پروین اعتصامی پروین اعتصامی+زندگینامه پروین اعتصامی+زندگینامه کامل پروین اعتصامی+بیوگرافی پروین اعتصامی+بیوگرافی کامل پروین اعتصامی+سخنرانی پروین در جشن فارغ التحصیلی+«پروين اعتصامي» و حقوق نسوان+ ديوان اشعار+دیوان اشعار پروین+قصاید+قصاید پروین اعتصامی+تحصیلات پروین اعتصامی+اخلاق پروين اعتصامی+جلوههاى زنانه در شعر پروین اعتصامی+علل مردانه دانستن شعر پروين+مايههاى زنانه در شعر پروين+دانلود دیوان پروین اعتصامی
زندگی نامه رخشندهٔ اعتصامی متخلص به پروین اعتصامی (زاده ۲۵ اسفند ۱۲۸۵ در تبریز - درگذشته ۱۵ فروردین ۱۳۲۰ در تهران) شاعر زن ایرانی است که از او با عنوان «مشهورترین شاعر زن ایران» یاد میشود. پروین از کودکی فارسی، انگلیسی و عربی را نزد پدرش آموخت و از همان کودکی سرودن شعر را آغاز کرد. پدر وی یوسف اعتصامی، از شاعران و مترجمان معاصر ایرانی بود که در شکلگیری زندگی هنری پروین و گرایش وی به سرودن شعر نقش مهمی داشت. پروین اعتصامی از پایهگذاران سبک شعر مناظرهای است و در زمان حیاتش مجموعهای از شعارهایش در قالبهایی مانند مناظره، مثنوی، قطعه و قصیده در قالب دیوان اشعار به چاپ رساند. او مدتی نیز در کتابخانهی دانشسرای عالی، به شغل کتابداری مشغول بود و بعد از آن قبل از دومین نوبت چاپ دیوان اشعارش، بر اثر بیماری حصبه درگذشت و در حرم فاطمه معصومه به خاک سپرده شد.به پاس زحمات فراوان پروین اعتصامی در زمینه شعر معاصر ایران و سبک شعر مناظرهای، روز بیست و پنجم اسفندماه (۱۶ مارس)، روز بزرگداشت پروین اعتصامی شاعر ایرانی نامگذاری شده است. کودکی و خانواده پروین اعتصامی با نام اصلی رخشنده در ۲۵ اسفند ۱۲۸۵ هجری شمسی در تبریز زاده شد. او فرزند یوسف اعتصامی نویسنده و مترجم معاصر ایرانی و اختر اعتصامی ، از شاعران دوره قاجاریه بود.او در سال ۱۲۹۱ در هنگامی که ۶ سال داشت به همراه خانوادهاش از تبریز به تهران مهاجرت کرد؛ به همین خاطر پروین از کودکی با مشروطهخواهان و چهرههای فرهنگی آشنا شد و ادبیات را در کنار پدر و از استادانی چون دهخدا و ملک الشعرای بهار آموخت. در دوران کودکی، زبانهای فارسی و عربی و انگلیسی را زیر نظر پدرش در منزل آموخت و به مدرسه آمریکایی ایران کلیسا رفت و در سال ۱۳۰۳ تحصیلاتش را در آنجا به اتمام رسانید. او در تمام سالهای تحصیلش از دانشآموزان ممتاز بود و حتی مدتی در همان مدرسه به تدریس زبان و ادبیات انگلیسی پرداخت. او همزمان با تحصیل، شعر نیز میسرود. پدرش در کودکی اشعاری از حافظ و سعدی را به او میداد تا با تغییر قافیه، شعر دیگری بسراید؛ وزن آن را تغییر دهد تا در سرودن شعر تجربه بیندوزد. همچنین پدرش گاهی قطعههایی زیبا و لطیف از کتاب های خارجی (انگلیسی، فرانسوی، ترکی و عربی) جمع میکرد و پس از ترجمه آن ها به فارسی، پروین را تشویق میکرد تا آن را به صورت شعر درآورد. به طور مثال، یوسف اعتصامی شعر «قطرات سهگانه» از تریللو (شاعر ایتالیایی) را ترجمه و در مجله بهار چاپ کرد. سپس پروین با الهام از این سروده، شعر «گوهر و اشک» را سرود. اشعار کودکی و نوجوانی اولین شعرهای پروین اعتصامی در هفت سالگی بوده است و برخی از زیباترین شعرهایش مربوط به دوران نوجوانی (یازده تا چهارده سالگی) او هستند. از کودکی پدرش در زمینه وزن و شیوههای یادگیری به او کمک میکرد. گاهی شعری از شاعران قدیم ایران به او میداد تا بر اساس آن شعر دیگری بسراید؛ وزن آن را تغییر دهد و یا قافیهای نو برایش پیدا کند. همین تمرینها و تلاشها زمینهای شد که با ترتیب قرارگیری کلمات و استفاده از آن آشنا شود و در سرودن شعر تجربه کسب کند. از معروف ترین شعرهایی که او در این سنین سروده است میتوان به شعرهای گوهر و سنگ، ای مرغک، اشک یتیم، کودک آرزومند، صاعقه ما ستم اغنیاست، سعی و عمل و اندوه فقر را نام بردشعرهایی که پروین در سنین کودکی میسرود بیشتر دارای محتوایی کودکانه، ساده و تخیلی بودند. یکی از شعرهای او در ۸ سالگی، مناظرهای بین «نخود و لوبیا» است:نخودی گفت لوبیایی را کز چه من گردم این چنین، تو دراز؟گفت: ما هردو را بباید پخت چارهای نیست، با زمانه بساز
