انجمن لوتی: عکس سکسی جدید، فیلم سکسی جدید، داستان سکسی
شعر و ادبیات
  
صفحه  صفحه 5 از 71:  « پیشین  1  2  3  4  5  6  ...  71  پسین »

Vahshi Bafqi | وحشی بافقی


مرد

 
~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~ «غزل شماره ۳۷»

در ره پر خطر عشق بتان بیم سر است
بر حذر باش در این راه که سر در خطر است

پیش از آنروز که میرم جگرم را بشکاف
تا ببینی که چه خونها ز توام در جگر است

چه کنم با دل خودکام بلا دوست که او
میرود بیشتر آنجا که بلا بی‌سپر است

شمع سرگرم به تاج سرخویش است چرا
با چنین زندگیی کز سر شب تا سحر است

چند گویند به وحشی که نهان کن غم خویش
از که پوشد غم خود چون همه کس را خبر است

~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~
هی زمان داره میره
منم یه پسر جوون که حسابی پیره
یه عاشق که از عشقش سیره
__________________
alinumber7
     
  
مرد

 
~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~ «غزل شماره ۳۸»

بازم از نو خم ابروی کسی در نظر است
سلخ ماه دگر و غرهٔ ماه دگر است

آنکه در باغ دلم ریشه فرو برده ز نو
گرچه نوخیز نهالیست ، سراپا ثمر است

توتی ما که به غیر از قفس تنگ ندید
این زمان بال فشان بر سر تنگ شکر است

بشتابید و به مجروح کهن مژده برید
که طبیب آمد و در چارهٔ ریش جگر است

آنکه بیند همه عیبم نرسیدست آنجا
که هنرها همه عیب و همه عیبی هنراست

از وفای پسران عشق مرا طالع نیست
ورنه از من که در این شهر وفادارتر است ؟

وحشی عاقبت اندیش از آنسو نروی
که از آن چشم پرآشوب رهی پرخطر است

~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~
هی زمان داره میره
منم یه پسر جوون که حسابی پیره
یه عاشق که از عشقش سیره
__________________
alinumber7
     
  
مرد

 
~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~ «غزل شماره ۳۹»

تا مقصد عشاق رهی دور و دراز است
یک منزل از آن بادیهٔ عشق مجاز است

در عشق اگر بادیه‌ای چند کنی طی
بینی که در این ره چه نشیب و چه فراز است

سد بلعجبی هست همه لازمه عشق
از جمله یکی قصهٔ محمود و ایاز است

عشق است که سر در قدم ناز نهاده
حسن است که می‌گردد و جویای نیاز است

این زاغ عجب چیست که کبک دریش را
رنگینی منقار ز خون دل باز است

این مهرهٔ مومی که دل ماست چه تابد
با برق جنون کاتش یاقوت گداز است

وحشی تو برون مانده‌ای از سعی کم خویش
ورنه در مقصود به روی همه باز است

~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~
هی زمان داره میره
منم یه پسر جوون که حسابی پیره
یه عاشق که از عشقش سیره
__________________
alinumber7
     
  
مرد

 
~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~ «غزل شماره ۴۰»

خوش است بزم ولی پر ز خائن راز است
سخن به رمز بگویم که غیر، غماز است

که بر خزانهٔ این رازهای پنهان زد؟
که قفل تافته افتاده است و در باز است

به اعتماد کس ای غنچه راز دل مگشای
که بلبل تو به زاغ و زغن هم آواز است

نه زخم ماست همین از کمان دشمن و بس
که دوست نیز کمان ساز و ناوک انداز است

زمان قهقههٔ کبک ، خوش دراز کشید
مجال گریهٔ خونین و چنگل باز است

حذر ز وحشت این آستانه کن وحشی
غبار بال بر افشان که وقت پرواز است


~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~
هی زمان داره میره
منم یه پسر جوون که حسابی پیره
یه عاشق که از عشقش سیره
__________________
alinumber7
     
  
مرد

 
~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~ «غزل شماره ۴۱»

عتاب اگر چه همان در مقام خونریز است
ولیک تیغ تغافل نه آنچنان تیز است

دلیریی که دلم کرد و می‌زند در صلح
به اعتماد نگه‌های رغبت آمیز است

مریض طفل مزاجند عاشقان ورنه
علاج رنج تغافل دو روز پرهیز است

شدیم مات به شطرنج غایبانهٔ تو
به ما بخند که خوش بازیت به انگیز است

کنند سلسله در گردنش به زلف تو حشر
دلم که بستهٔ آن طرهٔ دلاویز است

جگر زد آبله وز دیده می‌چکد نمکاب
که بخت شور به ریش جگر نمکریز است

رقیب عزت خود گو مبر که بردر عشق
حریف کوهکنی نیست آنکه پرویز است

به ذوق جستن فرهاد می‌رود گلگون
تو این مبین که عنان بر عنان شبدیز است

شدست دیدهٔ وحشی شکوفه دار و هنوز
در انتظار ثمر زان نهال نوخیز است

~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~
هی زمان داره میره
منم یه پسر جوون که حسابی پیره
یه عاشق که از عشقش سیره
__________________
alinumber7
     
