انجمن لوتی: عکس سکسی جدید، فیلم سکسی جدید، داستان سکسی
شعر و ادبیات
  
صفحه  صفحه 39 از 88:  « پیشین  1  ...  38  39  40  ...  87  88  پسین »

Maleko Shoara Bahar | ملک الشعرای بهار


زن

 
شماره٧٩ ‏
ای دوست بیا لختی ترک می و ساغرکن
از میکده بیرون شو جان بر لب کوثرکن

مست می وحدت شو پا بر سرکثرت زن
فانی شو و باقی باش تقلید پیمبرکن

کفتار نبی بشنو، اسرار ولی دریاب
چند این در و چند آن در، دریوزه ز حیدرکن

از هرچه جز او بگذر، در هرکه جز او منگر
بر درگه او سر نه ، در حضرت او سرکن

بالمره مجاهد شو، پیوسته مشاهد باش
گرکام نشد حاصل ، کن جهد و مکررکن

بر خنگ عمل بنشین در دست طلب بشتاب
جان را به لقا بفروز مس را ز صفا زرکن
دوست داشتن یعنی
وقتی میــــدونه…
رو چیزی حساسی…
یا از کاری بدت میـــاد…
حواسش هست که ناراحتت نکنه…
     
  
زن

 
شماره٨٠ ‏
ای نرگست به خلق در فتنه بازکن
وی سنبل تودست تطاول درازکن

چشمانت را حذر بود از دیدن رقیب
همچون مریضکان ز مرگ احترازکن

الفت چگونه دست دهد بین ما وشیخ
ماکار بر حقیقت و او بر مجازکن

ما در درون میکده صهبا به جام ربز
شیخ از درون صومعه گردن درازکن

با دشمنان ز ضعف دم از دوستی زدیم
چون ملحدی به خاطر مردم نمازکن

کار بهار و یار به دور اوفتدکه هست
دایم بهار نازکش و یار نازکن
دوست داشتن یعنی
وقتی میــــدونه…
رو چیزی حساسی…
یا از کاری بدت میـــاد…
حواسش هست که ناراحتت نکنه…
     
  
زن

 
شماره٨١ ‏
تا توانی دفع غم از خاطر غمناک کن
در جهان گریاندن آسانست اشگی پاک کن

گر نسیم فیض خواهی ازگلستان وجود
یک سحر چون گل به عشق اوگریبان چاک کن

هرکه بار او سبکتر راه او نزدیکتر
بار تن بگذار و سیر انجم و افلاک کن

تا ز باغ خاطرت گل های شادی بشکفد
هرچه در دل تخم کین داری به زبر خاک کن

تا شوی فارغ بهار از بازبرس ابلهان
صوم رحمن کیر و چندی در سخن امساک کن
دوست داشتن یعنی
وقتی میــــدونه…
رو چیزی حساسی…
یا از کاری بدت میـــاد…
حواسش هست که ناراحتت نکنه…
     
  
زن

 
شماره ‏٨٢
غمزه ات خونریزتر یا دیدهٔ خونبار من
طره ات آشفته تر یا خاطر افکار من

لعل جانان سرخ تر یا لاله یا می یا عقیق
مه نکوتر یا پری یا حور یا دلدار من

کام عاشق تلخ تر یا صبر یاگفتار تو
وصل دلبر خوبتریا عشق یاکردار من

طالع من تیره تر یا زلف تو یا شام هجر
وصل تو دشوارتر یاکام دل یاکار من

مهرتو موهوم تر یا نقطه یا سیمرغ و قاف
کیمیا پوشیده تر یا صدق یا آثار من

سنگ آهن سخت تر یا آن دل بی مهر تو
نرگس تو خسته تریا این دل بیمار من

پشت من خمیده تر یا حلقه های زلف تو
عشوهٔ تو بیشتر یا ناله های زار من

مهر و مه تابنده تر یا چهرتو یا صبح وصل
شام هجران تیره تر یا بخت کجرفتار من

مشتری فرخنده تر یا روی تو یا بخت شاه
قامت تو راست تر یا سرو یاگفتار من

لطف شه سازنده تر یا لعل روح افزای دوست
خشم شه سوزنده تریا آه آتشبار من

در غزل سازی بهار استادتر یا آن که گفت
» روزگار آشفته تر یا زلف تو یاکار من «
دوست داشتن یعنی
وقتی میــــدونه…
رو چیزی حساسی…
یا از کاری بدت میـــاد…
حواسش هست که ناراحتت نکنه…
     