ادامه تحصیلات پروین اعتصامی در هجده سالگی فارغالتحصیل شد. او در تمام دوران مدرسهاش دانش آموزی ممتاز بود البته قبل از ورود به مدرسه فارسی، انگلیسی و عربی را نزد پدر آموخت. او حتی میتوانست داستانهای مختلفی را به زبان انگلیسی بخوانداو به دانستن علاقه داشت و سعی میکرد در حد توان خود از همهچیز آگاهی پیدا کند؛ به همین دلیل در مدرسه قبلیاش ادبیات فارسی و انگلیسی تدریس میکرد. سخرانی در جشن فارغالتحصیلی در خرداد ۱۳۰۳، جشن فارغالتحصیلی پروین در در مدرسه برپا شد. او در آن جشن درباره بیسوادی و بیخبری زنان ایران حرف زد.[۱۴] اعتصامی در قسمتهایی ازاعلامیه «زن و تاریخ» گفته است:داروی بیماری مزمن شرق، منحصر به تعلیم وتربیت است. تعلیم وتربیت حقیقی که شامل زن و مرد باشد و تمام طبقات را از خوان گسترده معروف مستقیذ نماید. پیداست برای مرمت خرابیهای گذشته، اصلاح معایب حالیه و تمهید سعادت آینده، چه مشکلاتی درپیش است. ایرانی باید ضعف و ملالت را از خود دور کرده، تند و چالاک از این پرتگاهها عبور کند. ازدواج پروین در نوزده تیر ماه ۱۳۱۳ با پسر عموی پدرش «فضل الله اعتصامی» ازدواج کرد و چهار ماه پس از عقد و ازدواج به همراه همسرش برای زندگی به کرمانشاه رفتهمسر پروین از افسران شهربانی و هنگام ازدواج با او رئیس شهربانی در کرمانشاه بود. پروین پس از دو ماه زندگی با همسرش به دلیل اختلافات روحی و اخلاقی با وی، با گذشتن از مهریهاش در مرداد ماه ۱۳۱۴ از همسرش جدا شد اخلاق نظامی و خشک همسر پروین با روحیه شاعرانه و لطیف پروین کاملاً مغایر بود و این دلیل جدایی پروین از شوهرش بود. کتابداری پروین اعتصامی بعد از طلاق در زمان ریاست عیسی صدیق بر دانشسرای عالی، عنوان مدیر کتابخانهٔ آن، مشغول به کار شد پیش از ازدواج، پدرش با چاپ مجموعه اشعار او مخالف بود و این کار را با توجه به اوضاع و فرهنگ روزگار، نامناسب میدانست. او فکر میکرد دیگران چاپ اشعار یک زن جوان را، راهی برای پیداکردن همسر به حساب آورند. اما بعد از ازدواج پروین و جدایی از همسرش به این کار رضایت داد. نخستین مجموعه شعر پروین، حاوی اشعاری بود که وی تاپیش از ۳۰ سالگی سرودهبود و بیش از ۱۵۰ قصیده، قطعه، غزل و مثنوی را شامل میشد دعوت به دربار و دریافت نشان لیاقت در زمان حیات پروین اعتصامی، دولت به دانشمندان، علما و بزرگان علم وادب، مدال های لیاقت یا نشانهای دولتی اعطا میکرد؛ مدالی که نشانه سپاس و احترام دولت از خدمات علمی و فرهنگی فرد موردنظر است، و سپس دولت آنها را در مراسمی خاص مورد قدردانی قرار میداددر سال ۱۳۱۵، مدال درجه سه لیاقت به پروین داده شد ولی او این مدال را قبول نکرد. او حتی پیشنهاد رضاشاه را برای تدریس ملکه و ولیعهد نپذیرفت زیرا به گفته خودش اعتقداتش اجازه نمیداد در چنین مکانهایی حاضر شود. او پس از رد کردن مدال لیاقت، شعر «صاعقه ما ستم اغنیاست» را سرود. مرگ پروین اعتصامی در تاریخ ۱۵ فروردین ۱۳۲۰ (۴ آوریل ۱۹۴۱) در سن ۳۵ سالگی بر اثر ابتلا به بیماری حصبه در تهران درگذشت و در حرم فاطمه معصومه در قم در مقبرهٔ خانوادگی به خاک سپرده شد. پس از مرگش، قطعهای از او یافتند که مشخص نیست او چه زمان برای سنگ مزار خود سروده بود؛ که آن قطعه را بر سنگ مزارش نقش کردند.
