ما را به مکتب قلم انداز می دهند

دیوان تست یا که پس از کشتگان جنگ
رختی به خانواده پسر باز می دهند

هرگز به ناز سرمه فروشش نیاز نیست
نرگس که از خم ازلش ناز می دهند

بار دمه و ستاره در ایوان شهریار
کامشب صلا به حافظ شیراز می دهند
هله
     
  
زن

 
*****

تا که از طارم میخانه نشان خواهد بود
طاق ابروی توام قبله جان خواهد بود

سرکشان را چو به صاف سرخم دستی نیست
سر ما خاک در دردکشان خواهد بود

پیش از آنی که پر از خاک شود کاسه چشم
چشم ما در پی خوبان جهان خواهد بود

تا جهان باقی و آئین محبت باقی است
شعر حافظ همه جا ورد زبان خواهد بود

هر که از جوی خرابات نخورد آب حیات
گر گل باغ بهشت است خزان خواهد بود

حافظا چشمه اشراق تو جاویدانی است
تا ابد آب از این چشمه روان خواهد بود

صحبت پیر خرابات تو دریافته ام
روحم از صحبت این پیر جوان خواهد بود

هر کجا زمزمه عشق و همای شوقی است
به هواداری آن سرو روان خواهد بود

تا چراگاه فلک هست و غزالان نجوم
دختر ماه بر این گله شبان خواهد بود

زنده با یاد سر زلف تو جان خواهم کرد
تا نسیم سحری مشک فشان خواهد بود

ای سکندر تو به ظلمات ابد جان بسپار
عمر جاوید نصیب دگران خواهد بود

شهریارا به گدایی در میکده ناز
که دلت محرم اسرار نهان خواهد بود
هر شب دلم بهانه ی تـــو را ، هیچ ... بگذریم ...
امشب دلم دوباره تـــو را ... ، هیــچ ... بگذریم ...
     
  
زن

 
*****

یاد آن که جز به روی منش دیده وانبود
وان سست عهد جز سری از ماسوا نبود

امروز در میانه کدورت نهاده پای
آن روز در میان من و دوست جانبود

کس دل نمی دهد به حبیبی که بی وفاست
اول حبیب من به خدا بی وفا نبود

دل با امید وصل به جان خواست درد عشق
آن روز درد عشق چنین بی دوا نبود

تا آشنای ما سر بیگانگان نداشت
غم با دل رمیده ما آشنا نبود

از من گذشت و من هم از او بگذرم ولی
با چون منی بغیر محبت روا نبود

گر نای دل نبود و دم آه سرد ما
بازار شوق و گرمی شور و نوا نبود

سوزی نداشت شعر دل انگیز شهریار
گر همره ترانه ساز صبا نبود
هر شب دلم بهانه ی تـــو را ، هیچ ... بگذریم ...
امشب دلم دوباره تـــو را ... ، هیــچ ... بگذریم ...
     
  
زن

 
*****

اشکش چکید و دیگرش آن آبرو نبود
از آب رفته هیچ نشانی به جو نبود

مژگان کشید رشته به سوزن ولی چه سود
دیگر به چاک سینه مجال رفو نبود

دیگر شکسته بود دل و در میان ما
صحبت بجز حکایت سنگ و سبو نبود

او بود در مقابل چشم ترم ولی
آوخ که پیش چشم دلم دیگر او نبود

حیف از نثار گوهر اشک ای عروس بخت
با روی زشت زیور گوهر نکو نبود

اشکش نمی‌مکیدم و بیمار عشق را
جز بغض شربت دگری در گلو نبود

آلوده بود دامن پاک و به رغم عشق
با اشک نیز دست و دل شستشو نبود

از گفتگو و یاد جفا کردنم چه سود
او بود بی‌وفا و در این گفتگو نبود

ماهی که مهربان نشد از یاد رفتنی است
عطری نماند از گل رنگین که بو نبود

آزادگان به عشق خیانت نمی کنند
او را خصال مردم آزاده خو نبود

چون عشق و آرزو به دلم مرد شهریار
جز مردنم به ماتم عشق آرزو نبود
هر شب دلم بهانه ی تـــو را ، هیچ ... بگذریم ...
امشب دلم دوباره تـــو را ... ، هیــچ ... بگذریم ...
     
