انجمن لوتی: عکس سکسی جدید، فیلم سکسی جدید، داستان سکسی
شعر و ادبیات
  
صفحه  صفحه 24 از 39:  « پیشین  1  ...  23  24  25  ...  38  39  پسین »

زندگينامه و اشعار استاد شهريار


مرد

 
*****

کس نیست در این گوشه فراموشتر از من
وز گوشه نشینان توخاموشتر از من

هر کس به خیالیست هم آغوش و کسی نیست
ای گل به خیال تو هم آغوشتر از من

می نوشد از آن لعل شفقگون همه آفاق
اما که در این میکده غم نوشتر از من

افتاده جهانی همه مدهوش تو لیکن
افتاده تر از من نه و مدهوشتر از من

بی ماه رخ تو شب من هست سیه پوش
اما شب من هم نه سیه پوشتر از من

گفتی تو نه گوشی که سخن گویمت از عشق
ای نادره گفتار کجا گوشتر از من

بیژن تر از آنم که بچاهم کنی ای ترک
خونم بفشان کیست سیاوشتر از من

با لعل تو گفتم که علاجم لب نوش است
بشکفت که یارب چه لبی نوشتر از من

آخر چه گلابی است به از اشک من ای گل
دیگی نه در این بادیه پرجوشتر از من
هله
     
  
مرد

 
*****

تیره گون شد کوکب بخت همایون فال من
واژگون گشت از سپهر واژگون اقبال من

خنده بیگانگان دیدم نگفتم درد دل
آشنایا با تو گویم گریه دارد حال من

با تو بودم ای پری روزی که عقل از من گریخت
گر تو هم از من گریزی وای بر احوال من

روزگار اینسان که خواهد بی کس و تنها مرا
سایه هم ترسم نیاید دیگر از دنبال من

قمری بی آشیانم بر لب بام وفا
دانه و آبم ندادی مشکن آخر بال من

بازگرداندم عنان عمر با خیل خیال
خاطرات کودکی آمد به استقبال من

خرد و زیبا بودی و زلف پریشان تو بود
از کتاب عشق اوراق سیاه فال من

ای صبا گر دیدی آن مجموعه گل را بگو
خوش پراکندی ز هم شیرازه آمال من

کار و کوشش را حوالت گر بود با کارساز
شهریارا حل مشکلها کند حلال من
هله
     
  
مرد

 
*****

این همه جلوه و در پرده نهانی گل من
وین همه پرده و از جلوه عیانی گل من

آن تجلی که به عشق است و جلالست و جمال
و آن ندانیم که خود چیست تو آنی گل من

از صلای ازلی تا به سکوت ابدی
یک دهن وصف تو هر دل به زبانی گل من

اشک من نامه نویس است وبجز قاصد راه
نیست در کوی توام نامه رسانی گل من

گاه به مهر عروسان بهاری مه من
گاه با قهر عبوسان خزانی گل من

همره همهمه گله و همپای سکوت
همدم زمزمه نای شبانی گل من

دم خورشید و نم ابری و با قوس قزح
شهسواری و به رنگینه کمانی گل من

گه همه آشتی و گه همه جنگی شه من
گه به خونم خط و گه خط امانی گل من

سر سوداگریت با سر سودایی ماست
وه که سرمایه هر سود و زیانی گل من

طرح و تصویر مکانی و به رنگ آمیزی
طرفه پیچیده به طومار زمانی گل من

شهریار این همه کوشد به بیان تو ولی
چه به از عمق سکوت تو بیانی گل من
هله
     
  
مرد

 
*****

باز شد روزنی از گلشن شیراز به من
میکشد نرگس و نارنج سری باز به من

سروناز ارم از دور به من کرد سلام
جای آن را که چنان سرو کند ناز به من

افق طالع من طلعت باباکوهی است
کو فروتابد از آن کوه سرافراز به من

بانی کلک فریدون به قطار از شیراز