جلوههاى زنانه در شعر پروین اعتصامی پس از چاپ اشعار پروين در مجله ادبى "بهار" از حدود 16 سالگى شايعهاى در مورد جنسيت او مطرح شد و بسيارى از منتقدين، سراينده اشعار او را "مرد" پنداشتند. پروين در قطعهاى از خود دفاع کرد؛ اما اين برداشت در مورد شعر پروين تا زمان ما نيز ادامه دارد. در اين مقاله در مورد علل "مردانه" دانستن شعر پروين که عبارتند از: خردگرايي، موعظهگرى و استوارى کلام در قصايد و نيز شرايط زمان، علو مقام ادبى پروين، عدم استفاده شخصى از عناصر زنانه و عشق نسبت به حقيقت، سخن رفته است همچنين مايههاى زنانه در شعر پروين مورد بررسى قرار گرفته و مواردى همچون بيان مادرانه، توصيف کودکان و پيرزنان و بيوهزنان فقير، استفاده از محسوسات زنانه، نکتهسنجي، دفاع از حقوق زن و ذکر وظايف زن نسبت به همسر در قطعات، مثنويات و مناظرات به عنوان نشانههاى زنانگى در کلام پروين دانسته شده و از هر مورد نيز شاهد مثالى از ديوان او ذکر گرديده است. در نهايت نيز اين طور نتيجهگيرى شده که "مردانه بودن" را فقط در مورد ظاهر قصايد پروين مىتوان مطرح کرد و تعميم دادن اين ويژگى به تمام اشعار او قضاوت صحيحى به نظر نمىرسد؛پروين اعتصامى در 25 اسفندماه 1285 در تبريز به دنيا آمد پدرش يوسف اعتصامالملک آشتياني، مترجم و روزنامهنگارى روشنفکر بود که به سبب انتخابشدن به عنوان نماينده دوره دوم مجلس شوراى ملي، در 6 سالگى پروين به همراه خانواده از تبريز به تهران مهاجرت کرد از اين پس پروين در مجالس ادبى که با حضور ملکالشعراى بهار، دهخدا، نصرالله تقوي، اقبال آشتيانى و سعيد نفيسى در خانه پدر تشکيل مىشد شرکت مىنمود. از سن 14 سالگى قطعات پروين در مجله ادبى "بهار" چاپ شد. انتشار اين اشعار قوى سبب شايعهاى در مورد جنسيت پروين شد و همه سراينده اين اشعار را "مرد" پنداشتند. پروين نيز در آخرين شماره سال دوم مجله بهار در قطعهاى به تکذيب اين شايعه پرداخت.از غبار فکر باطل، پاک بايد داشت دلتا بداند ديو کاين آئينه جاى گرد نيستمرد پنداريد پروين را چو برخى ز اهل فضلاين معما گفته نيکوتر که پروين مرد نيستانتشار اين اشعار قوي، تحسين و تمجيد ملکالشعراى بهار، محمد قزويني، دهخدا، لطفعلى صورتگر و سعيد نفيسى را برانگيخت اما در مقابل از سوى "اتحاديه کشاورزان و ترقىخواهان"، اعتراضهاى بسيارى نسبت به ملک الشعراى بهار، نويسنده ديباچه ديوان پروين شد مبنى بر اينکه چرا از روى ناآگاهي، اشعار "شاعرى متصوف" را به پروين نسبت داده است. پس از آن عبدالحسين آيتي، اشعار پروين را سرودههاى "رونق على شاه"، دانست و فضلالله گرکانى نيز اشعار را سرودههاى دهخدا تلقى کرد.نظر برخى منتقدان معاصر همچون حبيب يغمايي، عبدالحسين زرينکوب و فرشته داوران در مورد پروين اين است که سرودههاى پروين بر زبان و بينش مردانه او دلالت مىکنند و او نتوانسته هويت جنسى خويش را به اثبات برساند. قضاوت فرخ تميمى در اين مورد از ديگران تندتر است؛ زيرا او عقيده دارد که پروين هيچ حس مادرانه و يا هويت زنانهاى را به خواننده يا شنونده اشعارش منتقل نمىکند.