  
زن

 
شماره ‏٨٣
لاله خونین کفن از خاک سر آورده برون
خاک مستوره فلب بشر آورده برون

نیست این لالهٔ نوخیز، که از سینه خاک
پنجه جنگ جهانی جگر آورده برون

رمزی از نقش قتالست که نقاش سپهر
بر سر خامه ز دود و شرر آورده برون

یاکه در صحنهٔ گیتی ز نشان های حریق
ذوق صنعت اثری مختصر آورده برون

منکسف ماه و براو هالهٔ خونبار محیط
طرحی از فتنه دور فمر آورده برون

دل ماتمزدهٔ مادر زاریست که مرگ
از زمین همره داغ پسر آورده برون

شعلهٔ واقعه گوییست که از روی تلال
دست مخبر به نشان خبر آورده برون

دست خونین زمین است که از بهر دعا
صلح جویانه زکوه وکمر آورده برون

آتشین آه فرو مردهٔ مدفون شده است
که زمین از دل خود شعله ور آورده برون

پاره های کفن و سوخته های جگرست
کزپی عبرت اهل نظر آورده برون

عشق مدفون شده و آرزوی خاک شده است
کش زمین بیخته در یکدگر آورده برون

پاره ها زآهن سرخست که در خاور دور
رفته در خاک و سر از باختر آورده برون

بس که خون درشکم خاک فشرده است بهم
لخت لختش ز مسامات سر آورده برون

راست گو که زبان های وطن خواهانست
که جفای فلک از پشت سرآورده برون

یا ظفرنامچهٔ لشگر سرخست که دهر
بر سر نیزه به یاد ظفر آورده برون

یا به تقلید شهیدان ره آزادی
طوطی سبز قبا سرخ پر آورده برون

یاکه بر لوح وطن خامهٔ خونبار بهار
نقشی از خون دل رنجبر آورده برون
دوست داشتن یعنی
وقتی میــــدونه…
رو چیزی حساسی…
یا از کاری بدت میـــاد…
حواسش هست که ناراحتت نکنه…
     
  
زن

 
شماره ‏٨٤
در ده شراب کهنه که آمد بهار نو
برخوان سرود تازه که شد روزگا ر نو

برکن شعار کهنه ز تن این زمان که باغ
پوشیده است بر تن گلبن شعار نو

طی گشت هرج و مرج زمستان کز آسمان
آورده اند بهر چمن مستشار نو

دردا که کهنه کار وزیران ملک ما
هر روز نو شدند و نکردندکار نو

فصلی چنین بهار سه چیز است شرط عیش
عشق نو و نشاط نو وگلعذار نو
دوست داشتن یعنی
وقتی میــــدونه…
رو چیزی حساسی…
یا از کاری بدت میـــاد…
حواسش هست که ناراحتت نکنه…
     
  
زن

 
شماره ‏٨٥
جان قرین رخ جانان شود انشاء الله
هرچه خواهد دل ما، آن شود انشاء الله

تا ببیند بت من حال پریشانی دل
زلفش از باد پریشان شود انشاء الله

آن که خون دلم از دیده به دامان افشاند
خونش از دیده به دامان شود انشاء الله

ای نهان گشته ز من ، باش که حال دل زار
همچو خال تو نمایان شود انشاء الله

دل آشفته ام از بیم شب هجر دراز
در سر زلف تو پنهان شود انشاء الله

تا شود خانهٔ دل های عزیزان آباد
خانهٔ جور تو ویران شود انشاء الله

بلبل آسوده نشین کز دم جان بخش بهار
دهر ویرانه گلستان شود انشاء الله
دوست داشتن یعنی
وقتی میــــدونه…
رو چیزی حساسی…
یا از کاری بدت میـــاد…
حواسش هست که ناراحتت نکنه…
     