  
مرد

 
~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~ «غزل شماره ۴۲»

طراز سبزهٔ بر گلشن عذار خوش است
معین است که گلشن به نوبهار خوش است

چه خوش بود طرف روی یار از خط سبز
بلی چو سبزه دمد طرف لاله زار خوش است

اگر چه خوش نبود در نظر غبار ولی
گر از خط تو بود در نظر غبار خوش است

به بوی مشک جراحت شود فزون و مرا
جراحت دل از آن خط مشکبار خوش است

به یاد سبزه خطی گشت سبزه کن وحشی
که سبزه سرزده اطراف جویبار خوش است

~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~
هی زمان داره میره
منم یه پسر جوون که حسابی پیره
یه عاشق که از عشقش سیره
__________________
alinumber7
     
  
مرد

 
~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~ «غزل شماره ۴۳»

خوار می‌کن ، زار می‌کش، منتت بر جان ماست
خواری ظاهر گواه عزت پنهان ماست

چشم ظاهر بین بر آزار است وای ار بنگرد
این گلستانها که پنهان زیر خارستان ماست

ترک ما کردی و مهر و لطف بیعت با تو کرد
ناز و استغنا ولی هم عهد و هم پیمان ماست

بی رضای ماست سویت آمدن از ما مرنج
این نه جرم ما گناه پای نافرمان ماست

بر وجود ما طلسمی بسته حرمان درت
کانچه غیر از ماست دیوار و در زندان ماست

تلخ داروی است زهر چشم و ترک نوشخند
لیکن آن دردی که ما داریم این درمان ماست

عقل را با عشق و عاشق را به سامان دشمنیست
بی خرد وحشی که در اندیشهٔ سامان ماست

~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~
هی زمان داره میره
منم یه پسر جوون که حسابی پیره
یه عاشق که از عشقش سیره
__________________
alinumber7
     
  
مرد

 
~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~ «غزل شماره ۴۴»

امروز ناز عذر جفاهای رفته خواست
عذری که او نخواست، تبسم ، نهفته خواست

من بندهٔ نگه که به سد شرح و بسط گفت
حرف عنایتی که تبسم، نگفته خواست

از نوک غمزه سفته شد و خوب سفته شد
درهای راز هم که نگاهش نسفته خواست

لطف آمد و تلافی سد ساله می‌کند
خشم ارچه کرد هر چه در این یک دو هفته خواست

بارد به وقت خود همه باران التفات
ابر عنایتی که ریاضی شکفته خواست

دل را نوید کاتش خوی تو پاک سوخت
خار و خسی کش از سر آن کوی رفته خواست

شکر خدا را که مرد به بیداری فراق
وحشی کسی که دیدهٔ بخت تو خفته خواست

~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~
هی زمان داره میره
منم یه پسر جوون که حسابی پیره
یه عاشق که از عشقش سیره
__________________
alinumber7
     
  
مرد

 
~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~ «غزل شماره ۴۵»

یار ما بی رحم یاری بوده است
عشق او با صعب کاری بوده است

لطف او نسبت به من این یک دو سال
گر شماری یک دوباری بوده است

تا به غایت ما هنر پنداشتیم
عاشقی خود عیب و عاری بوده است

لیلی و مجنون به هم می‌بوده‌اند
پیش ازین خوش روزگاری بوده است

می‌شنیدم من که این وحشی کسیست
او عجب بی اعتباری بوده است

~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~
هی زمان داره میره
منم یه پسر جوون که حسابی پیره
یه عاشق که از عشقش سیره
__________________
alinumber7
     
  
مرد

 
~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~ «غزل شماره ۴۶»

ابر است و اعتدال هوای خزانی است
ساقی بیا که وقت می ارغوانی است

در زیر ابر ساغر خورشید شد نهان
روز قدح کشیدن و عیش نهانی است

ساقی بیا و جام می مشکبو بیار
این دم که باد صبح به عنبر فشانی است

می هست و اعتدال هوا هست و سبزه هست
چیزی که نیست صحبت یاران جانی است

یاری به دست‌آر موافق تو وحشیا
کان یار باقی است و خود این جمله فانی است

~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~
هی زمان داره میره
منم یه پسر جوون که حسابی پیره
یه عاشق که از عشقش سیره
__________________
alinumber7
     
  
صفحه  صفحه 5 از 71:  « پیشین  1  2  3  4  5  6  ...  71  پسین » 
شعر و ادبیات

Vahshi Bafqi | وحشی بافقی

رنگ ها List Insert YouTube video   

 ?

برای دسترسی به این قسمت میبایست عضو انجمن شوید. درصورتیکه هم اکنون عضو انجمن هستید با استفاده از نام کاربری و کلمه عبور وارد انجمن شوید. در صورتیکه عضو نیستید با استفاده از این قسمت عضو شوید.

 

 
DMCA/Report Abuse (گزارش)  |  News  |  Rules  |  How To  |  FAQ  |  Moderator List  |  Sexy Pictures Archive  |  Adult Forums  |  Advertise on Looti
↑ بالا
Copyright © 2009-2024 Looti.net. Looti Forums is not responsible for the content of external sites

RTA