علل مردانه دانستن شعر پروين دلايل مردانه دانستن اشعار پروين را از چند زاويه مىتوان مورد بررسى قرار داد از جمله واژگان، مفاهيم، معانى و موضوعات شعرى در ديوان او.اگر در مورد قصايد پروين که کمتر از يک سوم ديوان او را تشکيل مىدهد حکم به "مردانه بودن" کنيم، نمىتوان چنين قضاوتى را کاملا نادرست تلقى کرد زيرا:1- پندآموزى و موعظهگرى که ويژه زبان مردسالارانه است در قصايد پروين بسيار پررنگ است2- در اشعار پروين اعتصامى بيش از آنچه از يک زن انتظار مىرود "خردگرايى و اتکاء به تفکر و تعقل" به چشم مىخورد. پروين همچون انديشمندى توانا در مورد انسان و ابعاد گوناگون زندگى او و مسائل اخلاقى و اجتماعى مىانديشد و حاصل تفکرات خود را با زبان قلم بيان مىکند. بىدليل نيست که ديوان اشعار خود را به عنوان "هديه فکر و شعر" به پدر بزرگوارش تقديم مىکند. اين ويژگى سبب تشخص شعر پروين شده و او را از زنان شاعر ديگر متمايز ساخته است.3- استوارى و روانى کلام پروين که البته بيشتر در قصايدش به چشم مىخورد معلول دو علت است: (الف) پرهيزگاري، پاکدامنى و ايمان محکم او به خالق و عظمت خلقت ب) توجه پروين به حقايق کلى و جاودانگى هستي" (آتشي، منوچهر1359 ؛، 36-37)در ذيل چند بيتى از يکى از قصايد ديوان پروين که اين سه ويژگى در آن بسيار آشکار است ذکر مىگردد:گويند عارفان، هنر و علم کيمياستو آن مس که گشت همسر اين کيميا، طلاستفرخنده طايرى که بدين بال و پر پردهمدوش مرغ دولت و همعرصه هماستوقت گذشته را نتوانى خريد بازمفروش خيره کاين گهر پاک، بىبهاستتو مردى و دولت مردم فضيلت استتنها وظيفه تو همى نيست خواب و خاستزان را بازگرد که از رهروان تهى استزان آدمى بترس که با ديو آشناستخوشتر شوى به فضل زلعلى که در زميستبرتر پرى به علم ز مرغى که در هواستجان را بلند دار که اين است برتريپستى نه از زمين و بلندى نه از سماست4- شرايط روزگار پروين ايجاب مىکرد که شاعر تنها بيانگر زيبايىها و افکار لطيف و باريک خويش نباشد. پروين، اعتراض به ظلمها و بيدادگرىها را در شعر خويش با زبانى تند و کوبنده نشان مىدهد و چون مردى مبارز خواهان حق و عدالت مىشود. پس در اين مواقع ناچار است روح لطيف و بيان زنانه خود را کنار بگذارد و مردانه سخن گويد تا کلامش موثر واقع شود.5- بسيارى از منتقدان نتوانستهاند رقابت "زني" را در ميدان سخنورى با بزرگمردان شاعر باور کنند و همين مسئله باعث شده که کلام پروين را سرودههاى يک شاعر "مرد" بدانند. غافل از اينکه اين قصايد اگرچه گاه از لحاظ ظاهر و ساختار مردانه است؛ اما وقتى در آن عميق مىشويم و با ديد روانشناسانه به آن مىنگريم به اين نتيجه مىرسيم که اين اشعار فقط مىتواند سرودههاى يک "زن" باشد.6- پروين اعتصامى از عناصر زنانه که وجودشان تنها با وجود زن معنا مىگيرد استفاده شخصى نمىکند؛ يعنى آنها را در توصيف زيبايى خود يا زنان ديگر به کار نمىبرد؛ زيرا برخلاف بسيارى از زنان به جاى توجه افراطى به آراستگى ظاهر، تمام ذهن خويش را متوجه کار شعر کرده و چون اين گونه سخن گفتن برخلاف تصور مردان از بيان زنان است، شعر پروين "مردانه" تلقى مىشود. مثلا ژاله قائم مقامي، مادر مرحوم پژمان بختيارى در شعر خويش از "آئينه" که عنصرى زنانه محسوب مىشود، استفاده شخصى مىکند و از آن مىخواهد که ژاله را زيباتر از آنچه هست به او جلوه دهد:اى آئينه ما را زغم آزاد توان کرديک ره به دروغى دل ما شاد توان کردويران نشود قصر دلانگيز حقيقتما را به دروغى اگر آباد توان کرداى همدم ديرين من! اى قاضى بىرحمبا داد ندانى که چه بيداد توان کرداما همين عنصر "آئينه" در قطعه "آئين آئينه" در ديوان پروين اعتصامى در خدمت بيان يک مسئله اخلاقى (صداقت و يکرنگي) قرار مىگيرد:وقت سحر به آئينهاى گفت شانهايکاوخ فلک چه کجرو و گيتى چه تندخوستما را زمانه رنجکش و تيره روز کردخرم کسى که همچو تواش طالعهاى نکوستهرگز تو بار زحمت مردم نمىکشىما شانه مىکشيم به هر جا که تار موستما با آنکه جفاى بتان بيشتر بريممشتاق روى توست هر آن کس که خوبروستگفتا: هر آن که عيب کسى در قفا شمردهرچند دل فريبد و رو خوش کند عدوستدر