  
زن

 
*****

گربه پیرانه سرم بخت جوانی به سر آید
از در آشتیم آن مه بی مهر درآید

آمد از تاب و تبم جان به لب ای کاش که جانان
با دم عیسویم ایندم آخر به سر آید

خوابم آشفت و چنان بود که با شاهد مهتاب
به تماشای من از روزنه کلبه درآید

دلکش آن چهره که چون لاله بر افروخته از شرم
بار دیگر به سراغ من خونین جگر آید

سرو من گل بنوازد دل پروانه و بلبل
گر تو هم یادت ازین قمری بی‌بال و پرآید

شمع لرزان شبانگاهم و جانم به سر دست
تا نسیم سحرم بال و پرافشان ببرآید

رود از دیده چو با یادمنش اشک ندامت
لاله از خاکم و از کالبدم ناله برآید

شهریارا گله از گیسوی یار اینهمه بگذار
کاخر آن قصه به پایان رسد این غصه سرآید
هر شب دلم بهانه ی تـــو را ، هیچ ... بگذریم ...
امشب دلم دوباره تـــو را ... ، هیــچ ... بگذریم ...
     
  
مرد

 
*****

تا دهن بسته ام از نوش لبان میبرم آزار
من اگر روزه بگیرم رطب آید سر بازار

تا بهار است دری از قفس من نگشاید
وقتی این در بگشاید که گلی نیست به گلزار

هرگز این دور گل و لاله نمی خواستم از بخت
که حریفان همه زار از من و من از همه بیزار

هر دم از سینه این خاک دلی زار بنالد
که گلی بودم و بازیچه گلچین دل آزار

گل بجوشید و گلابش همه خیس عرق شرم
که به یک خنده طفلانه چه بود آن همه آزار

چشم نرگس نگرانست ولی داغ شقایق
چشم خونین شفق بیند و ابر مه آزار

ابر از آن بر سر گلهای چمن زار بگرید
که خزان بیند و آشفتن گلهای چمن زار

شهریارست و همین شیوه شیدایی بلبل
بگذارید بگرید بهوای گل خود زار
هله
     
  
مرد

 
*****

فرخا از تو دلم ساخته با یاد هنوز
خبر از کوی تو می آوردم باد هنوز

در جوانی همه با یاد تو دلخوش بودم
پیرم و از تو همان ساخته با یاد هنوز

دارم آن حجب جوانی که زبانبند منست
لب همه خامشیم دل همه فریاد هنوز

فرخ خاطر من خاطره شهر شماست
خود غم آبادم و خاطر فرح آباد هنوز

دوری از بزم تو عمریست که حرمان منست
زدم و میزنم از دست غمت داد هنوز

با منت سایه کم از گلشن آزادی چیست
می برم شکوه ات ای سرو به شمشاد هنوز

یاد گلچین معانی و نوید و گلشن
نوشخواری بود و نعشه معتاد هنوز

بیست سال است بهار از سرما رفته ولی
من همان ماتمیم در غم استاد هنوز

صید خونین خزیده به شکاف سنگم
که نفس در نفسم با سگ صیاد هنوز

شهریار از تو و هفتاد تو دلشاد ولی
خود به شصت است و ندیده است دل شادهنوز
هله
     
  
زن

 
*****

به تودیع توجان میخواهد از تن شد جدا حافظ
به جان کندن وداعت می کنم حافظ خداحافظ

ثنا خوان توام تا زنده ام اما یقین دارم
که حق چون تو استادی نخواهد شد ادا حافظ

من از اول که با خوناب اشک دل وضو کردم
نماز عشق را هم با تو کردم اقتدا حافظ

تو صاحب خرمنی و من گدایی خوشه چین اما
به انعام تو شایستن نه حد هر گدا حافظ

بروی سنگ قبر تو نهادم سینه ای سنگین
دو دل با هم سخن گفتند بی صوت و صدا حافظ

در اینجا جامه شوقی قبا کردن نه درویشی است
تهی کن خرقه ام از تن که جان باید فدا حافظ

تو عشق پاکی و پیوند حسن جاودان داری
نه حسنت انتها دارد نه عشقت ابتدا حافظ

مگر دل می‌کنم از تو بیا مهمان به راه انداز
که با حسرت وداعت می کنم حافظ خداحافظ
هر شب دلم بهانه ی تـــو را ، هیچ ... بگذریم ...
امشب دلم دوباره تـــو را ... ، هیــچ ... بگذریم ...
     
  
صفحه  صفحه 20 از 39:  « پیشین  1  ...  19  20  21  ...  38  39  پسین » 
شعر و ادبیات

زندگينامه و اشعار استاد شهريار

رنگ ها List Insert YouTube video   

 ?

برای دسترسی به این قسمت میبایست عضو انجمن شوید. درصورتیکه هم اکنون عضو انجمن هستید با استفاده از نام کاربری و کلمه عبور وارد انجمن شوید. در صورتیکه عضو نیستید با استفاده از این قسمت عضو شوید.

 

 
DMCA/Report Abuse (گزارش)  |  News  |  Rules  |  How To  |  FAQ  |  Moderator List  |  Sexy Pictures Archive  |  Adult Forums  |  Advertise on Looti
↑ بالا
Copyright © 2009-2024 Looti.net. Looti Forums is not responsible for the content of external sites

RTA