بار زد قافله شکر اهواز به من

با سر نامه گشودم در گنجینه راز
که هم از خواجه گشوده است در راز به من

شمعی از شیخ شکفته است شبستان افروز
گر چه پروانه دهد رخصت پرواز به من

شور عشقی که نهفته است در این ساز غزل
عشوه ها می دهد از پرده شهناز بهمن

دل به کنج قفس از حسرت پروازم سوخت
گو هم آواز چمن کم دهد آواز به من
هله
     
  
مرد

 
*****

یادم نکرد و شاد حریفی که یاد از او
یادش بخیر گرچه دلم نیست شاد از او

با حق صحبت من و عهد قدیم خویش
یادم نکرد یار قدیمی که یاد از او

دلشاد باد آن که دلم شاد از اونگشت
وان گل که یاد من نکند یاد باد ازاو

حال دلم حواله به دیوان خواجه باد
یار آن زمان که خواسته فال مراد از او

من با روان خواجه از او شکوه میکنم
تا داد من مگر بستد اوستاد از او

آن برق آه ماست که پرتو کنند وام
روشنگران کوکبه بامداد از او

یاد آن زمان که گر بدو ابرو زدیی گره
از کار بسته هم گرهی میگشاد از او

شرم از کمند طره او داشت شهریار
روزی که سر به کوه و بیابان نهاد از او
هله
     
  
مرد

 
*****

ای آفتاب هاله ای از روی ماه تو
مه برلب افق لبه ای از کلاه تو

لرزنده چون کواکب گاه سپیده دم
شمع شبی سیاهم و چشمم به راه تو

کی میرسی به پرچم خونین چون شفق
خورشید و مه سری به سنان سپاه تو

ای دل فریب جادوی مهتاب شب مخور
زلفش کشیده نقشه روز سیاه تو

شاها به خاکپای تو گل ها شکفته اند
ما هم یکی شکسته و مسکین گیاه تو

من روی دل به کعبه کوی تو داشتم
کآمد ندای غیب که این است راه تو

یک نوک پا به چادر چوپانیم بیا
کز دستچین لاله کنم تکیه گاه تو

آئینه سازمت همه چشمه سارها
وز چشم آهوان بنوازم نگاه تو

بعد از نوای خواجه شیراز شهریار
دل بسته ام به ناله سیم سه گاه تو
هله
     
  
مرد

 
*****

سایه جان رفتنی استیم بمانیم که چه
زنده باشیم و همه روضه بخوانیم که چه

درس این زندگی از بهر ندانستن ماست
این همه درس بخوانیم و ندانیم که چه

خود رسیدیم به جان نعش عزیزی هر روز
دوش گیریم و به خاکش برسانیم که چه

آری این زهر هلاهل به تشخص هر روز
بچشیم و به عزیزان بچشانیم که چه

دور سر هلهله و هاله شاهین اجل
ما به سرگیجه کبوتر بپرانیم که چه

کشتی ای را که پی غرق شدن ساخته اند
هی به جان کندن از این ورطه برانیم که چه

بدتر از خواستن این لطمه نتوانستن
هی بخواهیم و رسیدن نتوانیم که چه

ما طلسمی که قضا بسته ندانیم شکست
کاسه و کوزه سر هم بشکانیم که چه

گر رهایی است برای همه خواهید ازغرق
ورنه تنها خودی از لجه رهانیم که چه

ما که در خانه ایمان خدا ننشستیم
کفر ابلیس به کرسی بنشانیم که چه

مرگ یک بار مثل دیدم و شیون یک بار
این قدر پای تعلل بکشانیم که چه

شهریارا دگران فاتحه از ما خوانند
ما همه از دگران فاتحه خوانیم که چه
هله
     
  
مرد

 
*****

نوشتم این غزل نغز با سواد دو دیده
که بلکه رام غزل گردی ای غزال رمیده

سیاهی شب هجر و امید صبح سعادت
سپید کرد مرا دیده تا دمید سپیده

ندیده خیر جوانی غم تو کرد مرا پیر