پيش روى خلق به ما جا دهند از آنکما را هر آنچه از بد و نيک است روبروستچون شانه، عيب خلق مکن مو به مو عياندر پشت سر نهند کسى را که عيب جوستپروين! نشان درست، درستى و راستى استهرگز نيازموده کسى را مدار دوست7- عشق به معناى معمول آن که زمينى و مبتذل و مادى است به هيچوجه در کلام پروين اعتصامى يافت نمىشود و اين مسئله، هم برخلاف انتظار مردان از زنان است و هم با سابقه زنان شاعر که پيش از پروين، همزمان با او و پس از او همواره سخن از عشق مادى گفتهاند مغايرت دارد. مثلا يکى از دلايلى که باعث مىشود شعر فروغ فرخزاد، زنانه دانسته شود و شعر پروين، مردانه، همين نکته است؛ زيرا فروغ از عشق زمينى و مادى سخن مىگويد ولى همان طور که ذکر شد چنين عشقى در ديوان پروين نيست.عشق پروين وابسته به حقايق و معنويات است و با همه عظمت و پاکى در ميان کلمات و اشارات او جلوهگر مىشود. بهار در ديباچه ديوان پروين،علت خالى بودن ديوان او را از عشق مادى در قالب دو نکته مطرح مىکند:الف) عزت نفس و عصمت و عفاف پروين ب) حقيقت گويى شاعر البته ديگران علل مثبت يا منفى ديگرى را نيز براى اين مسئله مطرح کردهاند از جمله اينکه:7-1 پروين توجه به خويش و از خود سخن گفتن را صفت مردم کوتهنظر مىداند و عقيده دارد:پر خود سوختم و دم نزنمگرچه پيرايه پروانه، پر استکس ندانست که من مىسوزمسوختن، هيچ نگفتن هنر استديوان ص 2047-2 برخى علت را در احترام گذاشتن به پدر که در حکم استاد پروين بوده است جستجو مىکنند7-3 گروهى عقيده دارند که پروين از عشق وحشت داشته اس7-4 عدهاى بر اين باورند که عمر کوتاه پروين به او مجال تجربه عشق مادى را نداده است7-5 بعضى نيز مىگويند که محيط بسته و نبود شرايط مساعد اجتماعى باعث مىشده که از عشق سخن گفتن، يک گناه محسوب بشود و به همين دليل است که پروين از اين گونه عشق سخن به ميان نياورده است.اما حقيقت آن است که عشق در ديوان پروين به معناى "انسان دوستي" است و "مهرورزى نسبت به تمام انسانها" بدون توجه به زمان يا مکانى خاص. پروين عشق را در نظر خويش به بهترين شکلى توصيف مىکند:کتاب عشق را جز يک ورق نيستدر آن هم نکتهاى جز نام حق نيست
مايههاى زنانه در شعر پروين: پروين در قطعات، مثنويات و مناظراتش بسيار صميمىتر و بىرياتر از احساسات زنانه خود سخن مىگويد و با دنياى مادى اطراف خويش، ارتباط نزديکى برقرار مىسازد. هرچيز بىجان در شعر او جان مىگيرد و خواننده به آن احساس نزديکى مىکند مايههاى زنان در کلام پروين عبارتند از:1- هشت شعر از ديوان پروين به طور کامل اختصاص به توصيف کودکان يتيم و بدبختىهاى آنان دارد. در ديوان هيچ شاعر مردى اين اندازه توجه به کودکان ديده نمىشود. در ذيل چند بيتى از قطعه "قلب مجروح" از ديوان پروين ذکر مىگردد:دى کودکى به دامن مادر گريست زارکز کودکان کوي، به من کس نظر نداشتطفلى مرا کز پهلوى خود بىگناه راندآن تير طعنه، زخم کم از نيشتر نداشتاطفال را به صحبت من از چه ميل نيستکودک مگر نبود کسى کاو پدر نداشتهرگز درون مطبخ ما هيزمى نسوختوين شمع، روشنايى از اين بيشتر نداشتبر وصلههاى پيرهنم خنده مىکننددينار و درهمى پدر من مگر نداشت؟طفل فقير را هوس و آرزو خطاستشاخى که از تگرگ نگون گشت، برنداشت - پروين اگرچه هيچگاه مادر نشد، اما در قطعاتش کاملا مادرانه سخن مىگويد .حس مادرانه در نهاد همه دختران وجود دارد وقتى دختر بچهاى عروسک خود را همچون مادرى در آغوش مىگيرد، بر او لباس مىپوشاند و نسبت به او دلسوزى مىکند، هيچگاه مادرى را تجربه نکرده؛ اما اين حس و حال را کاملا درک مىکند. پروين هم دقيقا همين حالت را دارد. نمونه آن قطعه "حديث مهر" است که در آن به زيبايى تمام، لذت مادر شدن را از زبان کبوترى براى گنجشکى بازگو مىکند، به گونهاى که گويى خود، بارها مادرى را تجربه کرده است:گنجشک خرد گفت سحر با کبوتريکآخر تو هم برون کن از اين آشيان، سريآفاق، روشن است چه خسبى به تيرگي؟