  
زن

 
شماره ‏٨٦
علی الصباح که بر طره ات زنی شانه
هزار نافه گشایی میان کاشانه

گر از بهشت گریزدکسی رواست بسی
که هست چون توبهشتی رخیش درخانه

کسان زنند به دیوانگیم طعنه و من
برآن که از غم عشق تو نیست دیوانه

کجا برون روی ای مهر دوست از دل من
که گنج را نسزد جای جز به ویرانه

کنون که وصل میسر نمی شود باری
من و فراق تو و ناله های مستانه

بگو به دوست نشاید نهاد پای امید
به خانه ای که در آن سرکشید بیگانه

عجب نباشد اگرشمع را بسوزد تن
به جرم اینکه زد آتش به جان پروانه

بهارکشتهٔ ترکی بودکه در ره او
گذشته شعر وی ازتاشکند و فرغانه
دوست داشتن یعنی
وقتی میــــدونه…
رو چیزی حساسی…
یا از کاری بدت میـــاد…
حواسش هست که ناراحتت نکنه…
     
  
زن

 
شماره ‏٨٧
در طواف شمع می گفت این سخن پروانه ای
سوختم زبن آشنایان ای خوشا بیگانه ای

بلبل از شوق گل و پروانه از سودای شمع
هریکی سوزد به نوعی در غم جانانه ای

گر اسیرخط و خالی شد دلم ، عیبم مکن
مرغ جایی می رود کانجاست آب و دانه ای

تا نفرمایی که بی پروا نه ای در راه عشق
شمع وش پیش تو سوزم گر دهی پروانه ای

پادشه را غرفه آبادان و دل خرم ، چه باک
گر گدایی جان دهد درگوشهٔ ویرانه ای

کی غم بنیاد ویران دارد آن کش خانه نیست
رو خبر گیر این معانی را ز صاحب خانه ای

عاقلانش باز زنجیری دگر بر پا نهند
روزی ار زنجیر از هم بگسلد دیوانه ای

این جنون تنها نه مجنون را مسلم شد بهار
باش کز ما هم فتد اندر جهان افسانه ای
دوست داشتن یعنی
وقتی میــــدونه…
رو چیزی حساسی…
یا از کاری بدت میـــاد…
حواسش هست که ناراحتت نکنه…
     
  
زن

 
شماره٨٨ ‏
شبی گذشت به آسودگی و آزادی
هزار شکر بدین نعمت خدادادی

چه عیش های مهنا که روی داد به ما
بدین چمن که بدو باد روی آبادی

ز کهنه و نو گیتی نگشت شاد دلم
من و ملازمت لعبتان نو شادی

حدیث نعمت پرویز و حسن شیرین رفت
ولی چوکوه بجا ماند عشق فرهادی

بیار باده و آبی فشان بر آتش دل
که بی خبر شوم از قید خاکی و بادی

به شهربند حقیقت رسی ز راه مجاز
بلی نتیجهٔ شاگردیست ، استادی

همیشه خرّم و شادیم از عنایت دوست
دوصد سپاس بدین خرمی و این شادی
دوست داشتن یعنی
وقتی میــــدونه…
رو چیزی حساسی…
یا از کاری بدت میـــاد…
حواسش هست که ناراحتت نکنه…
     
  
صفحه  صفحه 39 از 88:  « پیشین  1  ...  38  39  40  ...  87  88  پسین » 
شعر و ادبیات

Maleko Shoara Bahar | ملک الشعرای بهار


این تاپیک بسته شده. شما نمیتوانید چیزی در اینجا ارسال نمائید.

 

 
DMCA/Report Abuse (گزارش)  |  News  |  Rules  |  How To  |  FAQ  |  Moderator List  |  Sexy Pictures Archive  |  Adult Forums  |  Advertise on Looti
↑ بالا
Copyright © 2009-2024 Looti.net. Looti Forums is not responsible for the content of external sites

RTA