برو که پیر شوی ای جوان خیر ندیده

به اشک شوق رساندم ترا به این قد و اکنون
به دیگران رسدت میوه ای نهال رسیده

ز ماه شرح ملال تو پرسم ای مه بی مهر
شبی که ماه نماید ملول و رنگ پریده

بهار من تو هم از بلبلی حکایت من پرس
که از خزان گلشن خارها به دیده خلیده

به گردباد هم از من گرفته آتش شوقی
که خاک غم به سر افشان به کوه و دشت دویده

هوای پیرهن چاک آن پری است که ما را
کشد به حلقه دیوانگان جامه دریده

فلک به موی سپید و تن تکیده مرا خواست
که دوک و پنبه برازد به زال پشت خمیده

خبر ز داغ دل شهریار می شوی اما
در آن زمان که ز خاکش هزار لاله دمیده
هله
     
  
مرد

 
*****

کار گل زار شود گر تو به گلزار آئی
نرخ یوسف شکند چون تو به بازار آئی

ماه در ابر رود چون تو برآئی لب بام
گل کم از خار شود چون تو به گلزارآئی

شانه زد زلف جوانان چمن باد بهار
تا تو پیرانه سر ای دل به سر کار آئی

ای بت لشگری ای شاه من و ماه سپاه
سپر انداخته ام هرچه به پیکار آئی

روز روشن به خود از عشق تو کردم شب تار
به امیدی که توام شمع شب تار آئی

چشم دارم که تو با نرگس خواب آلوده
در دل شب به سراغ من بیدار آئی

مرده ها زنده کنی گر به صلیب سر زلف
عیسی من به دم مسجد سردار آئی

عمری از جان بپرستم شب بیماری را
گر تو یک شب به پرستاری بیمار آئی

ای که اندیشه ات از حال گرفتاران نیست
باری اندیشه از آن کن که گرفتار آئی

با چنین دلکشی ای خاطره یار قدیم
حیفم آید که تو در خاطر اغیار آئی

لاله از خاک جوانان بدرآمد که تو هم
شهریارا به سر تربت شهیار آیی
هله
     
  
مرد

 
*****

ای ماه شب دریا ای چشمه زیبائی
یک چشمه و صد دریا فری و فریبائی

من زشتم و زندانی اما مه رخشنده
در پرده نه زیبنده است با آنهمه زیبائی

افلاک چراغان کن کآفاق همه چشمند
غوغای شبابست و آشوب تماشائی

سیمای تو روحانی در آینه دریاست
ارزانی دریا باد این آینه سیمائی

زرکوب کواکب راخال رخ دریا کن
بنگار چو میناگر این صفحه مینائی

با چنگ خدایان خیز آشفته و شورانگیز
ای زهره شهر آشوب ای شهره به شیدائی

چنگ ابدیت را بر ساز مسیحا زن
گو در نوسان آید ناقوس کلیسائی

چون خواجه تن تنها با سوز تو دمسازم
ای پادشه خوبان داد از غم تنهایی
هله
     
  
صفحه  صفحه 24 از 39:  « پیشین  1  ...  23  24  25  ...  38  39  پسین » 
شعر و ادبیات

زندگينامه و اشعار استاد شهريار

رنگ ها List Insert YouTube video   

 ?

برای دسترسی به این قسمت میبایست عضو انجمن شوید. درصورتیکه هم اکنون عضو انجمن هستید با استفاده از نام کاربری و کلمه عبور وارد انجمن شوید. در صورتیکه عضو نیستید با استفاده از این قسمت عضو شوید.

 

 
DMCA/Report Abuse (گزارش)  |  News  |  Rules  |  How To  |  FAQ  |  Moderator List  |  Sexy Pictures Archive  |  Adult Forums  |  Advertise on Looti
↑ بالا
Copyright © 2009-2024 Looti.net. Looti Forums is not responsible for the content of external sites

RTA