روزى بپر، ببين چمن و جويى و جريبنگر من از خوشي، چه نکو روى و فربهمننگ است چون تو مرغک مسکين لاغريگفتا حديث مهر بياموزدت جهانروزى تو هم شوى چو من اى دوست، مادريگرد تو چون که پر شود از کودکانجز کار مادران نکنى کار ديگريروزى که رسم و راه پرستاريم نبودمىدوختم بسان تو، چشمى به منظريخوشبخت،طايرى که نگهبان مرغکى استسرسبز، شاخکى که بچينند از آن بريشيرين نشد چو زمحنت مادر، وظيفهايفرخندهتر نديدم از اين، هيچ دفتريدر شعر فروغ فرخزاد از واژههاى احساسى - عاطفى خاص جنس زن بسيار استفاده شده است اما در شعر پروين واژههايى که بيان کننده احساسات مادرانه - زنانه هستند خود را بيشتر نمايان مىسازند و محققين، بدون توجه به اينکه احساسات مادرانه هم بعدى از ابعاد وجودى يک زن است و زنانگى او را به تصوير مىکشد، حکم به مردانه بودن شعر پروين مىدهند.3- نکته سنجى و باريکبينى از ويژگىهاى زنان است. پروين نيز به تبع زن بودن خويش در وراى هرچيز، نکتهاى مىبيند و آن را به نيکويى بازگو مىکند. به عنوان مثال وقتى قطعه "تيره بخت" را در ديوان او مىخوانيم، تفاوت نگرش و بيان پروين را به عنوان يک زن با يک مرد سخنور کاملا درک مىکنيم. سخنوران مرد هرچقدر هم که باريکبين، نرمدل و دلسوز باشند، نمىتوانند به شيوه پروين، بىمهرى نامادرىاى را نسبت به دخترى بيچاره بازگو کنند.در زير چند بيتى از قطعه "تيرهبخت" ذکر مىگردد:دخترى خرد شکايت سر کردکه مرا حادثه بى مادر کردديگرى آمد و در خانه نشستصحبت از رسم و ره ديگر کرددختر خويش به مکتب بسپردنام من کودن و بىمشعر کرداشک خونين مرا ديد و هميخندهها با پسر و دختر کردنزد من دختر خود را بوسيدبوسهاش کارد دو سر خنجر کردعيب من گفت همى نزد پدرعيبجوييش مرا مضطر کردشب به جاروب و رفويم بگماشتروزم آواره بام و در کردمادرم مرد و مرا در يم دهرچو يکى کشتى بىلنگر کردمادرم بال و پرم بود و شکستمرغ، پروانه به بال و پر کرد4- بيش از 70 بيت در ديوان پروين اعتصامى اختصاص به توصيف پيرزنان فقير و بيوه زنان محروم دارد. هيچ کدام از شاعران مرد به اندازه پروين به اين موضوع نپرداختهاند؛ زيرا او از ديدن فقر و بيچارگى پيرزنان به خاطر احساسات لطيف زنانهاش بيش از مردان متاثر مىشود. نمونه آن قطعه "اندوه فقر" است در ديوان پروين:بادوک خويش پيرزنى گفت وقت کارکاوخ! ز پنيه ريشتنم موى شد سپيداز بس که بر تو خم شدم و چشم دوختمکم نور گشت ديدهام و قامتم خميدجز من که دستم از همه چيز جهان تهى استهرکس که بود برگ زمستان خود خريداز رنج پاره دوختن و زحمت رفوخونابه دلم ز سرانگشتها چکيدمن بس گرسنه خفتم و شبها مشام من بوى طعام خانه همسايگان شنيد ...5- وقتى که در مورد چگونگى رفتار زن در مقابل همسرش سخن مىگويد مثلا در قطعه "فرشته انس":توان و توش ره مرد چيست؟ يارى زنحطام و ثروت زن چيست؟ مهر فرزندانزن نکوي، نه بانوى خانه تنها بودطبيب بود و پرستار و شحنه و دربانبه روزگار سلامت، رفيق و يار شفيقبه روز سانحه، تيمار خوار و پشتيبانز بيش و کم، زن دانا نکرد روى ترشبه حرف زشت نيالود نيکمرد دهان6- وقتى از حقوق زنان دفاع مىکند خواستار استقلال شخصيت زن در جامعه مىشود؛زن در ايران پيش از اين گويى که ايرانى نبودپيشهاش جز تيرهروزىو پريشانى نبودزندگى و مرگش اندر کنج عزلت مىگذشتزن چه بود آن روزها گر زانکه زندانى نبود؟کس چو زن اندر سياهي، قرنها منزل نکردکس چو زن در معبد سالوس قربانى نبوددر عدالتخانه انصاف، زن شاهد نداشتدر دبستان فضيلت، زن دبستانى نبوددادخواهىهاى زن مىماند عمرى بىجوابآشکارا بود اين بيداد، پنهانى نبود7- استفاده بسيار پروين اعتصامى از محسوسات زنانه که اجازه ورود به ساحت شعر را نداشتند به شعر او به عنوان يک شاعر زن تشخص بخشيده و اين هنجارشکنى سبب ايجاد نوعى نوآورى گشته است.پروين براى بيان مفاهيم اخلاقى يا مسائل اجتماعى مورد نظر خويش، مناظراتى را ميان محسوسات زنانهاى همچون نخود و لوبيا، سير و پياز، ديگ و تاوه، عدسى و ماش، سوزن و نخ و ... برقرار مىکند. در اينجا نيز، اين نکتهبينى و جزئىنگرى زنانه است که سبب مىشود محسوساتى که در طول شبانه روز، همه کس از کنارشان با بىتوجهى عبور مىکنند، در نظر پروين حرفهاى زيادى براى گفتن داشته باشند.فرخ تميمى به کاربرد اين گونه محسوسات درشعر، به ديده تمسخر مىنگرد و قدرت القاى اين محسوسات را در شعر به اندازه حضورشان در يک دستور آشپزى مىداند؛ اما اين فقط ظاهر اشعار و مناظرات پروين است؛ زيرا به قول مرحوم ملکالشعراى بهار در ديباچه ديوان پروين، هنر پروين آنجا است که از زبان همه چيز سخن مىگويد. او با استعداد نادر و ذهن آزاد، زاينده و پرورده خود توانسته معانى بلند مورد نظر خويش را با ملموسترين و نزديکترين اشياى اطراف بازگو کند. مثلا لزوم نظر داشتن به عيب خويش و نيز زشتى تکبر را در قطعه "سيهروي" که مناظرهاى ميان ديگ و تاوه است اين گونه توصيف مىکند:به کنج مطبخ تاريک، تابه گفت به ديگکه از ملال نمردي، چه خيره سر بوديزدوده پشت تو مانند قير گشته سياهز عيب خويش، تو مسکين چه بىخبر بوديهمى به تيرگى خود فزودى از پستيسياه روز و سيهکار و بدگهر بوديتمام عمر در اين کارگاه زحمت و رنجنشسته بودى و بىمزدکارگر بوديدمى زآتش و آبت، ستم رسيد و بلادمى نديم دم و رود و خشک و تر بودينديد چشم تو رنگى دگر به جز سيهيرواست گر که بگوييم بىبصر بوديجواب داد که ما هر دو در خور ستميمتو نيز همچون من اى دوست بىهنر بوديجفاى آتش و هيزم، نه بهر من تنهاستتو نيز لايق خاکستر و شرر بوديمگر به ياد ندارى که دوش وقت سحرميان شعله جانسوز تا کمر بودي؟نظر به عجب در آلودگان نمىکرديبه دامن سيه خود، گرت نظر بودياستفاده پروين از اين محسوسات همچون عناصر زنانه، استفادهاى غيرشخصى است، در حالى که پيش از پروين، ژاله قائممقامى وقتى در شعر خود "سماور" را که از محسوسات زنانه است مىآورد از آن استفاده شخصى مىکنداى همدم مهرپرور مناى يار من اى سماور مندر زمزمه تو شد مى آلوداجزاى لطيف ساغر منسوزى عجبت گرفته گوييدر سينه توست آذر مندر ديده، سرشک و در دل، آتشمانا تو منى برابر من ...در مقابل فروغ فرخزاد که به ميزان زيادى از "عناصر زنانه" استفاده مىکند، در ديوان پروين "محسوسات زنانه از بسامد بالايى برخوردارند؛ زيرا پروين به دليل کمرويى از واژههايى که ظاهر زن را توصيف کند همچون گوشواره، خلخال، شانه، دامن، نقاب، گلوبند و .. به ميزان کمترى استفاده مىکند و چون عناصر زنانه بيش از محسوسات زنانه، تجلىگر زنانگى هستند. منتقدين هم با يک نگرش افراطي، شعر فروغ را "زنانه" و شعر پروين را "مردانه" قلمداد کردهاند.
نتيجهگيري: پروين اعتصامي، بانوى شريفى است که در شعر هدفى به جز اصلاحات اخلاقى و اجتماعى ندارد و همواره با همنوعان خويش همدردى مىکند:دل براى مهربانى پروراندن لاجرمجان به تن تنها براى جانفشانى داشتنناتوانى را به لطفي، خاطرآوردن به دستياد عجز روزگار ناتوانى داشتنبنابراين حکم به "مردانه بودن" زبان، بيان و نگرش پروين اعتصامى تنها در مورد کمتر از يک سوم ديوان او يعنى قصايدش - آن هم فقط در پوسته و ظاهر - مىتواند صحيح باشد و تعميم دادن اين حکم به بيش از دو سوم باقيمانده ديوان پروين (قطعات، مثنويات و مناظرات) به هيچ وجه منطقى به نظر نمىرسد.پروين اعتصامى اگر هم "مرد" تلقى شود، بايد اين مردانگى را در ميدان فصاحت و بلاغت سخن او مطرح نمود نه در مورد کاربرد زبان، بيان، موضوع، مفاهيم و معانى شعرى او.
قصیدهٔ شمارهٔ ۱ ای دل عبث مخور غم دنیا رافکرت مکن نیامده فردا راکنج قفس چو نیک بیندیشیچون گلشن است مرغ شکیبا رابشکاف خاک را و ببین آنگهبی مهری زمانهٔ رسوا رااین دشت، خوابگاه شهیدانستفرصت شمار وقت تماشا رااز عمر رفته نیز شماری کنمشمار جدی و عقرب و جوزا رادور است کاروان سحر زینجاشمعی بباید این شب یلدا رادر پرده صد هزار سیه کاریستاین تند سیر گنبد خضرا راپیوند او مجوی که گم کرد استنوشیروان و هرمز و دارا رااین جویبار خرد که میبینیاز جای کنده صخرهٔ صما راآرامشی ببخش توانی گراین دردمند خاطر شیدا راافسون فسای افعی شهوت راافسار بند مرکب سودا راپیوند بایدت زدن ای عارفدر باغ دهر حنظل و خرما رازاتش بغیر آب فرو ننشاندسوز و گداز و تندی و گرما راپنهان هرگز مینتوان کردناز چشم عقل قصهٔ پیدا رادیدار تیرهروزی نابیناعبرت بس است مردم بینا راای دوست، تا که دسترسی داریحاجت بر آر اهل تمنا رازیراک جستن دل مسکینانشایان سعادتی است توانا رااز بس بخفتی، این تن آلودهآلود این روان مصفا رااز رفعت از چه با تو سخن گویندنشناختی تو پستی و بالا رامریم بسی بنام بود لکنرتبت یکی است مریم عذرا رابشناس ایکه راهنوردستیپیش از روش، درازی و پهنا راخود رای مینباش که خودراییراند از بهشت، آدم و حوا راپاکی گزین که راستی و پاکیبر چرخ بر فراشت مسیحا راآنکس ببرد سود که بی اندهآماج گشت فتنهٔ دریا رااول بدیده روشنئی آموززان پس بپوی این ره ظلما راپروانه پیش از آنکه بسوزندشخرمن بسوخت وحشت و پروا راشیرینی آنکه خورد فزون از حدمستوجب است تلخی صفرا راای باغبان، سپاه خزان آمدبس دیر کشتی این گل رعنا رابیمار مرد بسکه طبیب اوبیگاه کار بست مداوا راعلم است میوه، شاخهٔ هستی رافضل است پایه، مقصد والا رانیکو نکوست، غازه و گلگونهنبود ضرور چهرهٔ زیبا راعاقل بوعدهٔ برهٔ بریانندهد ز دست نزل مهنا راای نیک، با بدان منشین هرگزخوش نیست وصله جامهٔ دیبا راگردی چو پاکباز، فلک بنددبر گردن تو عقد ثریا راصیاد را بگوی که پر مشکناین صید تیره روز بی آوا راای آنکه راستی بمن آموزیخود در ره کج از چه نهی پا راخون یتیم در کشی و خواهیباغ بهشت و سایهٔ طوبی رانیکی چه کردهایم که تا روزینیکو دهند مزد عمل ما راانباز ساختیم و شریکی چندپروردگار صانع یکتا رابرداشتیم مهرهٔ رنگین رابگذاشتیم لؤلؤ لالا راآموزگار خلق شدیم امانشناختیم خود الف و با رابت ساختیم در دل و خندیدیمبر کیش بد، برهمن و بودا راای آنکه عزم جنگ یلان داریاول بسنج قوت اعضا رااز خاک تیره لاله برون کردندشوار نیست ابر گهر زا راساحر، فسون و شعبده انگاردنور تجلی و ید بیضا رادر دام روزگار ز یکدیگرنتوان شناخت پشه و عنقا رادر یک ترازو از چه ره اندازدگوهرشناس، گوهر و مینا راهیزم هزار سال اگر سوزدندهد شمیم عود مطرا رابر بوریا و دلق، کس ای مسکیننفروختست اطلس و خارا راظلم است در یکی قفس افکندنمردار خوار و مرغ شکرخا راخون سر و شرار دل فرهادسوزد هنوز لالهٔ حمرا راپروین، بروز حادثه و سختیدر کار بند صبر و مدارا را
قصیدهٔ شمارهٔ ۲ کار مده نفس تبه کار رادر صف گل جا مده این خار راکشته نکودار که موش هویخورده بسی خوشه و خروار راچرخ و زمین بندهٔ تدبیر تستبنده مشو درهم و دینار راهمسر پرهیز نگردد طمعبا هنر انباز مکن عار راای که شدی تاجر بازار وقتبنگر و بشناس خریدار راچرخ بدانست که کار تو چیستدید چو در دست تو افزار رابار وبال است تن بی تمیزروح چرا میکشد این بار راکم دهدت گیتی بسیاردانبه که بسنجی کم و بسیار راتا نزند راهروی را بپایبه که بکوبند سر مار راخیره نوشت آنچه نوشت اهرمنپاره کن این دفتر و طومار راهیچ خردمند نپرسد ز مستمصلحت مردم هشیار راروح گرفتار و بفکر فرارفکر همین است گرفتار راآینهٔ تست دل تابناکبستر از این آینه زنگار رادزد بر این خانه از آنرو گذشتتا بشناسد در و دیوار راچرخ یکی دفتر کردارهاستپیشه مکن بیهده کردار رادست هنر چید، نه دست هوسمیوهٔ این شاخ نگونسار رارو گهری جوی که وقت فروشخیره کند مردم بازار رادر همه جا راه تو هموار نیستمست مپوی این ره هموار را
قصیدهٔ شمارهٔ ۳ رهائیت باید، رها کن جهانرانگهدار ز آلودگی پاک جانرابسر برشو این گنبد آبگون رابهم بشکن این طبل خالی میانراگذشتنگه است این سرای سپنجیبرو باز جو دولت جاودانرازهر باد، چون گرد منما بلندیکه پست است همت، بلند آسمانرابرود اندرون، خانه عاقل نسازدکه ویران کند سیل آن خانمانراچه آسان بدامت درافکند گیتیچه ارزان گرفت از تو عمر گرانراترا پاسبان است چشم تو و منهمی خفته میبینم این پاسبانراسمند تو زی پرتگاه از چه پویدببین تا بدست که دادی عنانراره و رسم بازارگانی چه دانیتو کز سود نشناختستی زیانرایکی کشتی از دانش و عزم بایدچنین بحر پر وحشت بیکرانرازمینت چو اژدر بناگه ببلعدتو باری غنیمت شمار این زمانرافروغی ده این دیدهٔ کم ضیا راتوانا کن این خاطر ناتوانراتو ای سالیان خفته، بگشای چشمیتو ای گمشده، بازجو کاروانرامفرسای با تیرهرائی درون رامیالای با ژاژخائی دهانراز خوان جهان هر که را یک نوالهبدادند و آنگه ربودند خوانرابه بستان جان تا گلی هست، پروینتو خود باغبانی کن این بوستانرا